افزون بر این شش اصل قرآنى و حدیثى زیبا و مترقى که باید زیر بناى اندیشه و بینش و منش و روش و رفتار و مدیریت جامعه در
**زلال جارى نماز و نیایش در آیینهى قرآن و روایات، ص: 104@
فقه و فرهنگ، حقوق و خانواده، برنامهریزى و سیاست، اجتماع و اقتصاد، قضاوت و داورى و ارزش گزارى و ارزش دهى و… باشد (1) آیا در نهضتها و جنبشهاى اصلاحى و انسانى تاریخ دین، همه جا زن، در سیماى دختر، همسر، خواهر، مادر، و یار باورمند و شجاع دوشادوش پدر، برادر، و مرد مترقى روزگارش با شرک و استبداد و فریب مبارزه نکرده است؟ آیا همسر آدم، دختران شعیب، مادر و خواهر موسى، زن دیکتاتور روزگارش فرعون، مریم، خدیجه، و فاطمه و… دوشادوش بزرگترین پیامآوران واصلاحگران و حتى پیشتر از آنان ندرخشیدند؟
آیا طرفداران دیدگاه درجهى دوم انگاشتن زن از نظر انسانیت و حقوق، در نهضت آزادیخواهانهاى کربلا هم بر همین پندارند و زنان خورشید گونهاى چون زینب، أمکلثوم، فاطمه، سکینه، رباب، و در صف دوم، همسر و مادر شجاع و انتخابگر وهب، همسر خوشفکر و خوشرفتار زهیر، دختر سفیر آزادى مسلم، دختر شجاع عبدالله بن عفیف، و پس از آنان زنانى چون زن هوشمند و نیک اندیش خولى و… تا زنان کاخ یزید را که برابر تاریخ و اسناد موجود، سرانجام بر اثر تابش و روشنگرى زنان خاندان پیامبر و پیام رسان و سخنگویان
**زلال جارى نماز و نیایش در آیینهى قرآن و روایات، ص: 105@
نهضت آزادیخواهانهى امام حسین به خود آمدند و در برابر استبداد سر به مخالفت برداشتند و در کنار بازماندگان نهضت آزادیخواهانه و استقلال طلبانهى کربلا و عاشورا به سوگوارى پرداختند و براى پخش و گسترش منطق و پیام آن نهضت ستم ستیز فرصت فراهم آوردند، آیا طرفداران دیدگاه درجهى دو انگاشتن زن، اینان را هم انسان درجهى دوم به شمار مىآورند و حقوق آنان را نیز نیمى از حقوق و ارزش مردان و مرد نمایان مىپندارند؟ اگر صداقت دارند، پس چرا این دیدگاه و دریافت خود را بسان طالبان و سلفىها بر فراز منبرها و تریبونها و مصاحبههاى خود به صراحت اعلام نمىدارند؟
آیا تئوریسینها و طرفداران پندار انسان درجه دو بودن زن، این زنان تاریخ ساز را نیز – که نه تنها دوشادوش مرد مترقى روزگارشان که زیباتر و شجاعانهتر و فداکارتر و پیشتر درخشیدند، انسانهایى درجهى دوم مىبینند؟
آیا اینان اندیشیدهاند که راستى پس از آن نسل کشى استبداد در کربلا چه کسى بود که در کنار باغ لالهها و گودال قتلگاه با شهامتى عجیب، زبان به روشنگرى و رسواسازى استبداد گشود؟ جز دلیرانى از انسانها در سیماى زن و دختر بسان زینب و سکینه و رباب؟ راستى چه کسى به خاکسپارى یاران حسین در آن غوغاى بربریت و خشونت و مستى و پستى سپاه و مهرههاى امنیتى رژیم خون و جنون اموى پیش قدم شد؟ جز شیرانى از بیشهى انسانیت در سیماى زن و دختر، بسان زنان بنىاسد؟
راستى چه کسى در دروازهى کوفه در سکوت مرگبار حقجویان و
**زلال جارى نماز و نیایش در آیینهى قرآن و روایات، ص: 106@
تاخت و تاز تحریفگران و دروغبافان استبداد مخوف مذهبى، آن خطبهى شعور آفرین را بسان بارانى بر کویر دلها باراند که در آن، شهامت و ژرفنگرى و درایت و ایمان و اخلاص و جوهر منطق و منش و صداى على و فاطمه علیهماالسلام را به نمایش نهاد؟ جز فرشتگانى ستم ستیز در سیماى زینب و خواهرش امکلثوم، و برادر زادههاى دلیر و اندیشمندش فاطمه و سکینه و…؟
در کاخ «عبید» و «یزید» چه کسى در صف نخست شهامت و فداکارى بود و آن خطبهى بلند و تاریخساز را زیر برق سر نیزهها خواند، و با شهامتى وصفناپذیر دیوار اختناق هزار ماههى ولایت سفیانى را شکست و راه را براى آزادى انسان و نجات دین خدا از اسارت فریب و خشونت گشود؟ زن یا مرد؟
آیا نباید آن شش اصل از عمومات قرآن و سیره و منش پیامبر و پیشوایان راستین دین و این خط سیر، زیربناى اندیشه و بینش و منش و روش و مدیریت ما در فقه و حقوق، اجتماع و سیاست، قضاوت و اقتصاد، خانواده و جامعه و ارزش گذارى و ارزش دهى باشد؟
آیا مىتوان در سالروز رحلت بانوى اندیشمند اسلام و عرب، خدیجه و شهادت فاطمه و نقش زینب و سکینه و رباب و… در تاسوعا و عاشورا و مدیریت و نقش سرفراز آنان در رساندن پیام آزادیبخش عاشورا، از این شیر زنان شجاع و اندیشمند و تاریخساز سخن راند و بزرگشان داشت، اما فرداى همان روز بر انسان درجهى دوم بودن آنان نظر داد و شهادت و خونبها و شخصیت و حقوق و ارزش و جایگاه آنان را فرود آورد و نیمه انسان و نیمى از حقوق مرد
**زلال جارى نماز و نیایش در آیینهى قرآن و روایات، ص: 107@
قرارداد؟ راستى که عجب طنزى و شگفت از یک بام و دو هوایى؟
1) بنگرید به سخن آیت الله صانعى در پایان درس خارج فقه، در نقد و نفى این دیدگاه که زن را انسانى درجهى دوم مىپندارد و جایگاه انسانى و نقش و حقوق اجتماعى و سیاسى و قضایى و فرهنگى و خانوادگى او، حتى گواهى و خونبهاى او را به نیمى از حقوق و جایگاه مرد تنزل مىدهد – که در روزنامهى اعتماد ملى به تاریخ 29 بهمن 85 چاپ شده است.