جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پراکندگى خیال

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

یا الهى… لأى الأمور الیک أشکو و لما منها أضج و أبکى.

براى کدام بیچارگى و گرفتارى‏ام نزد تو شکایت کنم؟ براى

**سجده‏ى دل یا قلب نمازگزار، ص: 45@

خودخواهى؟ تکبر؟ نفس پرستى؟ غیبت و تهمت؟ یا پراکندگى خیال؟ زجرهایى که مى‏کشم همان‏ها هستند که تا مرز نابودى مى‏کشاندم. اگر ما و اشک، آشنایى دیرینیم، مسبب این آشنایى غربت با تو بوده است. چشم‏هایم که همیشه یارند در این جا دلیل این حال نزارند و من چشم فرو مى‏بندم که در تاریکى مطلق، تو نور مطلق را ببینم، اگر در دیده نبندم به روى خیال هم در را نتوانم بست، پس مژگان به روى هم مى‏نهم تا از لب این چشمه با سبوى خالى باز نگردم، تا از این بوستان، اطلسى نچیده و بوى اقاقیا نگرفته، نیایم، تا از این دریا، و درى بیاورم، تا سجده‏هایم پیشانى‏ام را نورانى کند، تا چشم‏هایم را مستانه کند تا سبکبال و آرام شوم، مؤثر و مطمئن گردم و با زیباییى که از این سفر روح‏پرور نصیبم شده، تارکین را هم مدهوش کنم.

الهى! اگر مرا بر بال‏هاى سپید رخش عشق بنشانى و درخش خود به دل، بتابانى تا تو – که جاودانى – خواهم آمد.