جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پیشگفتار (10)

زمان مطالعه: 2 دقیقه

در نمازم، خَم اَبروى تو با یاد آمد

حالتى رفت که محراب، به فریاد آمد

در این روزگار غریب، که واژه ها در دنیاى بى‏خویشى، سردرگم اند و بازیچه ى قلم ها، یافتن کلامى چند که واژه هایش خود را پیدا نموده، سرفصل معاشقه را، رقم زده اند، بسى دشوار مى‏نماید.

در کوچه پس کوچه هاى بیدلى، هر جا که عشقى کاذب بر زمین افتاده، خم مى‏شویم؛ چون کودکان به عروسک رسیده، آن را مى‏رباییم؛ پس از چندى بیهودگى اش را تجربه مى‏کنیم و آن گاه خاموش و غمگنانه در جست و جوى عشقى دیگر برمى‏آییم. ما بیچارگانى هستیم که کشتى آمالمان را، رخصت به گِل نشستن در هر ساحلى مى‏دهیم و اِبایى از گمنامى در عشرتکده‏ى دنیا نداریم.

کاش هماره با عشق بودیم و هرگز هوس را نمى‏سرودیم. کاشکى دل هامان دَمى مى‏شکست و دردهایمان در وجود یار آشنا به زمزمه مى‏نشست. کاشکى….

آنچه مى‏خوانید، معاشقه اى ست زودگذر با معشوق بى‏رقیبى که ایّامى چند میهمان وجودم گشت و مرا به دیار عشق فراخواند. درد دلى است کوتاه، با دلداده اى که حرف ها را به جان مى‏خرد و بر سجّاده ى بى‏نمازیمان، گل‏هاى استجابت مى‏رویاند.

**روایت مهر، ص: 10@

آنچه فرا رو دارید، جسارت گفتار بنده اى است که چند صباحى شهامت گفت‏وگو با یار به خویش داده، دلدارش وى را با تمامت بى‏عشقى پذیرفته است؛ گفت و گوى گناه پیشه اى که جسورانه در برابر او، قد عَلم نموده، به نماز بى‏نمازى دست یازیده، اشک هاى شرم خود، بر گلبرگ رُزهاى پاک واژگان نماز، جارى ساخته است.

این نوشتار را به حضور پدرم، که الفباى نماز را از او آموختم و مادرم، که گلبوته ى مناجاتش در سایه ى درخت سیب حیاط کوچک روستایى مان به بار نشسته، تقدیم مى‏کنم. باشد تا خوانندگان این فصل وصل، کاستى ها را ببخشایند و پرنده ى دل ها و اندیشه هاشان، در آسمان ابرى این عاشقانه ها، به پرواز درآید.

عرب اسدى

پاییز 1380

**روایت مهر، ص: 11@