زمان مطالعه: < 1 دقیقه
از یک خروش یارب شب زنده دارها
حاجت روا شدند، هزاران هزارها
یک آه سرد سوخته جانى، سحر زند
در خرمن وجود جهانى، شرارها
آرى دعاى نیمه شب دل شکستگان
باشد کلید قفل مهمّات کارها
میناى مى، ز بند غمت مىدهد نجات
هان اى حکیم، گفتمت این نکته، بارها
آب و هواى میکده از بس که سالم است
در پاى هر خُمیش مِى میگسارها
طاق و رواق میکده هرگز تهى مباد!
از هاى و هوى عربده باده خوارها
ساقى به یک کرشمه مستانه در ازل
بِربُود عقل و دین و دل هوشیارها
پیغام دوست مىرسدم هر زمان بگوش
از نغمه هاى زیر و بم، چنگ و تارها
«وحدت» به تیر غمزه و شمشیر ناز، شد
بى جرم کشته، در سر کوى نگارها
«وحدت کرمانشاهى»
**سرچشمه امید، ص: 16@