اگر بپذیریم که دورهی جوانى و نوجوان از نظر تحولى، مرحلهاى است که تغییرات بنیادى در سه پهنهی زیستى، روانى و اجتماعى در آن صورت مىپذیرد و اگر قبول کنیم که این تحولات، تمامیت ترازهاى شناختى عاطفى، اخلاقى و ارزشى را در سطحى عمیقتر و فراتر از دورههاى پیشین ارتقا مىدهد؛ طبیعى خواهد بود که در انتظار ظهور وقایع بزرگ و خطرزا و در عین حال شکوهمندى باشیم که هر یک از آنها به نوبهی خود به منزلهی انقلابى در نظام رفتارى و ارزشى فرد تلقى گردد؛ بگونهاى که نوجوان در این وضعیت تمامى اکتسابات و اندوختههاى قبلى خود را همراه با قابلیتها و نوآوریهاى فعلى خود به میدان مىآورد. از این رهگذر او تلاش دارد تا توحیدیافتگى شخصیت خویش را هشیارانه با نظام ارزشى نوینى که به پاس ظهور ساختهاى تفکر صورى بدست آورده است در قالب مفاهیمى چون هویت، استقلال، صمیمیت، پیشرفت و تعهد بنا کند.
**راهبردهاى روانشناختى تبلیغ، ص: 100@
بدون تردید جوانى و نوجوانى متراکمترین و فشردهترین دورهی اجتماعى شدن و درونى کردن ارزشهاست. نوجوان در این دوره از چنان قدرت و قابلیت انعطاف پذیرى برخوردار است که در هیچ دورهاى از حیات خویش قادر به آفرینش و بازآفرینى آن نخواهد بود. پس شرایط بهینهاى فراهم است تا ارزشهاى متعالى جایگاه خود را در سازمان روانى نوجوان بیابند. اما نقضش مربیان و مبلّغان در تبلیغ ارزشها و ارایه پیامهاى اخلاقى و اجتماعى باید معطوف به تحولات بنیادى دوران رشد نوجوانى باشد.
همانطور که «انقلاب هورمونى» در اوان بلوغ، منجر به تغییرات اساسى در ساختار زیستى و فیزیولوژیکى نوجوان مىشود همزمان انقلابى عمیقتر و کیفىتر در ساختار عقلانى و فرآیندهاى قضاوت اخلاقى و ارزشى نیز به وقوع مىپیوندد که تمامى سازگاریها و اعتدالهاى دوران کودکى را درهم شکسته و راهى مرحلهاى مىگردد که متضمن پدید آمدن نظامى نو با ملزومات مختص به خود است. و این تحول در فرآیند تربیت دینى نوجوان بسیار تعیین کننده است.
بدین ترتیب، مرحلهی نوجوانى تشکیل دهندهی دورهی جدیدى است که همهی جنبههاى روانى را تحتالشعاع قرار مىدهد و یک احساس کلى عدم تعادل در زمینههاى شناختى، اخلاقى و ارزشى را پدید مىآورد. نوجوان در مقابل نظام ارزشى گذشتهی خود دچار سردرگمى مىشود و این نیاز را در خود احساس مىکند که باید به تدوین مجدد ارزشها بپردازد. در این وهله، حرکت به سوى درون و بازگشت به ریشهها آغاز مىشود.
بازگشتى که متضمن هشیارى نسبت به لایههاى درونى شخصیت خویش و عناصر محیطى و فرهنگى و دنیاى پیرامون است. اما لازمهی هشیار شدن نسبت به خود، نخست وابسته به اثبات هویتى است که فرد را در مقابل دنیاى برونى انسانى و طبیعى قرار مىدهد. البته هویتى که عناصر تشکیل دهندهی آن را «عشق و صمیمیت»، «تعهد و مسئولیت» در برگرفته است و از میان همهی این عناصر، مفهوم تعهد در شکلگیرى نظام ارزشى نوجوان از نقش تعیین کنندهاى برخوردار مىشود. ارزشهایى که بر ساختار «تقکر انتزاعى»، اخلاق خود پیروى«یا» فرا قراردادى تکیه مىزند و از این تکیه گاه است که نوجوان فرصت «درون سازى» ارزشهاى متعالى را در «وجدان» خود فراهم مىسازد. تربیت دینى نیز در این مرحله با نوعى شهود و عرفان و خودیابى دینى همراه مىشود. نوجوان از ظرفیت تازهاى براى پرورش حس دینى و گرایش به عرفان و معنویت برخوردار مىشود.
پس، گسترهی ارزشها در چرخهی تحول روانى، اجتماعى نوجوان در منظومهاى از عناصر درونى (فطرت و طبیعت) و برونى (محیط و فرهنگ) توسعه مىیابد و بر اثر تعامل دائمى
**راهبردهاى روانشناختى تبلیغ، ص: 101@
این عناصر با یکدیگر است که سلسله مراتب ارزشها بنا مىگردند زیرا زمانی که کودک راهى مرحلهی نوجوانى مىگردد از نظر عقلانى ساختار هوشى او از سطح تفکر عملیات عینى به سطح تفکر عملیات صورى ارتقاء مىیابد و از نظر اخلاقى از سطح دگر پیروى (اطاعت از ارزشهاى قراردادى) به سطح خود پیروى (اطاعت از ارزشهایى که خود بنا کنندهی آن است) تحول مىیابد در گذار این تحول، از لحاظ عوامل محیطى و فرهنگى سه پایگاه بزرگ اجتماعى را تجربه مىکند: «خانواده»، «گروه همسالان» و نهادهاى وسیعترى چون مدرسه، جامعه که وى در هر یک از این پایگاهها نقشهایى را ایفا مىکند. هر یک از این نقشها به وسیلهی اشخاصى که نوجوان با آنها در تعامل است، مشخص مىشود.
در وهلهی اول، پایگاه خانواده که نوجوان قبلاً در خلال مرحلهی «دگر پیروى»(1) اخلاقى به آن تعلق داشت و منظومهاى است که در آن هر کس جاى معینى دارد. نظام ارزشى نوجوان در منظومهی اخیر با خطر تثبیت شدن در دورهی دگر پیروى و مطلق نگرى به ارزشهاى قراردادى احساس مىشود. در این صورت مفهوم ارزشها در این مرحله از نظر وى، تابع چیزى است که به او دیکته شده است و روابط اخلاقىاش بر محور مقررات خانواده و زندگى خانوادگى دور مىزند.
در وهلهی دوم، پایگاه نوجوان در مدرسه موجب مىشود که گروههایى که وى مىتواند به آنها پیوند یابد متعدد و متنوع شوند و از طریق تعامل با این گروهها دیگر تابع مطلق مقررات خانوادگى نیست. لذا فرد مىتواند به حسب زمان و با توجه به هدفها و رغبتهاى خویش، به این یا آن گروه گرایش یابد به آن وارد یا خارج شود. در اینجاست که اگر نوجوان در میدان تعامل اجتماعى، توان حفظ هویت مستقل خود را علیرغم درهمآمیزى با گروههاى مورد علاقه داشته باشد به پاس استعداد مقولهاى که در این سن تحول مىیابد مىتواند نظام ارزشى خود را بطور ارتجالى و خودانگیخته با در نظر گرفتن قابلیتهاى فطرى و امکانات فرهنگى پیرامون خود، بنا کند.
اما سؤال این است که آیا مىتوان ارزشها را از طریق تکنیکهاى تبلیغاتى آموزش داد؟ از آنجا که مبناى نظریهی شناختى ـ تحولى مبتنى بر این فرض است که فرآیند یادگیرى بر تعامل فرد با محیط استوار است، پاسخ به این سؤال مثبت است. اما همانند سایر مفاهیمِِ تحولِ انسانى، تحول ارزشها، فرآیندى است تدریجى و پیچیده. لذا در خلال آموزش
**راهبردهاى روانشناختى تبلیغ، ص: 102@
ارزشها مطمخ نظر قراردادن اصول زیر ضرورى و یارى کنندهی اهداف تبلیغى تربیتى است:
1ـ از آنجا که هرگونه یادگیرى، تابع تراز تحول شناختى فرد است، ارائه مفاهیم ارزشى باید متناسب با قابلیتها و ظرفیتهاى ذهنى یادگیرنده باشد.
2ـ نظر به اینکه هدف از تبلیغ و آموزش ارزشها، درونى شدن آنها توسط مخاطب است و لازمهی این درونسازى دخالت فعالانه فرد را بطور آزاد و خودانگیخته مىطلبد باید روشهاى تبلیغى به گونهاى باشد که نظام ارزشها از جانب خود افراد کشف گردیده و بر ساختارهاى عقلانى و فرآیندى قضاوت اخلاقى او بنا شود. به عبارتى دیگر تبلیغ ارزشها صرفاً بسترسازى روانى، شناختى و اجتماعى براى کشف آنها از جانب یادگیرندگان و مخاطبان مىباشد. به ویژه آنکه ارزشهاى دینى برخاسته از فطرت آدمى است و دیگر نیازى به تحمیل و یا افزودن آن از بیرون نیست.
3ـ بر عکس، اگر چنانچه تبلیغات مبتنى بر اجبار، تحمیل، القاء و نصایح لفظى باشد، مانع بزرگى در هوشیار شدن نوجوان نسبت به نظام ارزشها مىشود و در نهایت منجر به واپس روى و تثبیت در سطوح پائینتر تحول اخلاقى و ارزشى میشود و چنانچه آموزشى هم صورت گیرد، رفتارهاى ارزشى نوجوان در حد پاسخهاى قالبى و ریاکارانه باقى مىماند.
4ـ با توجه به رابطهی متقابل مراحل تحول شناختى و مراحل تحول اخلاقى، نظام ارزشها به تبع تحول ساختهاى ذهنى تغییر یافته و در نتیجه با ظهور تفکر انتزاعى و «خود پیروى اخلاقى در دورهی نوجوانى، این ارزشها درونى مىشوند و لذا در نظر داشتن همهی این ابعاد در فرآیند آموزش از اهمیت بنیادى برخوردار است.
5ـ نوجوانان باید نسبت به ارزشهایى که از آنان انتظار داریم شناخت روشنى داشته باشند و بدانند که نظام ارزشها به چه علت و براى چه مقصودى و در کدام شرایط باید محترم شمرده شوند.
6ـ به نوجوانان باید فرصتهاى طبیعى با زمینههاى خودانگیخته داده شود تا خود نظاره گر عینى الگوهاى ارزشى مطلوب افرادِِ عامل به ارزشها باشند.
7ـ اگر در جریان آموزش، بیش از حد و فراتر از قابلیتهاى نوجوانان مواد و مطالب آموزشى ارایه گردد و مانع جذب کامل آنها و اکتشافات آنها شود، احتمالاً نوجوانانى بار خواهند آمد که از نظر دستیابى به ارزشها سوختهاند. این افراد بعداً مانند کسانی که از آتش فرار مىکنند، از نظام ارزشها نیز دورى مىجویند؛ تا آنجا که سنگ بناى کجرویها و بزهکاریها را با دست خود بنا نهادهایم.
**راهبردهاى روانشناختى تبلیغ، ص: 103@
8ـ منابع تأمین کننده و بنا کننده ارزشها در قلمرو اجتماعى باید از واقعیتها، میراثها و نهادهاى اصیل فرهنگ همان جامعه (مذهب، عرف، سنت و ضرورتهاى اجتماعى پذیرفته شده) سرچشمه بگیرد. تبلیغ و تحمیل هرگونه ساختار تصنعى و خودساخته، اصالت و سلامت نظام ارزشى نوجوان را برهم مىزند.
9ـ تبلیغ ارزشها، نه فقط در ساعاتى خاص و مراکز و مکانهاى خاص بلکه در سرتاسر روز و در همهی لحاظ انجام مىگیرد. از این لحاظ، هرگونه برنامهریزى تصنعى و محدود به زمان و مکان قالبى و از پیش تعیین شده، روال طبیعى کسب ارزشها را مختل مىسازد.
10ـ در فرآیند تبلیغ، ارزشها از طریق دخالت فعالانه خود فرد و ادخال مناسب دادههاى محیطى در ساختار ذهنى با توجه به کانون رغبت و سلسله مراتب نیازهاى او قابل انتقال و واجد شرایط درونى شدن آنهاست.
1) Heteronomy مرحلهاى از تحول اخلاقى که پیاژه آن را مترادف اطاعت کوکورانه کودک از بزرگسال مىداند. دورهی خودپیروى اخلاقى در دورهی نوجوانى رخ مىدهد که حاکى از اخلاق فاعلى و قائم به خود مىباشد.