پس از آنکه مراتب حضور قلب معلوم شد، بهتر و مهمتر آن است که انسان در صدد معالجهى نفس برآید و همت بگمارد که اگر دستش از همهى مراتب آن کوتاه است لااقل بعض مراتب آن را که با کمتر از آن، عبادات از درجهى اعتبار ساقط و مورد قبول درگاه مقدس نیست، تحصیل کند.
باید دانست که منشأ حضور قلب در عملى از اعمال، و علت و سبب اقبال و توجه نفس به آن آن است که قلب آن عمل را با عظمت تلقى کند و از
**سر الصلوة، ص: 24@
مهمات شمارد. و این با آنکه واضح است به ذکر یک مثال واضحتر شود: شما را اگر سلطان با عظمتى در محفل انس خود یا مجلس سلام خویش بار دهد و مورد توجه و تلطف در پیش همگنان قرار دهد، چون این مقام در قلب شما مهم است و قلب آن را با عظمت و اهمیت تلقى کرده، لهذا قلب شما یکسره در آن محضر حاضر مىشود و با کمال رغبت و دلچسبى جمیع خصوصیات مجلس و مخاطبات و حرکات و سکنات سلطان را ضبط مىکنید، و دل شما در همهى احوال حاضر محضر است و لحظهاى از آن غفلت نمىکند. و به خلاف آن، اگر کسى که مورد اهمیت آن نیست و قلب او را ناچیز مىشمارد با شما طرف صحبت شود، حضور قلب با مکالمه با او پیدا نمىکنید و از حالات و اقوال او غافل مىشوید. و از این جا معلوم مىشود که سبب عدم حضور قلب ما در عبادات و غفلت از آن چیست. اگر ما مناجات حق تعالى و ولى نعم خود را به قدر مکالمه با یک مخلوق عادى ضعیف اهمیت دهیم، هرگز این قدر غفلت و سهو و نسیان نمىکنیم. و پر معلوم است که این سهل انگارى و مسامحه ناشى از ضعف ایمان به خداى تعالى و رسول و اخبار اهلبیت عصمت است؛ بلکه این مساهله ناشى از سهل انگارى محضر ربوبیت و مقام مقدس حق است، ولى نعمتى که ما را به لسان انبیا و اولیاء، بلکه با قرآن مقدس خود، به مناجات و حضور خود دعوت فرموده و فتح ابواب مکالمه و مناجات با خود را به روى ما فرموده، با این وصف ما به قدر مذاکرهى با یک بندهى ضعیف ادب حضور او را نگاه نداریم؛ بلکه هر وقت وارد نماز، که باب الابواب محضر ربوبیت و حضور درگاه او است، مىشویم، گوئى وقت فرصتى به دست آوردیم و مشغول افکار متشتته و خواطر شیطانیه مىگردیم، کانه نماز کلید دکان یا چرتکهى حساب یا اوراق کتاب است. این را نباید جز ضعف ایمان به او و ضعف یقین چیز دیگر محسوب داشت؛ و انسان اگر عواقب و معایب این سهل انگارى را بداند و به قلب بفهماند، البته در صدد اصلاح بر مىآید و خود را معالجه مىکند.
انسان اگر امرى را با اهمیت و عظمت تلقى نکند، کمکم منجر به ترک آن مىشود؛ و ترک اعمال دینیه به ترک دین انسان را مىرساند. و ما تفصیل
**سر الصلوة، ص: 25@
این امر را در شرح اربعین(1) نگاشتیم. چنانچه اگر انسان اهمیت عبادات و مناسک الهیه را به قلب بفهماند، البته از این غفلت و سهلانگارى منصرف مىشود و از این خواب سنگین برمىخیزد.
اى عزیز، قدرى تفکر در حالات خود بکن و مراجعهاى به اخبار اهلبیت عصمت علیهمالسلام بنما، و دامن همت به کمر زن و با تفکر و تدبر به نفس بفهمان که این مناسک، و خصوصاً نماز، و بالاخص فرایض، مایهى سعادت و حیات عالم آخرت و سرچشمهى کمالات و رأس المال زندگانى آن نشئه است.
و به حسب روایات کثیره در ابواب متفرقه و ضربى از برهان و مشاهدهى اصحاب کشف و عیان، از براى هر یک از عبادات مقبوله صور غیبیهى بهیهاى است و تمثال ملکوتى اخروى است که در تمام نشئات غیبیه با انسان همراه و مصاحب است و در همهى شداید از انسان دستگیرى مىکند؛ بلکه حقیقت جنت جسمانى، صور غیبیهى ملکوتیهى اعمال است. و مسئلهى تجسم اعمال از امورى است که باید از واضحات به شمار آورد و عقل و نقل با هم در آن متوافقند. و این صور غیبیه تابع حضور قلب و اقبال آن است؛ و عبادتى که از روى توجه و اقبال قلب نیاید از درجهى اعتبار ساقط و مقبول درگاه حق نشود. و ما به یکى دو آیه و چند حدیث در این مقام اکتفا مىکنیم که براى انسان آگاه بیدار کفایت مىکند:
قال تعالى: فویل للمصلین الذین هم عن صلوتهم ساهون،(2) و قال: قد
**سر الصلوة، ص: 26@
افلح المؤمنون الذین هم فى صلوتهم خاشعون.(3) کسى که خشوع در نمازش نباشد از اهل ایمان و فلاح نیست. و براى اهل تفکر و تدبر این دو آیه کفایت مىکند. واى به حال آن کس که حق تعالى در حق او بفرماید واى بر او. چیزى را که عظیم مطلق به این عظمت و اهمیت ذکر فرماید معلوم است چه وحشت و ظلمت و نقمتى در دنبال دارد.
و عن النبى صلى الله علیه و آله: اعبد الله کانک تراه، و ان لم تکن تراه فانه یراک. و این حدیث شریف اشاره به دو مرتبهى کامله از حضور قلب است: یکى حضور قلب در تجلى ذاتى یا اسمائى؛ و دیگر، حضور قلب در تجلى فعلى به یک مرتبهى آن، که عابد خود را در محضر ربوبیت حاضر ببیند؛ و البته در این صورت ادب حضور و آداب مخاطبه با جناب ربوبى را فطرتاً به جا مىآورد.
و عنه صلى الله علیه و آله: ان من الصلوة لما یقبل نصفها و ثلثها و ربعها و خمسها الى العشر؛ و ان منها لما تلف، کما یلف الثوب الخلق، فیضرب بها وجه صاحبها؛ و ان ما لک من صلوتک الا ما اقبلت علیه بقلبک.(4) و به این مضمون روایات دیگر وارد است.(5).
و از حضرت باقرالعلوم علیهالسلام منقول است که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «وقتى که بندهى مومن در نماز مىایستد، خداى تعالى به او نظر مىافکند – یا فرمود که خداى تعالى اقبال بر او مىکند – تا آنکه منصرف شود و رحمت بر او سایه افکند از بالاى سرش تا افق آسمان و ملائکه او را احاطه کنند از اطرافش تا آسمان؛ و خداى تعالى ملکى را موکل او کند که
**سر الصلوة، ص: 27@
بالاى سرش بایستد و بگوید: ” اى مصلى اگر بدانى کى نظر مىکند به سوى تو و با کى مناجات مىکنى، توجه به غیر نمىکنى و از این موضع خود مفارقت نمىکنى ابداً “.»(6) و براى اهل معرفت این حدیث شریف کفایت مىکند. خدا مىداند که در این اقبال حق به بنده چه کرامتها و انوارى است که به عقول بشر درست نیاید و به قلب احدى خطور نکند.
و از جناب امیرالمؤمنین علیهالسلام حدیث شده که: «خوشا به حال آن کس که خالص کند براى خدا عبادت و دعا را و مشغول نشود قلبش به آن چیزى که چشمش مىبیند و فراموش نکند ذکر خدا را به واسطهى آن چیزى که گوشهایش مىشنود و محزون نشود دل او به آنچه که به غیر عطا شده است.»
و از حضرت صادق در تفسیر آیهى شریفهى الا من اتى الله بقلب سلیم(7) روایت شده که فرمود: «سلیم آن است که ملاقات کند پروردگار خود را در صورتى که نباشد در آن احدى سواى او.» و فرمود: «هر قلبى که در آن شک و شرک است ساقط است؛ و همانا زهد در دنیا را اراده فرمود تا آنکه فارغ شود قلوب آنها براى آخرت.»(8).
و حضرت باقرالعلوم علیهالسلام فرمود که «حضرت على بن الحسین علیهماالسلام وقتى مىایستاد به نماز رنگش متغیر مىشد؛ و وقتى سجده مىکرد سرش را بلند نمىفرمود تا آنکه عرق از او مىریخت.»(9) و «آن حضرت وقتى در نماز مىایستاد مثل ساقهى درختى بود که حرکت نمىکرد از او چیزى مگر چیزى را که باد حرکت مىداد.»(10).
و از ابوحمزهى ثمالى منقول است که گفت: «دیدم حضرت على
**سر الصلوة، ص: 28@
ابنالحسین را که نماز مىخواند، پس رداى آن حضرت از منکبش افتاد و تسویه نفرمود آن را تا از نماز فارغ شد. پس، از آن حضرت سؤال نمودم از آن، فرمود: “واى بر تو آیا مىدانى در محضر کى بودم؟ همانا از بنده قبول نشود نمازى الا آنچه را اقبال نموده در آن “. گفتم: ” فدایت شوم هلاک شدیم ما”. فرمود: ” کلا، خداى تعالى تمام مىکند آن را به نافلهها”.».(11).
و اخبار در این زمینه بیش از آن است که بتوان در این اوراق نگاشت و بتوان از عهدهى بیان اسرار آن برآمد؛ و ما این فصل را اتمام کنیم به ذکر یک نکتهى دانستنى و آن این است که یکى از فوائد مهمهى عبادات که عقل و نقل بر آن اتفاق دارند و باید آن را یکى از اسرار عبادات به شمار آورد، آن است که از هر عبادتى در قلب اثرى حاصل شود، که از آن در روایات به زیادت یا توسعهى «نکتهى بیضاء» تعبیر شده است. و بباید دانست که ما بین ظاهر و باطن و سر و علن انسانى یک ارتباط و علاقهى طبیعیهایست که آثار هر یک و افعال و حرکات هر یک را در دیگرى سرایتى عظیم و تأثیرى غریب است. و این مطلب علاوه بر آنکه برهانى است، وجدان و عیان هم شاهد بر آن است؛ چنانچه حالات صحت و مرض بدن و عوارض مزاجیه و حالات داخلیه و خارجیهى بدن در روح و باطن مؤثر است؛ و به عکس، حالات خلقیه و روحیه و ملکات نفسانیه در حرکات و سکنات و افعال بدنیه، طبعاً و من غیر رویه، موثر است. و از این رو، نتیجه حاصل آید که هر یک از اعمال خیریه یا شریه را در نفس تأثیرى است که یا آن را متوجه به دنیا و زخارف آن کند و محجوب از حق و حقیقت نماید و در سلک حیوانات و شیاطین منسلک کند، یا آن را متوجه به آخرت کند و قلب را الهى کند و کشف سبحات جلال و جمال بر او نماید و او را در سلک روحانیین و مقربین درگاه منخرط نماید.
و این افعال عبادیه و مناسک الهیه علاوه بر آنکه خود داراى صور غیبیهى بهیهى ملکوتیه هستند، که تشکیل بهشت جسمانى دهند، در روح نیز ملکات و حالاتى حاصل کنند که مبدأ بهشت متوسط و جنات اسمائى گردند. و این
**سر الصلوة، ص: 29@
یکى از اسرار تکرار اذکار و اعمال است، زیرا زبان که ذکر الهى را تکرار کرد، کمکم زبان قلب هم باز مىشود و آن نیز متذکر مىشود، چنانچه از تذکر قلب زبان نیز متذکر مىشود. و این فایده حاصل نشود در عبادات و این نتیجه گرفته نشود، مگر آنکه وقت عبادت و دعا و ذکر قلب حاضر باشد، که با غفلت و نسیان قلب به هیچ وجه اعمال خیریه را در روح تأثیرى نیست؛ و از این جهت مىبینیم که از عبادات پنجاه سال، یا بیشتر، در قلب ما به هیچ وجه اثرى پیدا نشده بلکه به ملکات فاسدهى ما هر روز افزوده شده؛ و این صلوة که ناهى از فحشاء و منکر است و معراج مؤمن و مقرب متقى است ما را به جایى نرسانده و مقام صفائى براى ما از آن حاصل نیامده.
شیخ عارف کامل، شاه آبادى، روحى فداه، مىفرمود: «باید انسان در وقت ذکر مثل کسى باشد که کلام دهن طفل مىگذارد و تلقین او مىکند براى اینکه او را به زبان بیاورد، و همین طور انسان باید ذکر را تلقین قلب کند. و مادامى که انسان با زبان ذکر مىگوید و مشغول تعلیم قلب است، ظاهر به باطن مدد مىکند؛ همین که زبان طفل قلب باز شد، از باطن به ظاهر مدد مىشود. چنانچه در تلقین طفل نیز چنین است: مادامى که انسان کلام دهن او مىگذارد او را مدد مىکند؛ همین که او آن کلام را به زبان اجرا کرد، نشاطى در انسان تولید مىشود که خستگى سابق را برطرف مىکند. پس در اول، از معلم به او مدد مىشود و در آخر، از او به معلم کمک و مدد مىشود. انسان اگر مدتى مواظبت کند در نماز و اذکار و ادعیه به این ترتیب، البته نفس عادى مىشود، و اعمال عبادى هم مثل اعمال عادیه مىشود که در حضور قلب در آنها محتاج به رویه نیست بلکه مثل امور طبیعیهى عادیه مىشود.
1) شرح اربعین کتابى است از حضرت امام رضوان الله تعالى علیه که پیش از کتاب حاضر نگاشته شده است. مؤلف بزرگوار قدس سره الشریف در مقدمه آن چنین مرقوم فرمودهاند:… این بندهى بىبضاعت ضعیف مدتى بود با خود حدیث مىکردم که چهل حدیث از احادیث اهلبیت عصمت و طهارت علیهمالسلام که در کتب معتبرهى اصحاب و علما رضوان الله علیهم ثبت است، جمعآورى کرده و هر یک را به مناسبت شرحى کند که با حال عامه مناسبتى داشته باشد» و از این جهت آن را به زبان فارسى نگاشته که فارسى زبانان نیز از آن بهره برگیرند؛ شاید ان شاء الله مشمول حدیث شریف ختمى مرتبت صلى الله علیه و آله شوم که فرموده است: من حفظ على امتى اربعین حدیثاً ینتفعون بها، بعثه الله یوم القیمة فقیها عالماً…».
2) «پس واى بر نمازگزارانى که از نمازشان غفلت ورزیده سستى مىکنند.» (ماعون / 4 و 5).
3) «همانا رستگار شدند مؤمنان؛ آنان که در نمازشان خاشعاند.» (مؤمنون / 1 و 2).
4) «نمازى هست که نصف آن پذیرفته مىشود و نمازى هست که یک سوم یا یک چهارم یا یک پنجم… تا یک دهم آن قبول مىگردد. و نمازى است که چون جامهى کهنه در هم پیچیده شده بر چهرهى به جاى آورندهاش زده مىشود. و همانا از نمازت براى تو (نتیجهاى) نیست جز آن مقدار که در آن اقبال و حضور قلب داشتهاى.» بحارالانوار، ج 81، ص 260، «کتاب الصلوة»، باب 38، حدیث 59.
5) از آن جمله به بحارالانوار، ج 81، ص 260، «کتاب الصلوة»، باب 38، (آداب الصلوة)، مراجعه شود.
6) مستدرک الوسائل، «کتاب الصلوة»، باب 2، حدیث 22. فلاح السائل، ص 160.
7) «… جز آن کس که با قلب سلیم نزد خدا بیاید.» (شعراء / 89).
8) اصول کافى ج 3، ص 26، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب الاخلاص»، حدیث 5. بحارالانوار، ج 67، ص 239، «کتاب الایمان و الکفر»، باب 54، حدیث 7.
9) وسائل الشیعة، ج 4، ص 685، «کتاب الصلوة»، «ابواب افعال الصلوة»، باب 2، حدیث 2.
10) مدرک قبل، حدیث 3.
11) مستدرک الوسائل، «ابواب افعال الصلوة»، باب 2، حدیث 29.