جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کیفیت حصول حضور قلب

زمان مطالعه: 8 دقیقه

پس از آنکه مراتب حضور قلب معلوم شد، بهتر و مهم‏تر آن است که انسان در صدد معالجه‏ى نفس برآید و همت بگمارد که اگر دستش از همه‏ى مراتب آن کوتاه است لااقل بعض مراتب آن را که با کم‏تر از آن، عبادات از درجه‏ى اعتبار ساقط و مورد قبول درگاه مقدس نیست، تحصیل کند.

باید دانست که منشأ حضور قلب در عملى از اعمال، و علت و سبب اقبال و توجه نفس به آن آن است که قلب آن عمل را با عظمت تلقى کند و از

**سر الصلوة، ص: 24@

مهمات شمارد. و این با آنکه واضح است به ذکر یک مثال واضح‏تر شود: شما را اگر سلطان با عظمتى در محفل انس خود یا مجلس سلام خویش بار دهد و مورد توجه و تلطف در پیش همگنان قرار دهد، چون این مقام در قلب شما مهم است و قلب آن را با عظمت و اهمیت تلقى کرده، لهذا قلب شما یکسره در آن محضر حاضر مى‏شود و با کمال رغبت و دلچسبى جمیع خصوصیات مجلس و مخاطبات و حرکات و سکنات سلطان را ضبط مى‏کنید، و دل شما در همه‏ى احوال حاضر محضر است و لحظه‏اى از آن غفلت نمى‏کند. و به خلاف آن، اگر کسى که مورد اهمیت آن نیست و قلب او را ناچیز مى‏شمارد با شما طرف صحبت شود، حضور قلب با مکالمه با او پیدا نمى‏کنید و از حالات و اقوال او غافل مى‏شوید. و از این جا معلوم مى‏شود که سبب عدم حضور قلب ما در عبادات و غفلت از آن چیست. اگر ما مناجات حق تعالى و ولى نعم خود را به قدر مکالمه با یک مخلوق عادى ضعیف اهمیت دهیم، هرگز این قدر غفلت و سهو و نسیان نمى‏کنیم. و پر معلوم است که این سهل انگارى و مسامحه ناشى از ضعف ایمان به خداى تعالى و رسول و اخبار اهل‏بیت عصمت است؛ بلکه این مساهله ناشى از سهل انگارى محضر ربوبیت و مقام مقدس حق است، ولى نعمتى که ما را به لسان انبیا و اولیاء، بلکه با قرآن مقدس خود، به مناجات و حضور خود دعوت فرموده و فتح ابواب مکالمه و مناجات با خود را به روى ما فرموده، با این وصف ما به قدر مذاکره‏ى با یک بنده‏ى ضعیف ادب حضور او را نگاه نداریم؛ بلکه هر وقت وارد نماز، که باب الابواب محضر ربوبیت و حضور درگاه او است، مى‏شویم، گوئى وقت فرصتى به دست آوردیم و مشغول افکار متشتته و خواطر شیطانیه مى‏گردیم، کانه نماز کلید دکان یا چرتکه‏ى حساب یا اوراق کتاب است. این را نباید جز ضعف ایمان به او و ضعف یقین چیز دیگر محسوب داشت؛ و انسان اگر عواقب و معایب این سهل انگارى را بداند و به قلب بفهماند، البته در صدد اصلاح بر مى‏آید و خود را معالجه مى‏کند.

انسان اگر امرى را با اهمیت و عظمت تلقى نکند، کم‏کم منجر به ترک آن مى‏شود؛ و ترک اعمال دینیه به ترک دین انسان را مى‏رساند. و ما تفصیل

**سر الصلوة، ص: 25@

این امر را در شرح اربعین(1) نگاشتیم. چنانچه اگر انسان اهمیت عبادات و مناسک الهیه را به قلب بفهماند، البته از این غفلت و سهل‏انگارى منصرف مى‏شود و از این خواب سنگین برمى‏خیزد.

اى عزیز، قدرى تفکر در حالات خود بکن و مراجعه‏اى به اخبار اهل‏بیت عصمت علیهم‏السلام بنما، و دامن همت به کمر زن و با تفکر و تدبر به نفس بفهمان که این مناسک، و خصوصاً نماز، و بالاخص فرایض، مایه‏ى سعادت و حیات عالم آخرت و سرچشمه‏ى کمالات و رأس المال زندگانى آن نشئه است.

و به حسب روایات کثیره در ابواب متفرقه و ضربى از برهان و مشاهده‏ى اصحاب کشف و عیان، از براى هر یک از عبادات مقبوله صور غیبیه‏ى بهیه‏اى است و تمثال ملکوتى اخروى است که در تمام نشئات غیبیه با انسان همراه و مصاحب است و در همه‏ى شداید از انسان دستگیرى مى‏کند؛ بلکه حقیقت جنت جسمانى، صور غیبیه‏ى ملکوتیه‏ى اعمال است. و مسئله‏ى تجسم اعمال از امورى است که باید از واضحات به شمار آورد و عقل و نقل با هم در آن متوافقند. و این صور غیبیه تابع حضور قلب و اقبال آن است؛ و عبادتى که از روى توجه و اقبال قلب نیاید از درجه‏ى اعتبار ساقط و مقبول درگاه حق نشود. و ما به یکى دو آیه و چند حدیث در این مقام اکتفا مى‏کنیم که براى انسان آگاه بیدار کفایت مى‏کند:

قال تعالى: فویل للمصلین الذین هم عن صلوتهم ساهون،(2) و قال: قد

**سر الصلوة، ص: 26@

افلح المؤمنون الذین هم فى صلوتهم خاشعون.(3) کسى که خشوع در نمازش نباشد از اهل ایمان و فلاح نیست. و براى اهل تفکر و تدبر این دو آیه کفایت مى‏کند. واى به حال آن کس که حق تعالى در حق او بفرماید واى بر او. چیزى را که عظیم مطلق به این عظمت و اهمیت ذکر فرماید معلوم است چه وحشت و ظلمت و نقمتى در دنبال دارد.

و عن النبى صلى الله علیه و آله: اعبد الله کانک تراه، و ان لم تکن تراه فانه یراک. و این حدیث شریف اشاره به دو مرتبه‏ى کامله از حضور قلب است: یکى حضور قلب در تجلى ذاتى یا اسمائى؛ و دیگر، حضور قلب در تجلى فعلى به یک مرتبه‏ى آن، که عابد خود را در محضر ربوبیت حاضر ببیند؛ و البته در این صورت ادب حضور و آداب مخاطبه با جناب ربوبى را فطرتاً به جا مى‏آورد.

و عنه صلى الله علیه و آله: ان من الصلوة لما یقبل نصفها و ثلثها و ربعها و خمسها الى العشر؛ و ان منها لما تلف، کما یلف الثوب الخلق، فیضرب بها وجه صاحبها؛ و ان ما لک من صلوتک الا ما اقبلت علیه بقلبک.(4) و به این مضمون روایات دیگر وارد است.(5).

و از حضرت باقرالعلوم علیه‏السلام منقول است که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «وقتى که بنده‏ى مومن در نماز مى‏ایستد، خداى تعالى به او نظر مى‏افکند – یا فرمود که خداى تعالى اقبال بر او مى‏کند – تا آنکه منصرف شود و رحمت بر او سایه افکند از بالاى سرش تا افق آسمان و ملائکه او را احاطه کنند از اطرافش تا آسمان؛ و خداى تعالى ملکى را موکل او کند که

**سر الصلوة، ص: 27@

بالاى سرش بایستد و بگوید: ” اى مصلى اگر بدانى کى نظر مى‏کند به سوى تو و با کى مناجات مى‏کنى، توجه به غیر نمى‏کنى و از این موضع خود مفارقت نمى‏کنى ابداً “.»(6) و براى اهل معرفت این حدیث شریف کفایت مى‏کند. خدا مى‏داند که در این اقبال حق به بنده چه کرامت‏ها و انوارى است که به عقول بشر درست نیاید و به قلب احدى خطور نکند.

و از جناب امیرالمؤمنین علیه‏السلام حدیث شده که: «خوشا به حال آن کس که خالص کند براى خدا عبادت و دعا را و مشغول نشود قلبش به آن چیزى که چشمش مى‏بیند و فراموش نکند ذکر خدا را به واسطه‏ى آن چیزى که گوشهایش مى‏شنود و محزون نشود دل او به آنچه که به غیر عطا شده است.»

و از حضرت صادق در تفسیر آیه‏ى شریفه‏ى الا من اتى الله بقلب سلیم(7) روایت شده که فرمود: «سلیم آن است که ملاقات کند پروردگار خود را در صورتى که نباشد در آن احدى سواى او.» و فرمود: «هر قلبى که در آن شک و شرک است ساقط است؛ و همانا زهد در دنیا را اراده فرمود تا آنکه فارغ شود قلوب آنها براى آخرت.»(8).

و حضرت باقرالعلوم علیه‏السلام فرمود که «حضرت على بن الحسین علیهماالسلام وقتى مى‏ایستاد به نماز رنگش متغیر مى‏شد؛ و وقتى سجده مى‏کرد سرش را بلند نمى‏فرمود تا آنکه عرق از او مى‏ریخت.»(9) و «آن حضرت وقتى در نماز مى‏ایستاد مثل ساقه‏ى درختى بود که حرکت نمى‏کرد از او چیزى مگر چیزى را که باد حرکت مى‏داد.»(10).

و از ابوحمزه‏ى ثمالى منقول است که گفت: «دیدم حضرت على

**سر الصلوة، ص: 28@

ابن‏الحسین را که نماز مى‏خواند، پس رداى آن حضرت از منکبش افتاد و تسویه نفرمود آن را تا از نماز فارغ شد. پس، از آن حضرت سؤال نمودم از آن، فرمود: “واى بر تو آیا مى‏دانى در محضر کى بودم؟ همانا از بنده قبول نشود نمازى الا آنچه را اقبال نموده در آن “. گفتم: ” فدایت شوم هلاک شدیم ما”. فرمود: ” کلا، خداى تعالى تمام مى‏کند آن را به نافله‏ها”.».(11).

و اخبار در این زمینه بیش از آن است که بتوان در این اوراق نگاشت و بتوان از عهده‏ى بیان اسرار آن برآمد؛ و ما این فصل را اتمام کنیم به ذکر یک نکته‏ى دانستنى و آن این است که یکى از فوائد مهمه‏ى عبادات که عقل و نقل بر آن اتفاق دارند و باید آن را یکى از اسرار عبادات به شمار آورد، آن است که از هر عبادتى در قلب اثرى حاصل شود، که از آن در روایات به زیادت یا توسعه‏ى «نکته‏ى بیضاء» تعبیر شده است. و بباید دانست که ما بین ظاهر و باطن و سر و علن انسانى یک ارتباط و علاقه‏ى طبیعیه‏ایست که آثار هر یک و افعال و حرکات هر یک را در دیگرى سرایتى عظیم و تأثیرى غریب است. و این مطلب علاوه بر آنکه برهانى است، وجدان و عیان هم شاهد بر آن است؛ چنانچه حالات صحت و مرض بدن و عوارض مزاجیه و حالات داخلیه و خارجیه‏ى بدن در روح و باطن مؤثر است؛ و به عکس، حالات خلقیه و روحیه و ملکات نفسانیه در حرکات و سکنات و افعال بدنیه، طبعاً و من غیر رویه، موثر است. و از این رو، نتیجه حاصل آید که هر یک از اعمال خیریه یا شریه را در نفس تأثیرى است که یا آن را متوجه به دنیا و زخارف آن کند و محجوب از حق و حقیقت نماید و در سلک حیوانات و شیاطین منسلک کند، یا آن را متوجه به آخرت کند و قلب را الهى کند و کشف سبحات جلال و جمال بر او نماید و او را در سلک روحانیین و مقربین درگاه منخرط نماید.

و این افعال عبادیه و مناسک الهیه علاوه بر آنکه خود داراى صور غیبیه‏ى بهیه‏ى ملکوتیه هستند، که تشکیل بهشت جسمانى دهند، در روح نیز ملکات و حالاتى حاصل کنند که مبدأ بهشت متوسط و جنات اسمائى گردند. و این

**سر الصلوة، ص: 29@

یکى از اسرار تکرار اذکار و اعمال است، زیرا زبان که ذکر الهى را تکرار کرد، کم‏کم زبان قلب هم باز مى‏شود و آن نیز متذکر مى‏شود، چنانچه از تذکر قلب زبان نیز متذکر مى‏شود. و این فایده حاصل نشود در عبادات و این نتیجه گرفته نشود، مگر آنکه وقت عبادت و دعا و ذکر قلب حاضر باشد، که با غفلت و نسیان قلب به هیچ وجه اعمال خیریه را در روح تأثیرى نیست؛ و از این جهت مى‏بینیم که از عبادات پنجاه سال، یا بیش‏تر، در قلب ما به هیچ وجه اثرى پیدا نشده بلکه به ملکات فاسده‏ى ما هر روز افزوده شده؛ و این صلوة که ناهى از فحشاء و منکر است و معراج مؤمن و مقرب متقى است ما را به جایى نرسانده و مقام صفائى براى ما از آن حاصل نیامده.

شیخ عارف کامل، شاه آبادى، روحى فداه، مى‏فرمود: «باید انسان در وقت ذکر مثل کسى باشد که کلام دهن طفل مى‏گذارد و تلقین او مى‏کند براى اینکه او را به زبان بیاورد، و همین طور انسان باید ذکر را تلقین قلب کند. و مادامى که انسان با زبان ذکر مى‏گوید و مشغول تعلیم قلب است، ظاهر به باطن مدد مى‏کند؛ همین که زبان طفل قلب باز شد، از باطن به ظاهر مدد مى‏شود. چنانچه در تلقین طفل نیز چنین است: مادامى که انسان کلام دهن او مى‏گذارد او را مدد مى‏کند؛ همین که او آن کلام را به زبان اجرا کرد، نشاطى در انسان تولید مى‏شود که خستگى سابق را برطرف مى‏کند. پس در اول، از معلم به او مدد مى‏شود و در آخر، از او به معلم کمک و مدد مى‏شود. انسان اگر مدتى مواظبت کند در نماز و اذکار و ادعیه به این ترتیب، البته نفس عادى مى‏شود، و اعمال عبادى هم مثل اعمال عادیه مى‏شود که در حضور قلب در آنها محتاج به رویه نیست بلکه مثل امور طبیعیه‏ى عادیه مى‏شود.


1) شرح اربعین کتابى است از حضرت امام رضوان الله تعالى علیه که پیش از کتاب حاضر نگاشته شده است. مؤلف بزرگوار قدس سره الشریف در مقدمه آن چنین مرقوم فرموده‏اند:… این بنده‏ى بى‏بضاعت ضعیف مدتى بود با خود حدیث مى‏کردم که چهل حدیث از احادیث اهلبیت عصمت و طهارت علیهم‏السلام که در کتب معتبره‏ى اصحاب و علما رضوان الله علیهم ثبت است، جمع‏آورى کرده و هر یک را به مناسبت شرحى کند که با حال عامه مناسبتى داشته باشد» و از این جهت آن را به زبان فارسى نگاشته که فارسى زبانان نیز از آن بهره برگیرند؛ شاید ان شاء الله مشمول حدیث شریف ختمى مرتبت صلى الله علیه و آله شوم که فرموده است: من حفظ على امتى اربعین حدیثاً ینتفعون بها، بعثه الله یوم القیمة فقیها عالماً…».

2) «پس واى بر نمازگزارانى که از نمازشان غفلت ورزیده سستى مى‏کنند.» (ماعون / 4 و 5).

3) «همانا رستگار شدند مؤمنان؛ آنان که در نمازشان خاشع‏اند.» (مؤمنون / 1 و 2).

4) «نمازى هست که نصف آن پذیرفته مى‏شود و نمازى هست که یک سوم یا یک چهارم یا یک پنجم… تا یک دهم آن قبول مى‏گردد. و نمازى است که چون جامه‏ى کهنه در هم پیچیده شده بر چهره‏ى به جاى آورنده‏اش زده مى‏شود. و همانا از نمازت براى تو (نتیجه‏اى) نیست جز آن مقدار که در آن اقبال و حضور قلب داشته‏اى.» بحارالانوار، ج 81، ص 260، «کتاب الصلوة»، باب 38، حدیث 59.

5) از آن جمله به بحارالانوار، ج 81، ص 260، «کتاب الصلوة»، باب 38، (آداب الصلوة)، مراجعه شود.

6) مستدرک الوسائل، «کتاب الصلوة»، باب 2، حدیث 22. فلاح السائل، ص 160.

7) «… جز آن کس که با قلب سلیم نزد خدا بیاید.» (شعراء / 89).

8) اصول کافى ج 3، ص 26، «کتاب الایمان و الکفر»، «باب الاخلاص»، حدیث 5. بحارالانوار، ج 67، ص 239، «کتاب الایمان و الکفر»، باب 54، حدیث 7.

9) وسائل الشیعة، ج 4، ص 685، «کتاب الصلوة»، «ابواب افعال الصلوة»، باب 2، حدیث 2.

10) مدرک قبل، حدیث 3.

11) مستدرک الوسائل، «ابواب افعال الصلوة»، باب 2، حدیث 29.