افلاطون، بلوغ را به شراب زدگى روان تشبیه کرده است که در آن احساسات و عواطف بر رفتار و اندیشه فرد چیره مىشود.
ارسطو، نوجوانان را آتش مزاج و آماده براى تسلیم در برابر غرایز تعبیر مىکند.
ژان ژاک روسو این دوره را «تولد ثانوى» مىنامد.
استانلى هال از آن به عنوان یک طوفان و یا جهش ناگهانى و موریس دوبس؛ انقلاب، سرکشى و نوآورى یاد مىکند.
کورت لوین مىگوید: کودک و بزرگسال هر کدام یکبار دورهی کودکى و بزرگسالى را به دوش حمل مىکنند ولى نوجوان مجبور است هر دو بار را یکجا در این دورهی نوجوانی به دوش خود حمل کند؛ زیرا به هر دو جهان تعلق دارد. فروید این دوره را بیدارى غریزه جنسى و تجدید عقدهی اُدیب مىنامد؛ و اریکسون از آن تحت عنوان رشد انحلال وابستگى و شکلگیرى هویت (بحران هویت)(1) در قالب تضاد دو جانبه 1ـ درونى (با خود) 2ـ برونى (با جامعه) یاد مىکند.
**راهبردهاى روانشناختى تبلیغ، ص: 29@
لورنس کهلبرگ؛ این دوره را درون سازى اصول اخلاقى فراتر از قراردادهاى سنتى و تحمیلى مىنامد؛ و پیاژه این دوره را با هویت، نفى، تقابل و همبستگى
(2) متمایز مىکند.
والن مىگوید: ایجاد بحران در شخصیت نوجوان مشابه بحران در دورهی سه سالگى است.
و گزل دورهی نوجوانى را سن شگفتگى در امور عقلانى، مذهبى و هنرى توصیف مىکند.
بنابراین، دورهی نوجوانى از مهمترین دورههاى رشد آدمى محسوب مىشود که از یک نظر مىتوان گفت واجد چهار انقلاب و تحول بزرگ است که دورههاى بعدى رشد را هویت مىبخشد:
1ـ انقلاب هورمونى و یا تحول زیست شناختى.
2ـ انقلاب عقلانى و یا پدیدآیى تفکر انتزاعى.
3ـ انقلاب عاطفى و یا ظهور عواطف و هیجانات متنوع.
4ـ انقلاب ارزشى ـ اخلاقى و دست یافتن به استقلال اخلاقى و یا خود پیروى اخلاقى.
همانگونه که ملاحظه مىشود دورهی نوجوانى، دورهی پرمتلاطم و موّاج روحی و روانى است که برقرارى ارتباط درست و انتقال اثر بخش پیامهاى تربیتى را بسیار پیچیده و دشوار مىسازد.
نوجوان در این دوره با بزرگترین بحرانهاى روانى و اجتماعى روبرو مىشود. افزون بر آن، پدیدهی بلوغ و بیدارى غریزهی جنسى و سرکشى آن کلیت انرژى او را مشغول خود مىکند.
در اینجا سعى شده است پدیدهی بلوغ و مراحل آن از منظر روان شناختى و زیست شناختى به اجمال توضیح داده شود.
**راهبردهاى روانشناختى تبلیغ، ص: 30@
1) Crisis of Idcntity.
2) (Identity، negation، reciprocity، correlativity (INRC.