جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

راهبرد ذکر در تبلیغ

زمان مطالعه: 9 دقیقه

تبلیغ، رهیافتى مبتنى بر ذکر و تأیید و نه تلقین و تحمیل

«در سرشت ِ آدمى، همه‏ی علم‏ها در اصل سرشته‏اند. که روح او مغیبات را بنماید. چنان که آب صافى آن چه در تحت اوست. از سنگ و سفال و غیره و آن چه بالاى آن است، همه بنماید عکس آن. در گوهر آب، این نهاد است بى علاجى و تعلیمى. لیک چون آب آمیخته شد با خاک یا رنگ‏هاى دیگر، آن خاصیت و آن دانش از او جدا شد و او را فراموش شد. حق تعالى انبیا و اولیا را فرستاد همچون آب صافى بزرگ که هر آب حقیر و تیره که در او در آید، از تیرگى خود برهد و از رنگ ِ عارضى برهد. پس او را یاد آید. چون خود را صاف بیند، بداند که «اول، من چنین صاف بوده‏ام، به یقین.» و بداند که آن تیرگى‏ها و رنگ‏ها عارضى بود، یادش آید حالتى که پیش از این عوارض بود. پس انبیا و اولیا مذکران باشند او را از حالت پیشین، نه آن که در جوهر او چیزى نو نهند.(1).

تبلیغ فعال و خلاق، دوسویه و تعاملى رهیافتى یادآوانه دارد؛ یعنى هدف از تبلیغ نه تحمیل که تأیید است تأیید آنچه که مخاطب با بازگشت به خویشتن و بازآفرینى درون مایه‏هاى فطرى خویش آن را آشکار مى‏سازد. تبلیغ رسانا و گرم، تبلیغى است که با گرماى وجود مخاطب به ثمر نشیند و با روح و روان او دمخور شود زیرا آیات کتاب خداوند همگى ذکر است و انبیا و اولیاى خداوند مذکّر.

رابطه‏ی طلب و نیاز مخاطب با سخن گوینده

«فرمود که سخن را فایده آن است که تو را در طلب آرد و تهییج کند. نه آن که مطلوب به سخن حاصل شود. و اگر چنین بودى، به چندین مجاهده و فناى خود حاجت نبودى. سخن همچنان است که از دور چیزى مى‏بینى جنبده، در پى آن مى‏دوى تا او را ببینى، نه آن که به واسطه‏ی تحرک او را ببینى. ناطقه‏ى آدمى نیز در باطن همچنین است؛ مهیّج است تو را بر طلب آن معنى و اگر چه او را نمى‏بینى به حقیقت.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 138@

یکى مى‏گفت من چندین تحصیل علوم کردم و ضبط معانى کردم، هیچ معلوم نشد که در آدمى آن معنى کدام است که باقى خواهد بودن و به آن راه نبردم. فرمود که اگر آن به مجرّد سخن معلوم شدى، خود محتاج به فناى وجود و چندین رنج‏ها نبودى، چندین باید کوشیدن که تو نمانى، تا بدانى آن چیز را که خواهد ماندن!»(2) [کلام] به قدرِ جذب مستمع ظاهر شود. مستمع همچون آرد است پیش خمیر کننده، کلام همچو آب است در آرد، آن قدر آب ریزد که صلاح اوست.

محدودیت هدایت و تبلیغ

اگر طبیبى را گویند که علاج این رنجور مى‏کنى، چرا علاج پدرت نکردى که بمُرد و علاج فرزندت نکردى؟ و مصطفى (ص) را گویند که چرا عمّت را که بولهب است از تاریکى بیرون نیاوردى؟ جواب گوید که رنج‏هایى است که قابل علاج نیست. مشغول شدن طبیب بدان جهل باشد و رنج‏هایى است که قابل علاج است ضایع گذاشتن آن بى رحمى است. «شمس تبریزى»

کارکرد تبلیغ و تربیت نامحدود نیست. تأثیر پیام‏هاى تربیتى و کنش تبلیغات فرهنگى و معنوى محدود به طبیعت، ظرفیت، وراثت، ارادت و تمایل و اختیار مخاطبان است. به همین سبب، قبل از هر چیز باید سهم عوامل بیرونى و تأثیر گذارى‏هاى انسانى را در کیفیت تغییر خلق و خوى افراد محاسبه نمود، زیرا اگر انتظارات خود را از سطح توانایى‏ها، محدودیت‏ها فراتر ببریم موجب مى‏شود که نسبت به رسالت تبلیغى و هدف تربیتى خویش با واقع بینى مواجه نشویم و نهایتاً دچار نومیدى و احساس شکست شویم.

تبلیغ، تحمیل «هدایت» نیست، یادآورى و اکتشاف آن است

این گزاره عصاره‏اى از حکمت‏هاى شعر گونه‏ی «جبران خلیل جبران»(3) است آنجا که مى‏گوید:

«آنگاه آموزگارى گفت با ما از آموزش [تبلیغ] سخن بگو.»

و او گفت:

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 139@

«هیچ کس نمى‏تواند چیزى را بر شما آشکا کند مگر آنچه را که در سحرگاه دانشِ شما نیم خفته بوده باشد».

معنى این سخن آن است که هیچ کس نمى‏تواند آگاهى را از بیرون بر کسى تحمیل کند بلکه وظیفه یک مبلّغ و مربى فراهم ساختن شرایطى است که دانش درونى و آگاهى وجودى فرد که خفته است بیدار شود. به همین سبب است که رسالت تبلیغى پیامبران نیز چیزى جز ذکر و یادآورى نبوده است حجت بیرونى (پیامبران) براى بیدار کردن حجت درونى (عقل) بوده است. پس، رسالت اصلى مربیان و معلمان در تربیت و تعلیم مخاطبان خود نه ارایه دانش و فضیلت بلکه فراهم کردن شرایط مناسب براى کشف دانش و فضیلت از جانب مخاطبان است.

یک معلم و مبلّغ آگاه اگر براستى دانا باشد. از مخاطب نمى‏خواهد که به خانه‏ی دانش او در آید بلکه از او مى‏خواهد که به آستانه‏ی ذهن خویش و درون مایه‏هاى فطرى اش باز گردد. او ادامه مى‏دهد:

ستاره شناس مى‏تواند از دریافت خود درباره افلاک با شما سخن بگوید، اما نمى‏تواند دریافت خود را به شما بدهد.

آوازخوان مى‏تواند از آهنگى که در سراسر فضا مترنم است ترانه‏اى براى شما بخواند، اما نمى‏تواند گوشى بدهد که آن آهنگ را مى‏گیرد یا صدایى که آن را باز مى‏سازد… زیرا که بینش یک فرد بال‏هاى خود را به فرد دیگرى نمى‏دهد.

و همان‏گونه که یکایک شما در دانش خداوند تنها هستید یکایک شما در دانش خود از خداوند و در دریافت خود از زمین تنها خواهید بود.

من فقط سخنانى را بر زبان مى‏آورم که شما خود در اندیشه مى‏دانید.

مگر دانش سخن چیزى است به جز سایه‏اى از دانش بى سخنى؟

… و بسیارى از سخنان شما اندیشه را نیمه جان مى‏کنند. زیرا که اندیشه پرنده‏اى است آسمانى که در قفس سخن شما شاید به راستى بال‏هایش را باز کند، ولى به پرواز در نمى‏آید…. و کسانى هستند که سخن مى‏گویند و بى آنکه بدانند یا بیندیشند حقیقتى را آشکار مى‏کنند که خود در نمى‏یابند و کسانى هستند که حقیقت را در درون خود دارند، ولى آن را به زبان نمى‏آورند.

در واقع، آنچه تبلیغ و تربیت را اثر بخش مى‏کند بیش از آنکه بر عوامل بیرونى و تراکم و انبوه پیام‏هاى گوینده باشد متأثر از عوامل درونى و تحولات روانى و عاطفى

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 140@

مخاطب براى پذیرش و باور کردن آن است. سروده‏ی لطیف بالا اشاره به همین حکمت زیبا در فرآیند ارتباط مخاطب با گوینده است. ارتباط معلم با متعلم و مربى با متربى و یا مرید با مراد خویش.

تبلیغِ ضدِ تبلیغ

گمان نبر که سرمستِ باده‏ی خودخواهى و غرور و انانیت را گوشِ حقیقت نیوش باشد؛ بلکه چنین کسى همواره از شنیدنِ سخن دانشمندان و پند و اندرز حکیمان تنگدل گردد و ننگ و عار دارد!

و چنین کسى را نصیحت سودى ندهد و به باران موعظت از دل چون سنگ وى گل‏هاى معرفت ندمد و «زمین شوره سنبل بر نیارد».

یکى را که پندار در سر بود

مپندار گز که حق بشنود

ز علمش ملال آید از وعظ تنگ

شقایق به باران نروید زسنگ

«سعدى»

اگر در تو مرواریدهاى دریاى فضل و معرفت باشد، برخیز! و آن را به طریق نصیحت در پاى حاجتمندان بریز که اندرزپذیر باشند. آیا نمى‏بینى که از خاک که بس افتاده و خوار باشد گل مى‏روید و نوبهار مى‏شکند.

گرت دُر دریاى فضل است خیز

به تذگیر دریاى درویش ریز

نبینى که از خاک افتاده خوار

بروید گل بشکفد نوبهار(4).

«سعدى»

شخصیت گوینده (مبلّغ)

«هر که را خلق و خوى فراخ دیدى، و سخن گشاده و فراخ حوصله، که دعاى خیر همه عالم کند. که از سخن او تو را گشاد دل حاصل مى‏شود. و این عالم و تنگى او، بر تو فراموش مى‏شود. آن فرشته است و بهشتى. و آنکه اندر او اندر سخن او قبضى مى‏بینى و تنگى و سردى، که از سخن او چنان سرد مى‏شوى که از سخن آن کس گرم شده بودى. اکنون به سبب سردى او آن گرمى نمى‏یابى، آن شیطان است و دوزخى»(5).

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 141@

یکى از عوامل مؤثر در تغییر خُلق و رفتار مخاطب خلق و خوى شخصیت گوینده است؛ آن کس که در مقام تبلیغ قرار مى‏گیرد بیش از آنکه کالبد کلامش و تراکم پیام او نافذ باشد روح و روان حاکم بر آداب رفتار و گفتار اوست که مخاطب را تحت تأثیر قرار مى‏دهد. خلق گشاده، سعد صدر، خوش رویى، گرم رویى و نرم خویى به همراه فراخى حوصله و ژرفناى فکرى است که مخاطب را مجذوب پیام مى‏سازد.

به عبارتى دیگر، بیش از آنکه محتواى کلام و مضمون پیام در نگرش افراد مؤثر باشد چگونگى بیان و کیستى گوینده در این میان عامل پنهان در اثر بخشى پیام است. تفاوت تبلیغات گرم و تبلیغات سرد و ارتباط هادى و ارتباط عایق ریشه در نوع شخصیت و پایگاه و منزلت اخلاقى گوینده است.

ظرفیت‏شناسى در تبلیغ

«چون آب پلیدى‏ها را به خود راه مى‏دهد و منع نمى‏کند. تشنه‏اى که از بهر اوست چگونه منع کند؟ آبى هست که پلیدى تحمل نکند و پلید شود. لاجرم منع کند چیزى را از خویشتن از خوف پلید شدن، اما آب دیگر هست که پلیدى‏هاى عالم در او اندازى هیچ تغییر نکند.»(6).

در نظر گرفتن ظرفیت، طبیعت و خمیرمایه‏هاى درونى مخاطب در فرآیند تبلیغ و تربیت کیفیت محتوا، نوع روش و میزان اثرگذارى پیام را مشخص مى‏کند. چه بسا محتواى یک پیام تبلیغى براى پاره‏اى از مخاطبان اثر منفى داشته باشد و براى پاره‏اى دیگر همان پیام موجب تحول مثبت در آن شود. بنابراین، بدون توجه به ویژگى‏هاى خود آورده مخاطب اعم از جنبه‏هاى زیستى، ژنتیکى، سرشتى و اکتسابى از یک سو، اراده و نگرش و ظرفیت پذیرش او از سوى دیگر، نمى‏توان به نتیجه و پیامد تبلیغ بر روى مخاطب امیدوار شد.

نیازشناسى در تبلیغ

«این مردمان را حق است که با سخن من «اِلف» ندارند، همه سخنم به وجد کبریا مى‏آید، همه دعوى مى‏نماید. قرآن و سخن محمد (ص) همه به وجهِِ «نیاز» آمده است،

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 142@

لاجرم همه معنى مى‏نماید. سخنى مى‏شنوند نه در طریق طلب و نه در نیاز، از بلندى به مثابه‏اى که بر مى‏نگرى کلاه مى‏افتد. اما این تکبر در حق خدا هیچ عیب نیست؛ و اگر عیب کند، چنانست که گویند خدا متکبر است، راست مى‏گویند و چه عیب باشد؟»

این مخاطبان را حق است که با سخن گوینده‏اى که با کانون رغبت مخاطب پیوندى ندارد؛ هیچ الفت و ارتباطى برقرار نکنند. این مخاطبان را حق است که با گوینده‏اى که به دور از نیاز شنونده بر اساس خودمدارى و خود میان بینى سخن خویش را از روى کبر و غرور و تک روى بیان مى‏کند، احساس بیگانگى کنند و با او الفت و اتصالى برقرار نکنند.

«بیمار به خدمت طبیب آمده است که استقاى مرا علاج کن، پس باید که به هیچ چیز مشغول نباشد الا به طلب علاج، یا تشنه‏اى که آمده است طلب آب خوش، او را نان با حلواى شکر پیش آرند. اگر بخورد او در دعوى تشنگى کاذب باشد. یا گرسنه‏اى که دعوى گرسنگى بود امتحان او آن باشد که آب زلال پیش او آرند، اگر بخورد و کاذب است. (ص 211)»

تا تشنگى و گرسنگى درون شعله‏ور نشود، آب گوارا هر قدر هم گوارا و غذاى بیرون هر قدر هم لذیذ باشد طبع بیمار بر آن راغب نگردد. این مثال، ترجمان تشنگى و گرسنگى ذهن و روان مخاطب در برابر پیام گوینده است.

تبلیغ و طبیعت مخاطب (مخاطب‏شناسى)

«هر که را سعادت باشد، نصیحت او را صیقل باشد بر روى آینه. و هر که را سعادت نباشد، سخن نصیحت او را تاریک کند. و آینه‏ی او را زنگ افزاید. آن خود آینه نباشد که به صیقل زنگ افزاید، الا در زعم او.»(7).

طبیعت با نصیحت و تربیت با موعظت همچون آهن و آهن ربا و بذر و خاک و خاک و آب در تعامل با یکدیگر است که مضمون نصیحت با طبیعت مخاطب همخوان شود. به تعبیرى دیگر، تا پاسخ دهنده‏اى از درون نباشد هیچ فریادى از بیرون سودى ندهد و تا آبى در درون زمین نباشد هیچ چاله‏اى به چاه تبدیل نشود. و تا طبع روان و پذیرا مهیا نشود سخن روان و فراوان در آن اثر نکند. الا آنکه بر حجاب باطن و پرده‏ی دل بیش از پیش بیفزاید و از مقصود دور افتد.

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 143@

بلوغ زمان در تبلیغ

بدان ـ اعزک اله فى الدارین ـ که هر چیزى که در عالم موجود است نهایتى و غایتى دارد. نهایت هر چیز بلوغ است و غایت هر چیز حریت [معنى بلوغ رسیدن است و معنى حریّت آزادى و قطع پیوند است] است. این سخن تو را جز به مثالى معلوم نشود. بدان که میوه چون بر درخت تمام شود و به نهایت خود رسد عرب گوید که میوه بالغ گشت و چون میوه بعد از بلوغ درخت جدا شود و پیوند از درخت جدا کند، عرب گوید که میوه حرّ گشت!(8).

این حکایت حکمت آور و حکمت روشنایى بخش ناظر بر اصل «بهینه» زمان‏شناسى در موقعیت و زمینه‏ی انتقال پیام در فرآیند تبلیغ و تربیت است. اگر قبل از رسیدن میوه درخت را تکان دهیم و یا میوه نارس و کال چیده شود تمامى تلاش‏هاى باغبان و سرمایه‏هاى در حال رسش و ثمردهى متوقف مى‏شود. همین روند را مى‏توان در جریان تبلیغ و تربیت به کار بست. همچون کشاورزى که در انتظار فرارسیدن رسیدن میوه‏ها، فرارسیدن فصل بهار و آمدن موعد کشت و برداشت مى‏شود. یک مبلغ و مربى آگاه نیز باید در شناسایى موقعیت و پیش گرفتن شکیبایى جمیل به انتظار رسیدن مرحله‏ی دریافت پیام از جانب مخاطب بنشیند. همین ماجراى حکیمانه از زبان یک اندیشمند و نویسنده‏ی بزرگ معاصر به شکلى دیگر نقل شده است؛ پائولوکوئلیو در کتاب «دومین مکتوب» خود در باب اهمیت «زمان موعد» براى هر چیز مى‏گوید:

«نیکوس کازانتزاکیس (نویسنده‏ی زورباى یونانى) تعریف مى‏کند که در کودکى پیله‏ی کرم ابریشمى را روى درختى مى‏یابد، درست زمانى که پروانه خود را آماده مى‏کند تا از پیله خارج شود. کمى منتظر مى‏ماند، اما سرانجام، چون خروج پروانه طول مى‏کشد ـ تصمیم مى‏گیرد به این فرآیند شتاب ببخشد. با حرارتِ دهانش پیله را گرم مى‏کند، تا این که پروانه خروج خود را آغاز مى‏کند. اما بال‏هایش هنوز بسته‏اند و کمى بعد، مى‏میرد.

کازانتزاکیس مى‏گوید: بلوغى صبورانه با یارى خورشید لازم بود. اما من انتظار کشیدن نمى‏دانستم. آن جنازه‏ی کوچک، تا به امروز، یکى از سنگین‏ترین بارها بر روى وجدانم بوده، اما همان جنازه باعث شد بفهمم که یک گناه کبیره‏ی حقیقى وجود دارد و آن فشار آوردن بر قوانین بزرگ خلقت بدون بردبارى. لذا، انتظار زمان موعود را کشیدن، و با اعتماد راهى را دنبال کردن است که خداوند براى زندگى ما برگزیده است»(9).

**راهبردهاى روان‏شناختى تبلیغ، ص: 144@


1) مقالات مولانا فیه ما فیه، بازخوانى متون، ویرایش متن جعفر مدرس صادقى، ص 123».

2) فیه ما فیه.

3) ر.ک: کتاب «پیامبر»، ترجمه دکتر حسین الهى قمشه‏اى.

4) به نقل از کتاب پند یا بند، محمدرضا رنجبر، ص 112.

5) گزیده مقالات شمس تبریزى.

6) فیه ما فیه، مولوى.

7) گزیده مقالات شمس تبریزى، انتخاب و توضیح محمدعلى موحد، ص 68.

8) عزیزالدین نسفى.

9) دومین مکتوب، پائولوکوئلیو، برگردان آرش حجازى، بهرام جعفرى ص 19.