(نسبت آدمى و آدمى گرى)
اى برادر عزیز! بدان و آگاه باش که خلق جهان دو قسماند: قسمى به صورت آدمىاند و قرآن در حق ایشان چنین مىگوید: (اولئک کالانعام بل هم أضل. 7 / هفده). ایشان کدامند؟ بیانش در تمامى آیت گوش کن: (اولئک هم الغافلون 7 / هفده). از این قوم حدیث کردن بس مهمى نیست، ذکر ایشان در قرآن براى دوستان کرد تا شب و روز لرزان و ترسان باشند که مبادا آن قوم ماییم. والا ایشان را کجا این قدر بُود که در مُصحف مجید نام ایشان برند. آن علم لاابالى است که خود بر دیدهی دوستان خود عرض دهد تا بینا باشند به کمال استغناى ازل.
قسم دوم کسانى باشند که به معنى و صورت نسبت آدم دارند. در قرآن کریم ذکر ایشان چنین کند که (ولقد کرمنا بنى آدم و حملناهم فى البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم على کثیر ممن خلفنا تفضیلا 17 / هفتاد). بوجهل و بولهب که (اولئک کالانعام بل هم أضل 7 / هفده) در حق ایشان بود از (کرمنا بنى آدم 17 / هفتاد) نباشند، پس حقیقت نسبت آدم ندارند. (یا نوح انه لیس من أهلک 11 / چهل و شش). آن فریند ظاهر است از حقیقت به تو هیچ پیوند ندارد.
اکنون بدان که این قسم دوم سه گروهاند: رسیدگان اند به لُجهی کار و به لب دین. از ایشان حدیث کردن ممکن نیست، زیرا که افهام خلق آن را احتمال نکند و جز در پرده نتوان گفت (1)، و نصیب خلق از شنودن حدیث ایشان جز [به] تشبیه نبود. این قوم را در قرآن ذکر چنین کند که (رجال صدقوا ما عاهد و الله علیه 33 / بیست و سه). از آن عهد چه توان گفت که چه بود؟ و اگر گویند، که فهم کند؟ (الستُ بربکم؟ قالو: بلى 7 / یکصد و هفتاد و دو) کنایت از آن عهد است، و لیکن خلق را از این جز حدیثى نصیب نیست. این فرقه و اصلاناند و رسیدگان.
فرقه دوم مریداناند که جان ایشان را قوت از عکس جانهاى فرقهی اول بود. جان در بازیدن کار ایشان شد و قوت ایشان خود از جان در بازیدن بود و تسبیح جان ایشان جز این نبود:
جز با تو خطاست عشق آغازیدن
جان یافتن است با تو جان بازیدن
**راهبردهاى روانشناختى تبلیغ، ص: 145@
1) اصل / نتواند گفت.