جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

زلال آرامش

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

الهى! اگر تا لحظه اى دیگر، حضور دل را به تحفه ام نفرستى، همه ى سرنیزه ها، وجودم را خواهند شکافت و من لبریز از بى‏عشقى، در حسرت تو خواهم سوخت. نمازم را با گوشه ى چشمى از تو خواهم خواند؛ همان گوشه ى چشمى که «محمّد (صلى الله علیه وآله وسلم)» را در شبى به معراج عشق برد و على (علیه السلام) را خلوت‏نشین حضرتش کرد. آن گاه نمازم را بر سر گلدسته هاى محبّت تو، به زمزمه خواهم نشست.

محبوبا! آن گاه که نماز مى‏خوانم، غزلِ صمیمى با تو بودن را، زمزمه مى‏کنم و زلال ذوق حضور تو، در باغ پاییزى وجودم، به جریان مى‏افتد. آن گاه که نماز مى‏خوانم، مفهوم «مریم» را مى‏فهمم و دوستى «نرگس»، دامن‏گیرم مى‏شود؛ زیبایى «رز» مدهوشم مى‏سازد و گلبرگ هاى زرد باغچه ى امیدم، حَرَس مى‏شوند. آن گاه که نماز مى‏خوانم، کویر بى‏روح وجودم، با زمزم زلال عشقبازى تو، سیراب مى‏شود و در صحراى جنون، بیابانگردىِ مجنون را، پیشه ى خویش مى‏سازم. آن گاه شیرینى شیرین را به فرهاد، واگویه مى‏کنم و سرمست از سخن گفتن، بى‏تاب زلف تو مى‏گردم.

**روایت مهر، ص: 29@

آن گاه که نماز مى‏خوانم، مسافر کوره راه صعب عشق مى‏گردم و در پى مفهوم محبّت ازلى، به خوان بى‏دریغ تو مى‏رسم. نظاره گر «تماشاگه رازت» مى‏شوم و دست نیازم را به امید اجابت، بر درگاه تو فرا مى‏آورم. آن گاه که نماز مى‏خوانم، شقایق محزون قلبم نیز به پرورش دلم، همّت مى‏گمارد و روحم پرورده ى دامان مهر مى‏گردد. نمک پرورده ى سفره یار مى‏شوم و در ملکوت بى‏پایان او به نظاره ى سرافرازى یاران واقعى مى‏نشینم.

**روایت مهر، ص: 30@