جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نردبان عروج

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

آن گاه که نماز مى‏خوانم، به همه ى کاذب ها پشت پا مى‏زنم و آرزومندم نمازم «تنهى عن الفحشاء و المنکر(1)» شود و نردبان عروجم گردد. سراچه ى دل را آذین مى‏بندم و ورود فرصت عشقبازى به آن را جشن مى‏گیرم. آن گاه که نماز مى‏خوانم، بر همدلى زیباى طبیعت، غبطه مى‏خورم؛ شرط آدمیّت را، در تسبیح مرغان طبیعت مى‏یابم و با ناله ى آن ها همنوا مى‏شوم.

قرار دل بى‏قرار خود را مى‏یابم و بر همه ى ناآرامى هاى گذشته ام خطّ بطلان مى‏کشم، مرغ خیالم را به رؤیاى بى‏همتاى ستایش، پرواز مى‏دهم و قراولان راه را، با عبودیّت الهى از بین مى‏بَرم. آن گاه که نماز مى‏خوانم، آرزوى دیرینه ى خود را با معشوق بنده نوازم در میان مى‏گذارم.

معبودا!

«همه هست آرزویم، که ببینم از تو، رویى

چه زیان تو را، که من هم، برسم به آرزویى» (2).

**روایت مهر، ص: 31@

و زمانى که خطاب «لن ترانى» اش را مى‏شنوم، در حسرت نوشیدن جرعه اى از کلامش سوره ى «فاتحة الکتاب» را بر زبان مى‏رانم.

و این نماز همان میخانه ى «حافظ» است که میگسارانش باید نخست از بوى عشق، مست گردند، و سپس جرعه نوش باده ى «اَلَست».

این نماز، همان بار یافتن به حریم معشوقى است که رَوَندگان آن باید هرزه‏گیاه هاى وسوسه ى خویش را به دست محبوب، وجین نمایند و سپس پرنده ى روحشان به قلّه ى شفاعت محمّد (صلى الله علیه وآله وسلم) بالِ اوج بگیرد و صعود کند.

**روایت مهر، ص: 32@


1) قرآن کریم.

2) غزل شمس.