جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

باران اجابت

زمان مطالعه: 2 دقیقه

اى زیباترین مطلوب قلب ها! آن گاه که بر سجّاده ى نمازم رکوع رکعتم مى‏شکند، درمى‏یابم که ماهىِ نیمه جان دلم جز در دریاى فضل تو، شنا نخواهد کرد و بلم شکسته ى گناهم جز به جارى زلال توبه پذیرى ات خود را نخواهد سپرد.

اى نهایت آرزویم و اى مهر گسترترین رحیمان! بنیان رکعات نمازم آن‏قدر سست و بى‏جان است که سنگ دلم را در مقابل سیل وسوسه، نگاه نمى‏دارد، آن را مى‏لغزاند و به هر سوى که مى‏اندازدش، حصارى تَرَک خورده از وجودم را فرو مى‏ریزد، و تو که رأفت دریا، رمزى از عطوفت توست، یارى ام کن، تا با ریسمان کَرَمت در قد قامت صلوتم به قلّه ى احسانت صعود کنم و با دو رکعت عشق، که در طواف حَرَمت مى‏خوانم، بر چکاد آرزویم بار افکنم.

اى زیباى زیبا آفرین! آن گاه که دست هاى نیازم را به بلنداى رأفتت فرامى‏آورم و در قنوت نمازم، پرنده ى روحم را به اوج نیاز، پرواز مى‏دهم، دستان نامهربان نَفس بهانه جو، بر بال هاى پرنده ام سنگ مى‏زنند و مجروحشان مى‏کنند و تو مهربان من! خوب مى‏دانى که من هنوز پر شکسته پریدن را،

**روایت مهر، ص: 33@

سرمشق نگرفته ام و در مدرسه ى دنیا هم چنان «آز» را بخش و صداکشى مى‏کنم، پس آن گاه که آفتاب هیبتت، مرغزارهاى کویرى دلم را بسوزاند، قنوتم نیز، ثروت مند مى‏شود و دست پُر، برمى‏گردد… مرا دریاب! ناز آفرینا! همان دانه ى گمراهى که ابلیس نَفس، بر روى دام انحراف پاشیده، کافى است تا در کَرت قلبم گیاهان هرزى بروید، تا در سجده ى نمازم فرصت عشقبازى را از من بگیرد و در پرسش هاى نیمه تمامم، نهایت پاسخ را نشنوم… یعنى گوش شنواى پاسخم را از دست بدهم. همان یک ذرّه گرد و غبار غفلت، کافى است تا نیلوفر روحم، شکفتن را از یاد ببرد و در پرده ى گناه، باقى بماند. همان یک بال قوى طمعم کافى است که پر شکسته ى تسبیحات را به زیر افکند و مرا از اوج جمالت، به حضیض خیالات بکشاند. مهرآفرینا! «زُکى»(1) از شعله هاى ملتهب جمال تو، کافى است تا اوجى تازه بگیرم و باران اشک هجرانم را بر سجده گاه عظمتت ببارم. معشوقا! اگر باران اجابت تو، باریدن گیرد و گُل هواى تو در باغچه ى پاییزى قلبم شکفتن آغازد، نقبى به سراى امیدت مى‏زنم و در دومین تسبیحات اربعه ام، کعبه ى عاشقانت را طواف مى‏کنم. آن گاه که بر قلّه ى بلند «سلام» مى‏نشینم اگر به یُمن عرفان کرامت خویش، در شریان گناهم خون امید، جارى سازى، پاسخ سلامم را خواهم شنید که تَرک واجب از محرّمات است و مى‏دانم دُرهاى ناسفته ى عالم اِمکان، لب به ترنّم پاسخ سلامم خواهند گشود و من نیز روى مراجعت، پیدا خواهم کرد.

**روایت مهر، ص: 34@


1) زک: پاره اى اندک از آتش.