جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

در آستانه ى دریا

زمان مطالعه: 2 دقیقه

آن گاه که نماز مى‏خوانم، از عاشقان حیله ى جمالش که به تحیّر منسوب اند، دیده ى عشق، وا مى‏کُنم و به تماشاى دلیل سرگشتگانى مى‏نشینم که چون اتاق هزار آینه ى زلیخا، جز حضور او نمى‏بینند. آن گاه که نماز مى‏خوانم، به عبودیّت الهى و آنچه فرشتگان را در پیش آدم، به سجود آورد، مى‏نگرم و پیوند عاشقانه ى فرشته و انسان را، زیبا مى‏بینم. وجودم از این پیوند، سرشار شوق مى‏شود و من در حضور تو، جهانى پُر از تندیس هاى آسمانى مى‏بینم و زندگى را، سماعى عارفانه به سوى تو. آن گاه که نماز مى‏خوانم، داستان هفت وادى و سیمرغ عطّار، در ذهنم مجسّم مى‏گردد و مبهوت این وادى ام که چرا ساغر ما را از گرد هزار شبهه، دردآلود کرده اند (1)؟ و مى‏دانم کیمیاى یک نظر تو بر من، مرا نیز از شراب صاف یقین، سیراب خواهد کرد.

آن گاه که نماز مى‏خوانم، به دنبال سجّاده اى مى‏گردم تا غسل طهارت کنم و لبریز عشق، در هجر تو بسوزم. من که «الف» نماز را از قد قامت «پدر» آموخته ام و

**روایت مهر، ص: 58@

«میم» مناجات را در گریه هاى شبانه ى «مادر» یافته ام، وجودم سیمرغ شده، همراه سى مرغ سینه پاک از «ثرى» به سوى لانه ى معشوق به حرکت در آمده است.

آن گاه که نماز مى‏خوانم، آرزویم این است که نسترن ها نیز در نمازم مرا همراهى کنند؛ به سوى سجّاده ى مناجاتم بیایند و «الهى قلبى محجوب» را به زمزمه بنشینند.

آن گاه که نماز مى‏خوانم، از دستان مهربان تُرک شیرینى فروش، خُرماى عشق به ودیعت مى‏گیرم و در سایه سار اصحاب «صفّه»، به دنبالش مى‏پردازم.

آن گاه که نماز مى‏خوانم، مى‏خواهم به سقایت گل حضور، همّت گمارم، تا شکفتن آغاز کند و به بار بنشیند. آن گاه که نماز مى‏خوانم، بر تمامى قراولان پایگاه ریا، نفرت شلّیک مى‏کنم و بر سجده ى عاشقى، پیشانى سجود مى‏سایم. در کویر خارآلود دل، سینه سرخى، قربان مى‏کنم و به پهناى وسعت این کویر، مى‏بارم. «من نه آنم، که مرا یار، مدد فرماید.» کوله بارم، لبالب گناه است و من نه بدان حد که بر مناجات هایم عددى بیفزایم. اگر آن روز ابلیس بر آدم سجده نکرد، من این قدر رذل هستم که بر آستان خالق او، سر تعظیم فرود نمى‏آورم و تعظیم نیز که گاهى به سراغم مى‏آید، چیزى جز ریا نیست.

آن گاه که نماز مى‏خوانم، پاى عقل در چنته ى کوچک فهم به گِل فرو مى‏رود، باغ سینه، شعله ور از بى‏دردى ام مى‏شود و من نیز خسته از همه ى جهالتها، به فضاى عرفان او هجوم مى‏آورم. شاید کشتى شکسته ى همتّم، مرا به دریاى سعادت برساند.

**روایت مهر، ص: 59@


1) مقالات، حسین الهى قمشه اى.