جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

پرواز روح (2)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

الهى! آن گاه که نماز مى‏خوانم، جامه ى کردارم پیچیده و مندرس، لقمه ى رفتار زشتم، در گلو مانده و شراب گفتارى که به سبوى تو مى‏ریزم، ناخالص و نامرغوب است و من جسورانه به شوق یک نگاه عاشقانه ى تو، پرنده ى خاطرم را به حضورت پرواز مى‏دهم.

الهى! در سجده‏گاه عظمت تو، ماهتاب رخسارم در پى جلاى اشتیاق است. الهى! در زمین سجده ام، سبزینه ى صحبت برویان، تا توان گفتار بیابم.

«دلم را، داغ عشقى بر جبین نه

زبانم را، بیانى آتشین ده»

آن گاه که نماز مى‏خوانم، عندلیب دلم، غزلخوان بوستان یار مى‏گردد و مرغ دلم به یاد آشیان، در کوچه باغ هاى مهر، پَر مى‏گشاید. در سلام نمازم، زورق شفاعت نبى (صلى الله علیه وآله وسلم) را به امانت مى‏گیرم، تا از گرداب سهمگین گناه، رهایى یابم.

آن گاه که نماز مى‏خوانم، پاى فرسوده ى گناهم را به روى زمین میکده مى‏گذارم و دانه ى به خاک نشسته ى روحم را آبیارى مى‏کنم. شاید روزى این

**روایت مهر، ص: 60@

تنهاى غریب نیز به آشیان رسد، به بار نشیند و میوه ى «رضى الله عنه (1)» را به تحفه ى نماز ناچیزم، برایم بفرستد. آن گاه که نماز مى‏خوانم، گلدان آرزویم را به خنجر خورشید عشق، مى‏سپارم، تا به تابش نگاه او، زنده شود و تا نهایت گذرگاه نسیم، قد بکشد.

آن گاه که نماز مى‏خوانم، صاعقه ى نگاه خاصّان درگاه را، حامى نردبان عروجم مى‏کنم و شکاف تنهایى خویش را با یاد او محو مى‏نمایم.

**روایت مهر، ص: 61@


1) قرآن کریم.