جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نظر عبرت

زمان مطالعه: 2 دقیقه

الم تر الى الذین خرجوا من دیارهم و هم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیاهم ان الله لذو فضل على الناس.

آیا نظر نکردى به سوى آن کسانى که خارج شدند از شهر و دیارشان و آنها هزارها بودند (در بعض از تواریخ سى هزار نفر بودند) از ترس مرگ. پس فرمود خداى تعالى به آنها: بمیرید، تمام مردند. پس خداى تعالى آنها را زنده کرد به درستى که خدا صاحب فضل و مرحمت است براى مردم.

در کافى از امام باقر و امام صادق علیهماالسلام روایت شده است که آنها در شهرى از شهرهاى شام بودند و آنها هر وقت مى‏فهمیدند که طاعون واقع شده است اغنیاء از شهر خارج مى‏شدند چون قوى بودند اما فقرا باقى مى‏ماندند چون ضعیف بودند. پس مرگ در آنها که باقى مى‏ماندند زیادتر واقع مى‏شد و در آنهائى که خارج مى‏شدند کمتر واقع مى‏شد.

**زاد المتقین‏ یا معراج المومنین، ص: 170@

پس آنها که بیرون رفته بودند مى‏گفتند: اگر همه باقى مانده بودیم مرگ بیشتر در میان ما واقع شده بود و آنهائى که باقى مانده بودند مى‏گفتند: اگر تمام خارج شده بودیم مرگ کمتر در میان ما واقع مى‏شد. پس تمام رأیشان بر این شد که اگر حس کردند دیگر به آمدن طاعون تمامى از شهر خارج شوند. پس وقتى که حس کردند به آمدن طاعون همه بیرون رفتند از شهر و مسافرت کردند در بلاد. آنچه خدا مى‏خواست پس رسیدند به شهرى که خراب شده بود و مردمش رفته بودند و طاعون آنها را فانى کرده بود. پس همان جا پیاده شدند و رحل و اسبابشان را پائین آوردند و قلبشان مطمئن شد. پس خداى تعالى فرمود به آنها تمام بمیرید پس تمام مردند در همان ساعت و پوسیده شدند و استخوان‏هاى آنها در راه مردم ریخته بود و جارو مى‏کردند و به کنارى مى‏زدند، بعد از آن یک پیغمبرى از انبیاء بنى‏اسرائیل که اسم او حزقیل بود عبور کرد بر آنها و استخوانهاى آنها را دید و گریه کرد و عرض کرد: خدایا اگر بخواهى آنها را زنده کنى همین طورى که مى‏راندى آنها را، پس تعمیر مى‏کنند بلاد تو را و از آنها عبادت کننده به وجود

**زاد المتقین‏ یا معراج المومنین، ص: 171@

مى‏آید و عبادت مى‏کنند تو را با کسى که تو را عبادت مى‏کنند از خلق تو. پس خداوند وحى فرستاد به سوى او که: دوست مى‏دارى زنده شدن آنها را؟ عرض کرد: بلى یا رب. پس خداى تعالى وحى فرستاد به او که بگو این کلمات را. پس گفت آنچه مامور شده بود. (امام صادق علیه‏السلام فرموده‏اند آن اسم اعظم بود). وقتى که حزقیل آن کلمات را خواند نگاه کرد به استخوان‏ها مى‏آمد بعضى نزد بعض دیگر و تمام زنده شدند و نظر به همدیگر مى‏کردند و تسبیح و تهلیل خدا را مى‏گفتند. پس حزقیل گفت: اشهد ان الله على کل شیى‏ء قدیر شهادت مى‏دهم که خدا بر هر چیز قادر است.

این مختصر را از تفسیر صافى ذکر کردم اگر تفصیلاً بخواهید رجوع به تفسیر کنید.