به باور اندیشمندان انگیزهى خداجویى و پرستش و نیایش، از ژرفاى جان انسان برمىخیزد، نه بیرون از دنیاى وجود او؛ (1) درست بسان زیباپسندى و هنردوستى، دانشطلبى و کنجکاوى، عدالتجویى و آزادىخواهى، عشق به حق زندگى و آزادى و امنیت و
**زلال جارى نماز و نیایش در آیینهى قرآن و روایات، ص: 19@
برابرىخواهى و دیگر انگیزهها و کششهاى فطرى و درونى.
با این بیان، انسان بر اساس آفرینش، خداجو و خداخواه است و خداپرستى و نماز در دنیاى وجود او به صورت یک کشش معنوى طراحى و مهندسى شده است و همزمان با رشد و شکوفایى کششهاى دیگر، این کشش معنوى نیز مىجوشد و او را به سوى آفریدگار هستى برمىانگیزد.
شاید بتوان خداجویى و خداپرستى در دنیاى وجود انسان را، نوعى جاذبهى معنوى و روحى میان کانون دل و کششهاى او از یک سو، و قلب هستى یا آفریدگار و تدبیرگر آن از سوى دیگر تفسیر نمود که انسان بدون آنکه خود بداند، از این نیروى مرموز اثر مىپذیرد.
حافظ شیراز در اشارهى به این جاذبهى معنوى و کشش روحى یا انگیزه و راه دل به سوى خدا و پرستش اوست که چنین مىسراید:
در اندرون من خسته دل ندانم چیست
که من خموشم و او در فغان و در غوغاست
قرآن و روایات هم با بیان فطرى بودن دین، (2) خداجو زاده شدن نسل انسان، (3) و اشارهى به راز میان انسان و خدا، (4) و «ذکر» و یادآورى و «مذکر» و یادآورنده خواندن قرآن و پیامبر، (5) در حقیقت خاطر نشان مىسازد و کار پیام آسمان و پیامبران، کنار زدن زنگارها و خرافات و
**زلال جارى نماز و نیایش در آیینهى قرآن و روایات، ص: 20@
بافتههاى ابلیسى از روى انگیزهى خداجویى و یادآورى توحیدگرایى (6) یا راه دل و جان به سوى خدا، و پرستش ذات بىهمتاى او به انسان است، نه انگیزش انسان به خداجویى و نماز و نیایش.
امیر خداپرستان و نیایشگران در این مورد مىفرماید:
«فبعث فیهم رسله و واتر الیهم أنبیاءه لیستأدوهم میثاق فطرته و یذکروهم منسى نعمته و یحتجوا علیهم بالتبلیغ و یثیروا لهم دفائن العقول…؛»(7).
و خداى فرزانه پیامآوران خود را در جامعهها برانگیخت و فرستادگانش را یکى پس از دیگرى به سوى انسانها فرستاد، تا پیمان فطرت را از آنان بخواهند و نعمتهاى از یادبرده و سپاس آنها را به یادشان آورند، و با رساندن پیام انسانساز او راه زندگى آگاهانه و آزادمنشانه را به آنان نشان دهند و گنجینههاى خرد آنان را برانگیزند و نشانههاى تفکرانگیز قدرت و حکمت آفریدگارشان را به آنان بنمایانند، و به آنان روشنگرى کنند تا جستجوگرانه و آزادمنشانه در شناخت همه چیز بیندیشند.
و نیز آن حضرت در پاسخ فردى پرسشگر- که از احساس معنوى و تجربهى عرفانى او در مورد خداجویى و شناخت خدا از راه دل، و از چگونگى نماز و نیایش او مىپرسید- فرمود: پروردگارى را که نبینم نخواهم پرستید!
و بدینسان به خداجویى و خداشناسى و خداپرستى از راه دل توجه داد. این گفت و شنود در منابع اسلامى این گونه آمده است:
**زلال جارى نماز و نیایش در آیینهى قرآن و روایات، ص: 21@
«و من کلام له علیهالسلام و قد سأله «دعلب الیمانى» فقال: هل رأیت ربک یا أمیرالمؤمنین؟ فقال علیهالسلام: أفأعبد ما لا أرى؟
فقال: و کیف تراه؟ فقال علیهالسلام: لاتراه العیون بمشاهدة العیان، و لکن تدرکه القلوب بحقائق الایمان.
قریب من الأشیاء غیر ملامس، بعید منها غیر مباین،
متکلم لا برویة، مرید لا بهمة، صانع لا بجارحة، لطیف لا یوصف بالخفاء، کبیر لا یوصف بالجفاء بصیر لا یوصف بالحاسة، رحیم لا یوصف بالرقة، تعنو الوجوه لعظمته، و تجب القلوب من مخافته؛» (8)
«دغلب یمانى» از آن سالار خداپرستان پرسید:اى امیر ایمانداران، آیا پروردگارت را دیدهاى؟
او فرمود: آیا آن را که نبینم مىپرستم؟
گفت: چگونه او را مىبینى؟
فرمود: دیدهها او را به صورت آشکار نتواند دید، اما قلبها، با ایمان درست، به او خواهد رسید. او به هر پدیدهاى نزدیک است، نه پیوستهى به آن؛ و آز آنها دور است، اما نه جدا و گسسته. گوینده است، اما نه به اندیشه و نگرش، اراده کننده است، اما نه از سر آرزو و خواهش. سازنده است، اما نه با پا و دست. کار را با ظرافت و نا آشکار انجام مىدهد. اما نتوان گفت پوشیده است. بزرگ است، اما نه زورمدار و ستمکار. بیناست، اما نه با چشم ظاهر. مهربان است، اما نه از سر نازکدلى بلکه از راه بخشش بر بندگان. سرها و چهرهها در برابر شکوه او به فروتنى فرو افتاده و قلبها از ترس دادگرى و دادخواهى او بىقرار است.
**زلال جارى نماز و نیایش در آیینهى قرآن و روایات، ص: 22@
1) آگاهىهاى انسان بر دو بخش است: الف. بخش نخست دانشهایى است، همانند فرمولهاى فیزیک و شیمى و مهندسى و جامعهشناسى و طب و… که از خارج دریافت مىگردد و انسان آنها را بدون آموزش و آموزگار و دانشگاه در نمىیابد. ب. اما بخش دیگر، دانشهایى است که از درون جان و ژرفاى وجود او مىجوشد، و نیازى به آگاهى بخش خارجى ندارد؛ نظیر: آگاهى از گرسنگى، احساس تشنگى، احساس نیاز به ازدواج، دوستى مال و مقام، آگاهى از هستى خویشتن. این یافتهها و آگاهىها،درونى و فطرى و غریزى است و از دنیاى وجود انسان مىجوشد. به همین جهت هم روانشناسى امروز بر این باور است که انسان به احساسات چهارگانهاى از درون خویش مجهز است: الف. حس کنجکاوى که پدید آورندهى دانشها و بینشهاست. ب. حس زیبایى که پدید آورندهى هنر و ظرافتهاى هنرى و معمارى و مجسمهسازى و موسیقى و کاشى کارىهاى زیبا و هنرهاى گوناگون است. ج. حس نیکى و اخلاق که مایهى کمالجویى و معنویت خواهى و ریشهى گرایش انسان به ارزشهاى اخلاقى و انسانى و عدالت و حقوق بشر است. د. حس مذهبى که در نوجوانى و جوانى همگام با کششهاى دیگر دنیاى وجود انسان رخ مىگشاید و انسان را به خداجویى و خداشناسى و خداپرستى و نماز و نیایش رهبرى مىکند. قرآن و روایات هم به درونى بودن انگیزهى خداجویى و نماز و نیایش راه مىنمایند. روم / آیهى 30؛ بلد / آیهى 10؛ شمس / آیههاى 7 -8.
2) روم / آیهى 30.
3) کل مولود یولد على الفطرة… بحار / ج 3 / ص 281؛ اصول کافى / ج 3 / ص 21.
4) اعراف / آیهى 173؛ یس / آیهى 60.
5) غاشیه / آیهى 21؛ انعام / آیهى 90.
6) نحل / آیهى 36.
7) نهجالبلاغه / خ 1.
8) نهجالبلاغه / خ 179.