«یابن عمران، کذب من زعم انه یحبنى فاذا جنه اللیل نام عنى؛ الیس کل محب یحب خلوة حبیبه؟ ها اناذا یابن عمران مطلع على احبائى اذا جهنم اللیل حولت ابصارهم فى قلوبهم و مثلث عقوبتى بین اعینهم یخاطبونى عن المشاهدة و یکلمونى عن الحضور».
«یابن عمران هب لى من قلبک الخشوع و من بدنک الخضوع و من عینیک الدموع فى ظلم اللیل وادعنى فانک تجدنى قریباً مجیباً». (1).
اى پسر عمران، دروغ مىگوید آن کس که گمان مىکند مرا دوست دارد در حالى که چون شب فرا مىرسد از من چشم مىپوشد و به خواب مىرود! آیا نه مگر چنین است که هر عاشقى خلوت با معشوقش را دوست مىدارد؟
هان اى پسر عمران، این منم که بر دوستانم مطلعم؛ چون شب آنان را فرا گیرد چشم دلشان را دگرگون مىسازم (که جز من چیزى نمىبینند) و عقوبتم را در مقابل دیدگانشان مجسم مىکنم (بدان گونه که) از راه شهود و رویارویى با من به مخاطبه
**سجادهى عشق، ص: 34@
مىپردازند و حضوراً با من به گفتگو مىنشینند.
اى پسر عمران، در دل شبهاى تار از دلت خشوع و از تنت خضوع و از چشمانت قطرات اشک نثار من بنما و مرا بخوان که مرا به خود نزدیک و اجابت کنندهى دعوتت خواهى یافت.
1) بحارالانوار، ج 78، ص 139.