این عالم بزرگوار و شخصیت ربانى پیوسته خود را در محضر بارى تعالى مىدید و چیزى او را از حالت حضور و مراقبت، باز نمىداشت!
گوشههاى چشم او از کثرت گریستن در مقام تهجد مجروح شده بود!
یکى از نزدیکان این بزرگوار گفته است، با آن مرحوم به یکى از روستاها رفتیم، شب را در راه گذراندیم، سید به من فرمود: «نمىخوابى، من رفتم که بخوابم، چون سید گمان کرد که من خوابیدم، برخاست و مشغول نماز شد، به خدا سوگند دیدم بندهاى دوش و اعضایش مىلرزید، به طورى که کلمات نماز را از شدت حرکت فکین و اعضا، مکرر مىنمود تا آن را صحیح ادا کند!»
گویند از شدت حضور قلبى که در پیشگاه خداوند داشت، بندهاى دوشش مىلرزید و به محض اینکه مجلس از مردم خالى
**سجادهى عشق، ص: 72@
مىشد، اشکش جارى مىگشت!
محدث قمى مىنویسد: «در عبادت و دعا و مناجات با قاضىالحاجات و نوافل، حکایات بسیارى از آن جناب نقل شده است. (1).
1) قصصالعلماء، ص 123 / سوز سحرگاهى، ص 28.