جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نیایش نامه

زمان مطالعه: 7 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

خداى من! سرور من! منم، بنده‏ى بیچاره‏ى تو، همان که هیچ هیچ بودم، تو با عنایت‏هایت هستى‏ام بخشیدى و با بزرگوارى‏هایت کرامتم دادى و با فیوضات و تفضلاتت، نعمت‏هایى بى‏شمار ارزانیم داشتى.

سرور من! تویى که بر من نعمت‏ها بخشیدى؛ تویى که در حق من کرامت‏ها روا داشتى؛ تویى که با من نیکى‏ها کردى؛ تویى که بر من منت‏ها نهادى؛ تویى که بر من فیوضاتت و برکاتت باریدى؛ تویى که نیازهایم برآوردى؛ تویى که نقص‏هایم به کمال رساندى؛ تویى که روزیم دادى؛

تویى که پناهم دادى؛ تویى که یاریم رساندى؛ تویى که بدى‏هایم

**سجاده‏ى عشق، ص: 97@

را پوشاندى؛ تویى که گناهانم را بخشنودى؛ تویى که از خطرها ایمنم داشتى؛

تویى که در بیمارى‏ها شفایم دادى؛ تویى که در بیراهى‏ها راهم نمودى؛ تویى که از من جانبدارى‏ها کردى؛ تویى که با من نیکى‏ها و مهربانى‏ها و بنده‏نوازى‏ها نمودى.

و من، منم که خطا کردى؛ منم که عصیان ورزیدم؛ منم که پاس تو را نداشتم؛ منم که حرمت تو را شکستم؛ منم که فرمان تو را زیر پا نهادم؛ منم که از تو رو گرداندم؛ منم که به بیراهه افتادم؛ منم که کژروى کردم؛ منم که تبه کارى نمودم؛ منم که ناسپاسى ورزیدم؛ منم که پیمان تو شکستم؛ منم که پیوند تو بریدم؛ منم که کور و کر شدم؛ منم که نفهمى و جهالت ورزیدم؛ و منم که به گرداب تباهى و سیاهى در افتادم.

مولاى من! من همانم که راهم نمودى، بیراهى کردم؛ به کارهایى فرمانم دادى، نافرمانى کردم از کارهایى بازم داشتى، به انجام آنها حرص ورزیدم؛ و اینک، نه رویى دارم که پوزش خواهم و نه زبانى دارم که عذر آورم، اینک چگونه به تو رو آورم و با تو سخن گویم؟ با روى سیاهم؟ با دامن آلوده‏ام؟ با زبان پلیدم؟ با گوش پلشتم؟ با دست گناهکارم؟ با پاى عصیان ورزیده‏ام؟…

مگر اینها همه نعمت‏هایى نیست که تو به من بخشیدى و من همه را در نافرمانى و ناخرسندى تو به کار بردم؟

واى بر من! واى بر من! چنان گناهکار و ناسپاسم که اگر زمین از

**سجاده‏ى عشق، ص: 98@

گناهکارى‏هایم آگاه بود، بى‏گمان مى‏شکافت و مرا در خود فرو مى‏بلعید، اگر کوه‏ها از وزر ورزى‏هایم با خبر بودند، پاره‏پاره مى‏شدند و بر سرم فرو کوبیده مى‏گشتند، اگر دریاها ناسپاسى‏هایم را مى‏دانستند، مى‏خروشیدند و مرا به کام گرداب‏هایشان فرو مى‏کشیدند.

واى بر من! واى بر من! اگر کیفر گناهانم را و مجازات ناسپاسى‏هایم را به آخرت واگذارى.

واى بر من! واى بر من! اگر در قیامت رو سیاه، سرافکنده، دست به گردن بسته، و پشت شکسته به محشرم آورى، از من حسابرسى کنى، با من به اعمالم معامله کنى و به عدل و داد پاداش و کیفرم دهى.

چه خساراتى! چه بیچارگیی! چه شرمساریى!کاش آنچه از آن مى‏ترسم، امروز در این دنیا به سرم فرود آید و آن روز در آن دنیا در پیشگاه خدایم، مولایم و سرورم روسیاه، بى‏آبرو و شرمسارم نسازد.

شگفتا از مهربانى و بنده‏نوازى خداى من! من معصیت او مى‏ورزم و حرمت او مى‏شکنم و فرمان او زیر پا مى‏گذارم، اما به جاى من اوست که شرم مى‏کند؛

کرم بین و لطف خداوندگار

گنه بنده کرده است و او شرمسار

بدى‏هاى مرا مى‏پوشاند، گناهان مرا پنهان مى‏دارد، خوبى‏هاى مرا آشکار مى‏سازد، چنانکه گویا هرگز نافرمانى او نکرده‏ام و عصیان او نورزیده‏ام.

**سجاده‏ى عشق، ص: 99@

من به بهاى خشم او، بندگان او را خرسند مى‏سازم، اما او کار مرا به بندگان وا نمى‏گذارد و خود از روى مهربانى و بنده‏نوازى کار سازیم مى‏کند.

من فرمان او را سبک مى‏شمارم و به گناه و نافرمانى او تن مى‏دهم و آنچه را او نمى‏پسندد انجام مى‏دهم، اما او نه تنها گناه مرا مى‏پوشاند که بر آنان که مرا به گناهم عیب مى‏گیرند و سرزنش مى‏کنند، خشم مى‏آورد، (1) گناهانم را از پدر و مادرم پنهان مى‏دارد، مبادا بر من تندى کنند و سخت گیرند؛ از دوستان و آشنایان و همسایگان پنهان مى‏دارند، مبادا سرزنشم کنند و زبان به بد گوییم گشایند؛ از محتسب و داروغه و پاسبان و پاسدار و قانون و قاضى پنهان مى‏دارد، مبادا دستگیرم کنند، به زندانم برند. شلاقم زنند و کیفرم دهند… راستى اگر آنها، آنچه را خدا مى‏داند و از آنان پنهان داشته است، مى‏دانستند با من چه‏ها که نمى‏کردند؟!

خداى من! مولاى من! اگر مى‏دانستم که پس از مرگ زنده‏ام نمى‏سازى، خود را مى کشتم که از رویارویى با تو در قیامت سخت شرمسارم و از شرمسارى آن روز در برابر تو و گزیدگان تو سخت بیزارم.

**سجاده‏ى عشق، ص: 100@

مولاى من! آن‏چنان از نفس نافرمان خود خشمگین و بیزارم که اگر مى‏توانستم کیفر تو را برتابم و عذاب تو را تاب آورم، هرگز از تو درخواست بخشایش نمى‏کردم، بلکه از تو مى‏خواستم مرا، مرا که حرمت و حضور تو را پاس نداشتم و مهر و بنده‏نوازى، و بخشش و بزرگوارى تو را با ناسپاسى پاسخ دادم، به پاداش این همه حق‏شناس و ناسپاسى، سخت کیفر دهى.

مولاى من! در کار و بار خود بس اندیشه‏ها کردم، اما به جایى نرسیدم، براى اصلاح نفس خویش تدبیرها اندیشیدم، اما طرفى بر نبستم، براى اخلاص در عبادت کوشش‏ها کردم، اما توفیق نیافتم و براى دور ماندن از وسوسه‏هاى نفسانى شیطان ترفندها نمودم، اما از آنها ایمن نماندم، هرگاه گامى به تو نزدیک شدم، چندین گام مرا از تو دور داشتند، اینک بیچاره و درمانده، دریافته‏ام که جز با توفیق و یارى تو نمى‏توان کارى از پیش برد. اینک به یقین مى‏دانم که انجام طاعت، پرهیز از معصیت و اخلاص در عبادت هیچ کدام بى‏توفیق و یارى تو امکان‏پذیر نیست. ناگزیرم از همه جا رانده، از همه سو امید بریده، درمانده و بیچاره، روسیاه و شرمنده، در حالى که به گناهانم، به تباهى‏هایم، به بدکارى‏هایم، به ناروایى‏هایم، به پلیدى‏هایم، به پلشتى‏هایم، به کژوى‏هایم و به بیراهى‏هایم اقرار و اعتراف دارم، به سوى تو رو کرده‏ام، به رحمت تو چشم دوخته‏ام و به یقین مى‏دانم که براى رهایى از این گردابى که خود، خویش را بدان درافکنده‏ام جز

**سجاده‏ى عشق، ص: 101@

رحمت تو هیچ دستاویزى ندارم، تنها تویى که مى‏توانى – اگر بر من منت گذارى – از این همه گرفتارى رهایم سازى، از این مرداب تعفن بیرونم آورى و کرامت و شرافتم بخشى.

مولاى من! اینک من با گناهانى که کرده‏ام، با وزرهایى که ورزیده‏ام، با ناسپاسى‏هایى که نموده‏ام، سخت رسوا و بى‏آبرو مانده‏ام، و خود را جز اینکه بر من خشم آوردى، به سختى کیفرم دهى و حتى از درگاه خویش برانى، درخور هیچ چیزى نمى‏دانم. مگر اینکه مهربانى تو به فریادم رسد، بنده‏نوازى تو دستم گیرد و بخشایش تو پناهم دهد تا گناهانم ببخشایى، پلیدى‏هایم بپیرایى، از آلودگى‏ها پاکم سازى، بدى‏هایم را به چندین برابر نیکى برافزایى و با فضل خویش از این هاویه‏ى هوان به پایگاهى بلند فرایم برى.

مولاى من! اگر فضل و کرم تو مرا در خور بخشش و احسان نداند و به دلیل ناشایستگى از درگاه تو نومیدم سازد، آیا جز از بزرگوارى و بخشندگى تو و جز از مهربانى و بنده‏نوازى تو از راه دیگرى مى‏توانم درخورى و شایستگى به دست آورم؟

مولاى من! اگر گناهانم روسیاهم ساخته و ریزش رحمت تو را بر من جلو گرفته، از راه دیگرى در مى‏آیم و روسفیدى و آبرومندى گزیدگان و پاکانت را شفیع خویش مى‏سازم و تو را بدان عزیزان گزیده سوگند مى‏دهم تا بر من و ناسپاسى‏ها و گناهکارى‏هاى من نگیرى و مرا از مهربانى و بنده‏نوازى خویش محروم ندارى، و آنگونه که

**سجاده‏ى عشق، ص: 102@

ساحران فرعون را به موسى و هارون بخشیدى و پذیرفتى، مرا نیز به محمد و آل محمد علیهم‏السلام ببخشى و بپذیرى، که تو خود آن عزیزان معصوم را شرف شفاعت بخشیده‏اى و آنان را میانجیان میان خود و بندگان گناهکارت ساخته‏اى، پس خداى من! به آبروى آنان من رسواى بى‏آبرو را بپذیر، به اخلاص آنان بى‏اخلاصى‏هاى مرا بر من مگیر، به عبادت و طاعت آنان، گناه و معصیت مرا ببخشا، به نیکویى و پسندیدگى آنان بدى‏ها و تباهى‏هاى مرا نادیده‏گیر، به جهد و جهاد آنان، از سستى‏ها و تنبیلى‏هاى من چشم بپوش، به پاکى و پیراستگى آنان پلیدى‏ها و پلشتى‏هاى مرا بشوى، و همان گونه که بر من منت نهاده‏اى و به معرفت و ولایت آنان بشمار، در قیامت با آنان و یاران آنان محشور کن و شرف هم‏نشینى و همسایگى با آنان را روزیم ساز، به کتابم به دیده‏ى قبول بنگر، آنان را از من بپذیر و در قیامت به دست راستم ده. که من هر چند در نوشتن آن، نتوانسته‏ام اخلاص و خلوص را چنانکه باید رعایت کنم، اما آن را به دست عزیزان درگاهت و به واسطه‏ى گزیدگان معصومت به حضور قدست عرضه مى‏دارم، به خاطر آنان، آن را از من بپذیر و ناخالصى‏ها و کاستى‏هاى آن را بر من مگیر.

مولاى من! اگر در نوشتن این کتاب به من توفیق بخشیده‏اى که در اندکى از آن اخلاص را رعایت کرده باشم، همان اندک را به لطف خود بر همه‏ى کتاب بگستر، که این شیوه‏ى کریمان و بزرگواران است که اگر در

**سجاده‏ى عشق، ص: 103@

کارى و پیشکشى خیرى اندک نیز ببینند، همان خیر اندک را بر همه‏ى آن گسترش مى‏دهند و همه‏ى آن را به دیده‏ى قبول مى‏نگرند، تو نیز اگر اندکى و ذره‏اى خیر و نیکى در این کتاب من هست، با بزرگوارى خویش همان اندک را بر همه‏ى آن بگستران، به ویژه که من کتابم را به دست برترین بندگانت، عزیزترین آفریدگانت و گرامى‏ترین گزیدگانت به حضرتت تقدیم مى‏دارم و ناخالصى و تیرگى من هر چه باشد، چیزى نیست که در برابر روشنى و پاکى آنان به دید آید.

نیز این شیوه‏ى پسندیده توست که عاصیان را به طفیل مطیعان، ناپاکان را به طفیل پاکان و ناخالصان را به طفیل خالصان بپذیرى، پس توسل و شفاعت مرا به عزیزان درگاهت پذیرا باش و کتابم را که به دست پاک آنان به تو تقدیم داشته‏ام بپذیر، و پاداشم را پیش از آنکه به دیدارت آیم، رضا و خرسندیت و سپس دیدارت، دیدارت، دیدارت قرار بده «رضاک قبل لقاک ثم لقاک لقاک لقاک».

البته تو پاکتر و بزرگتر از آنى که رضا و خرسندیت به هیچ علتى نیاز داشته باشد، چه رسد به من و کتاب من، به بى‏نیازى خودت آن را بپذیر، و به بزرگوارى خودت آن را مایه‏ى سود مؤمنان و بهانه‏ى بخشش و بخشایش من و خوانندگان ساز، آن را از شمار نوشته‏هاى دوستانت که از روى صدق و خلوص نوشته شده‏اند، به حساب آر، که بر آوردن اینها همه، هیچ بر تو سنگین نیست و چیزى از ملک و عزت تو نمى‏کاهد.

**سجاده‏ى عشق، ص: 104@

خداى من! من خود از خوف و خشیتى که دارم، این کتاب را نه از حسنات و نیکى ها که از سیئات و بدى‏ها مى‏شمارم، اما از بزرگوارى تو دور نمى‏دانم که این سیئه را به حسنه بدل کنى و این بدى را با نیکى جایگزین سازى و در قیامت آن را به دست راستم دهى، چشمم را بدان روشن دارى و دلم را بدان شاد سازى تا آن را ببوسم و بر سینه گذارم و بدان انس گیرم و شادمانه بگویم: این چیزى است که خداى من و سرور من از من پذیرفته و بدان به دیده‏ى قبول نگریسته است. و تو را سپاس که مرا چنین به فضل و کرمت امیدوار ساخته‏اى، که اگر این امیدوارى‏ها نبود، بى‏گمان نومیدى و بدگمانى کار مرا مى‏ساخت، و ترس از کیفر تباهم مى‏کرد. پس سپاس خداى را که پروردگار جهانیان است و درود بر محمد و آل علیهم‏السلام که گزیدگان و عزیزان اویند.

خدایا! ظاهرمان را به عبادتت، باطنمان را به معرفتت، دلمان را به محبتت، روحمان را به مشاهدتت و سرمان را به پیوستگى با حضرتت، روشن‏ساز، و بر محمد و آل علیهم‏السلام درود فرست، و به آبروى آنان بى‏عذاب بخششمان ده، بى‏حساب بهشتمان ده، بى‏عتاب عفومان کن و بى‏حجاب دیدارت روزیمان کن! (2).

**سجاده‏ى عشق، ص: 105@


1) اشاره به روایاتى که ما را از سرزنش گناهکاران به سختى بازداشته و آن را سبب خشم خدا دانسته‏اند.

2) سلوک عارفانه، ترجمه: المراقبات فى اعمال السنة، تألیف عارف کامل مرحوم حاج میرزا جواد ملکى تبریزى، ترجمه: سید محمد راستگو، ص 479.