جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نمازشب در اشعار

زمان مطالعه: 3 دقیقه

شب…

اى شب اى تشریف قرآن را سلام‏

اى ره معراج را اول مقام‏

اى شب اى آگاه، از راز حرم‏

با همه شب زنده‏داران، همقدم‏

شب، نماز «مصطفى» را دیده است‏

شب، مناجات «على» بشنیده است‏

هست با گوش دل شب، آشنا

صوت «زهرا» و «حسین» و «مجتبى»

دیده‏ى شب، دور، از چشم همه‏

اشک «زینب» دید و، دفن «فاطمه»

**سجاده‏ى عشق، ص: 106@

شب، شنیده نغمه‏ى «سجاد» را

و آن خروش و، ناله و فریاد را

شب، به سجده، گریه‏ى «باقر» بدید

ناله‏ها در خلوت «صادق» شنید

شب، درون محبس هارون گریست‏

در مناجاتش چو «موسى» خون گریست‏

شب، تماشا کرده، در حال دعا

اشک شوق عشق، بر چشم «رضا»

دیده شب، در سجده گاه ذوالمنن‏

هم «تقى» و هم «نقى» و هم «حسن»

شب، کنون دارد جلاى دیگرى‏

از نماز «حجت بن العسکرى»

در دل شب، عاشقان پاکباز

با خداى خویش، در راز و نیاز

با چنین رخشنده گوهرهاى شب‏

من کیم، تا نام رب، آرم به لب (1).

**سجاده‏ى عشق، ص: 107@

قم ایها المزمل!

علامه حسن حسن‏زاده آملى

شد گاه وصل دلدار، قم ایها المزمل!

آمد زمان دیدار، قم ایها المزمل!

وقت سفر رسیده، یعنى سحر رسیده‏

بیدار باش، بیدار! قم ایها المزمل!

مستانه، گریه سر کن، غم از دلت بدر کن‏

هشیار باش، هشیار! قم ایها المزمل!

بزم طرب بپا کن، ناى و چلپ بپا کن‏

مى‏خوان سرود دیدار، قم ایها المزمل!

در خلوت شبانه، با دلبر یگانه‏

نجوى بود سزاوار، قم ایها المزمل!

دست دعا برآور، شور و نوا برآور

با سوز و آه بسیار، قم ایها المزمل!

بر ماه و بر ستاره، بارى نما نظاره!

اندر دل شب تار، قم ایها المزمل!

اینک نه وقت خواب است، کاین خواب تو حجاب است‏

از نیل فیض دادار، قم ایها المزمل!

اى بى‏خبر زهستى! گر از خودیت رستى‏

یابى به کوى دل بار، قم ایها المزمل!

**سجاده‏ى عشق، ص: 108@

بیرون زما و من باش، آزاد چون «حسن» باش‏

در راه وصل دلدار، قم ایها المزمل! (2).

باز، شب آمد، بدنها خسته شد

خستگان خفتند و، درها بسته شد

جز در رحمت، که هرگز بسته نیست‏

عشق اگر باشد، کسى دل خسته نیست‏

شب گذشت از نیمه و، آیات رب‏

شد نمایان‏تر، به لوح تیره شب‏

اختران در آسمان چشمک زنان‏

با اشارت، بسته از گفتن زبان‏

هر یکى در جاى خود خوب و قشنگ‏

هر یکى بر دل زند چون «زهره» چنگ‏

گردش این اختران و این «زمین»

قدرت حق را نمایش بس همین‏

آسمان و، لوح زینت بخش آن‏

رمز ملیون سال نورى، نقش آن‏

شب همه زیبایى و خوش منظرى است‏

روز، کى در آسمانش «مشترى» است

**سجاده‏ى عشق، ص: 109@

این «عطارد» این «اورانوس» این «زحل»

آیتى روشن، زنور لم یزل‏

در مدار عشق، «نپتون» رهسپار

مى‏رود «مریخ» هم بى‏اختیار

«ماه» همچون عاشق سرگشته‏اى‏

مات و حیران، در پى گم گشته‏اى‏

محو نور لا یزالى «کهکشان»

جذبه‏ى دلبر برد او را کشان‏

خط نورى، از «شهاب ثاقب» است‏

شب، خداوندا، چه ماه و جالب است‏

این شب و، این رازها و، این سکوت‏

رمز تسبیح خداى لا یموت (3).

این منم، بیدار، از هول گناه‏

مى‏کنم، بر آسمان شب، نگاه‏

این منم، از راه دور افتاده‏اى‏

رایگان، عمر خود از کف داده‏اى‏

این منم، در دست غفلت‏ها اسیر

اى خداى مهربان، دستم بگیر

**سجاده‏ى عشق، ص: 110@

گرچه من پا تا به سر آلوده‏ام‏

رخ به درگاه تو آخر سوده‏ام‏

جانم از غم سوزد و، دارم خروش‏

اى خداى رازدار پرده پوش‏

آمدم، با چشم گریان آمدم‏

گر گنه کارم، پشیمان آمدم‏

یا رئوف و، یا رحیم و، یا رفیع‏

چارده معصوم را آرم شفیع‏

ناگهان، آمد به گوش دل ندا

مژده‏اى از رحمت بى‏انتها:

«یا عبادى، الذین اسرفوا»

از نوید رحمتم، «لا تقنطوا»

با چنین رأفت که مى‏خوانى مرا

کى خداوندا، بسوزانى مرا

کى شود نومید، از رحمت (حسان)

تا که دارد چون تو ربى مهربان (4).

والسلام


1) خلوتگاه راز، ص 9، حبیب‏الله چایچیان (حسان).

2) ساقه‏هاى سبز قنوت، ص 122.

3) خلوتگاه راز، ص 8.

4) خلوتگاه راز، ص 9.