جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مقدمه (38)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

به نام خدا

ز دو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی

چه کنم که هست اینها گل باغ آشنایی

ز فراق چون ننالم من دل شکسته چون نی

که بسوخت بندبندم ز حرارت جدایی

به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند

که برون در چه کردی که درون خانه آیی

آنچه مرا به نگاشتن وامى‏دارد هیچ نیست جز دردى که دلم را مى‏آزارد و درد همدرد مى‏طلبد، همراز مى‏خواهد.

من هرگز نمى‏توانم این ادعاى پوچ را داشته باشم که نوشته‏هایم برخاسته از آگاهیهاى درونى‏ام است بلکه از یک سو، نداشتن‏ها و نتوانستنها و از سوى دیگر، خواستن آنچه ندارم و نمى‏توانم، قلم را در میان انگشتان خسته‏ام جاى داده است. فقدان عشقى خالص که خود تمامى فضایل را مى‏آفریند، انگیزه‏اى است براى نگاشتنم و انگیزه‏ى دیگر، رساندن این پیام است که:

به راستى اگر نماز،نماز باشد، آدمى را از زشتى و بدى باز مى‏دارد:

ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر (1).

**سجده‏ى دل یا قلب نمازگزار، ص: 11@


1) که نماز از کار زشت و ناپسند باز مى‏دارد «عنکبوت (29) آیه 45».