جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نماز، بیان درد فراق

زمان مطالعه: 3 دقیقه

نماز مظهر نظم و هماهنگى و کمال و زیبایى است، تجلى گاه فرمان خداست، اظهار ادب، در پیشگاه معبود است. بیان سپاس و گفتگوى عاشقانه است، شرح نیاز است، معرفت آموز است، تجربه‏ى اراده و تحکیم دیندارى و تمرین پاسدارى است، تسلط بر قلب است، قلب عبادات است، بوییدن عطرهاى عالم ربانى است، نمایشگر میزان عشق به معشوق و دلیل طهارت روح و تن است، موجب قبول ولایت است، آموزش خشوع است، خستگى زدا، نشاط آفرین و سرورآور است. دافع آفات بودن است، رخصت دیدار است، بلنداى بى انتهاست، تمرین بى اعتنایى به وساوس است، فاصله‏ى میان شرک و ایمان است، تنهى عن الفحشاء و المنکر است. «عمودالدین» است و سرانجام هر چه هست به جاى آوردنش واجب و ترکش گناه کبیره است.

سلام، به تو سلام مى‏دهم و با تو سخن مى‏گویم، اما چگونه با

**سجده‏ى دل یا قلب نمازگزار، ص: 12@

تو حرف بزنم؟ در حالى که به گفته‏هایت پشت کرده‏ام؟ چگونه در اقیانوس عشقت غوطه خورم در حالى که در قلب کویرم؟ چگونه شمیم با تو بودن را استشمام کنم در حالى که در مزبله‏ى مادیات جان مى‏سپارم؟ من با تو چه بگویم؟ چه دارم که بگویم؟ حال قلبم در کلام نمى‏گنجد، و در وصف نمى‏آید، سخن از بیان درونم عاجز است.

دلم شهپر عشق درآورد و قاف تا قاف جهان را گشت ولى دلپذیرتر از قله‏ى قاف تو جایى نیافت.

تو اى پر پروازم! تو اى اوج نیازم! تو اى پاى رفتنم! تو اى دلیل بودنم! تو اى کلام و گفتارم! تو اى منظر و دیدارم! تو اى همه‏ى هستى‏ام! تو اى شراب مستى‏ام!

بیا که اسیر در زمینم، خشکیده در جایم، نیستم، گنگم، نابینا و هوشیارم! دل، رفت و دید و عاشق شد؛ اما تن نمى‏رود، مى‏رنجاند، مى‏آزارد. خدایا! یارى‏ام کن. معشوقا! عطشان عشقه‏ى عشقت بر شجره‏ى وجودم غوغا مى‏کند، سیرابش کن.

خدایا! جاودان آتشبان آتش عشقت در وجودم باش، ضجه‏ى عاجزانه‏ام را بشنو و روحم را، که از فرط خستگى از انتظار دیدارت، سر به دیوار تن مى‏کوبد، عروج، مژده ده.

مرا دریاب در منتهاى فقر فضایل، مرا دریاب در انتهاى کوچه‏هاى تنگ رذایل.

مرا دریاب در اعماق گندآب بى تو بودن و بیاموز به من سبز بودن

**سجده‏ى دل یا قلب نمازگزار، ص: 13@

را، به من بیاموز جوانه زدن را.

خداى من! مرا دریاب در میان گردباد دلبستگیها که مى‏شکند ساقه‏ى وجودم را؛ وجودى که هزار غنچه‏ى عشق دارد، هزار غنچه‏ى عشق.

مرا دریاب قبل از شکستن، پیش از آنکه در سیاهى همچون یلداى گناهان محو شوم.

اى ماندگار! اى ماندنى‏ترین عشق! اى رعناترین! اى یکتا یاور ناز! اى شیرینى زیستن! اى باعث بزرگى! اى بزرگ! اى جدا از من و با من! اى بى نیاز از من و دوستدار من! اى استاد مهربانى! اى مهربان! اى صادق‏ترین!

این صداى من است عاشقانه‏ترین صدایى که مى‏خواند! صمیمانه‏ترین سخن‏ها را در دوستى‏ات، که بسى کمتر از دل است، مى‏گویم: از دست رفتن را براى به دست آوردنت با تمام وجود استقبال مى‏کنم و شادمان از مهر تو در سینه‏ام، به دنیا مى‏خندم.

تو بگو چگونه سپاس گویم نعمات بى دریغت را، که بر من فروریخته‏اى! آه! زبانى نیست، عملى نیست، تحفه‏اى نیست در سپاس این همه بخشایش.

این اشک‏هاى بى‏حساب، قصرى از آینه خواهند شد نمایانگر تو در آسمان، براى عاشق‏ترین نادان! نادان‏ترین عاشق!

اى تواناترین عشق! توانى ده بسیار، در گذشتن از بندگانت که

**سجده‏ى دل یا قلب نمازگزار، ص: 14@

مى‏توانى، و مهربانیى سرشار، بیکران، عظیم، بى‏نظیر، پاک، خالص چنان خودت. یارى کن زندگى را، نه آن گونه که هست، بلکه همان گونه که باید باشد، باور کنم.

پاکترینم! به صداقت احساسم سوگند، به پاکى خودت، دوستت دارم. اى تو در امروز و فرداى من! به خلوص کلامت سوگند، این عشق سرشار را تو در سینه‏ام نهاده‏اى.

شریفا! کار من به کارگیرى تشبیه و استعاره نیست و مهارتى هم در نگارش ندارم. نمى‏دانم چه مى‏گویم تنها از گرمى خوب نگاهت حرفهایى مى‏گویم که نشان دوستى بى حد من است؛ اما نه، نیست! بگذار بارانت را بر خود حس کنم آه، اى بارش مکرر نور!

بگذار به یقین در دوستى‏ات برسم و رود زیبایى شوم که از میان سبزه‏زاران به آرامى و طنازى و دلپذیرى و رعنایى راه رسیدن به دریا را عاشقانه مى‏پوید و شاید در انتظار رسیدن نیست که، شوق رفتن و در راه بودن، خود، شعفى عاشقانه است.

باید از تار و پودهاى خوب بودن بگریزم و خوبى را چنان که تو خواهانى زنده گردانم.

آه، اى عزیزم! من در تو روییده‏ام، از تو نور و آب و خاک و استعداد رویش گرفته‏ام، سبز شده‏ام، گل کرده‏ام و از باغچه‏ى عشق تو هیچ دست هرزى جدایم نتواند کرد و اگر اندکى جدایى باشد دوباره رویشى سریع مى‏آغازم؛ چه، من گیاهى خودرو هستم، پس‏

**سجده‏ى دل یا قلب نمازگزار، ص: 15@

لذت بالیدن را به من بچشان.

اندیشه‏هایم به بزرگى مى‏گرایند و از چون دیگران بودن مى‏گریزند. انگیزه‏هایم آینه‏ى تو هستند.

**سجده‏ى دل یا قلب نمازگزار، ص: 16@