جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

الحمدلله رب العالمین (3)

زمان مطالعه: 3 دقیقه

سپاس من در برابر شکوه تو، عظمت تو، بزرگى تو، بلندى تو، از منفى بى‏نهایت هم کمتر است، سپاس من تنها بیانگر عجز من، ناتوانى من، کوچکى من، بى مقدارى و ذره بودنم است، سپاس من صرفا بیانگر بال‏هاى شکسته‏ى من است، یک نماد است؛ نمادى که بزرگ‏تر بودن بى‏اندازه‏ى تو را نسبت به من نشان مى‏دهد، فقط حقارتم را در برابر توى بى‏نهایت توصیف مى‏کند، تنها لکنت کلامم، خفت وجودم و نسبت ذره و خورشید و بلکه بیشتر را نشان مى‏دهد، زبانم از سپاست کوتاه است و عملم کوتاه‏تر. اگر بهترین سپاس پرهیز از خطاست باید بگویم که بنده‏اى بس ناسپاس و شرورم!

و لک الحمد على بسط لسانى. أفبلسانى هذا الکال أشکرک ام بغایة جهدى فى عملى ارضیک و ما قدر لسانى یا رب فى جنب شکرک! و ما قدر عملى فى جنب نعمک و احسانک!

**سجده‏ى دل یا قلب نمازگزار، ص: 49@

الهى! ان جودک بسط املى و شکرک قبل عملى (1).

شاکرا! اگر روزى در برپایى همین چند رکعت هم مسامحه کردم، مؤاخذه‏ام کن؛ باز خواستى که در آن شلاق و چوب و فلک در کار باشد و اگر بار سنگینى است این چند رکعت، تو معناى سنگینى و بار و خستگى را به من بفهمان.

مولاى من! اگر تا آن جا که توان مى‏تواند، سپاسگزارى‏ات را فروگذاردم، مرا به کام اژدهاى دژم فلاکت و بدبختى فروببر. اگر تو را که خلاق هر چه علم و تمدنى، مداح نبود؛ تو را که بخشنده‏ى هر چه نعمتى، شکرگزارى نکردم، قانونت را زیر پاى نهادم، رو به تو نایستادم و دل را به سویت نفرستادم و با این وصف، دم از ادب و فرهنگ و شعور و تمدن زدم، چنان این سر را به سنگ بزن که داعیه‏ى هر چه فرهنگ و تمدن در آن است فراموش گردد. اگر هر صبحگاه

**سجده‏ى دل یا قلب نمازگزار، ص: 50@

گلبوسه‏هاى گرم تو را روى گونه‏هاى گلگون ز شرم روحم احساس نکردم، اگر هر شامگاه با ذکر تو – حقیقت محض – به رؤیا نرفتم، اگر گه گاه، تنها براى رواى حاجت، چند رکعتى دست و پاى شکسته خواندم، اگر تو را لایق چند رکعت نماز ندانستم، اگر هر چه خواستم کردم در حالى که نخواستى، اگر ترک ارتباط با تو – نماز – را کردم و ادعاى پیوند با تو داشتم، اگر دوستت نداشتم و گفتم دوستت دارم (2) اگر گفتم الحمدلله و در عمل اثبات نکردم و یا بهتر بگویم فقط زبانم شکرگزار بود و دست و پاى و تن من با سپاس غریبه بودند، اگر به واسطه‏ى ناسپاسى و بى‏نمازى، کافر گشتم و خود را مسلمان نامیدم، اگر شیعه‏ى على علیه‏السلام بودم و در واقع نبودم! اگر در شکرگزارى پیرو على علیه‏السلام نبودم و هزار اگر دیگر… صبورى مکن، مهربانى مکن، همان لحظه‏ى اول تلنگرى بزن. اگر انتباه، حاصل نشد، مرا به انتهاى بودن برسان تا گنه بر گنه افزوده نگردد.

الهى! سپاس مى‏گویم تو را که سپاسگزارم آفریدى. شکر مى‏گویم تو را، که شکر گویم نمودى:

الحمدلله، شکرالله.

و قالوا الحمد لله الذى اذهب عنا الحزن ان ربنا لغفور شکور (3).

**سجده‏ى دل یا قلب نمازگزار، ص: 51@


1) و سپاس تو را سزاست بر آنچه گشایش دادى زبان مرا (در شکرگزارى). آیا با این زبان گنگ و الکن و بیان نارساى خود تو را شکر گویم و سپاسگزارى نمایم، یا با نهایت سعى و کوشش در کردار خود تو را راضى و خشنود سازم؟ و چه لیاقتى دارد زبان من که از عهده‏ى شکر تو بیرون آید! و چه قابلیتى دارد کردار من در مقابل نعیم و احسانهاى تو! یعنى چیست قدر و ارزش زبان من در برابر شکر تو اى پروردگار! و چیست قدر و قیمت عمل من در مقابل احسان و نعمت‏هاى بى حد و حساب تو! مگر این که جود و کرم تو گسترانیده آرزوى مرا، یعنى بخشش‏هاى پى‏درپى تو مرا به آمال و آرزوهاى وسیعى امیدوار ساخته، و شکر تو پذیرفته است عمل ناچیز مرا؛ چون تو خود بهترین شکر کنندگانى (که: «فان الله شاکر حلیم»، «والله شکور حلیم») «مفاتیح الجنان، دعاى ابوحمزه‏ى ثمالى.».

2) قل ان کنتم تحبون الله فاتبعونى یحببکم الله؛ بگو: اگر خدا را دوست دارید، از من پیروى کنید تا خدا دوستتان بدارد. «آل عمران (3) آیه‏ى 31».

3) و مى‏گویند: سپاس خدایى را که اندوه از ما بزدود، به راستى پروردگار ما آمرزنده [و] حق شناس است. «فاطر (35) آیه‏ى 34».