جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

الرحمن الرحیم – مالک یوم الدین

زمان مطالعه: 2 دقیقه

رحمت بى حدت را بنازم که برپایى قیامت حاصل آن است.

مالکا! چه نیک است که هم مالکى و هم مهربان و بخشنده، هم قادر و علیم و حکیمى، هم لطیف و عزیز؛ یعنى تو با وجود دانش بیکران و اقتدار و مالکیت بى انتها، بخشنده هم هستى، مهربان هم هستى و همین صفات توست مایه‏ى آرامش وجود من؛ چرا که من فقیرم و عاصى و بدبخت، بازیچه‏ى دست هوس، حفار چاهى بهر خویش، حامل زنبیلى خالى از توشه راه، با ندامتى به اندازه‏ى بى‏نهایت و قلبى مملو از آوخ، پژمرده و در حال مردن، تابع بى چون و چراى نفس، با دست‏هایى خالى و تنى پر از سیاهى، مانده اندر خم یک کوچه، در این موعد دیدار، آمده‏ام که بگویم: مالک من! به سر این بیچاره‏ى تحت تملک خویش دستى بکش که در آستانه نابودى است. تو که نابودش نمى‏خواهى؟ مى‏خواهى؟! نه، هرگز! تو خالق اویى و طالب آراستگى و کمالش.

تو مالک منى، مالک زمین و آسمان و دنیا و آخرتى، تو مالک

**سجده‏ى دل یا قلب نمازگزار، ص: 52@

روح و تنى، تو مالک عشق و ایمانى، تو مالک صداقتى، ما مالک اهورایى، تو مالک شرافتى، تو مالک قلب منى. من گداى بردرگه تو افتاده‏ام، مسکینم، خسته و درمانده‏ام، سوخته و ضجه زده، شوریده و سرگشته، دلم ریش و جراحت افزون است. من قاصرم و تو قاهر. اکنون کاسه‏ى وجودم را بهر گدایى پیش رویت آورده‏ام، مگر تو رحمن و رحیم و مالک نیستى؟ عشق و ایمان مى‏خواهم؛ هر چه را مى‏بینم و نمى‏بینم مالکى. تو مالک آن برهه از زمانى که زمین و زمان زیر و رو مى‏گردد:

لا اقسم بیوم القیمة – و لا اقسم بالنفس اللوامة – أیحسب الانسان ألن نجمع عظامه بلى قادرین على أن نسوى بنانه – بل یرید الانسان لیفجر امامه یسئل أیان یوم القیمة فاذا برق البصر و خسف القمر و جمع الشمس و القمر یقول الانسان یومئذ این المفر کلا لاوزر الى ربک یومئذ المستقر؛ (1).

**سجده‏ى دل یا قلب نمازگزار، ص: 53@

عزیزا! تو چه خوب مى‏دانى ضعف و ناتوانى و رنجورى‏ام را، رازهاى سینه‏ام را، گناهان کوچک و بزرگم را، ریاها و نفاق‏هایم را، دروغ‏ها و نامهربانى‏هایم را، تکبرها و عجب‏هایم را، بى‏اعتنایى به مسؤولیت‏هایم را، دنیاپرستى‏هایم را، هزار بار آمدن به سویت و دوباره رفتن‏هایم را، و من هم چه خوب مى‏دانم که تنها آرامشگاهم تویى و چه خوب مى‏دانم که کرده‏ها و نکرده‏هایم همگى در ترازوى عدالتت سنجیده مى‏شوند. براى همین است که بى‏قرار، سوى تو یار آمده‏ام که صد بار بگویم: یا واسع المغفرة، اغفرلى.

**سجده‏ى دل یا قلب نمازگزار، ص: 54@


1) سوگند به روز قیامت، و سوگند به (نفس لوامه و) و جدان بیدار و ملامتگر (که رستاخیز حق است) – آیا انسان مى‏پندارد که هرگز استخوان‏هاى او را جمع نخواهیم کرد؟! آرى قادریم که (حتى حظوظ سر) انگشتان او را موزون و مرتب کنیم – (انسان شک در معاد ندارد) بلکه او مى‏خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند – (از این رو) مى‏پرسد: «قیامت کى خواهد بود؟» – (بگو:) در آن هنگام که چشم‏ها از شدت وحشت به گردش درآید – و ماه بى نور گردد – و خورشید و ماه یک جا جمع شوند – آن روز انسان مى‏گوید: راه فرار کجاست – هرگز چنین نیست راه فرار و پناهگاه وجود ندارد – آن روز قرارگاه نهایى تنها به سوى پروردگار تو است. «قیامت (75) آیه‏ى 12 – 1».