چشم بصیرت، چشم دل، فرقان، روشنایى ضمیر عطا کن. بال پرواز، پاى رفتن، بالههاى شنا عطا کن.
خدایا! اگر نمىروم آن جا که باید، مرا ببر. اگر مىروم آن جا که نباید، بازم دار.
اگر نمىگویم آنچه باید، گفتنم آموز. اگر مىگویم آنچه نباید، خاموشم کن.
الهى بینایى ده که در چاه نیفتم، دانایى ده که در راه نیفتم.
بنماى رهى که ره نماینده تویى
بگشاى درى که در گشاینده تویى
من دسته به هیچ دستگیرى ندهم
کایشان همه فانىاند و پاینده تویى
راهبر! به حال خود رهایم مکن، نه، آن قدرها راهدان و خردمند نیستم، آن قدرها مؤمن و با شعور نیستم که مثل بچهى آدم به
**سجدهى دل یا قلب نمازگزار، ص: 69@
راه درست بروم، خطا کارم و گمراه، بازیگوش و هوسران. خدایا! اگر مىگویم:
صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضالین (1).
این یک خواسته قلبى است ولى در انتظار عطاى تو ننشستهام که روندهام، مىروم، لیکن تو هم پىدرپى به این مسافر غریب راه بنماى که راهى شهر پولکین پروازهاست.
مه آلود است جادههاى رفتن و تاریک و هولناک. از آسمان تگرگ مىبارد، تگرگهایى به سنگینى سنگ، روشنایى مىخواهم و حفاظ. به من شناخت بده و در پناهت حفظم کن.
من از تو فهم و ادراک و تشخیص طلب مىکنم، من از تو عقل مىخواهم؛ عقلى که مرا به صفت عاقل بیاراید و رهاورد عاقل بودنم، تشخیص درست شود و دستاورد تشخیص، ایمان گردد و ایمان، عشق بیافریند و عشق، صراطم بنمایاند و صراط، مستقیم باشد و مستقیم به سوى نعمت رهسپارم کند و نعمت، تو باشى و تو از من راضى و خشنود و خشنودى تو خشنودىام را سبب شود. این آخرین درجه است و بهترین براى من.
آه اى توانا! نتوانستهام، نتوانستهام دریابم راز بزرگ بودن را، اعلى بودن را. تنها دل بیچارهام را خوش کردهام که در هر
**سجدهى دل یا قلب نمازگزار، ص: 70@
لحظهى کوچکم، وسعت تو را اى خداوند آسمانها گنجانیدهام، باید پرندهى دلم را به سویت پرواز دهم تا برایم پیغامى از سوى تو آورد و راز بزرگ آفرینش را فاش کند. باید لبانم از حرکت براى گفتن:
ربنا أفرغ علینا صبرا؛ (2) ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا؛ (3) ربنا و لا تحملنا مالا طاقة لنا به، (4) باز نایستد، باید سبزى جانم را به بارانهاى تو بسپارم و بگویم مرا در جرگهى همانها قرار ده که خواهانى حکمتشان عطا کنى: یؤتى الحکمة من یشاء (5) و آن گاه که در میانهى حق و باطل جان بر لبم مىرسد فرقانم ده و غرایز را که در من میراندهاى زنده مگردان و ناز محبت را در تاریکى کینه و خشم مبند. بگذار از خود بگریزم، بار خود بر زمین نهم، بار خلق بر دوشهاى ناتوان گذارم، پاکى را اصلم کن و ریشههاى اخلاص را در من بدوان و آموزگار بى بدیلم باش و یاور باش علىرغم آن که مىپندارم راستگویم، دروغگو نباشم و بر خلاف آن که مىپندارم دوست توام، دشمنت نباشم. یارى کن مصداق لم تقولون مالا تفعلون، (6) مگردم.
بگذار در سایه سار مهربانىام گنجشکهاى پر شکسته بخوابند و
**سجدهى دل یا قلب نمازگزار، ص: 71@
از جویبار بخششم یا کریمهاى تشنه، آب بنوشند و آن کرامت عطا کن که پس از سه روز گرسنگى غذایم را به بینوایى بخشم و به بیهودگىها دلخوشم مکن و محبت بى منت را به من بیاموز و از ضد ارزشها برایم ارزش مساز و از آنچه همگان بدان گرفتارند رهایم کن و راز برترى را به گوش دلم نجوا کن.
**سجدهى دل یا قلب نمازگزار، ص: 72@
1) راه آنان که گرامىشان داشتهاى، نه [راه] مغضوبان و نه [راه] گمراهان «فاتحه (1) آیهى 7».
2) پروردگارا، بر [دلهاى] ما شکیبایى فرو ریز. «بقره (2) آیهى 250».
3) پروردگارا، پس از آن که ما را هدایت کردى، دلهایمان را دستخوش انحراف مگردان. «آل عمران (3) آیهى 8».
4) پروردگارا، و آنچه تاب آن نداریم بر ما تحمیل مکن. «بقره (2) آیهى 286».
5) [خدا] به هرکس که بخواهد حکمت مىبخشد. «بقره (2) آیهى 269».
6) چرا چیزى مىگویید که انجام نمىدهید. «صف (61) آیهى 2».