اى پیامبر! بیعت با تو، مصافحه با دستهاى مطهر شرافت است؛ تو رموز درهاى کرامت را آموختى. تو اى قاصد مقصودم! یاد دادى چگونه قصد کنیم، قصد کمال، قصد جمال معشوق. تو به قلبهامان قدرت دید دادى که آنچه پیدا بود و از دیدگان صورت، نهان، ببینیم.
قبل از آمدنت، همه چیز بوى تعفن و مادیت مىداد، بوى دورنگى و نفاق، کبر و کذب، سفاهت، مرگ و مرداب، بوى لجنزار، بوى اجساد نازنین دختران بىگناه، بوى ثروت پرستى و مقام پرستى، بوى طرد مستضعفان، بوى بىعدالتى، بوى خیانت، بوى بىخدایى. تو که آمدى – و چه مهربان هم آمدى – عطرت، فضا را معطر کرد، عطر وجودت، عطر حرفهایت، عطر حرکات دلپذیرت. تو که آمدى نورت همه جا را منور کرد، نور هدایتهایت، رهبرىهایت، ارشادهاى حکیمانهات. تو صداى
**سجدهى دل یا قلب نمازگزار، ص: 89@
عشق را به گوشهامان رساندى، تو آمدى واسطهى فیض شدى. اگر نیامده بودى از کجا طریقهى ارتباط با محبوب را مىدانستیم؟ این تو بودى که قرآن شفابخش را آوردى، و گرنه چه مىدانستیم شیوهى وصال را؟ این تو بودى که گفتى به آن عمل کنیم. بىتاب بودیم و نمىدانستیم از چه، درد را تو تشخیص دادى، هم درد را نمایاندى و هم درمان را.
چون خدا را، عشق را، محبت را، صداقت و شرافت و دیانت را، دوست داشتنهاى بزرگ را، فداکارىها و ایثارهاى سترگ را، شهامتها و شجاعتهاى شگرف را، تواضعهاى بىنظیر را، جهادهاى اکبر و اصغر را دوست دارم و از پوسیدن و فساد بیزارم و از ضلالت مىترسم، دست به دامان تو مىگردم و به تو و نبوتت شهادت مىدهم. الهى! درود فرست بر محمد صلى الله علیه و آله و سلم و آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم.
**سجدهى دل یا قلب نمازگزار، ص: 90@