روى عن الائمة الاطهار علیهمالسلام: ان آدم (ع) لما مشى الى الشجرة و توجه الیها و تناولها، فوضعها على رأسه طمعاً للخلود و اعظاماً لها امرت هذه الامة التى خیر امة اخرجت للناس، بان یطهروا هذه المواضع بالمسح و الغسل لیتطهروا من جنابة الذى هو الاصل.(1) و قریب به این روایت روایتى است که از مجالس شیخ صدوق منقول است.(2).
بدان که آدم علیهالسلام در حال جذبه در بهشت لقا بود و توجه به شجرهى طبیعت نداشت؛ و اگر به آن جذبه باقى مىماند، از آدمیت ساقط مىشد و به سیر کمالى که باید در قوس صعودى نایل شود نمىشد، و بسط بساط رحمت در این عالم نمىگردید. پس ارادهى ازلیه تعلق گرفت که بساط رحمت و نعمت را در این نشئه بسط دهد و فتح ابواب خیرات و برکات نماید و جواهر مخزونهى نفوس عالم ملک و طبیعت را از ارض طبیعت خارج کند و اثقال آن را بیرون آورد. و این در سنت الله حاصل نمىشد مگر به توجه آدم به طبیعت و خروج آن از محو به صحو و خارج شدن از بهشت لقا و جذبهى الهیه که اصل همهى خطیئات است؛ پس بر او مسلط فرمود قواى داخلیه و شیطان خارجى را، که
**سر الصلوة، ص: 47@
او را دعوت به این شجره کنند که مبدأ بسط کمالات و منشأ فتح ابواب فیوضات است. پس او را از بساط قرب قبل التنزل تبعید کردند و به توجه به طبیعت دعوت نمودند تا آنکه وارد حجب ظلمانیه گردد، زیرا که تا وارد در حجاب نشود خرق آن نتواند کرد. قال تعالى: لقد خلقنا الانسان فى احسن تقویم، ثم رددناه اسفل سافلین.(3) رد به اسفل سافلین، که آخرین حجب ظلمانیه است، از جامعیت این اعجوبهى الهیه است و لازمهى تعلیم اسماء و صفات در حضرت علمیه است.
و چون آدم (ع) از ظهور ملکوتى ایجادى به توجه به ملک خود خارج شد، محدث به حدث اکبر و مجنب به جنابت عظمى گردید. و چون این توجه در حضرت مثال یا بهشت دنیا متمثل شد، دنیا به صورت شجره درآمد و آدم به توجه و مشى به سوى آن و برداشتن به دست و به سر نهادن و اعظام نمودن آن، مبتلاى به خطیئه شد. پس این خطیئه را و موارد آلودگى به آن را باید خود و ذریهى او، خصوصاً این امت که خیر امم و عارف به اسرارند از نور اولاد اطهار، جبران کنند.
پس، موارد آلودگى ظاهر او را باید تطهیر کنند به آب طاهر نازل از حضرت رحموت؛ و مورد آلودگى باطن و قلب او را باید تطهیر کنند به آب تجلیات از حضرت لاهوت. پس در وقت تطهیر وجه، وجه قلب را یکسره از غیر شست و شو دهند؛ و در وقت تطهیر دست، از مرفق آلودگى به دنیا تا منتهاى اصابع مباشرت آن تطهیر کنند؛ و با فضل آن، اقصاى عرش توجه به طبیعت و منتهاى مشى به سوى حصول آمال را مسح نمایند، و از فضول توجه به ملک و بقایاى آثار آن خارج شوند و از خطیئه و جنابت پدر اول، که اصل آنها است، بیرون شوند.
و فى العلل فى حدیث صلوة المعراج: ثم قال ربى عزوجل: یا محمد مد یدک فیتلقاک ماء یسیل من ساق عرشى الأیمن. فنزل الماء فتلقیته بالیمین فمن
**سر الصلوة، ص: 48@
اجل ذلک اول الوضوء بالیمنى. ثم قال: یا محمد خذ ذلک فاغسل به وجهک – و علمه ذلک – فانک ترید ان تنظر الى عظمتى و انت طاهر؛ ثم اغسل ذراعیک الیمین و الیسار – و علمه ذلک – فانک ترید ان تتلقى بیدیک کلامى؛ و امسح بفضل ما فى یدیک من الماء رأسک و رجلیک الى کعبیک – و علمه المسح برأسه و رجلیه – و قال: انى ارید ان امسح رأسک و ابارک علیک. فاما المسح على رجلیک فانى ارید ان اوطئک موطأ لم یطأه احد قبلک و لا یطأه احد غیرک… الحدیث.(4).
تو نیز، اى شفیق عرفانى و رفیق ایمانى، تأسى کن به سر حلقهى اهل معرفت و یقین، و دست راست خود را به سوى رحمت حق دراز کن و از آب نازل از ساق ایمن عرش رحمت تلقى کن، که حق تعالى دست خالى فقراء الى الله را رد نمىفرماید و کشکول گدائى ارباب حاجت را تهى برنمىگرداند. پس، از آن آب رحمت بردار و روى آلوده به توجه به دنیا، بلکه به ما سوى را شست و شو ده، چه که با این قذارت و آلودگى به عظمت حق نتوان نظر کرد: فان الدنیا و الآخرة ضرتان.(5) پس دستهاى خود را از مرفق رؤیت حول و قوه تا اصابع مباشرت به رؤیت انیت و انانیت تغسیل کن: فلا حول و لا قوة الا بالله؛(6) چه که با این کثافت استقلال نفس، مس کتاب حق
**سر الصلوة، ص: 49@
نتوان کرد، قال تعالى: لا یمسه الا المطهرون. و با فضل آن، مسح رأس خود کن و علو و عظمت و تکبر را از سر بنه تا ممسوح به دست حق گردى؛ و تفکر در غیر و غیریت را از سر بیرون کن تا به برکات حق مبارک شوى؛ و تطهیر کن پاى تردد در شئون کثرت را تا محرم محفل انس شوى؛ و قدم به فرق خود نه تا لایق بساط عظمت گردى.
1) «ازائمهى اطهار علیهمالسلام روایت شده است که آدم (ع) چون به سوى آن درخت روان شد و بدان رو کرد و از آن برگرفت و به امید و طمع آنکه جاودانه در بهشت بماند و به قصد بزرگداشت آن درخت آن را بر سر گذاشت، به این امت، که بهترین امتهاى انسانى است، امر شد که این مواضع را با مسح و شستن تطهیر کنند تا از جنابت پدر، که اصل (آدمى) است، پاک گردند.».
2) مجالس [امالى] شیخ صدوق، «مجلس» 35.
3) «همانا انسان را در بهترین صورت و هیئت آفریدیم. آنگاه او را به اسفل سافلین (پستترین جاهاى پست) باز گردانیدیم.» (تین / 4).
4) در کتاب علل الشرائع در ضمن حدیث نماز معراج آمده است:»… سپس پروردگارم عزوجل فرمود: “اى محمد، دست خود را پیش ببر تا آبى از ساق راست عرش من جارى است به تو برسد “. پس آب فرو ریخت و من دست راست خود را بدان زدم، از این رو آغاز وضو با دست راست شد. سپس فرمود: “اى محمد، آن آب را بگیر و با آن روى خود بشوى – و نحوهى شستن را به حضرتش تعلیم داد – زیرا که تو مىخواهى در حال پاکى به عظمت من نظر کنى. سپس ذراع راست و ذراع چپت را بشوى – و نحوهى شستن را به او تعلیم داد – که تو مىخواهى با دو دستت کلام مرا دریافت کنى. و با باقیماندهى آب دستانت سرت و دو پایت را تا قوزک مسح کن ” – و نحوهى مسح سر و پا را بدو آموخت – و فرمود: ” من مىخواهم سرت را مسح کنم و بر تو مبارک گردانم. و اما مسح بر دو پایت (براى این است که) مىخواهم قدمت را بر جایى بگذارم که پیش از تو کسى بر آن گام نگذارده و کسى جز تو بر آن گام نخواهد گذاشت “.» حدیث ادامه دارد. علل الشرائع، ص 312، باب 1، حدیث 1.
5) «دنیا و آخرت هووى یکدیگرند.» عوالى اللئالى، ج 1، ص 277، حدیث 106. و ج 4، ص 115. نهجالبلاغة، حکمت 100.
6) «هیچ جنبشى و هیچ نیرویى نیست مگر از خدا.».