شبلی آن سر حلقه ی اهل نیاز
بد به صف بو حنیفه در نماز
ناگه از مسجد برون شد با شتاب
گفت: «هذا مسجد ام سوق الدواب»
بوحنیفه این حکایت چون شنفت
گفت: استر می خریدم راست گفت
عمان سامانی
**سرچشمه امید، ص: 13@