زمان مطالعه: < 1 دقیقه
هر که همچون صبحدم دارد هواى نیمه شب
گرد غم از دل زداید با صفاى نیمه شب
الفتى دارم خدایا! با دل شب واگذار
نیمه شب را بهر ما، ما را براى نیمه شب
صد چو ملک نیمروزش هست، در زیر نگین
آرى آرى، پادشه باشد گداى نیمه شب
طلعت دلدار در شب، جلوه ز آن رو مىکند
تا شود بیگانه از خود، آشناى نیمه شب
مرغ حق از کاروان رفته مىگوید سخن
بیخبر در خواب غافل، زین دراى نیمه شب
گر وصال دوست خواهى، یک زمان از کف مده
گریه هاى نیمروز و ناله هاى نیمه شب
محنت گفت و شنود مردمم «بیدار»! کشت
آفرین بر خلوت راحت فزاى نیمه شب
«محمدحسین جلیلى(بیدار)»
**سرچشمه امید، ص: 18@