آفتاب گرم بر پهناى دشت
نیزه هاى داغ آتش مىنشاند
دشت سوزان هم به چشم آسمان
پشته هاى خاک خونین مىفشاند
اصطکاک سنگ و سمّ اسبها
صاعقه در صاعقه مىآفرید
از فرودِ تیغ ها بر خوُدها
رعد و برقى سخت مىآمد پدید
در دو صف رزمآوران سخت سر
نیزه بر کف، تیزتک مىتاختند
گَرْمپوُ، تازان، رجزخوان، بىامان
ماهرانه تیر مىانداختند
یک طرف توحید و پاکى و شرف
یک طرف شرک و پلیدى و گناه
یک طرف هفتاد و اندى جان پاک
یک طرف از نابکاران یک سپاه
یک طرف خورشید عاشورا حسین
یک طرف سر دسته ی شب باوران
یک طرف بر ذروه ی فرزانگى
یک طرف در قعر پستى کافران
نعره ی مستانه ی اردوى کفر
در غبار کربلا پیچیده بود
از صف ایمان ترنم هاى عشق
در دل عرش خدا پیچیده بود
**سرچشمه امید، ص: 38@
گرم مىشد دم به دم آهنگ جنگ
شعله ی پیکار بالا مىگرفت
نیزه ها و تیرهاى جان شکاف
در میان سینه ها جا مىگرفت
اندر آن هنگامه ی خون و نبرد
با شتاب آمد کسى نزد امام
گفت: هنگام نماز است اى حسین!
شعله ور شد پیشوا از این پیام
نیزه و شمشیر را یکسو نهاد
عاشقانه بر سر سجّاده شد
زیر باران و صفیر تیرها
رکعتان عشق را آماده شد
گفت تکبیرى و در آن گیرودار
گرم نجوا با خداى خویش شد
ماسوى الله را همه از یاد برد
در نمازى فارغ از تشویش شد
تا نماز خون بپا دارد امام
پیشمرگانش به صف اندر شدند
در مسیر بارش طوفان تیر
پیشِ پایش لاله گون پرپر شدند
از فراز آسمان، آسیمه سر
جبرئیل آمد در آن صحرا فرود
در مصّلى بر مصّلى سجده کرد
بال رأفت بر سر پاکان گشود
چون حسین بن على تکبیر گفت
آفرینش کرد بر او اقتدا
چشم خیل عرشیان مبهوت ماند
بر نماز آخر خون خدا
**سرچشمه امید، ص: 39@
از قیام کربلا گویا هدف
با خدا راز و نیازى بوده است
زیر تیغ و تیر در صحراى خون
با وضوى خون نمازى بوده است
«سید احمد زرهانى»
**سرچشمه امید، ص: 40@