زمان مطالعه: < 1 دقیقه
پدرم بیدار است
او اذان مىخواند
با صداى خوبش
چه روان مىخواند
تا اذان مىخواند
صبح بیدارم من
حوض را وقت وضو
دوست مىدارم من
شستن صورت را
دستها را با آب
پاکى و بیدارى
بهتر است از این خواب
در کنار بابا
صبح مىمانم من
هر چه او مىگوید
باز مىخوانم من
کربلایى مهرم
کوچک است و خوشبو
جانماز بازم
پر گل است و خوشرو
قبله، این نزدیکى است
خانه ی ابراهیم
تا نمازى خوانم پهن
کرده جاجیم
**سرچشمه امید، ص: 46@
سجده در سجّاده
مىکند بابایم
مثل او من هم زود
مىشود خم پایم
آسمان مىداند
صبح، من بیدارم
مادرم مىگوید
دوستت مىدارم
«نادر پناه زاده»
**سرچشمه امید، ص: 47@