زمان مطالعه: < 1 دقیقه
همسرم سجاده اى دارد که هست
یادگار مادر محبوب من
تازگى آن چادر و تسبیح و مهر
گشته سهم دختر محبوب من
مُهرِ عطرآگین او، شکل دل است
دل چه دل؟ چون غنچه هاى باصفاست
این سویش آئینه کارى کرده اند
آن سویش تصویر قدس کربلاست
دختر من با نسیم صبحدم
مىشود بیدار چون گلهاى ناز
صورتش مثل فرشته مىشود
چون وضو مىگیرد او وقت نماز
رو به سوى قبله با دست نیاز
غنچه، سجاده را وا مىکند
بر محمد مىفرستد تا درود
بوى گل در خانه غوغا مىکند
بانگ تکبیر و طنین حمد او
مىکند بیدار اهل خانه را
مىکند در خاطر من زنده باز
قصه ی عشق و گل و پروانه را
مىزند پرپر قنارى در قفس
با صداى دلنواز دخترم
دامنم پُر مىشود از اشک شوق
لحظه ی راز و نیاز دخترم
دختر من مىدرخشد در نماز
همچنان خورشید از پا تا سرش
چون سرش را مىگذارد روى مُهر
مىدهد بوى ملائک، چادرش
«احد ده بزرگى»
**سرچشمه امید، ص: 52@