مىروى ابتداى جاده ی نور
دستهایت پر از دعا و نیاز
با دلى خسته از عبور زمان
مىروى عاشقانه سوى نماز
روبه روى نگاه تو پیداست
جانمازى که با تو همدرد است
مىنشینى به سوى قبله ی عشق
در هوایى که سخت دَمْسرد است
در خم پلکهاى خسته ی تو
اشکهایت دوباره پنهان است
باز در قلب گرم سجاده
مهر و تسبیح وعشق، مهمان است
روبهرویت هزار آینه است
با خدا گرم گفتگو هستى
آبرویت تمام، بسته به عشق
عاشقى! فکر آبرو هستى
خلوتى عاشقانه در دل توست
مىروى تا نهایت احساس
روى درهاى بسته امید
مىنویسى شکایت احساس
مىشوى خم به سوى قبله ی نور
در رکوعت صداقتى جارى است
باز در انتظار بوسه ی مهر
پاسخ جاى مُهر تو، آرى است
**سرچشمه امید، ص: 68@
بعد یک لحظه با خدا بودن
مىرود غم به احترام امید
مىرسد در فضاى سینه تو
پاى یک آشنا به نام امید
غرق در یک حضور نورانى
لحظه هایت پر از طراوت عشق
مىشود خلوتت به یُمن نماز
باز شیرین تر از حلاوت عشق
اعظم سلیمانى
**سرچشمه امید، ص: 69@