جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سجده کوتاه (2)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

او هر روز مرا مى‏بوسد

گاهى نیز با من قهر مى‏کند و در همان حال به خواب مى‏رود

من حتّى یادم مى‏رود که با او آشتى کنم

اما دل کوچک او همیشه دریایى است

او روح بزرگى است در جسمى کوچک

او آن ‏قدرفقیراست ‏که ‏هیچ ‏کس‏ به‏ جز مادرش ‏قربان ‏صدقه‏اش ‏نمى‏رود

ما چقدر به کودکى او بدهکاریم، چقدر از کودکى او شرمنده‏ایم

فروغ من، دخترک پنج ساله‏اى است به مهربانى خورشید

فروغ من، آینه‏اى است

او زیبایى را در این مى‏داند که دیگران را از خود نرنجاند

او با خواهر کوچکترش از ما مهربان‏تر است

حتى از او کتک هم مى‏خورد…

فروغ من گاهى دلش مى‏خواهد ماهى باشد

گاهى گل، گاهى پرنده

اما بیشتر از همه مى‏خواهد خوب باشد

نماز او یک سجده کوتاه است

ما هیچگاه راز این سجده راندانستیم

او با خدا رابطه‏اى دارد که ما نمى‏ دانیم

فروغ من با تمام کودکى‏اش یک مهاجر جنگى است

**سرچشمه امید، ص: 70@

و به نام خود یک پرونده مهاجرت دارد

او همیشه بهانه زیبایى است براى دلتنگى

او آن قدر کوچک است

که حتّى گاهى در گرفتارى‏هاى ما گم مى‏شود

«غلامرضا عیدان»

**سرچشمه امید، ص: 71@