جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

فلسفه‏ى نماز

زمان مطالعه: 18 دقیقه

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدلله رب العالمین، و الصلوة والسلام على جمیع الانبیاء و المرسلین، سیما الرسول الامین و حبل الله المتین، محمد المصطفى خاتم النبیین، و على آله و اصحابه و الائمة الهداة من اهل بیته؛ والسلام علینا و على عباد الله الصالحین.

اتل ما اوحى الیک من الکتاب و اقم الصلوة، ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر و لذکر الله اکبر.(1).

اى محمد! آیاتى که از کتاب خدا بر تو وحى مى‏شود و سروش غیبى بر قلب پاکت فرومى‏خواند برخوان! و نماز را به پا دار که نماز از هر زشتى و ناپسند بازمى‏دارد، و یاد خدا بسى بزرگ‏تر است.

بحث امشب پیرامون نماز است. قبل از شروع بحث، نکته‏اى را که پیش از این نیز خدمت آقایان و خانم‏ها عرض کرده بودم تکرار مى‏کنم:

**سرود یکتاپرستى، ص: 14@

یکى از آداب مسلمانان نسبت به اسلام و قرآن این است که وقتى نواى قرآن در جلسه‏اى بلند مى‏شود، کوچک و بزرگ همه به احترام آن در کمال سکوت و آرامش بنشینند و گوش فرا دهند – حتى آنها که قرآن را به دلیل ناآشنایى با زبان عربى نمى‏فهمند.

و اذا قرى‏ء القرآن فاستمعوا له و انصتوا(2).

وقتى قرآن خوانده مى‏شود، گوش بدهید؛ ولى نه فقط گوش دادن، بلکه علاوه بر آن: «انصتوا!» به احترام قرآن ساکت باشید. گوش دادن مربوط به آنهاست که معناى آیات را مى‏فهمند، اما «انصتوا» عام است؛ یعنى همه به احترام قرآن ساکت بمانید. این خود نوعى احترام گرفتن از کتاب خدا است.

ضمنا، از آقایانى که برنامه‏هاى جلسات را تنظیم و اداره مى‏کنند خواهش مى‏کنم از این به بعد، قبل از شروع تلاوت قرآن، تذکر بدهند که تلاوت قرآن کریم اکنون شروع مى‏شود و همه به احترام قرآن ساکت شوند؛ زیرا چه بسا بعضى افراد به این نکته توجه نکنند. پس از این مقدمه اینک به بحث اصلى خود مى‏پردازیم: نماز.

بسیار شده است که مسلمان و غیرمسلمان درباره‏ى نماز مى‏پرسند: آخر این دولا و راست شدن، این به خاک افتادن و برخاستن، این کلمات یا آیات را خواندن و گفتن چیست؟ البته، عده‏اى به حکم تربیت اسلامى و عادت به آداب و سنن مسلمانى، با کمال شوق، نیمه شوق، یا گاهى حتى با کسالت ولى به حکم عادت، نماز را مى‏خوانند؛ اما غالبا درک درستى از آن ندارند. از این رو، اگر کسى از ایشان بپرسد این چه کارى است که مى‏کنید،

**سرود یکتاپرستى، ص: 15@

قادر نیستند پاسخ و شرح مناسبى در مورد عمل خود بدهند.

یکى از واجبات، به خصوص در عصر ما، این است که هر مسلمانى بفهمد نماز چیست؛ در نماز چه مى‏کند و چه مى‏گوید و هر یک از کلماتى که ادا مى‏کند و کارهایى که انجام مى‏دهد چه معنایى دارد. دانستن این امر بر هر مسلمانى واجب و لازم است.

من امید داشتم تا زمان برگزارى این جلسه که به بحث نماز اختصاص دارد، نشریه‏اى را که در نظر داشتیم درباره‏ى نماز تهیه کنیم، آماده شود و در اختیار همه قرار گیرد؛ ولى از آنجا که هنوز ترجمه‏هاى شماره‏ى اول نشریه کامل نشده، چاپ و انتشار آن به تعویق افتاد و لذا انتشار شماره‏ى دوم آن را که حاوى بحث مفصل و منظمى درباره‏ى نماز است روا ندانستم. به هر حال، بى‏آنکه به انتظار آن نشریه بنشینیم، امشب بحث نماز را به صورت فشرده عرض مى‏کنم. امیدوارم به یارى خداوند و با تأمین امکانات، بتوانیم هر چه زودتر این بحث را که بحثى بسیار ضرورى است براى نشر تنظیم و آماده کنیم.

اجازه بدهید قبل از اینکه وارد مقدمات بحث بشوم از خود نماز شروع کنم؛ زیرا بیم دارم اگر به مقدمات بپردازم در همان کلمه‏ى اول بمانم و پس از یک ساعت صحبت همچنان در مقدمه باشم. از این رو مستقیما وارد اصل بحث مى‏شوم.

من مسلمانم؛ روزانه پنج نوبت، یا لااقل در سه نوبت، نماز مى‏گزارم: صبح، از سپیده‏ى صبح تا طلوع آفتاب: دو رکعت؛ ظهر، از نصف‏النهار هر مکان تا غروب آفتاب: دو چهار رکعت (هشت رکعت) به نام ظهر و عصر؛ شب، از غروب آفتاب تا نیمه‏شب یا تا سپیده‏ى صبح: یک سه رکعت و یک چهار رکعت به نام مغرب و عشاء.

**سرود یکتاپرستى، ص: 16@

توجه دارید که اگر وقت نمازها را از نامشان بگیریم، وقت واقعى‏شان چنین خواهد بود: صبح (بامداد)، ظهر، عصر (یعنى در حدود دو یا سه بعدازظهر)، مغرب (غروب) و بعد عشاء (شامگاه)؛ یعنى موقعى که دیگر هیچ روشنى در آسمان نیست.

نماز اسلامى پنج نوبت است؛ ولى به فتواى فقهاى شیعه، انسان مى‏تواند حتى بى‏آنکه عذر و مشکلى داشته باشد آنها را در سه نوبت بخواند. اما چرا چنین است؟ اولین سؤالى که در رابطه با نمازهایى که مى‏خوانیم مطرح مى‏شود این است که در بیست و چهار ساعت چند نوبت باید نماز خواند. اگر جوان‏هایى که هنوز وارد میدان زندگى نشده‏اند، یا حتى آنان که هنوز وارد میدان جوانى نشده‏اند پیش از آنکه به میدان زندگى و جوانى پا نهند چنین پرسشى را از من کنند، مشکل مى‏توانم به آنها پاسخ بگویم؛ چون جوان در این سن سراسر پاکى است و نمى‏فهمد که چرا لازم است یک انسان در بیست و چهار ساعت پنج بار خود را بشوید. او نمى‏تواند این نکته را درک بکند و من نیز کمتر مى‏توانم در این باره به آنان توضیح کافى بدهم. ولى فعلا روى سخنم با آقاپسر و دخترخانمى است که به دوره ى جوانى رسیده یا در شرف ورود به میدان جوانى است؛ آقا و خانمى که غرق زندگى است و حتى موقعى که در خیابان راه مى‏رود حواسش جمع خودش نیست و ممکن است خداى نکرده زیر ماشین برود؛ روى سخن من با چنین افرادى است.

آدمیزاد به حکم آفرینش خاصى که دارد، سخت در معرض غفلت از خدا، راه خدا، پاکى و فضیلت است. باید دائما یک نظم معنوى مراقب او باشد تا از راه خدا و فضیلت و پاکى منحرف نشود. اما چون این کار دائما ممکن نیست، او را در شبانه‏روز پنج، یا لااقل سه نوبت به سوى خدا

**سرود یکتاپرستى، ص: 17@

مى‏خوانیم. ساعاتى را نیز در خواب مى‏گذراند. و براى اینکه زندگى‏اش خیلى درهم نشکند، صبح تا ظهر نیز او را فارغ‏البال مى‏گذاریم تا با خیال راحت به سراغ کار خود برود. بدین ترتیب بخشى از روز را درگیر تکلیف نماز نیست، اما در پنج یا لااقل سه نوبت در مقابل خدا قرار مى‏گیرد.

مى‏دانید این پنج نمازى که در روز مى‏خوانید چیست؟ در روایتى نیکو و لطیف، ضمن تمثیلى، حکمت نماز ذکر شده است: اگر یک انسان در بیست و چهار ساعت، پنج بار سر تا پایش را بشوید، آیا باز هم کثیف مى‏ماند؟ هرگز! معناى پنج بار نماز نیز همین است. پنج نوبت روح و دل و جان خود را شست‏وشو ده تا دائما پاکیزه بمانى.(3).

شما که اینجا در اروپا زندگى مى‏کنید مى‏دانید که فرد طبقه‏ى معمولى اروپایى تقریبا مقید است که لااقل هر روز یک بار قسمت ظاهر بدن، یعنى سر و گردن و دست و پاى خود را بشوید. چرا؟ براى اینکه مى‏خواهد دائما در انظار تمیز باشد. واقعیت این است که او فقط به انظار اهمیت مى‏دهد، لذا نسبت به بقیه‏ى قسمت‏هاى بدن که در انظار جلوه ندارد خلیى مقید نیست. اما آیا براستى فقط تن آدمى کثیف مى‏شود؟ روح کثیف نمى‏شود؟ بى‏انصافى است اگر پاسخ منفى دهیم. همان گونه که یک گل خوش‏بوى لطیف نازک، خیلى زودتر در برابر عوامل فساد متأثر و منفعل مى‏شود و به فساد و پژمردگى مى‏گراید، روح لطیف آدمى به مراتب از جسم او براى آلوده شدن

**سرود یکتاپرستى، ص: 18@

حساس‏تر و آماده‏تر است و به دلیل خاصیت قبول و انفعالش ضمانت بیشترى مى‏خواهد تا در برابر عوامل فساد، محیط مصون بماند. اسلام، ضامنى بهتر از پنج نوبت توجه عمیق به خدا پیدا نکرده است؛ پنج نوبت توجه به خدا و گفت‏وگوى در برابر خدا – آن هم با توضیحاتى که عرض مى‏کنم. به نظر شما این ضامن چطور است؟ مطبوع و دلپذیر؟ لازم و سودمند؟ یا یک تکلیف شاق و بارى خسته‏کننده؟ کدام یک؟

و انها لکبیرة الا على الخاشعین؛ الذین یظنون انهم ملاقوا ربهم.(4).

نماز بار سنگینى است؛ مگر براى مردمى که به پاکى، خدا و راه خدا، و زندگى جاوید و روز جزا ایمان آورده‏اند. آنان که مى‏دانند هدف زندگى انسان، داشتن فضیلت و پاک ماندن و رشد و کمال معنوى است از نمازهاى پنجگانه استقبال مى‏کنند. نماز براى آنها سنگین و سخت نیست.

ما وقتى به نماز مى‏ایستیم چه مى‏کنیم و چه مى‏گوییم؟ قبل از هر چیز، دست و صورت و سر و پا را براى خدا تمیز مى‏کنیم. پس با دو نکته مواجهیم: اولا، تمیز مى‏کنیم؛ ثانیا، این عمل را براى خدا انجام مى‏دهیم. من هر وقت به این بخش از تعالیم اسلام مى‏رسم واقعا حالت وجد پیدا مى‏کنم. مى‏بینم، اسلام جسم و جان، ماده و معنا، دنیا و آخرت، زندگى و کمال را به طرز زیبایى به هم پیوند داده است. ملاحظه کنید؛ مى‏خواهم نماز بخوانم، وضو مى‏گیرم. وضو گرفتن چیست؟ وضو به معنى نظافت، شست‏وشو و پاکیزگى است. کجا را پاکیزه مى‏کنم؟ قسمت‏هایى از بدن را که معمولا بیرون است: صورت بیرون است و زودتر کثیف مى‏شود؛ دست معمولا تا آرنج

**سرود یکتاپرستى، ص: 19@

بیرون است و در مواقع معمولى بیشتر کثیف مى‏شود؛ بعد هم قسمتى از جلوى سر و روى پا که بیرون است همه را تمیز مى‏کنم. اما آیا اگر یک نفر پیش از وضو حمام رفته، صابون زده و خود را کاملا تمیز کرده باشد، باز هم باید وضو بگیرد؟ بلى. چرا؟ چون در این پاکیزه کردن به نام وضو یک نکته دیگر نیز وجود دارد: پاکیزه کردن خود براى خدا.

مى‏دانید که انسان در موقع وضو گرفتن باید براى خدا وضو بگیرد؛ یعنى باید به این نکته توجه کند که خود را براى خدا پاکیزه مى‏کند. انسان در این حال یک قدم به سمت پاکیزه شدن روح نیز برمى‏دارد. بنابراین، اگر کسى تمام تن خود را همین حالا تمیز کرده، اما این کار را به عنوان امتثال فرمان خدا و اینکه بخواهد تمیز بشود و به سوى خدا برود انجام نداده باشد، عمل او این نقیصه را دارد که فقط تمیز کردن جسم است نه تمیز کردن جان. انسانى که مى‏خواهد در برابر خدا به حالت راز و نیاز بایستد، باید قبل از آن یک قدم به سمت پاکیزگى جان برداشته باشد و براى خدا وضو بگیرد. به قول حافظ:

دوش رفتم به در میکده خواب‏آلوده‏

خرقه تر دامن و سجاده شراب‏آلوده‏

آمد افسوس‏کنان مغبچه‏ى باده‏فروش‏

گفت بیدار شو اى رهرو خواب‏آلوده‏

شست‏وشویى کن و آنگه به خرابات خرام‏

تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده‏

آن مى که حافظ مى‏گوید، میى است که عقل را به خاطر داغى سر از دست آدمى نمى‏گیرد. مى عشقى است که عقل را در راه پاکى و صفا مى‏گیرد. مسلم این است که در زبان عرفا، اصطلاح و کلمه‏ى «مى» براى تعبیر از جهت

**سرود یکتاپرستى، ص: 20@

شیفته‏کننده و شیوا و شیداکننده‏ى شخص عاشق کمال و معنویت به کار رفته است.

شست‏وشویى کن و آنگه به خرابات خرام‏

تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده‏

وضو، شست‏وشویى کردن و آنگه به مسجد و محل نماز خرامیدن است. یک قدم به سمت پاکى معنوى برداشتن است. لذا، اگر کسى همین حالا نیز حمام رفته، باید براى خدا وضو بگیرد تا یک قدم به خلوص و خدایى بودن نزدیک‏تر شده باشد.

بنابراین، نمازگزار مسلمان، دست و صورت و سر و پا، و نیز اندکى دل خود را تمیز مى‏کند، آن گاه به محراب عبادت و بندگى مى‏رود. محراب مختص امام جماعت نیست؛ هر جا به نماز بایستید همان جا محراب است. به جنگ شیطان و هوا و هوس رفتن است. محراب، جایگاه مبارزه‏ى با خودپرستى و خودخواهى است.

بارى، نمازگزار با این توجه قلبى که براى خدا نماز مى‏خواند، در محراب خویش مى‏ایستد و اولین کلمه‏اى که مى‏گوید این است: «الله اکبر»؛ خدا برتر و بزرگ‏تر است از همه چیز. توجه کنید؛ با گفتن «الله اکبر» و بیان این شعار بزرگ اسلام، یک مسلمان همه‏ى عظمت‏هاى دیگر را در برابر چشم دل و جان خود خرد مى‏کند. این مسأله نیاز به توضیح فراوان دارد؛ اما همان گونه که عرض کردم اگر بخواهیم در اینجا درنگ کنیم از اصل بحث بازمى‏مانیم. انشاءالله تفصیل مطلب را به بعد موکول مى‏کنم و فعلا به توضیح مختصرى اکتفا مى‏کنم.

باور کنید آدمى در زندگى غالبا در اثر مرعوب شدن یا مجذوب

**سرود یکتاپرستى، ص: 21@

شدن دچار لغزش مى‏شود. آنان که مى‏لغزند، یا مرعوب‏اند، یا مجذوب. به آنکه در برابر عظمت زیبایى و دلربایى چیزى مفتون شده و خود را باخته، مى‏گوییم مجذوب. به آنکه در برابر صفوت و سیطره‏ى قدرتى خود را باخته، مى‏گوییم مرعوب. آدمى که خود را نبازد به این زودى‏ها دچار لغزش نمى‏شود. این یک نکته‏ى عالى اسلامى است. مسلمان حق ندارد در برابر هیچ چیز خود را ببازد. البته او به حکم اینکه انسان است از چیزهاى خوب خوشش مى‏آید(5)؛ اما خوش آمدن یک مطلب است، مجذوب شدن و خود باختن و عنان اراده را از کف دادن مطلب دیگر. این دو معمولا با هم خلط مى‏شوند. به جوان، دختر، پسر، زن، مرد، مى‏گویى در برابر این ظواهر فریبنده‏ى حیات این قدر پا روى همه چیز نگذار؛ مى‏گوید، مگر من آدم نیستم و دل ندارم؟ این درست؛ بنده هم دل دارم، شما هم دل دارى، اما اراده را نگه دار و خوددار باش. ببین این چیزى که تو از آن خوشت مى‏آید تا چه اندازه برایت سودمند و تا چه اندازه مضر است. ببین اگر سودمند است از چه راهى مى‏توانى آن را به دست بیاورى؛ از راه حلال یا حرام؟ از راه شرافت‏مندانه یا از راه غیر شرافت‏مندانه؟ نکته در اینجاست: خود را نباز.

مسلمان حق ندارد در برابر قدرت‏ها مرعوب باشد – هر قدرت انسانى، یا هر قدرت طبیعى بالاتر از آن. معناى نماز آیات همین است. آدمى‏زاد در موقع زلزله‏هاى سخت، خود را مى‏بازد. متأسفانه این نماز را بد معنى مى‏کنند. خیال مى‏کنند اسلام به مسلمان‏ها گفته موقع زلزله و گرفتن

**سرود یکتاپرستى، ص: 22@

ماه و خورشید و از این قبیل، براى اینکه بلا برطرف شود نماز آیات بخوانند. اصلا معناى نماز آیات این نیست. اگر کسى ذره‏اى با روایات ما آشنا باشد مى‏فهمد که معناى نماز آیات اصلا این نیست. معناى نماز آیات این است: بشر ممکن است در برابر حوادث فوق‏العاده طبیعى خود را ببازد؛ اسلام مى‏گوید در این هنگام فورا بگو: «الله اکبر»؛ یعنى اینها هیچ عظمت ندارد، خود را نباز!

اگر تاریخ اسلام را مطالعه کنید مى‏بینید شعار سربازان مسلمان در میدان جنگ «الله اکبر» بود؛ یک‏مرتبه همه با هم مى‏گفتند «الله اکبر»، و پشت دشمن را به لرزه درمى‏آوردند.(6).

بنابراین، من مسلمانم و نماز را شروع مى‏کنم: «الله اکبر»؛ یعنى من نه مرعوب چیزى هستم، نه مجذوب چیزى. خدا از همه چیز بزرگتر است. بعد از آن: بسم الله الرحمن الرحیم.

شما مى‏دانید – این روزها معمول است و سابقا نیز معمول بوده – که وقتى مى‏خواستند جایى را افتتاح کنند مى‏گفتند به نام نامى فلانى اینجا را افتتاح مى‏کنیم. در اسلام این معنا قدغن است. هر کار به نام خداست. تنها خداست که مى‏شود به نام او کارى را شروع کرد، جایى را افتتاح کرد، یا بنایى را بنیان گذاشت. مسلمان، همه کارش را تنها به نام خداى بخشایشگر مهربان آغاز مى‏کند.

الحمد لله رب العالمین: ستایش مخصوص خداست؛

**سرود یکتاپرستى، ص: 23@

خداى جهانیان.

تملق و چاپلوسى از عوامل فساد دوجانبه است. هم براى شخص متملق فساد روحى و پستى و دنائت مى‏آورد، هم آن کسى را که دیگران تملق او را مى‏گویند گمراه مى‏کند؛ یعنى فساد دوجانبه دارد. مسلمان از هیچ کس ستایشگرى نمى‏کند، گرچه قدردانى مى‏کند؛ مثلا مى‏گوید فلانى مردى خدمتگزار است. این، قدردانى و شکر است. انسان باید سپاسگزار همه کس باشد. شما به من محبتى مى‏کنید، من نیز مى‏گویم بسیار متشکرم. این لازم است. تشکر، یعنى سپاسگزارى در برابر محبت شما. اما اگر شما به من محبتى کنید و من بگویم متشکرم، بعد هم شروع کنم براى شما اوصاف حمیده و خصال پسندیده‏اى را برشمارم که یا هیچ یک از آنها در شما نیست، یا مقدار کمى در شما وجود دارد ولى من آن را چند برابر بکنم، این عمل ستایشگرى است. تنها موجودى که انسان مى‏تواند و شاید و باید که زبان به ستایش او بگشاید خداست، که کمال مطلق است و هر چه درباره‏ى او بگوییم باز هم کم است. اما در مورد انسانها حساب داشته باشید؛ از ایشان قدردانى، تشکر، سپاسگزارى بکنید، ولى ستایشگرى نکنید. حمد و ستایشگرى مخصوص خداى جهانیان است.

الرحمن الرحیم: خداى مهربان.

مالک یوم الدین: خدایى که روز کیفر و پاداش دارد (توجه به معاد).

ایاک نعبد و ایاک نستعین: بارالها! ما فقط تو را مى‏پرستیم و در برابر هیچ کس دیگر حالت پرستش نداریم و کمک‏هاى غیبى را فقط از تو مى‏خواهیم.

**سرود یکتاپرستى، ص: 24@

توجه بفرمایید، ما از همه چیز کمک مى‏گیریم؛ به این معنى که یا فعالیت مى‏کنیم، یا معامله مى‏کنیم. تنها موجودى که از او کمک مى‏گیریم اما نه به صورت معامله، خداست – و معنى «ایاک نستعین» همین است. مسلمان چشم طمع به هیچ کس ندارد؛ و گرنه از او استعانتى شرک‏آمیز خواسته است. با دیگران یا به صورت کار و فعالیت روبرو مى‏شود، یا به صورت معامله، توافق و قرارداد. اما توقع کمک‏هاى آقامنشانه از اشخاص داشتن، نوعى پستى است که به روح بلند مسلمان نشاید.

آن روزى که مسلمان کمک آقامنشانه از کسى بخواهد فقط حق دارد آن را از یک نفر طلب کند؛ آن هم خداست. این گونه کمک خواستن، در منطق یک مسلمان منحصر به خداست.

اهدنا الصراط المستقیم: بارالها! راه راست را به ما بنما.

صراط الذین انعمت علیهم: راه مردمى که نعمتت را بر آنها ارزانى داشتى و از نعمتت برخوردارند.

غیر المغضوب علیهم: نه راه آنها که به خشمت گرفتارند؛

و لاالضالین: و نه راهى که گمراهان مى‏روند.

این خواسته‏هاى اصیل یک مسلمان از خدا در هر نماز است. بعد از آن نیز مقدارى قرآن مى‏خواند:

بسم الله الرحمن الرحیم. قل هو الله احد؛ بگو خدا تنها یک خداست.

الله الصمد؛ خداى به تمام معنا کامل؛ خداى کمال مطلق.

لم یلد و لم یولد؛ خدایى که نه زاده و نه زاییده شده.

و لم یکن له کفوا احد؛ و نه همتایى دارد.

**سرود یکتاپرستى، ص: 25@

نمازگزار وقتى که اینها را مى‏گوید مفاهیم و تعالیم عالى اسلام را به خود تلقین مى‏کند. بعد مى‏گوید: الله اکبر (البته این ذکر مستحب است)؛ به رکوع مى‏رود و خم مى‏شود. توجه کنید! خم شدن یک مسلمان به حالت رکوع در نماز معنا دارد. معناى آن این است که مسلمان در برابر هیچ‏کس دیگر تعظیم نمى‏کند. مگر نه اینکه شما وقتى به حالت رکوع مى‏روید مى‏گویید سبحان ربى العظیم و بحمده؟ پاک است خداى من که بزرگ است و ستایش از آن اوست. گفتن این جمله چه معنایى دارد؟ یعنى: عظمتى که مرا وادار به تعظیم کردن و خم شدن مى‏کند مخصوص خداست. پاک است خدا که من در برابر کسى جز او به حالت تعظیم خم نشوم.

تاریخ اسلام را بخوانید. در موقعى که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و مسلمان‏ها در مکه گرفتارند و تحت فشار دشمنان قرار دارند و با عده‏ى کمى که دارند بر هستى و موجودیت خود مى‏ترسند، عده‏اى مسلمان به فرمان پیغمبر، براى اینکه مبادا نهال اسلام قبل از بارور شدن در مکه خشک شود، دستور مى‏گیرند به حبشه مهاجرت کنند. هفتاد و چند نفر بتدریج – و نه در یک نوبت – به حبشه آمدند. وقتى به حبشه مى‏آیند، نجاشى پادشاه حبشه به آنان پناه مى‏دهد. قریش هم یکى دو نفر مأمور با هدایا و تحف پیش نجاشى مى‏فرستند و درخواست مى‏کنند که اینان را از خاک خود بیرون کن و دستور بده به سرزمین پدرى و مادرى و وطن آباء و اجدادى خود برگردند. نجاشى پاسخ مى‏دهد که من اینان را ندیده‏ام، ولى براى چه باید این کار را بکنم؟ مى‏گویند اینها دین پدر و مادرى، دین آباء و اجدادى و مقدسات ملى خود را زیر پا گذاشته‏اند. مى‏گوید من که نمى‏دانم؛ باید اینها بیایند تا ببینم حرف حسابشان چیست.

قرار مى‏شود در فلان روز که بار عام است، به چند نفر، یا به همه‏ى این

**سرود یکتاپرستى، ص: 26@

عده‏اى که به عنوان پیروان محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) به پایتخت حبشه آمده‏اند، اجازه بدهند که به حضور نجاشى امپراطور حبشه بیایند. نجاشى امپراطورى مسیحى است. به این نکته توجه بفرمایید که وقتى به این مسلمان‏ها اطلاع مى‏دهند، مى‏گویند همه که برویم فایده ندارد؛ ما دو نفر از آنها را که ارزنده‏ترند به عنوان نماینده انتخاب مى‏کنیم تا بروند. یکى از آنها جعفر بن ابى‏طالب، برادر على بن ابیطالب – علیه‏السلام – است. قرار مى‏شود این دو نفر بیایند و از حقوق مسلمانان پناهنده به حبشه در برابر شکایت نمایندگان قریش، در پیشگاه و حضور نجاشى دفاع کنند. وقتى جعفر و همراهش مى‏خواهند به تالارى که نجاشى در آن روى تخت نشسته وارد شوند سرشان را راست مى‏گیرند و وارد مى‏شوند. درباریان نجاشى و مأمورین تشریفات در برابر نجاشى تا زمین خم مى‏شوند و به آنها مى‏گویند به خاک بیفتند. اما اینان اصلا تکان نمى‏خورند. به آنها مى‏گویند مگر شما وحشى هستید؟ مگر شما آدم نیستید؟ دارید در برابر امپراطور حاضر مى‏شوید! اینان پاسخ مى‏دهند که اى بیچاره‏ها! ما اگر قرار بود به خاک بیفتیم اینجا نمى‏آمدیم؛ ما اینجا آمدیم تا در برابر انسان‏ها به خاک نیفتیم. جعفر و همراهش در چنین موقع حساس و خطیرى حاضر نمى‏شوند در برابر نجاشى قد خم کنند.

بله، این است مسلمان! مسلمان در برابر هیچ کس تعظیم نمى‏کند. من حتى به بچه‏هاى کوچک خودم که گاهى از سر تقلید از دیگران مى‏خواهند به من یا مادرشان احترام بگذارند و تعظیم کنند گفته‏ام مبادا حتى در برابر من تعظیم کنید؛ در برابر هیچ کس تعظیم نکنید. من هم شخصا تاکنون در برابر هیچ کس تعظیم نکرده‏ام و نخواهم کرد. من مسلمانم؛ مسلمان که در برابر کسى تعظیم نمى‏کند -: سبحان ربى العظیم و بحمده. بعد برمى‏خیزد و به خاک مى‏افتد. عده‏اى در برابر بزرگان به خاک مى‏افتند، اما مسلمان در برابر

**سرود یکتاپرستى، ص: 27@

خدا به خاک مى‏افتد و مى‏گوید: سبحان ربى الاعلى و بحمده. اگر قرار است عده‏اى در برابر متوسطین تعظیم کنند و در برابر بزرگ‏ترها به خاک افتند، براى من بزرگ‏ترین بزرگ‏ترها (الاعلى) و بالاترین بالاها خداست. پاک باد خداى بالاتر از همه که من در برابر کسى جز او به خاک بیفتم.

این یک رکعت نماز. حال واقعا بگویید، اگر مسلمان در هر روز پنج بار این تمرین را بکند و این سرود توحید و یکتاپرستى را بخواند چقدر اثر دارد! حالا توجه مى‏فرمایید نماز چیست؟

رکعت دوم، سوم و چهارم نیز همین طور. حال به تشهد و سلام مى‏پردازیم. اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له؛ گواهى مى‏دهم که جز خداى آفریدگار جهان هیچ خدایى نیست و تنها او بى‏همتاست. و اشهد ان محمدا عبده و رسوله؛ گواهى مى‏دهم که حتى محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز بنده و فرستاده‏ى خداست. این شهادت را مى‏دهم تا مبادا من هم مثل پیروان مسیح، محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) را هم‏مرز خدا کنم. مسلمان هر روز چند بار این جملات را مى‏گوید تا مبادا او هم به انحراف مسیحیت دچار شود. بعد هم براى اینکه معلوم باشد گرچه محمد خدا نیست، اما انسانى است که حقوقى بر ما دارد، بر محمد و آل محمد درود مى‏فرستد: اللهم صل على محمد و آل محمد؛ یعنى، درست گفتم محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) بنده‏ى خدا و پیغمبر خداست، اما حق پیغمبرى و رهبرى بر ما دارد؛ پس خدایا! بر او و خاندانش درود بفرست. پس از آن (البته این مستحب است): السلام علیک ایها النبى و رحمة الله و برکاته؛ سلام و رحمت خدا بر تو اى پیغمبر! بعد (خوب توجه کنید): السلام علینا و على عباد الله الصالحین؛ سلام بر ما و بر همه‏ى بندگان نیکوکار خدا.

مسلمان در هر نمازى پیوند دوستى با همه‏ى بندگان نیکوکار خدا را به

**سرود یکتاپرستى، ص: 28@

خود تلقین مى‏کند. به عبارت دیگر، درود صلح بر بندگان نیکوکار و مسلمان را هر روز در نماز تکرار مى‏کند. صلح و سلام بر بندگان صالح. بعد هم اگر کسانى اینجا هستند: السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

لب مطلب این است که نماز، سرود یکتاپرستى، کمال، فضیلت، و سرود حفظ شخصیت مسلمان است که هر روز چند بار مى‏خواند.

اگر شما به سربازخانه بروید مى‏بینید سربازان هر روز لااقل یک بار سرود سربازى مى‏خوانند. اگر علت این مسأله را بپرسید، مى‏گویند براى اینکه باید روح فداکارى در سرباز زنده بماند. سرود خواندن تلقین است. تلقین عامل زنده نگه داشتن روح فداکارى و جانبازى در سرباز است.

اسلام نیز مى‏گوید نماز سرود توحید است؛ سرود کمال و فضیلت است و مسلمان در هر روز باید در چند نوبت آن را بخواند تا روح یکتاپرستى و کمال و فضیلت در او زنده بماند. این معنى نماز است. حالا درمى‏یابید که چرا خداوند به پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مى‏گوید نماز را در میان مسلمانان ترویج کن؛ چون نماز از عوامل پیشگیرى از فساد است. چون نماز روح ایمان را تقویت مى‏کند، و ایمان هر قدر تقویت بشود فساد کم مى‏شود. از این بالاتر: «و لذکر الله اکبر»؛ نماز یاد خداست – که این لذتى بالاتر است.

در قرآن کریم درباره‏ى نماز خصوصیاتى آمده است:

اقم الصلوة لدلوک الشمس الى غسق اللیل و قرآن الفجر؛ ان قرآن الفجر کان مشهودا. و من اللیل فتهجد به نافلة لک عسى ان یبعثک ربک مقاما محمودا(7).

**سرود یکتاپرستى، ص: 29@

این آیه درباره‏ى اوقات نماز است. علاوه بر آن، به مسلمان‏ها تأکید شده است که نماز را محترم بشمارید: حافظوا على الصلوات و الصلوة الوسطى(8)؛ مواظب نماز باشید، بخصوص نماز میانه. نماز میانه، یا نماز صبح است که غالبا به خطر خواب نزدیک است، یا نماز ظهر است که میان روز است. نماز صبح میان شب و روز است و نماز ظهر نماز میان روز است. یکى از این دو نماز میانه – یا شاید هر دو – در خطر است. آن در خطر خواب، این در خطر کار. لذا بر مواظبت بر آنها امر شده است.

در اواسط نضج اسلام در مدینه، و بلکه به یک معنا مى‏شود گفت در اواخر آن، شهر طائف مدتى در محاصره‏ى مسلمان‏ها بود ولى فتح نشد. پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز برگشت. اهل طائف دیدند که بالاخره نمى‏شود و باید فکرى کرد. چند نفر سفیر پیش پیغمبر فرستادند. مى‏دانید پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از آن سفرا کجا پذیرایى کرد؟ در مسجد مدینه. گفت براى این سفرا خیمه و چادر زدند و آنان را در آنجا منزل داد. یک نفر را هم مأمور پذیرایى از آنها کرد – گرچه این سفرا کافر بودند. این سفیران مردم طائف آمدند به پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گفتند یا محمد! حقیقت این است که ما احساس کردیم نمى‏توانیم در کنار مسلمان‏ها بدون پیمان و عهدى زندگى کنیم. آمدیم که در زیر لواى تو باشیم.

فرمود، بفرمایید مسلمان شوید و به زیر لواى اسلام بیایید. گفتند ما مسلمان مى‏شویم؛ قبول مى‏کنیم که خدا هست و این بت‏ها را هم کنار مى‏گذاریم. قبول هم مى‏کنیم که تو پیغمبرى و مالیات و مانند آن هم مى‏دهیم. فقط از تو خواهش داریم که نسبت به دو مطلب درباره‏ى ما آسان

**سرود یکتاپرستى، ص: 30@

بگیرى و سخت نگیرى. پیغمبر در مورد هر یک از طوایف که مسلمان مى‏شدند به خود آنها دستور مى‏داد بروند و بتخانه‏ها را خراب کنند. آنان به پیغمبر گفتند ما را از این مأموریت معاف بدار؛ خودت هر کس را صلاح مى‏دانى بفرست تا بتخانه‏ها را خراب کند. اما بت هبل در میان عوام ما خیلى ارزش دارد؛ آن را فعلا چند سالى دست نزن تا مردم عادت بکنند، بعد هر کارى مى‏خواهى بکن. پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرمود، اینکه من چند سال بگذارم که نمى‏شود؛ اما اینکه خود شما بت‏ها را نشکنید و من کسى را بفرستم قابل اجراست. این را قبول کردیم؛ اما شرط دوم چیست؟ گفتند شرط دیگر این است که ما مسلمان مى‏شویم ولى نماز نمى‏خوانیم. پیغمبر فرمود: لا خیر فى اسلام لیس معه الصلوة؛ اسلامى که با تمرین روزانه‏ى آن، یعنى نماز، همراه نباشد خیر و برکت و اثرى ندارد. یعنى اینکه اگر مسلمان شوید اما نماز نخوانید براى ما قابل قبول نیست. در روایات هست: الصلوة عمود الدین، ان قبلت قبل ما سواها و ان ردت رد ما سواها؛ نماز ستون دین و تمرین دیندارى است.

عده‏اى مى‏پرسند خیلى‏ها هستند، نمازشان ترک نمى‏شود، اما نادرستى هم مى‏کنند؛ مال مردم را هم مى‏خورند؛ دروغ هم مى‏گویند؛ خیانت هم مى‏کنند. پاسخ این اشکال چیست؟ با جواب دادن به این مسأله بحث امشب را تمام مى‏کنم. جواب و حل این مطلب این است که برادر عزیز و خواهر عزیز! هر کسى مقدارى کمال و فضیلت و مقدارى هم بى‏کمالى و بى‏فضیلتى دارد. کامل مطلق فقط خداست. آن آدمى که مى‏بینید نماز مى‏خواند اما دروغ هم مى‏گوید و خیانت هم مى‏کند، اگر نماز نمى‏خواند از دیوار مردم هم بالا مى‏رفت. اثر نماز خواندن او این است که از بیشتر شدن فساد او و فاسدتر شدنش تا حدودى جلوگیرى مى‏کند؛ و این غنیمت است.

**سرود یکتاپرستى، ص: 31@

ما معمولا به این اثرها توجه نمى‏کنیم.

تقریبا سه سال پیش بود که با مردى آشنا شدم. او قبلا از دوستان و هم‏پیاله‏هاى یکى از الوات درجه اول تهران بود؛ ولى هنگامى که وى را دیدم به مردى نسبتا حسابى تبدیل شده بود و خیلى هم با آن هم‏پیاله‏اش فرق داشت. به من گفت، من و فلان کس سال‏ها با هم هم‏پیاله و همکار و همه کاره بودیم، اما من در عالم لوطى‏منشى یک کار را مى‏کردم و آن اینکه، طبق آن تربیت قبلى که داشتم، نماز را مى‏خواندم. مى‏گفت، به خدایت و به جدت مصطفى (صلی الله علیه وآله وسلم) قسم، پیش تو اعتراف مى‏کنم این که حالا مى‏بینید من وضعم با آن دوستم فرق دارد، – زن دارم، بچه دارم، خانه دارم، کاسب شدم، به زندگى‏ام مى‏رسم، سرم به راه است و کار خیر هم انجام مى‏دهم – به عقیده‏ى خودم مرهون همان نماز دست و پا شکسته‏اى است که مى‏خواندم. این اعتراف یک مرد درباره‏ى خود است. این یعنى همان نماز کم‏خاصیت. البته، نماز کامل آن است که انسان را از همه‏ى ناپاکى‏ها پاک کند؛ اما نماز ناقص نیز انسان را از مقدارى از ناپاکى‏ها پاک مى‏کند یا دور نگه مى‏دارد و کمى به او مصونیت مى‏دهد. خوب توجه کنید، حداقل معناى این که یک آدم در روز سر وقت پا مى‏شود و نمازش را مى‏خواند چیست؟ حداقل مطلب این است که این آدم کلمه‏ى وظیفه را مى‏فهمد – و این خود یک کمال است. البته، چه بهتر که نمازى بخوانیم پاک‏کننده؛ نمازى بخوانیم که نشاط دهنده‏ى روح و روشن‏کننده‏ى قلب باشد. ولى نمى‏توان به کسى گفت چون نماز تو واجد آن ویژگى‏هاى متعالى نیست آن را رها کن. بالاخره نماز او پیوندى میان او و اسلام، میان او و کمال و فضیلت برقرار مى‏کند؛ ولو پیوندى خیلى باریک و نازک و کم‏اثر. هر چه این پیوند بیشتر باشد، بهتر است.

امید دارم با این معنا و مفهومى که براى نماز عرض کردم، از امشب

**سرود یکتاپرستى، ص: 32@

نماز در چشم بصیرت ما و در پیش همه‏ى ما قیمت دیگرى پیدا کند. امیدوارم پدران و مادران به سهم خود بکوشند به بچه‏ها با همان زبانى که مى‏فهمند این معانى را در حد فهمشان یاد دهند و امیدوارم ما نیز بزودى امکاناتى پیدا کنیم و در آینده‏ى نزدیک این فرصت نصیب شود که در مسجد نیز زمینه‏اى براى فهماندن این مطالب، مخصوصا به کودکان، فراهم شود.

**سرود یکتاپرستى، ص: 35@


1) سوره‏ى عنکبوت، آیه‏ى 45.

2) سوره‏ى اعراف. آیه‏ى 204.

3) ارأیتم لو ان نهرا بباب احدکم یغتسل فیه کل یوم خمسا ما یقول؟ ذاک یبقى من دونه؟ قالوا: لا یبقى من دونه شیئا! قال: فذلک مثل الصلوات الخمس یمحوالله به الخطایا. (صحیح بخارى، کتاب نهم، باب ششم.).

4) سوره بقره، آیات 45 و 46.

5) آقایى رفته بود بالاى منبر و داد زده بود: ایها الناس! چه کسى در این مجلس است که از آواز خوب و موسیقى خوب بدش بیاد؟ یک نفر بلند شده بود، گفته بود: «من». آقا گفته بود فورا او را به اصطبل برسانید؛ او آدمى‏زاد نیست!.

6) در مورد تأثیر عجیب این شعار در جنگ‏هایى که مسلمانان در شام کردند، داستان‏هاى بسیار جالبى وجود دارد که شاید در جلسه‏ى دیگرى نقل کنم.

7) سوره اسراء، آیات 78 و 79.

8) سوره بقره، آیه 238.