بصیرت حضرت سیدالشهداعلیه السلام و یارانش در نهضت عاشورا تجلى یافت، در عمل مصادیق بارز این آیه بود که:
اِنَمّا المُؤمِنُونَ الَّذین امَنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرتابُوا وَ جاهَدوا بِاَمْوالِهِم وَ اَنْفُسِهِمْ فى سَبِیلِ اللّهِ اوُلئکَ هُمُ الصّادِقوُن(1).
در حقیقت مؤمنان کسانى اند که به خدا و پیامبر او گرویده و شک نیاورده و با مال و جانشان در راه خدا جهاد کرده اند، اینان راست کردارند.
قرآن در توصیف کفار و دنیاپرستان بى بصیرت چنین مى فرماید:
یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیوةِ الدّنیا وَ هُمْ عَنِ الاخِرَةِ هُم غافِلوُن.(2)؛ آن ها تنها ظاهرى از زندگى دنیا را مى بینند و از آخرت غافلند.
امام على علیه السلام نیز در این باره مى فرماید: فقد البصر أهون من فقدالبصیرة؛ نابینایى آسان تر است از کوردلى.
پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله وسلم قبل از صدور فرمان جهاد، مسلمانان را مورد سازندگى فکرى و عقیدتى قرار داد و آن ها را با تعلیمات اسلام آشنا نمود و در نتیجه، این عمل پیامبر موجب ایجاد بصیرت در مسلمانان گردید. متفکر شهید آیت الله مطهرى رحمةالله علیه در این باره مى گوید:
«مسلمانان در مکه تعلیمات دیدند، با روح اسلام آشنا شدند، فرهنگ اسلامى در اعماق روحشان نفوذ یافت و نتیجه این شد که پس از ورود به مدینه هر کدام یک مبلّغ واقعى اسلام بودند و رسول اکرم صلى الله علیه وآله وسلم که آن ها را به اطراف و اکناف مى فرستاد، خوب از عهده بر مى آمدند. هنگامى که به جهاد مى رفتند مى دانستند براى چه هدف و ایده اى مى جنگند و به تعبیر امیرالمؤمنین على علیه السلام: حملوا بصائرهم على أسیافهم…(3)؛ آنان بصیرت ها و اندیشه هاى روشن و حساب شده خود را بر شمشیرهاى خود حمل مى کردند. چنین شمشیرها و انسان هاى تعلیمات یافته بودند که توانستند رسالت خود را در زمینه اهداف اسلام انجام دهند.»(4).
بصیرت والایى که همه شهیدان کربلا از آن برخوردار بوده اند، نشان مى دهد که حضرت سیدالشهدا علیه السلام و یارانش همگى در جبهه خواص قرار دارند. و نماز با نقشى که بصیرت دارد، بى گمان بر خواص و عوام بودن نیز تأثیرگذار مى باشد. از آن گذشته اقامه نماز ظهر عاشورا با آن بصیرت خود دلیل روشنى است براى این که شهداى کربلا در جبهه خواصّ هستند.
این بصیرت حضرت ابوالفضل علیه السلام است که درباره امام حسین علیه السلام گفت:
… «و عن امامٍ صادقِ الیقینى
نجل النبى الطاهرالامینى(5).
من از امامم که یقیناً صادق است و فرزند پیامبر امین، حمایت مى کنم.»
امام صادق علیه السلام درباره حضرت عباس علیه السلام چنین یاد مى کند:
کانَ عَمنا العبّاسُ بْن على علیهما السلام نافِذَالبَصیرة…(6)؛
عموى ما ابوالفضل بصیرتى عمیق داشت.
نافع بن حلال، شب عاشورا پس از سخنان امام حسین علیه السلام برخاست و ضمن اعلام وفادارى گفت: «فانا على نیاتنا و بصائرنا»(7)، ما همان انگیزه ها و بصیرت هایمان را داریم و از دست نداده ایم. پس از ماجراى عاشورا، وقتى در مسجد کوفه، به امام حسین علیه السلام توهین کردند و ابن زیاد، شهید عاشورا را دروغ گو خواند، صحابى بزرگوار و روشن دل، عبدالله بن عفیف ازدى در مجلس حضور داشت، برخاست و به دفاع از اهل بیت و رد سخنان والى کوفه گفت: دروغ گو و پسر دروغ گو تو هستى و پدرت و کسى که تو را امارت و ولایت داد و پدرش؛ اى ابن مرجانه! آیا فرزندان پیامبر را مى کشید و سخن از صداقت مى گویید؟(8).
این بصیرت والاى حضرت على اکبر است که مى گوید: «اذا لا نبالى بالموت أن نموت محقین(9)؛ حال که ما بر حقیم از مرگ نمى هراسیم.»
سردار رشید کربلا حضرت ابوالفضل علیه السلام این چنین شکوهمندانه رجز مى خواند:
لا ارهب الموت اذالموت زقى
حتى اوارى فى المصالیت لقا
نفسى لنفس المصطفى الصهر وقا
انى أنا العباس أغدو بالسقا…
از مرگ نمى هراسم به هنگامى که آثار آن آشکار گردد و به آن پشت نمى کنم تا آن زمان که خود را در میان شمشیرهاى برهنه اندازم، و در بین شمشیرها پوشیده گردم، جانم فداى حسین علیه السلام که جان محمد صلى الله علیه وآله وسلم است. مرا از آن رو عباس سقا گویند که باکى از برخورد با دشمن به هنگام رویارویى ندارم.
1) سوره حجرات، آیه 15.
2) سوره روم، آیه 7.
3) فهرست موضوعى غررالحکم، ص 34.
4) جاذبه و دافعه على علیه السلام، ص 152.
5) نفس المهموم، ص 335.
6) نفس المهموم، ص 332 و اعیان الشیعه، ج7، ص 430 و العباس بن على رائدالکرامه، ص 36.
7) عنصر شجاعت، ج1، ص 316.
8) وقعه الطف، ص 266.
9) نفس المهموم.