جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

رسیدن به محبت الهى

زمان مطالعه: 3 دقیقه

اگر انسان قدرى متذکر احوالات خویش گردد و معاصى الهى را کم‏تر مرتکب شود، آنچنان رقت قلبى به دست مى‏آورد که با آن مى‏تواند از سر حد ناسوت گذشته، به عالم ملک و ملکوت پاى بگذارد. چون آنچه ما را در این عالم خاکى گرفتار نموده و از رسیدن به مواهب والاتر الهى بازداشته، فرو رفتن در اقیانوس عصیان و تباهى است که بشر گاهى نهایت تلاش و کوشش را براى رهایى از این غرقاب انجام مى‏دهد و تا خود را به ساحل امنیت مى‏افکند دیو مرگ او را به کام خود فرو مى‏کشد. لذا باید راه رسیدن به کیمیاى

**سیماى متهجدین، ص: 19@

محبت را بیابد تا بلکه از رهگذر زندگى خود بهره‏اى به دست آورد.

و اما چگونه مى‏توان به محبت الهى رسید؟ به نظر این حقیر چندین راه مى‏توان در نظر گرفت که به حب الهى منتهى مى‏گردد. از آن جمله:

الف: مداومت بر یاد خدا و پرداختن به اذکار که در نزد تمام عرفا و سالکان طریق الى الله امرى معمول و کاملا ضرورى قلمداد شده است. اکثر بزرگان معتقدند در اثر مداومت بر ذکر زبانى مى‏توان به یک آرامش قلبى دست یافت و در واقع ذکر از زبان به دل منتقل مى‏شود. چنانچه اگر موقعیت عصیان و گناه پیش آید با در نظر گرفتن خداوند و با درک حضور وى، از گناه چشم مى‏پوشد و خود را در محضر الهى مى‏بیند. در روایت آمده است: «عالم محضر خداست، در محضر خدا معصیت نکنید»

ب: مواظبت بر طاعات و عبادات به صورتى که جز خدا منظورى و مقصودى در نظر گرفته نشود. و این که بعضى مى‏گویند «انسان با عبادت و طاعت به جایى نمى‏رسد و تنها باید به انجام واجبات و ترک محرمات اکتفا نماید» غلط محض است. از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود: «خداى عزوجل فرمود: بنده‏ى من وسیله‏ى تقربى نزد من ندارد که نزد من از آنچه بر او واجب کرده‏ام محبوب‏تر باشد. به تحقیق که بنده‏ى من به وسیله‏ى نوافل و مستحبات به من آنقدر نزدیک مى‏شود تا آن که او را دوست مى‏دارم و چون او را دوست داشتم من گوش او مى‏شوم که با آن مى‏شنود و چشم او مى‏شوم که با آن مى‏بیند و زبان او مى‏شوم که با آن سخن مى‏گوید و دست او مى‏شوم که با آن حمله مى‏کند. اگر مرا بخواند اجابتش کنم و اگر از من چیزى سؤال کند به او عطا مى‏کنم.»(1).

ج: تفکر در مخلوقات الهى و اندیشیدن به اهداف خلقت؛ چنانچه در سوره مبارکه

**سیماى متهجدین، ص: 20@

اعلى، پس از آن که خداوند متعال، مخلوقات بزرگ خویش را برمى‏شمارد، مى‏فرماید: «فذکر ان نفعت الذکرى، سیذکر من یخشى، و یتجنبها الاشقى»(2) یعنى «اى رسول خدا! خلق را اگر سودمند افتد متذکر ساز، البته هر کس خداترس باشد به این تذکر پند مى‏گیرد و هر که شقى و بدبخت است از پند و موعظه‏ى الهى اجتناب مى‏ورزد.»

د: خالى کردن دل از غیر خدا؛ که این مرحله اصلى‏ترین و مهم‏ترین مرتبه‏ى حصول محبت الهى است. دلیل این امر آن است که سرشت آدمى به گونه‏اى طراحى شده است که هرگاه به چیزى انس گرفت و به آن دلبستگى پیدا کرد، از پرداختن به سایر امور باز مى‏ماند. لذا این که مى‏گویند (دو محبت در یک دل جاى نمى‏گیرد) بى‏جهت نیست. خداوند عظیم‏الشان به کلیمش موسى بن عمران علیه‏السلام وحى نمود: «اى پسر عمران! دروغ مى‏گوید آن که مدعى محبت من است ولى وقتى شب او را فرا رسد مى‏خوابد، آیا مگر هر عاشقى خلوت با معشوقش را دوست ندارد؟ هان اى پسر عمران! این منم که بر دوستانم مطلعم، چون شب آنان را فرا گیرد چشم دل‏شان را دگرگون مى‏سازم و عقوبتم را در مقابل دیدگان‏شان مجسم مى‏سازم. بدان گونه که از راه شهود و رویارویى با من به مخاطبه مى‏پردازند و حضورا با من به گفتگو مى‏نشینند. اى پسر عمران! قلبى خاشع و تنى متواضع و اشکى ریزان بر من اختصاص بده. در ظلمت شب مرا بخوان که مرا نزدیک و اجابت‏کننده خواهى یافت.»(3).


1) کافى ج 2 ص 352 ح 7.

2) آیات 9 تا 11 سوره اعلى.

3) امالى صدوق صص 214 و 215.