جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

سفارش به نماز شب در روایات‏

زمان مطالعه: 2 دقیقه

با این که در فصل سوم همین کتاب به طور مفصل روایات متعددى در این زمینه نقل شده است در عین حال جهت روشن شدن زمینه‏ى بحث، در اینجا نیز به تعدادى از روایات به طور گذرا اشاره مى‏شود.

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: بر شما باد به نماز شب، اگر چه یک رکعت باشد(1) و مى‏فرمود: «همیشه جبرئیل مرا توصیه به قیام و نماز شب مى‏نمود و آن قدر در این باره سفارش مى‏کرد که گمان کردم خوبان امتم شب را نمى‏خوابند مگر کمى از آن را.»(2).

و از امام صادق علیه‏السلام منقول است که: رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، وصى و ولى خویش حضرت أمیرالمؤمنین علیه‏السلام را به اعمال و صفاتى چند سفارش نموده، از آن جمله فرمود: یا على! بر تو باد به خواندن نماز شب و این جمله را سه بار تکرار فرمود.(3).

هم چنین امام صادق علیه‏السلام فرمود: «شیعه‏ى ما نیست کسى که نماز شب نخواند.»(4).

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «نماز شب نور است.»(5) و در تفسیر على بن ابراهیم ذیل آیه شریفه 29 از سوره مبارکه اسراء از پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده که فرمود: سبب نور در قیامت نماز خواندن در دل شب است.(6) و حضرت على علیه‏السلام فرمود: از آن هنگام که از پیامبر شنیدم که نماز شب نور است، هرگز آن را ترک نکردم.(7).

گویند جبرئیل به حضور پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آمد و گفت: اى محمد! هر قدر مى‏خواهى زندگى

**سیماى متهجدین، ص: 45@

کن، همانا تو خواهى مرد. هر کس را خواستى دوست بدار، همانا از او جدا خواهى شد. هر عمل خواستى، انجام بده، پاداش آن را خواهى دید، آگاه باش که شرافت مرد، عبادت او در شب است و عزت وى بى‏نیازى جستن از مردم است.(8).

ابن‏عباس از پیامبر نقل کرده که فرمود: شریفان امت من، حاملان قرآن و یاران شب هستند.(8).

رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: برترین نماز بعد از نماز واجب، در دل شب نماز خواندن است.(9) انس بن مالک نیز از آن بزرگوار نقل کرده که فرمود: «دو رکعت نماز در دل شب براى من از دنیا و آنچه که در آن است بهتر است.»(10) و نیز فرمود: اگر بر امتم دشوار نبود آن دو رکعت را براى آنها واجب مى‏کردم.(11).


1) کنز العمال ج 7 ح 21431.

2) امالى صدوق ص 257.

3) وسائل الشیعه ج 5 باب 39 ح 1.

4) المقنعه ص 19.

5) میزان الحکمة ج 10 ص 234.

6) تفسیر قمى ج 2 ص 25.

7) بحارالانوار ج 40 ص 17.

8) امالى صدوق ص 141.

9) کنز العمال ج 7 ص 21397.

10) علل الشرایع ج 2 ص 52.

11) کنز العمال ج 7 ص 21405.