«کانوا قلیلا من اللیل ما یهجعون، و بالأسحارهم یستغفرون» یعنى: و از شب اندکى را مىخوابیدند در حالى که سحرگاهان از درگاه خدا طلب آمرزش و مغفرت مىکنند.
در تفسیر نمونه چنین آمده است: «یهجعون» از مادهى «هجوع» به معنى خواب شبانه است. بعضى گفتهاند منظور این است که آنها اکثر شب را بیدار بودند و کمى از شب را مىخوابیدند و به اصطلاح همواره شب زندهدار بودند. ولى از آنجا که این حکم به صورت یک دستور عمومى براى پرهیزکاران و محسنین بعید به نظر مىرسد. این تفسیر مناسب نیست بلکه منظور این است که آنها کمتر اتفاق مىافتاد تمام شب را بخوابند و به تعبیر دیگر «لیل» به صورت جنس و عموم در نظر گرفته شده. بنابراین همه شب بخشى را بیدار بودند و به عبادت و نماز شب مىپرداختند و شبهایى را که تماما در خواب باشند
**سیماى متهجدین، ص: 66@
و عبادت شبانه از آنها به کلى فوت شود، کم بوده است. این تفسیر در حدیثى از امام صادق علیهالسلام نیز نقل شده است.
«و بالاسحارهم یستغفرون» آنها پیوسته در سحرگاهان استغفار مىکردند.
در آخر شب که چشم غافلان در خواب است و محیط از هر نظر آرام، قال و غوغاى زندگى مادى فرو نشسته و عواملى که فکر انسان را به خود مشغول دارد خاموش است، برمىخیزند و به درگاه خدا مىروند، در پیشگاه معبود به راز و نیاز مىپردازند، نماز مىخوانند و مخصوصا از گناهان خود استغفار مىکنند. بسیارى معتقدند که منظور از استغفار در اینجا همان نماز شب است، از این جهت که قنوت نماز وتر، مشتمل بر استغفار است.
و در بعضى از تفاسیر و روایات صحیحه آمده است که روزى ضرار که یکى از اصحاب شاه اولیاء بود به مجلس معاویه حاضر شد و معاویه مىدانست که او یکى از خواص شاهمردان است. پس معاویه توجه به او نمود. گفت:اى ضرار! از ابوالحسن على بن ابىطالب علیهالسلام حکایتى بگو و آنچه از سیرهى او مشاهده نمودهاى مرا از آن آگاه کن. ضرار فرمود که اى معاویه مرا از این سخن معاف بدار. معاویه گفت: تو را از این سخن چاره نیست و آنچه از خصال حمیدهاش دیدهاى به من بگوى و اخفا مکن. ضرار فرمود: اى معاویه: بدان و آگاه باش! به خداى (عزوجل) سوگند مىخورم که من دیدهام او را در میانههاى شب که در محراب مسجد ایستاده بود و مىنالید همچون نالیدن کسى که او را مارگزیده باشد و به سوز تمام مىگریست و دست در محاسنش زده بود و مىفرمود «یا دنیا غرى غیرى قد طلقتک ثلثا لا رجعة لى فیک»؛ یعنى اى دنیا دیگرى را مغرور ساز که من فریفتهى تو نشوم و به تو رجوع نکنم و من تو را سه [بار] طلاق دادم. در مطلقه ثلث، رجعت روا نبود و بعد از آن فرمود: «لعمرک قصیر و خطرک یسیر و املک حقیر، آه آه
**سیماى متهجدین، ص: 67@
من قلة الزاد و بعد السفر و وحشتة الطریق و عظم المورد»؛ یعنى اى دنیا زندگانى تو به غایت کوتاه است و امر خطیر تو اندک و آرزوى تو حقیر و زبون، آه آه از کمى توشه راه و دورى سفر آخرت و وحشت و ترس آن راه و بزرگى آن منزلگاه. معاویه چون این سخن بشنید بگریست و گفت «رحم الله اباالحسن». آنگه روى به ضرار کرد و گفت:اى ضرار! تو در فراق او چونى و چگونه مىگذرانى؟ فرمود که اى معاویه حال من در فراق او چون حال ضعیفهاى است که طفل او را در کنارش ذبح کنند پس بنگر که حال او چه باشد.(1).
1) تفسیر منهجالصادقین ج 2 صص 606 تا 608.