[آدم: وصف، بر وزن احمر، از ماده «ادم» به فتح یا کسر دال: گندمگون. آدم، بر وزن ناصر، اسم فاعل نیز به همین معنى است.
نام نخستین پدر آدمیان، ابوالبشر، با قصد تنکیر، ج: اوادم.
نام آدم 17 بار و در هفت سوره از سور مبارکه قرآن کریم: بقره، اعراف، حجر، بنىاسرائیل، کهف، طه و ص ذکر شده است.
قرآن کریم آغاز آفرینش آدم را از خاک بیان مىدارد: «إن مثل عیسى عند الله کمثل آدم خلقه من تراب». (البته هر حیوان اعم از ناطق و صامت عناصر جسمىاش را خاک تشکیل مىدهد، اما در مورد آدم با سرعت بیشتر و وسائط کمتر و طى مراحل سادهترى این کار انجام شده) گرچه به موجب آیات دیگر، این خاک را مراحلى مىباید تا کالبد آدم گردد و سپس روح در آن دمیده شود، این خاک، گل است: «من طین» گل سرشته متماسک چسبندهاى است: «طین لازب» این گل، ساخته و تربیت مىشود: «حمإ مسنون» (لاى [گل و لاى] سالخورده) سپس به شکل اندام انسان در مىآید و از بافتهاى لازم و اعضا و جوارح متناسب و مورد نیاز وى در این عالم متشکل مىگردد: «فإذا سویته» (مراحل آفرینش او را تکمیل نمودم، حتى روح حیوانى به او دادم، به صورت بشرى کامل الخلقه درآمد) مرحله نهائى، ورود روح انسانى در این کالبد است: «و نفخت فیه من روحى» اضافه تشریفى است؛ مثل «بیتى» یعنى روح ویژهاى که مورد عنایت خاص خودم بود در آن کالبد قرار دادم.
«خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجها»؛ همه شما – آدمیان – را از یک تن – آدم – آفرید و جفتش – همسرش حوا – را از خودش آفرید.
از امام باقر علیهالسلام روایت شده که حوا را خداوند از باقى مانده گل آدم خلق نمود. اکثر مفسرین قائلند که: وى از یکى از دندههاى آدم آفریده شده، به استناد روایت معروف از رسول خدا صلى الله علیه و آله «خلقت المرأة من ضلع آدم علیهالسلام إن أقمتها کسرتها و إن ترکتها و فیها عوج استمتعتها». (مجمع البیان)
«آدم پیغمبر بوده»
صحیحترین قول در این باره این است که حضرت آدم نخستین پیامبر از این نسل بوده، شواهدى از قرآن کریم، مانند آیه مبارکه «إن الله اصطفى آدم و نوحا…» (آلعمران: 33). و نیز روایاتى در این باره آمده است، از جمله: ابوذر غفارى گوید: از رسول خدا صلى الله علیه و آله پرسیدم: نخستین پیامبر که بود؟ فرمود: آدم. گفتم: او پیغمبر مرسل بود؟ فرمود: آرى، خداوند وى را به ید قدرت خویش آفرید و از روح خود در آن بدمید و سپس وى را جامع الابعاد ساخت و در آغاز امر با وى سخن گفت، او سریانى زبان بود. (کنزالعمال: حدیث 44158).]
«تفسیر على بن ابراهیم قمى» در حدود قرن سوم هجرى، یعنى نزدیک به عصر حضرت امام حسن عسکرى علیهالسلام، به رشتهى تحریر در آمده است.
بزرگان از علماى امت اسلامى و دانشمندان وارسته، امثال علامه طباطبایى صاحب «تفسیر المیزان» به این تفسیر اطمینان نموده و بسیارى از مطالب آن را در کتب فقهى و تفسیرى و اخلاقى خود نقل کردهاند.
نویسندهى تفسیر جناب على بن ابراهیم در کتاب خود(1) در توضیح آیهى شریفهى:
«فتلقى ءادم من ربه کلمات»(2).
پس آدم کلماتى را [مانند کلمهى استغفار و توسل به اهل بیت علیهمالسلام که مایهى توبه و بازگشت بود] از سوى پروردگارش دریافت کرد و [پروردگار] توبهاش را پذیرفت.
روایتى را از قول پدرش، از ابن عمیر، از ابان بن عثمان، از امام صادق علیهالسلام نقل مىکند، که با توجه به این که کتب رجالى شیعه از قبیل: «رجال کشى»، «جامع الرواة اردبیلى»، «قاموس الرجال شوشترى»، «معجم رجال الحدیث خوئى»، سندش را معتبر دانستهاند، نشان دهندهى مسئلهى نماز در زمان حضرت آدم علیهالسلام است. برگردان فارسى روایت تا آنجا که لازم و نقطهى شاهد است از نظر عاشقان نماز مىگذرد:
**سیماى نماز، ص: 31@
آدم پس از بیرون آمدن از بهشت و هبوط به زمین، چهل روز در کوه صفا واقع در نزدیک بیت حق اقامت داشت. آن روزها به خاطر دورى از مقام قرب و هبوط از مقام علم الاسمائى و از دست دادن جوار ملکوت و هجران بهشت وصال محبوب، در حالى که صورت به خاک داشت، همچون ابر بهاران سرشک از دیده مىریخت.
امین وحى از جانب حضرت معبود – که جز لطف و محبت و احسان و مرحمت به بندگان ندارد – بر او نازل شد و سبب نالهى جگر سوز و دلخراش او را پرسید. در پاسخ آن فرشته گفت: چرا ناله نکنم و اشک از دیده نبارم؟
مگر نه این است که خداى عزیز مرا به خاطر بىتوجهى به خواستهى خود از مقام قرب رانده و از جوار رحمت خویش محروم نموده و مسکنم را در خاک ذلت و بر غبار مسکنت قرار داده؟
فرشتهى وحى بدو گفت: به پیشگاه لطف دوست برگرد و وجود خود را به زینت توبه بیاراى.
آدم گفت: چگونه توبه کنم و چه سان به سوى حق بازگردم؟
خداوند مهربان چون ارادهى آمدنم را بر جبران گذشته راسخ دید، قبهاى از نور که جایگاه بیت را مشخص مىکرد و تابش نورش حدود جغرافیایى حرم را معلوم مىنمود فروفرستاد و به امین وحى فرمان داد محل بیت را نشانهگذارى کند. چون به وسیلهى آن روشنایى، محل بیت و حدود حرم معلوم شد و این برنامه سامان گرفت، فرشتهى وحى از آدم خواست آماده شود تا مراسمى را بجا آورده و دست نیاز به سوى بىنیاز براى بازگشت و توبه بردارد.
روز ترویه شروع برنامهاى بود که از فرشتهى حق تعلیم مىگرفت.
پدر آدمیان به دستور فرشتهى حق غسل کرد و محرم شد و پس از انجام آن
**سیماى نماز، ص: 32@
مراسم، روز هشتم ذوالحجه به سرزمین منى رفت و دستور گرفت که شب را در آنجا بماند.
صبح روز نهم در حالى که تلبیه مىگفت به عرفات آمد. آفتاب عرفات از ظهر مىگذشت. فرشتهى الهى به او گفت: از ادامهى تلبیه خوددارى کن و دوباره خود را به غسل بیاراى. پس از این که نماز عصر را به جاى آورد امین وحى به او گفت: در این سرزمین به پاى خیز. چون به پا خاست کلماتى را که از خداوند براى توبه نازل شده بود به آدم تعلیم داد.
از این روایت که علاوه بر «تفسیر على بن ابراهیم»، کتابهاى دیگر اسلامى هم آن را نقل کردهاند استفاده مىشود که حضرت آدم که اولین انسان از نوع ما بوده از جانب حضرت رب مأمور به نماز بوده است، ولى این که چگونگى و کیفیت و شرایط و عدد رکعات و اوقات آن به چه صورت بوده بر ما پوشیده است و دانستن آن هم چندان سودى ندارد. آنچه اهمیت دارد این است که آدم براى بجا آوردن نماز مکلف و مسئول بوده و آیین وى همراه با حکم نماز بود.
کتاب با ارزش «بحارالأنوار» از کتاب پراعتبار «التهذیب» شیخ طوسى – آن فقیه والا و مفسر بزرگ و محدث خبیرى که علامهى حلى دربارهى او فرموده است: «من مردى در علم و عمل نظیر او نمىشناسم» – روایت مىکند که حضرت صادق علیهالسلام فرمود:
به هنگامى که آدم از دنیا رفت و زمان نمازگزاردن بر او فرا رسید، فرزندش هبةالله به امین وحى گفت: اى فرستادهى حق! پیشقدم شو تا بر جنازهى آدم نمازگزارده شود. فرشتهى الهى پاسخ داد: خداوند جهان ما را به سجده بر پدرت امر کرد، و هم اکنون در شأن ما نیست که بر نیکوترین فرزند وى مقدم شویم؛ شما بر ما پیشى گیر و با پنج تکبیر – به همان صورت که بر
**سیماى نماز، ص: 33@
امت محمد صلى الله علیه و آله واجب خواهد شد – بر جنازه نماز بخوان. پس از آن نماز، واجب شد بر جنازهى فرزندان وى قبل از دفن، نماز میت خوانده شود(3).
با کمال تأسف بسیارى از جوامع و امتها از فرهنگ الهى دور شدند و به پرستش بتهاى زنده و مرده دچار آمدند و به سبب نحسى شرک و کفر از حقایق الهیه محروم گشتند و بدتر از هر چیز از نماز، این فیض عظیم الهى، بىبهره ماندند. زندگان آن جوامع بىنماز هستند و مردههایشان بدون بدرقهى نماز یا دفن مىشوند و یا به آتش مىسوزند.
1) تفسیر على بن ابراهیم قمى: 1 / 44.
2) بقره (2): 37.
3) التهذیب: 3 / 330، باب 32، حدیث 59؛ وسائل الشیعة: 3 / 76، باب 5، حدیث 3058؛ بحارالأنوار: 11 / 260، باب 8، حدیث 3.