//سوره الفاتحة (1): آیه 1
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «1»
لغات:
اسم: بمعنى نام است. (و آن از لغت عبرى گرفته شده است، و ریشه و أصل آن شما باشد، نه سمو یا وسم).
اللَّهِ: نام مخصوص پروردگار متعال است. (و از إله که بمعنى عبادت و تحیّر است گرفته شده، و در عبرى نیز باین معنى باشد).
الرَّحْمنِ: کسى است که متّصف باشد بمهربانى و رأفت. (و چون صفت بخداوند شود: دلالت مى کند برحمت عمومى مطلق.
الرَّحِیمِ: مانند رحمن است. (و بیشتر دلالت به ثابت شدن رحمت، و مهربانى و رأفت مخصوص میکند، نه بر وسعت و عمومیّت آن).
ترجمه:
بنام خداوند معبود مطلقیکه همه موجودات پرستش او را کرده و همه در مقابل عظمت نامتناهى او در حیرت هستند، و او رحمت و مهربانى داشته و رحمت او بهمه مخلوقات بسط گرفته، و مخصوصا رحمتهاى ظاهرى و معنوى او خواصّ را فراگیر است. «1»
تفسیر:
1- کلمه- اللّه: نام شخصى است، براى خداوند حىّ و قادر و عالم و مطلق و نامحدود: پس دلالت مى کند بر ذات واجب أزلى و ابدى نامتناهى که کوچکترین حدّ و ضعف و احتیاج جسمانى و روحانى براى او نباشد.
2- و چون صفات او ذاتى و عین ذات او بوده، و ذاتیّات ثابت و لا یتغیّر باشد:
پس او أزلى و ابدى و غنىّ بالذات بوده، و قهرا همه موجودات از جسمانى و روحانى که مخلوق او هستند، از هر جهت محتاج باو گشته، و عبودیّت و اطاعت او را نموده، و خواه و ناخواه در مقابل اراده و حکم او مطیع و تسلیم شده، و در عین حال با توجّه بمقام عظمت نامحدود و قدرت و اراده نافذ او دست حیرت بدندان مى گیرند.
3- و چون بدقّت توجّه داشته باشیم: خواهیم دید که همه موجودات، گذشته از رحمت وجود و پیدایش که مرحله تکوین و إیجاد است، در مرحله بقاء و ادامه زندگى و استمرار حیات نیز، از هر جهت مشمول رحمت و مهربانى بى پایان پروردگار متعال قرار گرفته، و براى هر نوعى و فردى بتناسب احتیاج وجود و باقتضاى ذات و صفات او، هر گونه از وسائل و اسباب زندگى فراهم شده است.
و این معنى رحمانیّت و رحیمیّت خداوند متعال است.
ترکیب:
باء در بسم: حرف جرّ است، و متعلّق آن باختلاف أعمال و نیّات فرق مى کند، یعنى هر نیّتى که انسان در اقدام خود دارد لازمست بمناسبت آن نیّت و عمل، فعلى در نظر بگیرد.
2- و در اینمورد که شخص قارى قرآن کلمه- بسم اللّه، را مى گوید: بطور مسلّم قصدش اینست که- در رابطه و در مورد قراءت قرآن نام خدا را متذکّر مى شوم، پس قهرا مفهوم أقرء در نیّت او تقدیر مى شود.
و همچنین در جمیع مواردیکه نام خداوند متعال ذکر گشته، و فعل و متعلّق کلمه بسم حذف و مقدّر باشد، باید آن فعل باقتضاى مورد و بمناسبت آن عمل، معیّن و مقدّر گردد. و اگر نه بر خلاف تفاهم خواهد بود، زیرا گفته اند- و حذف ما یعلم جایز.
3- و ممکن است این تقدیر را از فعل هاى عمومى در نظر بگیریم، مثل کلمه- أبتدء، یا أشرع، یا نظائر اینها، و فرق نمى کند که این مقدّر در آغاز جمله باشد، یا پس از آن، بصورت فعل باشد یا مصدر.
4- حرف باء دلالت بمطلق ربط مى کند، و موارد ربط از لحاظ معنى اختلاف پیدا کرده، گاهى به سبب بودن و مساعدت و یارى صورت گرفته، و در بعضى از موارد با الصاق و نزدیک شدن، و یا مصاحبت، و یا ظرفیّت، و یا مقابلت، و یا غیر اینها، محقّق مى گردد.
و عنوان ارتباط در همه این موارد محفوظ بوده، و خصوصیّت إضافى مورد باختلاف و تناسب و قصد متکلّم در مقام تفاهم فرق مى کند.
5- و أمّا دو صیغه رحمن و رحیم: هر دو صفت مشبه بوزن شبعان و شریف بوده، و صیغه اوّلى دلالت بمفهوم امتلاء و هیجان و حرارت کرده، و دوّمى به ثبوت و استمرار صفت دلالت مى کند.
و از این لحاظ، رحمان دلالت مى کند به توسّع و هیجان و وفور و شمول کلّى رحمت بهمه موجودات بنحو عموم و یکنواخت.
و رحیم دلالت دارد برحمت ثابت در حقّ متعال، که بمقتضاى درخواست اشخاص، و اقتضاى مخصوص در افراد: ظهور و فعلیّت پیدا مى کند.
پس رحمت در رحمان بنحو عموم و شمول و سریان و انبساط باشد، و در رحیم بنحو خصوصى و در ارتباط با اقتضاء موارد و اشخاص و چون این درخواست و اقتضاء و خصوصیّت در افراد موحّد و با ایمان پیدا مى شود: از این لحاظ اختصاص دادن آن بمؤمنین صحیح مى باشد.
در تفسیر برهان از امام ششم نقل مى کند:
الرحمن بجمیع العالم و بجمیع خلقه، و الرحیم بالمؤمنین خاصّة.
و مقدّم شدن رحمان دلالت بر عمومیّت و شمول مى کند.
روایات:
در تفسیر برهان از امام پنجم (ع) نقل میکند که: سرقت کرده اند گرامیترین آیه اى را از کتاب خدا، و آن- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- است.
و از امیر المؤمنین علیه السلام است که: چون شنید بعضى از مردم کلمه- بسم اللّه الرحمن الرحیم- را از قرآن حذف مى کنند، فرمود: آن آیه اى است از قرآن مجید، و شیطان آنرا از قلوب آنان فراموشى داده است.
و امام ششم (ع) است که فرمود:
ما لهم قاتلهم اللّه عمدوا إلى اعظم آیة فى کتاب اللّه فزعموا أنّها بدعة إذا أظهروا، و هى- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
– چه شده است آنانرا که خدا آنانرا بمیراند، قصد کرده اند آیه اى را در کتاب خدا که بزرگترین آیه باشد، و گمان کرده اند که اگر آنرا اظهار کرده و بخوانند بدعت مى شود.
و از حضرت رضا (علیه السلام) نقل مى کند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، أقرب إلى اسم اللّه الأعظم من سواد العین الى بیاضها.
نزدیکى- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- به اسم اعظم بیشتر است از نزدیکى سیاهى چشم انسان بر سفیدى آن.
توضیح:
از این روایات شریفه مطالبى استفاده مى شود:
1- معلوم مى شود که: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، جزو قرآن و جزو سوره است، و روى دلخواه و بدعت، برخى از افراد آنرا حذف مى کنند.
و عجب اینستکه: این افراد از تحریف قرآن سخن گفته و انتقاد سخت از گویندگان تحریف مى نمایند، ولى خود چنین تحریف بزرگى را مرتکب گشته، حتّى در حال نماز هم چنین بدعتى را ظاهر مى سازند.
و در حالتى که چنین اعتقاد باطلى را دارند: لازم است آنرا از مجموعه قرآن آسمانى نیز حذف کنند.
2- در تفسیر کشّاف گوید: قرّاء مکّه و کوفه و فقهاى آنها و شافعى و أصحاب أو همه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، را جزء سوره دانسته، و آنرا با جهر قراءت مى کنند، و توصیه دارند که قرآن را از غیر آن از چیزهاى دیگر تجرید نمایند، و از این لحاظ کلمه آمین را ثبت در قرآن نکرده اند. و از ابن عباس نقل شده است: کسى که آنرا ترک کند، صد و چهارده آیه (بعدد سوره ها) از کتاب خدا را ترک نموده است.
3- بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ: در ابتداى هر سوره آغاز آنسوره بوده، و با ذکر آن پایان سوره گذشته معلوم مى شود، چنانکه از إمام ششم است که: خداوند متعال کتابى را نازل نکرده است، مگر آنکه ابتداى آن بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، بوده است. و تمام شدن هر سوره اى از نزول کلمه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، براى ابتداء سوره دیگر، معلوم مى شود.
4- این کلمه در ابتداى هر سوره: بخاطر توجّه دادن باخلاص در توجّه و عمل است که: خواندن و عمل کردن بآن سوره، و تفکّر و تدبّر در آیات، با در نظر گرفتن إحاطه و علم و حضور و توجّه پروردگار متعال صورت گرفته، و این عمل را بیاد و نام او شروع کرده، و خود را در محضر خدا دیده، و با کلمات او مخاطب قرار بدهد.
5- برخى از علماى ظاهربین تصوّر مى کنند که: مکرّر بودن کلمه بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، در قرآن مجید، علامت إضافى بودن آن باشد که بخاطر تیمّن و تبرّک ذکر مى شود.
اینها باید توجّه داشته باشند که: اگر هیچ جهتى در بودن آنها بجز عنوان فاصله پیدا کردن نباشد، کافى خواهد بود، چنانکه در هر کتابى کلمات- باب، فصل، فائده، أصل، و عناوین دیگر، مکرّر شده، و بسیار مطلوب و پسندیده جلوه مى کند، مخصوصا اینکه در ضمن عنوان فاصله بودن: اشاره و دلالتى هم بر توجّه و خلوص و حضور پروردگار متعال داشته باشد.
6- معنى بِسْمِ اللَّهِ: بنام خداوند است، و این تعبیر در همه ملل گذشته وجود داشته و مستعمل بوده است.
مسیحیّین تعبیر مى کنند: بسم الرّب و المولود و روح القدس. و مشرکین مى گفتند: بسم اللات و العزّى.
و در عرف مردم متداول است که: این عمل یا بناء یا مؤسّسه را بنام فلان شخص آغاز مى کنیم. و گاهى گفته مى شود: بیاد او، یا بعنوان او، شروع مى کنیم.
و نظر در همه این موارد به انجام گرفتن و آغاز کردن و صورت گرفتن عملى است بیاد و نام او، بطوریکه یاد او هدف و علّت غایى باشد.
پس حرف باء فقط براى ربط است، و معانى استعانت یا مصاحبت یا سببیّت و أمثال آنها مناسب این مورد نیست.
پس ذکر بسم اللّه، در آغاز هر سوره اى از سوره هاى قرآن مجید: مى فهماند که ما باید در همه امور و أعمال خود توجّه بخداوند متعال پیدا کرده، و آنها را بنام و یاد پروردگار متعال انجام بدهیم، نه بمقصد هوى و هوس و دنیا و عنوان مادّى و اشخاص دنیا پرست.
سوره الفاتحة (1): آیات 2 تا 3
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ «2» الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ «3»
لغات:
«حمد»: ستایش کردن و ثنا گفتن (در مقابل فضیلتى باشد). بخلاف شکر که عبارت است از سپاسگویى در مقابل نعمت.
«رب»: تربیت و اصلاح و سوق کننده چیزى است بسوى کمال.
«عالمین»: جمع عالم، و آن هر چیزى است که وسیله باشد براى علم پیدا کردن بچیز دیگر.
ترجمه:
مطلق ستایش و ثناء مخصوص است به پروردگار عالم ها و همه موجودات و جهانیان «2» و او داراى مهربانى و رحمت عمومى گسترده اى بوده، و هم مهربان بر افراد مخصوص است. «3»
تفسیر:
1- الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ: مطلق حمد اختصاص دارد بخداوندیکه تربیت کننده و پرورش دهنده همه عوالم است، (خواه آن عالم بصورت فردى باشد، و یا بصورت مجموعه اى، چون عالم نباتات و حیوان و انسان و ملک و عقول که هر کدام از این مجموعه ها و هم از افراد آنها عالمى باشد)، و خداوند همه این عالمها را پس از مرحله تکوین، تربیت و اداره و پرورش دهنده باشد.
2- الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ: و او صاحب رحمت گسترده ایست که رحمت و فیض و بخشش او بهمه عوالم و موجودات شامل شده، و در مقابل افرادیکه خواهان فیض و رحمت و مهربانى و لطف هستند: بخشنده است.
روایات:
در تفسیر برهان از امام ششم نقل مى کند که: شکر نمودن از نعمت إلهى عبارت است از اجتناب کردن از محرّمات و از آنچه خداوند متعال نهى فرموده است، و تمامیّت شکر گزارى با اظهار کلمه- الحمد للّه ربّ العالمین- باشد.
و باز نقل مى کند که: براى خداوند متعال هزار عالم است، و هر عالمى از این عوالم بیشتر از هفت آسمان و هفت زمین باشد، و جمعیّت هر عالمى نمى دانند که بجز عالم آنان عالم دیگرى موجود است یا نه.
توضیح:
1- بطوریکه گفتیم: شکر سپاسگزارى در مقابل نعمت است، و حمد ستایش کردن از عظمت و فضیلت و بزرگوارى است. پس برگشت شکر بتجلیل خود و توجّه پیدا کردن و تکمیل تنعّم خود باشد، زیرا شاکر با شکر خود انجام وظیفه داده، و هم موجب زیادى توجّه نعمت بر او خواهد بود.
2- و حمد: تجلیل و تعظیم در مقابل بزرگوارى و فضائل طرف حمد (محمود و ستوده شده) است، و در اینمورد تجلیل بخاطر نعمتى نیست که او خود استفاده کرده است، بلکه براى مقام بلند و با عظمت محمود باشد.
3- و ستایش طرف (محمود) در مقابل صفات برجسته او، که از جمله آنها إنعام و إحسان او باشد: در مرتبه اوّل تجلیل مقام منعم باشد، ولى ضمنا توجّه بانعام و إحسان او باشد که متعلّق به حامد خواهد بود.
4- و أمّا موضوع هزار عالم و بزرگى آنها: اشاره بعوالم روحانى و ماوراى عالم طبیعت است که بخاطر لطافت و کم بودن حدود در آنها، و نبودن حدود مادّى طبیعى: قهرا هر عالمى از آنها مقابل هفت زمین و هفت آسمان و بلکه بیش از این و وسیعتر خواهد بود.
ترکیب:
1- الف و لام، در کلمه الحمد: براى تعریف جنس است. توضیح آنکه الف و لام دلالت مى کند به تحدید و تثبیت و تعیین مدخول خود، پس اگر مفرد نکره باشد آنرا محدود و تعیین مى کند، و اگر مفرد و جنس باشد جنس را تثبیت و روشن مى نماید، و اگر جمع باشد مجموع افراد را مقرّر مى سازد.
2- و لام، در کلمه للّه: براى اختصاص است، و معناى حقیقى آن در همه موارد استعمال همان معنى است.
3- و ربّ: صفت است مانند صعب، یعنى تربیت کننده.
سوره الفاتحة (1): آیات 4 تا 5
مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ «4» إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ «5»
لغات:
مالِکِ: مطلق تسلط پیدا کننده بچیزى است، (بذات آن یا بمنافع آن).
یَوْمِ: مطلق هر زمانى است که محدود باشد، در مادى یا روحانى.
الدِّینِ: خضوع کردن در مقابل برنامه، و انقیاد بر آن باشد.
إِیَّاکَ: (ضمیر منفصل مخاطب مذکر است) تو را.
نَعْبُدُ: عبادت مى کنیم.
نَسْتَعِینُ: یارى مى طلبیم.
ترجمه:
او مالک مطلق و مسلط کامل باشد به روز که همه موجودات در آنروز خواه و ناخواه خضوع پیدا کرده و در مقابل مقررات و ضوابط تسلیم و انقیاد تمام خواهند داشت. «4»
پروردگارا ما تو را تنها پرستش مى کنیم، و از تو یارى و معاونت مى طلبیم. «5»
تفسیر:
1- مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ: مالکیت مطلق در إیجاد و تکوین، و همچنین در جهت إبقاء و ادامه هستى، و از لحاظ ایجاد اسباب و وسائل اولیه زندگى، چون آب و خاک و هوا و آفتاب و ماه و نباتات و حیوانات: همه براى خداوند متعال است، و در این جهت شخص دیگرى با او شرکت ندارد.
اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ (1)
2- و چون در عالم ماده تمام جریانها و تجلّى صفات جلال و عظمت و جمال پروردگار متعال با وسائل و اسباب و وسائط جسمانى ظاهرى صورت مى گیرد، و از طرف دیگر انسان از مشاهده پشت پرده و ماوراى عالم ماده محجوب است:
نمیتواند حقیقت مالکیت و سائر صفات فعلیه خداوند متعال را بالمعاینه درک کند.
ولى در عوالم روحانى: وسائط و اسباب و وسائل و همچنین محجوبیت کمتر و یا موجود نیست، از این نظر افاضات و تجلیات حقّ متعال براى همه قابل درک خواهد بود.
3- و براى روشن شدن این معنى شبیه این مالکیت را در وجود انسان تصور کرده و مى گوییم: روح انسان مالک و حاکم بر اعضاء و جوارح بدنى، و هم مالک و مسلط به قواى باطنى انسانى است، مانند قوه متخیله و متفکره، که در ترکیب صور محسوسه با معانى جزئیه اگر تحت نظر قوه وهمیه باشد: متخیله گویند. و اگر زیر نظر عقل باشد: متفکره گویند.
و در قسم دوم که تسلط بقواى باطنى است: احتیاجى بأعضاء و جوارح نباشد، و روح انسان حتى در مواردیکه بدن و اعضاء بدنى متوقف یا خواب باشند: میتوانند در قوه متخیله یا متفکره حاکم و متصرف باشد.
و در قسم اول: حکومت روح بأعضاء است بوسیله مغز. و در قسمت دوم حکومت فقط بمغز است، و قواى باطنى در مغز مستقرند.
و بالاتر از این دو قسم، مرتبه سوم است که: توجهات روحانى و جذبات لاهوتى و مشاهدت حقائق و معارف إلهى است که بطریق شهود روحى انجام مى گیرد، نه از راه قواى باطنى و قوه متفکره یا متخیله.
و این سه مرحله که در وجود انسان و روح او است: نمونه اى باشد از مقامات وسیع مالکیت و حکومت و اراده نامحدود پروردگار متعال، و اراده فعلى او که در مراتب عوالم، ظاهر و فعلیت پیدا مى کنند.
4- إِیَّاکَ نَعْبُدُ: پس از قراءت آیه گذشته: توجه مى شود که از هر جهت بواسطه و بى واسطه، خداوند متعال مالک و مسلط باو بوده، و او مملوک مطلق و عبد تمام و خالص در جهت تکوین، و ادامه زندگى، و تهیه وسائل بقاء است.
و در این حال از هر چیزى که تصور مى شود منصرف گشته، و تنها بخداوند رحمن و رحیم که مالک حقیقى و مسلط ظاهرى و باطنى بر او بوده، و همه وسائل و اسباب زندگى او بدست او است، توجه پیدا کرده، و با معرفت و خلوص قلب مى گوید- إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ.
ترکیب و لطائف:
1- اضافه یوم به دین: معنوى و بمعنى لام است، یعنى یوم للدین. و همچنین اضافه مالک بیوم نیز بمعنى لام است، یعنى مالک لیوم الدین. و در کلمه مالک: مطلق مفهوم مالکیت بدون قید زمان اخذ شده است.
و این معنى بهتر است از بودن اضافه بمعنى فى: زیرا در آن صورت محدود مى شود مالکیت در یوم دین. در حالتى که مالکیت پروردگار متعال مطلق و نامحدود است، و مالکیت مطلق ظاهرى و باطنى در یوم الدین آشکار و روشن گردد، زیرا همه وسائط و اسباب در آنروز منتفى مى شود.
2- و إیاک: ضمیر منفصل بوده و براى مفعول استعمال مى شود، و مقدم بودن آن بر فعل: بجهت دلالت بر حصر باشد، یعنى تنها تو را پرستش کرده و تنها از تو استمداد و یارى مى طلبیم.
روایات:
در تفسیر برهان از داود بن فرقد نقل میکند که: همیشه و بى شمار امام ششم (ع) را مى دیدم که در قراءت خود مى خواند- مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ.
و از حضرت سجاد (ع) نقل مى کند که: اگر همه أهل شرق و غرب فانى شوند، هرگز وحشت نمى کنم مادامى که قرآن نزد من باشد، و چون آیه مالک یوم الدین- را قراءت مى کرد: آنرا تکرار کرده و حالش بطورى دگرگون مى شد که نزدیک بود روحش از تن او جدا گردد.
توضیح:
از این أحادیث مطالبى فهمیده مى شود:
1- مى فهمیم که: قراءتهاى مختلف همه نامربوط بوده و موجب تحریف قرآن مجید است، و قرآن آسمانى همین قرآن خارجى موجود در میان همه مسلمین امروز و گذشته بوده، و از زمان نزول آن تا امروز همه مؤمنین سینه بسینه و با نقل و با کتابت و ضبط و با دقت و اهتمام کامل آنرا حفظ کرده، و پیغمبر اکرم (ص) و حضرات ائمه علیهم السلام نظارت تمام و توجه دقیق باین جهت داشتند.
و باتفاق همه مفسرین و دانشمندان خاصه و عامه، قراءت این قرآن موجود، مطابق بهترین و مطمئنترین قرائتى است که بوسیله عاصم از إمام امیر المؤمنین و از چند تن از أصحاب بزرگ پیغمبر اکرم نقل شده، و حتى در نسخه هاى خطى قدیمى نیز چنین است.
2- قرآن بزرگترین و عالیترین چیزیست که: انسان میتواند با او مأنوس بشود، زیرا موضوعات تاریخى از امم گذشته و آثار و نتائج أعمال آنان، و آداب انفرادى و اجتماعى، و قوانین و أحکام و و وظائف عبودیت، و آنچه مربوط بتهذیب اخلاق و تزکیه نفوس است، و حقائق و معارف إلهى، و مطالبى از عوالم ماوراى ماده: همه اینها بطور حق الیقین و صد در صد واقعیت دار ذکر مى شود.
3- اشاره مى شود به تجلى مقام عظمت و جلال و إحاطه پروردگار متعال در قلب قراءت کننده، در صورتى که با قلب پاک و توجه تمام و خشوع کامل انجام بگیرد.
در مصباح الشریعه گوید (باب 14): پس اگر قدحى از این معنى که حلاوت کلام پروردگار متعال است نوشید: هرگز بچنین حالى حال دیگرى را اختیار نکرده، و بر این وقت وقت دیگرى را نمى گزیند، بلکه آنرا بر جمیع طاعات و عبادات مقدّم مى شمارد، زیرا در آن، مناجات و مکالمه سرى و خصوصى با خداوند متعال است.
سوره الفاتحة (1): آیات 6 تا 7
اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ «6» صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضَّالِّینَ «7»
لغات:
اهْدِنَا: راهنمایى کن ما را (در هر جهت مادى و معنوى).
الصِّراطَ: راه وسیع و روشن.
الْمُسْتَقِیمَ: خواهنده برپاپى و فعلیت، و راست.
الَّذِینَ: آنانکه (جمع الذى است).
أَنْعَمْتَ: پاکیزگى معیشت و خوشى حال دادى.
الْمَغْضُوبِ: شدت و حدت نشان داده شده بر او.
الضَّالِّینَ: آنانکه در هدایت نبوده و از رسیدن بمقصود محرومند.
ترجمه:
هدایت کن ما را بصراط و راه روشن وسیع در جهت زندگى مادّى و هم از لحاظ زندگى روحانى و معنوى. «6»
راهى که خود برپا و بحال طبیعى استقامت و تداوم دارد، و راه آن کسانیکه عیش و زندگى پاکیزه و طیب و خوشى روحى بآنان داده، و غضب و تندى در باره آنان واقع نشده، و از راه حقّ و مستقیم گمراه نیستند. «7»
تفسیر:
1- اهْدِنَا: هدایت و راهنمایى پروردگار متعال اعم است از هدایت در زندگى مادى و یا معنوى.
أما در جهت معنوى: عبارت است از راه روحانى که انسانرا بسوى کمال حقیقى و سیر بمقامات إلهى هدایت کرده، و در این سلوک موفق بدارد.
و أما در زندگى مادى: عبارت باشد از برنامه و روشى مخصوص در زندگى دنیوى که با برنامه معنوى و إلهى توافق داشته، و مساعد و کمک کننده بآنجهت باشد، تا حسن عمل با حسن عاقبت توأم گشته، و بموجب- رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ- (2)، سعادت دارین نصیب انسان گردد.
و بقرینه هدایت إلهى، و مستقیم و بر پا بودن و درستى صراط، و مخصوص بودن آن براى کسانیکه إنعام إلهى در باره آنان شده و هیچگونه غضب و ضلالت در مورد آنان نبوده است: فهمیده مى شود که منظور صراط حقى است که توأم با حقیقت و واقعیت بوده، و بذاته قوام و ثبوتى دارد.
2- أَنْعَمْتَ: و چون نعمت مصادیق مختلفى داشته، و حتى بنعمتهاى ظاهرى هم شامل مى شد، افرادیکه إنعام شده اند توصیف شدند بدو صفت: مغضوب نشدن، و گمراه نبودن.
و مغضوب شدن و گمراه بودن: در مقابل هدایت بوده و مانع از هدایت است، زیرا غضب بأفرادى تعلق مى گیرد که با پروردگار متعال و با أنبیاء و أولیاء إلهى و با أحکام و مقرّرات او بستیزه و مخالفت برخاسته، و دشمنى خود را آشکار و علنى سازند.
و اگر این مخالفت استمرار پیدا کرده، و موجب انحراف از صراط حق گردد:
قهرا ضلالت و گمراهى از حقیقت و راه مستقیم حاصل شده، و از محیط أنوار هدایت بیرون خواهند رفت.
3- غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ: و ضمنا معلوم شود که: مصداق کامل افرادیکه در مورد إنعام إلهى قرار گرفته و هیچگونه مغضوبیت و ضلالت در اطراف آنان نیست:
حضرات أنبیاء و ائمّه معصومین (علیهم السلام) باشند، و صراط و راه آنها است که کوچکترین انحراف و اعوجاجى در آن متصور نیست.
پس علامت صد در صد بودن در صراط مستقیم اینستکه: انسان از جهت اعتقادات و افکار، و اخلاقیات و طهارت نفس و مهذّب بودن قلب، و أعمال و عبادات و طاعات و آداب اسلامى، و از هر لحاظ زندگى ظاهرى و باطنى، خود را تابع و مطیع و پیرو حضرات ائمه أطهار قرار داده، و کوچکترین تخلفى از برنامه آنان نداشته باشد.
روایات:
در تفسیر برهان از إمام ششم (ع) نقل میکند که: صراط عبارت است از طریق معرفت پروردگار متعال، و آن دو صراط است، صراطى در دنیا است، و صراطى در آخرت.
أمّا صراط در دنیا: عبارت از إمام واجب الإطاعت باشد، و کسیکه او را شناخته و از او پیروى نمود، عبور خواهد کرد از صراط در آخرت که آن پلى باشد که از روى جهنم کشیده شود. و اگر ارتباطى با إمام نداشت، پایش در آنجا لغزیده و در جهنم سرازیر خواهد شد.
و محمد بن مسلم از امام ششم (ع) پرسید که مراد از آیه- لَقَدْ آتَیْناکَ سَبْعاً مِنَ الْمَثانِی وَ الْقُرْآنَ الْعَظِیمَ ، (3) چیست؟
امام فرمود: فاتحة الکتاب است.
و در آن: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، باشد که آیه- وَ إِذا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا- (4)
مربوط بآن باشد. و الحمد للّه ربّ العالمین، باشد که أهل بهشت هنگام شکر از حسن ثواب إلهى آنرا متذکر مى شوند.
و مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ، باشد که هر مؤمنى آنرا متذکر شود، خداوند و ملائکه آسمانها او را تصدیق نمایند.
و إِیَّاکَ نَعْبُدُ، باشد که دلالت بر إخلاص عبادت مى کند.
و إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ، باشد که بهترین جمله براى خواستن حوائج است.
و اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ، باشد که مراد صراط أنبیاء است و آنان هستند که خداوند در حقّ آنان إنعام فرموده است.
و غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ، باشد که یهود هستند، با و لا الضالّین، که نصارى هستند.
توضیح:
از این دو حدیث شریف مطالبى استفاده مى شود:
1- إمام مظهر خارجى صراط بسوى خداوند متعال است، و در وجود او تمام خصوصیّات و مراحل راه خدا ظهور پیدا کرده، و أعمال و حالات و صفات ظاهرى و باطنى او نشان دهنده سلوک و تقرب بخدا است.
2- صراط در آخرت یک راه مادى نیست، چنانکه بهشت و جهنم نیز از قبیل موضوعات مادى دنیوى نباشند، و همچنین حرکات و سکنات و راه رفتن، با این اعضاء و جوارح مادى محدود صورت نمى گیرد، بلکه أبدان و موضوعات دیگر، از أجسام لطیفه باشند.
و صراط أصیل در دنیا عبارت از روش و برنامه إلهى در أعمال و أخلاق و عقائد است که آثار و نتائج آنها در نفس مرتسم و ضبط شده، و همین حالات باطنى و صفات نفسانى ضبط شده، در آخرت که عالم ماوراى ماده است بصورت لطیفترى متشکل و جلوه مى کند.
و هرکسى مطابق نقشه و صورت مضبوط و ثابت خود، میتواند از میان راههاى مختلف و محیطهاى تاریک بسوى مقصد و مأوى خود، سیر نماید.
3- بطوریکه در ابتداى سوره حمد گفتیم: مثانى جمع مثنى است، و مثنى بمعنى مورد انعطاف و محل برگردیدن و خم گشتن باشد، و در این سوره مبارکه در هفت مورد انعطاف و برگردیدن از موضوعى بموضوع دیگر صورت گرفته است.
أول- توجه و انعطاف است براى (بنام پروردگار متعال صورت گرفتن) در برنامه نماز یا عبادت یا قراءت، نه بنام دیگر.
و این توجه پس از نیت قربت و تکبیر گفتن، شخص نمازگزار را از حالات عادى و توجهات مادى منصرف به پروردگار متعال مى کند.
دوّم- عطف توجه به (ستودن خداوند متعال و به این که او تربیت کننده تمام عوالم ظاهرى و باطنى بوده) و همه را بسوى کمال خود سوق مى دهد.
و از این لحاظ سزاوار و لازم است که أعمال و طاعات ما بنام او باشد، نه آنانکه در مراحل زندگى ما مؤثر نیستند.
سوم- توجه و انعطاف صورت مى گیرد به (شمول و انبساط رحمتهاى او بعموم موجودات و عوالم) بطوریکه فیوضات و الطاف او همه را از ابتداى تکوین تا انتهاى هستى فراگرفته است، و اینمعنى در تعقیب موضوع حمد و ربوبیت ذکر شده، و آنها را تثبیت مى کند.
چهارم- عطف توجه است به این که او در پایان زندگى، و روز که همه در مقابل عظمت حق متعال خضوع دارند: (مالک مطلق و تسلط و حکومت تمام داشته، و کسى در آنروز نمى تواند از محیط سلطه او خارج شود) و در اینصورت همه باید خود را براى این روز آماده سازند.
پنجم- انعطاف است پس از توجه بمقامات جلال و عظمت و سلطه خداوند متعال به (لزوم حصر عبادت براى او) و به این که او حاضر و ناظر بوده، و غیبت و محجوب شدن او را سزاوار نباشد، و بندگان با معرفت و مخصوص او در همه حال او را مى بینند، و همیشه در محضر او و غرق نور او هستند.
پس نماز گزار در اینجا حال مخاطبت و حضور پیدا کرده، و از غیر او منقطع گشته، و تنها در مقابل او عرض بندگى مى کند.
ششم- در نتیجه حصر عبودیت و اطاعت براى او، توجه پیدا مى کند که (یارى و توفیق و حول و قوت و إعطاء و رحمت همه از او و بدست او است) و تنها از او باید امید نعمت و یارى و رحمت داشته، و در همه حال باید گویا باشد که- إیاک نستعین.
و ضمنا در این دو مرتبه مى فهمد که: حضور و إحاطه پروردگار متعال نه تنها براى شخص او است، بلکه همه و همه در محضر و تحت توجه و نظر او هستند، و از این لحاظ بصیغه متکلم مع الغیر تعبیر مى کند.
هفتم- در این مرتبه عطف توجه مى کند بآنکه: بزرگترین نعمت و رحمت و لطف و یارى پروردگار متعال در باره بنده خود (همانا نعمت هدایت و توفیق او است) که بنده خود را بسوى سعادت و کمال و قرب بخدا و انجام وظائف عبودیت و طاعت و معرفت راهنمایى کرده، و بآنچه خیر و صلاح دنیوى و اخروى او است توفیق عنایت فرماید.
البته هدایتى که مقربین و بندگان مخصوص و أولیاء خود را بآن نحو هدایت فرموده است، نه هدایت عمومى و مطلق.
اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ.
4- و أما مفهوم اثنین: أولا- این کلمه از ماده ثنى نیست، بلکه از لغت عبرى (شنى) که بمعنى اثنین است گرفته شده است.
و ثانیا- اگر مثنى بمعنى اثنین استعمال بشود، چنانکه در برخى از روایات شریفه است: بعنوان مکرر شدن مفهوم واحد است در آن عدد، و از این لحاظ از مصادیق انعطاف خواهد بود، و صحیح است.
و در این صورت کلمه سبع در سبع مثانى: رجوع مى کند به آیات سبع.
5- و بموجب تعیین مثانى سبع در حدیث شریف: جمله- الرحمن الرحیم، صفت ربّ و متمم او حساب شده است. و همچنین جمله- صراط الذین أنعمت، که تابع صراط أول و بدل از آنست. بخلاف جمله- و إیاک نستعین، که جمله مستقل و معطوف بجمله قبل و خود از مثانى باشد.
و أما تفسیر مغضوب بیهود، و ضالین بنصارى: أولا- این تفسیر مربوط بمثانى سبع نیست، بلکه براى تتمیم در تفسیر و توضیح سوره است.
و ثانیا- بطوریکه گفتمى: غضب بمعنى شدت و حدت نمودن بدیگرى یا بخود، و مغضوب کسى است که نسبت باو تشدد شود. و ضلالت بمعنى گمراه شدن و بمقصود نرسیدن، و ضال کسى است که این چنین باشد. و از مصادیق و افراد خارجى مغضوب یهود، و از مصادیق ضال نصارى باشند.
و این قسمت براى آنستکه: یهود بر خلاف أحکام إلهى از خودشان قوانین و مقرراتى جعل نموده، و اعتقادات باطلى پیدا کرده، و کتاب تورات و کتب أنبیاء را تحریف نموده، و با حق و حقیقت دشمنى کردند، و در نتیجه مورد غضب إلهى قرار گرفتند.
و أمّا نصارى: گذشته از معاصى، بخاطر اعتقاد باطل و غلو در حق، بکلى از صراط حق منحرف گشته، و در باره حضرت مسیح قائل بالوهیت و أمثال آن شدند، و در نتیجه از دین إلهى گمراه گشتند.
لطائف:
1- رَبِّ: از أسماء حسنى إلهى و بمعناى تربیت کننده و پرورش دهنده است.
مانند رَبِّ الْعالَمِینَ.
2- الْعالَمِینَ: بمعنى عوالم است، و در مورد صاحبان عقل استعمال مى شود، زیرا واو و نون و یا یاء و نون براى جمع عقلاء است. بخلاف عوالم که جمع کثرت است.
3- مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ: یوم دین بنحو أطلاق بأیّام پس از موت در عالم برزخ و یا پس از بعث در قیامت گفته مى شود، ولى از لحاظ مفهوم مطلق آن بر زمانهایى نیز شامل مى گردد که انسان در آن زمان خضوع و تسلیم تمام از أحکام و مقررات إلهى نموده، و در مقابل فرمان ها و اوامر و نواهى او از خود گذشته و فانى باشد، و در این صورت نیز خداوند متعال حاکم و مالک و صاحب اختیار او خواهد بود.
4- اهْدِنَا الصِّراطَ: صراط مفعول دوم است، و چون بدون واسطه حرف متعدى شده است: دلالت مى کند به تعلق هدایت به خود صراط. بخلاف تعبیر با حرف الى، که دلالت مى کند به تعلق هدایت بجهت و بسوى صراط.
5- صِراطَ الَّذِینَ: بدل است از صراط أول، و بدل دلالت مى کند گذشته از تاکید، به مقصود أصیل بودن دومى که بدل است. و ذکر چیزى بنحو اجمال و سپس بتفصیل: مؤثرتر باشد در نفوس. (5)
1) آل عمران (3)، آیه 26.
2) بقره (2)، آیه 201.
3) اسرا (17)، آیه 46.
4) حجر (15)، آیه 87.
5) منبع: تفسیر روشن، حسن مصطفوى، ج1، ص 27-47، مرکز نشر کتاب، تهران، 1380 ش، چاپ: اول.