//سوره حمد
درباره سوره مبارکه حمد که اولین سوره از قرآن کریم است، بحثهایى وجود دارد که عبارتند از:
1- نامهاى این سوره: این سوره مبارکه از جمله معدود سوره هاى قرآنى است که نامهاى متعددى دارد و با استقرایى که به عمل آمد، معلوم شد که این سوره چهارده نام دارد که بعضى از آنها معروف و بعضى دیگر غیر معروف است. اکنون ما این نامها را با ذکر علت نامگذارى بیان مى کنیم:
1- سوره حمد، به سبب اینکه اولین کلمه این سوره، کلمه حمد مى باشد.
2- سوره فاتحة الکتاب، به دلیل اینکه قرآن کریم که یکصد و چهارده سوره دارد با این سوره آغاز مى شود و نیز به طوریکه خواهیم گفت این سوره نخستین سوره کاملى است که بر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم نازل شده است.
3- سوره ام الکتاب یا أم القرآن، این نامگذارى از آن جهت است که این سوره مشتمل است بر مجموع مطالبى است که در قرآن آمده و مى توان آنرا فشرده و خلاصه اى از معارف قرآن دانست بگونه اى که در تفسیر سوره خواهیم دید.
4- سوره سبع مثانى، این اسم به معناى «هفت تاى دو به دو» مى باشد و این نامگذارى به این جهت است که اولا این سوره هفت آیه است و ثانیاً در هر نماز دو بار خوانده مى شود. البته وجوه دیگرى هم ذکر کرده اند که ما از نقل آنها خوددارى کردیم.
5- سوره کنز، زیرا کنز به معناى گنجینه است و این سوره گنجینه معارف قرآنى است.
6- سوره وافیة، شاید علت نامگذارى آن باشد که این سوره مبارکه وافى به معارف قرآنى است.
7- سوره کافیة، زیرا این سوره در نماز از سوره هاى دیگر کفایت مى کند و مى تواند جایگزین آنها بشود ولى سوره هاى دیگر نمى توانند جایگزین این سوره در نماز باشند.
8- سوره شافیة، زیرا این سوره مبارکه شفا دهنده امراض روحى است. البته تمام قرآن چنین حالت را دارد ولى از آنجا که این سوره فشرده اى از همه قرآن است، به این نام نامیده شد.
9- سوره شفاء، علت این نامگذارى همانست که در نام قبلى بیان شد.
10- سوره صلاة، بدانجهت که باید در نمازهاى واجب و مستحب خوانده شود.
11- سوره اساس، چون در اول قرآن آمده و لذا پایه و اساس قرآن است.
12- سوره سؤال، زیرا کسى که این سوره را مى خواند، از خداوند درخواست عبودیت و کمک و هدایت مى کند.
13- سوره شکر، زیرا در این سوره از رحمت الهى و ربوبیت او صحبت مى شود و بیان همین معنى نوعى شکر و سپاسگزارى به درگاه خداوند است.
14- سوره دعا، چون این سوره مشتمل است بر دعایى است که خواننده سوره در حق خود مى کند.
2- مکى بودن این سوره: مفسران قرآن غیر از مجاهد همه گفته اند که این سوره در مکه نازل شده است ولى مجاهد نزول این سوره را در مدینه مى داند. البته گفته مجاهد سخن غریبى است زیرا نماز در مکه واجب شده و بدون قرائت سوره حمد امکان ندارد. دیگر اینکه یکى از نامهاى این سوره به گونه اى که ذکر کردیم، «سبع مثانى» است و قرآن در سوره حجر آیه 87 از این نام یاد کرده و مى دانیم که سوره حجر در مکه نازل شده است.
البته بعضى از مفسران احتمال داده اند که سوره مبارکه حمد دو بار نازل شده باشد یکبار در مکه و یکبار در مدینه و شاید علت نامگذارى این سوره به «مثانى» همین دو بار نازل شدن باشد.
چیزى که مکى بودن سوره حمد را تأیید مى کند، این است که لحن این سوره با سوره هاى مکى تناسب دارد زیرا سوره هایى که در مکه نازل شده است، نوعاً داراى جملاتى کوتاه و کوبنده و مشتمل بر ذکر اصول و مبانى و یا تهدید کافران است ولى سوره هایى که در مدینه نازل شده است، غالباً بیان احکام و قصص پیامبران و خطابهایى به اهل کتاب است و به بیان دیگر نوعاً مخاطب سوره هاى مکى مشرکان و بت پرستان مکه است و مخاطب سوره هاى مدنى مسلمانان و اهل کتاب مى باشند.
3- این سوره هفت آیه دارد: سوره مبارکه حمد هفت آیه دارد و کسى در آن تردید نکرده است و همان گونه که گفتیم یکى از نامهاى این سوره «سبع مثانى» است که اشاره به هفت آیه بودن این سوره است. چیزى که مهم است این است که به عقیده شیعه و بسیارى از اهل سنت، در این سوره جمله «بسم الله الرحمن الرحیم» یک آیه است ولى بعضى از مفسران آنرا یک آیه ندانسته اند و جمله «انعمت علیهم» را یک آیه قلمداد نموده اند.
این قول علاوه بر اینکه قائل کم دارد یک نوع بى ذوقى است زیرا سجع اواخر آیات بهم مى خورد هر چند که سجع الزاما دلیل بر فواصل آیات نیست ولى در نوع آیات قرآنى رعایت شده است.
همچنین روایاتى درباره آیه بودن «بسم الله الرحمن الرحیم» در سوره حمد از طریق اهل بیت وارد شده که از جمله آنها روایت زیر است که در تفسیر البرهان نقل شده است:
عن محمد بن مسلم قال سألت أبا عبد الله علیه السلام عن السبع المثانى و القرآن العظیم ا هى الفاتحة؟ قال نعم قلت: بسم الله الرحمن الرحیم من السبع؟ قال نعم هى افضلهن.
از محمد بن مسلم نقل شده که مى گوید: از امام صادق (ع) درباره «سبع مثانى و قرآن عظیم» پرسیدم و گفتم که آیا منظور از آن سوره فاتحه است؟ فرمود: آرى. گفتم:
آیا بسم الله الرحمن الرحیم هم جزء هفت تا است؟ فرمود: آرى و آن بهترین آنهاست.
4- این سوره اولین سوره کاملى است که نازل شده: درباره این که کدام سوره یا آیه اى براى نخستین بار بر جان و دل پیامبر نازل شده سخنان بسیارى گفته شده ولى آنچه درست تر مى نماید این است که نخستین گروه از آیاتى که بر پیامبر نازل گردید پنج آیه از اول سوره علق و آیاتى از سوره مدثر است و نخستین سوره کامله اى که بر پیامبر نازل شد همین سوره حمد است.
5- فضائل سوره: درست است که تمام سوره هاى قرآن داراى فضیلت است ولى در روایات و احادیث براى هر یک از سوره هاى قرآن فضیلتهاى خاصى ذکر شده است. ما در این تفسیر در اول هر سوره احادیثى را در فضیلت سوره و ثواب قرائت آن خواهیم آورد به امید اینکه مشوقى براى قرائت آن سوره باشد البته صحیح یا ضعیف بودن حدیث در چنین مواردى که از قبیل ادله سنن است، اهمیت چندانى ندارد. درباره فضیلت سوره حمد و ثواب قرائت آن به این احادیث توجه فرمائید:
الطبرسى: عن رسول الله (ص) ایما مسلم قرء فاتحة الکتاب اعطى من الاجر کأنّما قرء ثلثى القرآن و اعطى من الأجر کأنما تصدق على کل مؤمن و مؤمنة.
طبرسى از پیامبر خدا نقل مى کند که فرمود: هر مسلمانى سوره فاتحة الکتاب را بخواند، به او پاداش خواندن دو ثلث قرآن داده مى شود و نیز به او پاداش کسى که به هر مؤمن و مؤمنه اى احسان کرده، داده مى شود.
العیاشى: ان النبى قال لجابر بن عبد الله الانصارى: یا جابر الا اعلمک افضل سورة انزلها الله فى کتابه؟ قال فقال له جابر: بلى بابى انت و امى یا رسول الله علّمنیها. قال:
فعلّمه الحمد أم الکتاب ثم قال: یا جابر الا اخبرک عنها؟ قال بلى بابى انت و امى فاخبرنى.
فقال: شفاء من کل داء الا السام.
عیاشى نقل مى کند که پیامبر به جابر بن عبد الله فرمود: اى جابر آیا با فضیلت ترین سوره اى را که خداوند در کتاب خود نازل کرده، به تو یاد ندهم؟ جابر گفت: آرى پدر و مادرم فداى تو باد یا رسول الله آنرا به من یاد بده. پس پیامبر سوره حمد را که همان ام الکتاب است به او یاد داد سپس فرمود: اى جابر آیا به تو از آن خبر ندهم جابر گفت:
آرى پدر و مادرم فداى تو باد! فرمود: این سوره از هر بیمارى به جز مرگ شفاء است.
صاحب البرهان: عن ابى جعفر (ع) یقول: من لم یبرئه الحمد لم یبرئه شى ء.
امام باقر (ع) فرمود: کسى که سوره حمد او را بهبودى ندهد هیچ چیز به او بهبودى نخواهد داد.
صاحب البرهان: قال ابو عبد الله (ع) اسم الله الاعظم مقطع فى أم الکتاب.
امام صادق (ع) فرمود: اسم اعظم الهى در سوره ام الکتاب (حمد) پراکنده است.
6- دور نمایى از این سوره: به طوریکه پیش از این گفتیم، سوره مبارکه حمد خلاصه و چکیده قرآن است و در آن به کل معارف قرآنى اشاره شده است. در این سوره نخست از توحید و صفات الهى صحبت مى شود و اینکه خداوند با داشتن صفت ربوبیت و رحمانیت و رحیمیت و مالک بودن بر روز جزا مستحق هر گونه حمد و ستایش است. سپس به بندگان تعلیم داده مى شود که چگونه با خدا سخن بگویند و چه چیزهایى را از خداوند بخواهند. در این قسمت ابتدا سخن از توحید عبادت است و اینکه براى انسان هیچ یاور و معینى جز خداوند نیست آنگاه از خداوند خواسته مى شود که بنده خود را به راه راست هدایت کند یعنى همان راه کسانى که از نعمتهاى الهى برخوردار هستند و از اینکه بنده به راه غضب شدگان و گمراهان افتاده باشد، او را بازدارد.
بنابراین در این سوره سخن از توحید و صفات خدا و نیز روز قیامت که روز جزا و پاداش است و از عبادت و پرستش و راه سعادت و شقاوت است و اشاره به داستان هدایت یافته گان و گمراهان و رانده شدگان درگاه الهى است و اگر همین مطالب باز شود و با تفصیل بیشترى ذکر شود، مساوى با مجموع آیات قرآنى مى گردد.
تفسیر سوره حمد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (1)
به نام خداوند بخشاینده بخشایشگر (1)
نکات ادبى
1- لفظ «اسم» یا از «سموّ» مشتق است که به معناى رفعت و بلندى است و یا از «وسم» مشتق است که به معناى علامت است اما محققان وجه اول را صحیح تر مى دانند.
2- با اضافه شدن حرف «باء» به اول اسم، الف به درج حذف مى گردد ولى در کتابت باقى مى ماند مانند: اقرء باسم ربک الذى خلق. ولى در بسم الله از لحاظ کتابت هم حذف مى شود و این به جهت کثرت استعمال است و گاهى بجاى الف محذوفه سین «بسم» را مى کشند.
3- کلمه «بسم» جار و مجرور و متعلق است به ابتدأ یا اقرء یا اتلو و متعلق به جهت معلوم بودن حذف شده است.
4- لفظ «الله» نام مخصوص خداوند است و اصل آن «اله» بود حرف اول حذف شد و به جاى آن الف و لام اضافه گردید و به همین صورت عَلَم براى خداوند شد و چون الف و لام عوض از محذوف است لذا حرف ندا بر سر آن وارد مى شود و عبارت «یا الله» درست است.
5- کلمه «الله» با اینکه عَلَم است معناى وصفى هم دارد و در آن معناى کلمه نیز لحاظ شده است.
6- یک دلیل بر عَلَم بودن لفظ «الله» این است که تمام صفات الهى را مى توان وصف آن قرار داد ولى آن را نمى توان وصفى براى چیز دیگر ذکر کرد مثلًا مى توانیم بگوییم الله الرحیم، الله الخالق، ولى عکس آن درست نیست.
7- کلمه «الله» به گفته خلیل بن احمد کلمه جامدى است و اشتقاق ندارد ولى به گفته جمعى دیگر از اهل ادب این کلمه مشتق است منتهى بعضیها آن را از «الوهیت» به معناى عبادت مشتق کرده اند و بعضیها از «وله» به معناى حیرت گرفته اند چون عقول در برابر ذات احدیت حیرانند و بعضیها از «اله» به معناى پناه بردن اخذ کرده اند چون همه به خدا پناه مى بریم و بعضى دیگر از «اله» به معناى آرامش و سکونت مشتق کرده اند چون همه با او آرامش مى گیرند.
8- «رحمن» و «رحیم» دو صفت از اوصاف خداوند است و هر دو از رحمت مشتق شده اند و رحمت به معناى رقت قلب است که منجر به کمک کردن مى شود ولى در مورد خداوند رقت که یک نوع انفعال است معنا ندارد و بنابراین مبادى حذف مى شود و غایات اخذ مى گردد و رحمت خدا همان فیض اوست که دائم به خلق مى رسد.
تفسیر و توضیح
شروع سوره مبارکه حمد و تمام سوره هاى قرآن به جز سوره توبه با جمله «بسم الله الرحمن الرحیم» بیانگر این معناست که هر کار مهمى را باید با نام خدا شروع کرد و در این شروع، خداوند را با صفت رحمانیت و رحیمیت یاد نمود تا آغاز مبارک و میمونى براى کار مورد نظر باشد و لذا در روایتهاى متعددى به این معنى اشاره شده از جمله در حدیثى از رسول خدا (ص) که فرمود: «کل امر ذى بال لم یبدأ فیه بسم الله فهو ابتر» یعنى هر کار مهمى که با نام خدا شروع نشود آن کار ناتمام است.
اینکه کارهاى مهم را با یاد خدا شروع کنیم در واقع تصحیح و اصلاح کارى است که میان اقوام و ملل دنیا رسم است و آن اینکه آنها کارهاى مهم خود را مانند افتتاح یک مؤسسه مهم و یا کارخانه بزرگ با نام رئیس مملکت و یا رئیس قوم شروع مى کنند. قرآن یاد مى دهد که تمام کارها را تنها با یاد خدا افتتاح و شروع کنید و نیز تصحیح کار مشرکان عصر پیامبر است که کارهاى مهم خود را با نام بتها آغاز مى کردند و مى گفتند: بسم اللات و العزى. خداوند به آنها یاد مى دهد که کارهاى خود را نه با نام بت که قدرت هیچ کارى را ندارد بلکه با نام خداوندى شروع کنید که قدرت بى پایان دارد.
شروع با نام خدا در تمام کارها مانند غذا خوردن، راه رفتن و غیر آنها مستحب است ولى در بعضى موارد واجب مى شود مانند ذبح حیوان که بردن اسم خدا واجب است و اگر نام خدا در موقع ذبح حیوان برده نشود خوردن گوشت آن حرام مى گردد. اینکه سوره با نام خدا شروع شده در واقع نوعى کمک خواهى از خداوند است که خواننده سوره را در اتمام آن و فهم و عمل کردن به آن یارى کند و جالب اینکه با نام خدایى شروع مى شود که رحمن و رحیم است. انتخاب این دو صفت از میان اوصاف متعدد خداوند، خود حکمتى دارد و آن اینکه خداوند به وصف رحم خود، بنده را در اتمام کار یارى مى دهد و هیچیک از اوصاف دیگر خداوند مناسبتر از این دو صفت در این مقام نیست.
البته همین دو صفت در مفهوم «الله» که اسم خداوند است وجود دارد زیرا «الله» نامى است که دلالت دارد بر جمیع صفات کمال که از آن جمله است رحمن و رحیم ولى ذکر این دو صفت پس از کلمه «الله» دلیل بر عنایت خاصى است که در اینجا به این دو صفت شده است.
آیا میان رحمن و رحیم فرقى وجود دارد؟ بعضیها گفته اند که فرقى وجود ندارد و یکى تأکید بر دیگرى است ولى مشهور این است که صفت «رحمن» همان لطف عام و گسترده خداست که در این جهان بر همه موجودات از نبات و جماد و حیوان و کافر و مؤمن شامل شده است ولى صفت «رحیم» لطف خاص اوست که در قیامت شامل حال مؤمنان خواهد بود. دیگر اینکه «رحمن» اسم خاص خداست و به غیر او اطلاق نمى شود مگر با اضافه کردن کلمه «عبد» و به صورت «عبد الرحمن» ولى رحیم اسم عام است هم بر خدا اطلاق مى شود هم بر غیر خدا مانند: «بالمؤمنین رؤف رحیم» (توبه/ 128)، که درباره پیامبر اسلام (ص) مى باشد و لذا در روایتى که در مجمع البیان از امام صادق (ع) نقل شده به هر دو مطلب درباره رحمن و رحیم اشاره شده است.
امام مى فرماید: «الرحمن اسم خاص بصفة عامة و الرحیم اسم عام بصفة خاصة» یعنى رحمن اسم خاص خداست و مفهوم عامى دارد ولى رحیم اسم عام است و مفهوم خاصى دارد.
مى توان گفت فرق اول میان رحمن و رحیم از صیغه آنها ناشى شده است زیرا رحمن صیغه مبالغه است و در آن کثرت و عمومیت لحاظ شده است و بنابراین در رحمن رحمت الهى، عام و گسترده است ولى رحیم صفت مشبهه است و آن عمومیت را ندارد ولى در مقابل، ثبات و پایدارى در آن لحاظ شده و این معنا با رحمت خاص خدا که هم در دنیا و هم در آخرت شامل حال مؤمنان مى شود و یک نوع رحمت پایدارى در محدوده مؤمنان است، جور در مى آید. نیز مى توان گفت که در رحمن صفت رحمت با توجه به ذات خدا اخذ شده و در نتیجه صفت عام است ولى در رحیم این صفت با توجه به خلق خدا اخذ شده که هر کدام استعداد دریافت رحمت الهى را دارند از آن برخوردار مى شوند و معلوم است که منحصراً مؤمنان چنین استعدادى را دارند، در نتیجه رحیم صفت خاص شده است. و اما اینکه رحمن اسم خاص خدا است ولى رحیم اسم خاص نیست به این جهت است که کلمه رحمن در قرآن کریم در 57 مورد آمده و در همه آنها منظور، خداوند است ولى کلمه رحیم در قرآن، هم در خدا به کار رفته و هم در غیر خدا. مانند آیه اى که چند سطر پیش خواندیم و در آنجا به پیامبر هم رحیم اطلاق شده است. مطلب دیگر در مورد کلمه «رحمن» اینکه عرب جاهلى این لفظ را به خدا اطلاق نمى کرد و در آغاز نوشته هاى خود جمله «بسمک اللهم» را بکار مى برد. و لذا در قرآن خطاب به آنها مى فرماید:
قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَیًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى (اسراء/ 110) بگو الله را بخوانید و یا رحمن را بخوانید هر کدام را بخوانید پس براى اوست نامهاى نیکو. همچنین در آیه دیگرى از مشرکان نقل مى کند که اطلاق کلمه رحمن بر خدا پیش آنها غریب مى نمود.
وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اسْجُدُوا لِلرَّحْمنِ قالُوا وَ مَا الرَّحْمنُ (فرقان/ 60) و چون به آنها گفته مى شود که بر رحمن سجده کنید، مى گویند: رحمن چیست؟
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ (2) الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ (3) مالِکِ یَوْمِ الدِّینِ (4)
ستایش مخصوص خداوند است که پروردگار جهانیان است (2)
همو که بخشاینده بخشایشگر است (3)
همو که مالک روز جزا است (4)
نکات ادبى
1- سه واژه «حمد» و «شکر» و «مدح» معانى نزدیک به هم دارند و «حمد» را چنین معنا مى کنند که «الحمد هو الثناء باللسان على الجمیل الاختیارى» یعنى حمد تعریف کردن با زبان در برابر نیکیهاى اختیارى است و فرق اجمالى میان سه واژه مزبور این است که حمد با زبان است و لى شکر گاهى با زبان و گاهى با عمل انجام مى گیرد و مدح تعریفى است در برابر زیبایى و نیکویى خواه اختیارى و خواه اکتسابى باشد و یا غیر اختیارى مانند زیبایى گل.
2- الف و لام در «الحمد» براى جنس است و منظور این است که نوع و جنس حمد از هر حمد کننده اى در برابر هر چیزى در واقع حمد خداست زیرا تمام زیباییها حتى زیباییهاى اختیارى از آن خداست و از وى نشأت مى گیرد.
3- کلمه «رب» یا از ربب و یا از ربى مشتق است و در هر دو صورت به معناى مالک، صاحب، سرور، مربى و پرورش دهنده مى باشد و چنین مى نماید که ربّ صاحب و مالک چیزى است که در اصلاح حال آن تأثیر مى گذارد و همواره در صدد اصلاح حال آن چیز است.
4- اگر کلمه «رب» بطور مطلق و بدون قید ذکر شود منظور خدا است و به غیر خدا اطلاق نمى شود اما اگر به صورت اضافه به چیزى ذکر شود مى تواند در غیر خدا هم استعمال گردد مانند: رب البیت (صاحب خانه).
5- «العالمین» جمع عالم است و عالم خود جمعى است که مفرد ندارد مانند رهط و جیش.
6- «عالم» یا به معناى صنف و نوع است و هر چیزى نوعى دارد و مى گوییم عالم انسان، عالم حیوان، عالم نبات، عالم جماد، عالم آخرت و غیر آنها و یا به معناى کل مخلوقات است یعنى به غیر خدا عالَم گفته مى شود و این واژه یا از علامت مشتق است چون جهان علامتى از قدرت خداست و یا از عَلَم مشتق است و منظور همان «ما یعلم» است یعنى آنچه دانسته مى شود که شامل جمیع مخلوقاتى که وجود آنها براى ما شناخته شده است، مى باشد.
به نظر مى رسد که کلمه «عالمین» در قرآن کریم تنها در مورد مخلوقاتى که داراى شعور هستند استعمال شده است مانند بشر، ملائکه و جن و ما موردى نیافتیم که عالمین بطور قطع در موجودى که شعور ندارد استعمال شده باشد و در ترکیب رب العالمین که مکرر در قرآن آمده است، اضافه شدن رب به سوى عالمین خود مى رساند که منظور موجوداتى هستند که قابل تربیت باشند.
البته کلمه عالمین در قرآن گاهى به صورت خاص و گاهى به صورت عام استعمال شده است مثلًا در مواردى منظور موجودات ذیشعور زمان خاصى اراده شده مانند این آیه: وَ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ یُونُسَ وَ لُوطاً وَ کلًّا فَضَّلْنا عَلَى الْعالَمِینَ (انعام/ 86) یعنى اسماعیل و یسع و یونس و لوط همگى را بر عالمین برترى دادیم، منظور از عالمین در اینجا عالمین عصر آن پیامبران است و نمى تواند شامل تمام اعصار باشد چون در آیه دیگرى کسانى دیگر بر عالمین برترى داده شده اند مانند این آیه: إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهِیمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمِینَ (آل عمران/ 23) یعنى خداوند، آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمین برگزید. و در آیه اى بنى اسرائیل بر عالمین تفضیل داده شده است و از اینها گذشته اگر عالمین را در این آیات به معناى کل عالمین بگیریم لازم مى آید که نامبردگان از حضرت محمد (ص) هم با فضیلت تر باشند و مى دانیم که این درست نیست. بنابراین، عالمین در اینگونه آیات همان عالمین عصر آن افراد است و البته گاهى هم عالمین به معناى عالمین تمام عصرها استعمال شده مانند همین جمله رب العالمین.
7- در آیه «مالک یوم الدین» دو قرائت وجود دارد عاصم و کسائى آن را «مالک» و دیگران «ملک» خوانده اند و از نظر معنا هر دو درست است. مالک یعنى صاحب که مى تواند هر گونه تصرفاتى در مملوک خود بنماید و ملک یعنى پادشاه که اداره کننده رعیت و مردم است. خداوند هم مالک است و هم ملک. مصدر مالک مِلک به کسر میم و مصدر ملک، مُلک به ضم میم است. و هر کدام از این قرائت ها شواهدى از قرآن دارد و اینکه بعضیها مالک را امدح مى دانند و بعضیها ملک را امدح قلمداد مى کنند، دلیل روشنى بر گفته خود ندارند. ضمناً بگوییم که مالک و ملک در کتابت قدیم به یک صورت نوشته مى شد.
8- «دین» در زبان عربى معانى مختلفى دارد مانند: شریعت، انتقام، جزاء، اطاعت، سیاست و خضوع ولى در آیه مورد بحث دین به معناى جزاء است و یوم الدین یعنى روز قیامت که روزِ دادن پاداش به نیکوکاران و بدکاران است. در موارد دیگرى از قرآن نیز یوم الدین به معناى روز قیامت آمده است مانند: وَ قالُوا یا وَیْلَنا هذا یَوْمُ الدِّینِ (صافات/ 20) یعنى: و گفتند واى بر ما این همان روز جزا است.
تفسیر و توضیح
الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ … خداوند به بندگان خود تعلیم مى دهد که در مقام سپاس خداوند چگونه سخن بگویند و به آنها مى آموزد که چنین بگویند که جنس حمد و سپاس از آنِ خداست یعنى هر سپاسى از هر کسى براى هر کسى انجام شود در واقع سپاس خداست چون سپاس در برابر زیباییها و نیکیها انجام مى گیرد و تمام زیباییها و نیکیها در هر کسى و در هر کجا باشد در واقع از خداست و متعلق به اوست و هر کرامت و سخاوت و شجاعتى از هر انسانى سر بزند، بالاخره منشأ اصلى آن خداست که چنین توفیقى و چنین نعمتى را به آن شخص داده است. شما هر تعریفى از یک ماشین بکنید در واقع از سازنده آن تعریف کرده اید.
صفت «رب العالمین» که بلافاصله بعد از «الحمد لله» آمده این نکته را خاطر نشان مى سازد که اختصاص سپاس و حمد بر خداوند از این جهت است که او پرورش دهنده همه جهانیان است و اگر موجودى صفت کمالى یافته است به علت تربیت خداست و بنابر این مى توانیم بگوییم که «رب العالمین» در عین حال که صفت براى «الله» است، دلیل مطلب هم هست.
ستایش از خداوند مخصوص انسان نیست بلکه تمام موجودات عالم با زبان بى زبانى همو را ستایش مى کنند و دائم در ستایش او هستند: وَ إِنْ مِنْ شَیْ ءٍ إِلَّا یُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ (اسراء/ 44) یعنى هیچ چیزى نیست مگر اینکه به ستایش خداوند تسبیح مى گویند.
تعبیر «رب العالمین» مى رساند که اگر ربى و پروردگارى هست، او خداوند است و بنابراین نباید و نشاید که غیر خدا را ارباب خود قرار بدهیم خواه این ارباب از انسانها باشد مانند حاکمان و بزرگان قوم و خواه از اشیاء باشد مانند طلا و نقره و پول و خواه از موجودات خیالى باشد مانند رب النوع هایى که بعضى از ملل دنیا به آن اعتقاد داشتند. ضمناً بگوییم که در قرآن کریم پنج سوره با جمله الحمد لله شروع شده است:
سوره حمد، سوره انعام، سوره کهف، سوره سباء و سوره فاطر.
الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ … معناى رحمن و رحیم در ضمن تفسیر بسم الله گذشت و ذکر مجدد این دو صفت در اینجا شاید براى بیان این نکته باشد که مربى بودن خداوند برجهانیان، از جهت نیاز او نیست بلکه منشأ آن رحمت خداوند است که عام و شامل و گسترده است. البته نباید ذکر این دو صفت را در اینجا تکرارى دانست زیرا بسم الله الرحمن الرحیم هر چند که جزو سوره است ولى اختصاص به این سوره ندارد بلکه در اول تمام سوره ها جز سوره توبه وجود دارد.
مالِکِ یَوْمِ … در اول سوره ستایش را مخصوص «الله» کرد و سپس براى او چهار صفت آورد اولى رب العالمین، دومى الرحمن، سومى الرحیم و اینک صفت چهارم براى الله که همان مالک یوم الدین است.
خداوند صاحب اختیار روز قیامت است و در آن روز هیچ قدرتى جز قدرت مطلقه خداوند اعمال نمى شود و این یک تفاوت اساسى میان دنیا و آخرت است. در دنیا بشر صاحب اختیار و انتخاب است و قدرتى هم به او داده شده که مى تواند در محدوده امکانات موجود، قدرت خود را اعمال نماید و حتى مى تواند سخن خدا را هم نشنود و عصیانگرى کند و مى تواند تصمیم بگیرد و مى تواند اراده کند ولى در عالم آخرت و روز قیامت تمام قدرتها از صاحبان قدرت سلب خواهد شد و تنها قدرت حاکم قدرت لا یزال الهى خواهد بود و به حق، سلطنت سلطنت اوست و هر چه اراده کند انجام مى پذیرد:
یَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا یَخْفى عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَیْ ءٌ لِمَنِ الْمُلْکُ الْیَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ الْیَوْمَ تُجْزى کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ لا ظُلْمَ الْیَوْمَ إِنَّ اللَّهَ سَرِیعُ الْحِسابِ (غافر/ 17) قیامت روزى است که آنها آشکار مى شوند و چیزى از آنها از خداوند مخفى نخواهد شد. سلطنت آن روز با کیست؟ با خداى یگانه قهار است. در آن روز کسى در مقابل کارهایى که کرده جزا داده مى شود در آن روز ستمى نخواهد شد که خدا زود حساب کننده است.
قدرت و سلطنت مطلقه خداوند در روز قیامت آنچنان است که هیچ کس حتى پیامبران أولو العزم حق اعتراض و یا شفاعت براى کسى نخواهند داشت مگر وقتى که خداوند خود اجازه شفاعت بدهد.
در آیه مورد بحث درست است که منظور بیان صفتى از اوصاف خداست ولى در عین حال هدف دیگر، یادآورى روز قیامت است که این یادآورى خود فوائد بسیار و آثار تربیتى فراوانى دارد و قرآن در موارد بسیار زیادى و در هر مناسبتى از روز قیامت یاد مى کند و از آن انگیزه اى براى اصلاح حال مردم مى سازد.
إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ (5) اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ (6) صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَ لا الضَّالِّینَ (7)
تو را مى پرستیم و از تو کمک مى خواهیم (5)
ما را به راه راست هدایت فرما (6)
راه کسانى که بر آنها نعمت داده اى نه غضب شدگان بر آنها و نه گمراهان (7)
نکات ادبى
1- ترکیب «ایاک» از «اىّ» و ضمیر متصل مخاطب است و «اىّ» همیشه ضمیر منصوب است و همیشه به سوى ضمیر متصل اضافه مى شود مانند: ایاه، ایاک و ایاى.
تقدیم ضمیر منصوب بر فعل در هر دو مورد از این آیه شریفه دلالت بر حصر دارد به طوریکه شرح داده خواهد شد.
2- «عبادت» در لغت به معنى ذلت و خوارى است و در اصطلاح بالاترین مرتبه خضوع و تعظیم در مقابل معبود است خضوعى که از روى اعتقاد به الوهیت معبود باشد. بنابراین، خضوع عاشق در مقابل معشوق یا خضوع متملقانه در برابر حاکمان و سلاطین عبادت محسوب نمى شود. ضمنا اطاعت و شکر در مقابل غیر خدا جایز ولى عبادت در مقابل غیر خدا جایز نیست همچنین عبادت با عبودیت فرق دارد اولى مخصوص خداست دومى در غیر خدا هم استعمال مى شود مانند عبد به معناى برده و مملوک.
3- «هدایت» گاهى فقط نشان دادن راه و به اصطلاح ارائه طریق است که وصول به هدف در آن تضمین نشده است و گاهى به معناى رساندن به هدف و به اصطلاح، ایصال به مطلوب است. این واژه در قرآن به هر دو معنى استعمال شده که باید موارد آن را با قرائن تعیین کرده بعضیها گفته اند اگر هدایت خود به مفعول دوم و متعدى باشد به معناى ایصال به مطلوب و اگر به وسیله حرف جر متعدى باشد به معناى ارائه طریق است ولى این سخن با توجه به موارد استعمال سخن درستى نیست.
4- «صراط» در اصل با سین بود براى هماهنگى با استعلاء حرف «طاء» سین را تبدیل به صاد کردند چون صاد هم مانند طاء از حروف مستعلیه است. صراط به معناى راه روشن است و فرق آن با سبیل و طریق در همین است سبیل و طریق به مطلق راه اعم از روشن و غیر روشن گفته مى شود ولى صراط به راه روشن و آشکار اطلاق مى گردد.
5- «غضب» به معناى شدت و حالت مخصوصى است که پس از هیجانات ناشى از ناراحتى حاصل مى شود و در مورد خدا چنین انفعالاتى قابل تصور نیست بنابراین نمى تواند همان حالت مخصوص باشد بلکه غضب الهى اراده انزال عذاب و عقاب است. اساساً در این گونه موارد مثل غضب و فرح و رضایت و مکر و کلماتى مشابه آنها که به خداوند نسبت داده مى شود، باید مبادى را حذف کرد و نادیده گرفت و غایت ها را ملحوظ کرد.
6- «الضالین» از ضلالت به معنى هلاکت و نابودى است و در قرآن در مواردى به همین معنى استعمال شده مانند: اضل اعمالهم (محمد/ 7) و مانند: اذا ضللنا فى الارض ائنا لفى خلق جدید (سجده/ 10) اما در بیشتر موارد «ضلالت» به معناى گمراهى و دورى از حقیقت مى باشد.
تفسیر و توضیح:
إِیَّاکَ نَعْبُدُ …: از آغاز سوره حمد تا این آیه لحن سخن به صورت غائب است ولى یک مرتبه از این آیه به بعد لحن عوض مى شود و صورت خطاب به خود مى گیرد که در اصطلاح به آن «التفات از غیبت به خطاب» گفته مى شود. در این آیه خداوند به بندگان خود یاد مى دهد که چگونه خداوند را مخاطب قرار بدهند و با او سخن بگویند. و در واقع، بنده با گفتن إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعِینُ نهایت سرسپردگى خود را نسبت به خداوند متعال اعلام مى دارد و با بریدن از غیر خدا سر بر آستانه او مى ساید و به انقطاع از غیر او مى رسد. در این تعبیر، عبادت و استعانت در انحصار خدا قرار داده مى شود و بنده جز خدا کسى را شایسته پرستش نمى داند و جز خدا کسى را سزاوار کمک خواهى نمى بیند.
جالب این است که در اینجا طبق تعلیم الهى، فرد عبادت و استعانت خود را شایسته درگاه الهى نمى بیند و براى همین، عبادت و استعانت خود را مخلوط به عبادت و استعانت بندگان دیگر مى کند و به اصطلاح، فعل متکلم مع الغیر بکار مى برد تا مگر عبادت او پیوسته با عبادت دیگران شایستگى یابد و مورد قبول درگاه الهى قرار گیرد.کمک خواستن و استعانت از خدا پس از عبادت براى او، نکته ظریفى دارد و آن اینکه حتى در حال انجام عبادت هم ما محتاج کمک و یارى خدا هستیم و اگر او یاریمان نکند، عبادتى از ما سر نخواهد زد و یا اگر هم عبادتى کردیم اى بسا با دچار شدن به خودبینى و عجب، آن عبادت فاسد شود و به جاى وصول به حق، ما را از حق دور سازد این است که همواره باید از خدا کمک خواست تا وساوس شیطانى و شرور نفس را از ما دور کند و عبادتمان چنان باشد که مورد رضایت اوست.
دیگر اینکه این آیه شریفه ما را به توحید در عبادت رهنمون مى شود زیرا مى دانیم که توحید بر چهار قسم است. توحید ذات، توحید صفات، توحید افعال و توحید عبادت. یک موحد و خدا شناس هم باید بر یگانگى ذات و صفات خدا ایمان داشته باشد و هم تمام کارها را از خدا بداند و هم عبادت خود را مخصوص او کند و غیر او را نپرستد.
اهْدِنَا الصِّراطَ … پس از آنکه عبادت و استعانت خود را مخصوص خداوند قرار دادیم، قرآن به ما چنین تعلیم مى کند که از خدا بخواهیم که ما را به راه راست هدایت کند: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ البته هدایت الهى انواع و اقسامى دارد که بعضى از آنها عبارتند از:
هدایت تکوینى: این نوع هدایت همه موجودات جهان را شامل مى شود.
هدایت عقلى: که مخصوص انسان است و انسان از طریق عقل و تفکر راه رامى یابد.
هدایت تشریعى: این نیز مخصوص همه انسانهاست که توسط پیامبران انجام مى گیرد.
هدایت خاص: این نوع هدایت مخصوص مؤمنان است. وقتى کسى با اختیار و آزادى راه انبیاء را انتخاب کرد در این حالت خداوند با هدایتهاى خاص خود چنین بنده اى را نوازش مى دهد و او را بالا مى برد و به مراحل عالیه اى مى رساند.درباره این نوع هدایت که در انحصار مؤمنان و راهیان راه خداست، در قرآن مجید آیات متعددى آمده است از جمله:
وَ یَزِیدُ اللَّهُ الَّذِینَ اهْتَدَوْا هُدىً (مریم/ 76) و خداوند بر هدایت کسانى که هدایت یافته اند مى افزاید.
وَ الَّذِینَ اهْتَدَوْا زادَهُمْ هُدىً وَ آتاهُمْ تَقْواهُمْ (محمد/ 17) و کسانى که هدایت شدند خداوند بر هدایت آنها مى افزاید و تقوایشان مى دهد.
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا (عنکبوت/ 69) و کسانى که در راه ما کوشش کردند. آنها را به راههاى خود هدایت خواهیم کرد.
طبق این آیات و آیات مشابه دیگر، مؤمنان و هدایت یافته گان بر هدایتشان افزوده مى گردد و به درجات بالاترى از هدایت مى رسند و این یک نوع عنایت مخصوص خداوند است که شامل حال مؤمنان مى شود.
با توجه به مطلب بالا پاسخ این سؤال روشن مى گردد که مؤمنى که نماز مى خواند و هدایت شده است چگونه از خدا براى خود طلب هدایت مى کند و مى گوید: اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ او که هدایت یافته است پس درخواست هدایت براى چیست؟ پاسخ این است که هدایت درخواستى در اینجا همان هدایت مخصوص مؤمنان است.
اساساً هدایت شدگان و مؤمنان در هر لحظه اى به هدایت جدید و فیض جدید نیازدارند و چون هدایت براى رسیدن به کمال مطلق یعنى ذات الهى است بنابراین درجات نامحدود و نامعینى دارد و با توجه به این مطلب حتى پیامبران نیز محتاج هدایت هستند.
در آیه مورد بحث، متعلق هدایت هم ذکر شده و آن «صراط مستقیم» است صراط مستقیم یعنى راهى که روشن و آشکار است و هیچگونه کجى در آن نیست افتادن در چنین راهى بدون تردید انسان را به حق و اصل مى کند زیرا که ممکن است میان مبدأ و مقصد راههاى متعددى باشد که همه بالاخره مبدأ را به مقصد وصل کند ولى راه مستقیم میان مبدأ و مقصد بیش از یک راه نمى تواند باشد و همان در عین حال نزدیکترین راه هم هست همانگونه که گفته اند: نزدیکترین فاصله میان دو نقطه، خط مستقیم است و بیش از یکى هم نیست. از نظر قرآن کریم راه براى خدا بسیار است ولى صراط مستقیم بیش از یکى نیست و لذا در آیاتى از قرآن مجید کلمه «سبیل» که آنهم به معناى راه است در نسبت به خدا گاهى به طورت مفرد و گاهى به صورت جمع آمده است. به صورت مفرد، مانند:
إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا (صف/ 4) خداوند دوست دارد کسانى را که در راه او به صف شده اند و مقاتله مى کنند.
و به صورت جمع، مانند:
وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا (ترجمه آن گذشت) اما «صراط مستقیم» که سى و سه بار در قرآن تکرار شده است همیشه به صورت مفرد آمده زیرا معلوم است که راه روشنِ راست بیش از یکى نمى تواند باشد.
در مورد تعیین مصداق «صراط مستقیم» و اینکه منظور از صراط مستقیم چیست، گفته شده که منظور اسلام یا قرآن یا دین حق خدا یا ولایت پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام است اما به نظر مى رسد که اگر عنوان جامعى پیدا کنیم که همه اینها را شامل شود، بهتر خواهد بود. خوشبختانه در آیه اى از قرآن کریم، صراط مستقیم به عنوانى اطلاق شده است که جامع همه عنوانهاى فوق است و آن «دین قیم» مى باشد که منظور دین استوارى است که همه پیامبران و در رأس آنها حضرت ابراهیم داعى بر آن بوده اند. به این آیه توجه کنید.
قُلْ إِنَّنِی هَدانِی رَبِّی إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ دِیناً قِیَماً مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً (انعام/ 161) بگو پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده که همان دین استوار و آیین حنیفى ابراهیم است. از این آیه بخوبى فهمیده مى شود که صراط مستقیم که یکى بیش نیست، همان دین استوار خداوندى است که انبیاء منادى آن بوده اند و همان حقیقت واحده است که به صورت کاملتر به وسیله پیامبر اسلام آورده شده و پرواضح است که شامل اسلام و قرآن و نیز ولایت ائمه که کامل کننده اسلام است، مى شود.
از طریق همین دین الهى است که انسان از انحرافات و کج رویها نجات مى یابد و با اطمینان کامل به سوى خدا مى رود و به تعبیر قرآن اعتصام به خدا پیدا مى کند و چون این «اعتصام» حاصل شد، او در صراط مستقیم قرار خواهد گرفت:
وَ مَنْ یَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِیَ إِلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ (آل عمران/ 101) و کسى که به خداوند چنگ بزند پس به صراط مستقیم هدایت شده است.
آیه (7) صِراطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ … مردم از لحاظ هدایت سه گروه هستند گروهى هدایت یافته اند و گروهى هدایت نیافته اند و با حق در ستیز هستند و لجاجت مى کنند و گروه سوم گمراهانى هستند که از صراط مستقیم دور افتاده اند ولى با حق و حقیقت سر عناد ندارند.
این تقسیم بندى که در آیه مورد بحث آنهم به صورت دعا به عمل آمده است، ناظر بر همین است که گفتیم. در این آیه از خداوند مى خواهیم که ما را به راه کسانى که به آنها نعمت داده است هدایت کند نه راه غضب شدگان و نه راه گمراهان. طبق این بیان مردم سه گروه مى شوند:
گروه اول: نعمت داده شدگان گروه دوم: غضب شدگان
گروه سوم: گمراهان.
معلوم است که منظور از گروه اول مؤمنان واقعى هستند که از نعمت هدایت الهى برخوردارند و آنها طبق یکى از آیات قرآنى که در زیر مى خوانید، همان پیامبران و صدیقین و شهداء و صالحین هستند:
وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُولئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مِنَ النَّبِیِّینَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُولئِکَ رَفِیقاً (نساء/ 69) و هر کس خدا و رسول او را اطاعت کند با کسانى همراه خواهد بود که خداوند به آنها نعمت داده از پیامبران و صدیقین و شهداء و صالحان و آنان همراهان نیکویى هستند.
و اما گروه دوم که همان غضب شدگانند، کسانى هستند که کارهایى انجام داده اند که خدا را به غضب آورده اند و آنها طبق بعضى از آیات قرآنى مشرکان و منافقان و یهود و کسانى هستند که مؤمنى را به ناحق و از روى عمد بکشند که این مصداق اخیر مى تواند از مسلمانها هم باشد منتهى مسلمان فاسقى که با قتل عمد غضب خدا را سبب شده است.
در آیه اى که مى خوانیم مغضوب بودن مشرکان و منافقان ذکر شده است:
وَ یُعَذِّبَ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ الظَّانِّینَ بِاللَّهِ ظَنَّ السَّوْءِ عَلَیْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ (فتح/ 6) و عذاب کند مردان منافق و زنان منافق و مردان مشرک و زنان مشرک را که درباره خداوند گمان بد کرده اند روزگار بد برخود آنها ست و خدا بر آنها غضب نموده و لعنت کرده است.
و در آیه زیر مغضوب بودن قوم یهود ذکر شده است:
وَ ضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَ الْمَسْکَنَةُ وَ باؤُ بِغَضَبٍ مِنَ اللَّهِ (بقره/ 61) و بر آنها (یهود) ذلت و بیچارگى رقم زده شد و به غضبى از خدا گرفتار شدند.
و در آیه زیر مغضوب بودن کسى که قتل عمد کند خواه کافر و خواه مسلمان بیان شده است:
وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَ غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ لَعَنَهُ (نساء/ 93) و کسى که مؤمنى را از روى عمد بکشد پس جزاى او جهنم است که همیشه در آن خواهد بود و خدا بر او غضب و لعنت مى کند.
در یک جمع بندى از کسانى که مغضوب خدا شده اند مى توانیم بگوییم کسانى که با خداوند ستیزه جویى کنند خواه به صورت شرک و نفاق باشد و یا اگر هم به ظاهر مؤمن است با ارتکاب گناه بسیار بزرگى چون کشتن یک فرد مؤمن آنهم از روى عمد و آگاهى. در هر صورت ستیزه جویى با خدا و عناد و لجاجت در برابر دین خدا موجب برانگیخته شدن غضب الهى مى شود.
در آیه مورد بحث از خدا مى خواهیم که ما را از این غضب شده ها قرار ندهد و از اینکه کارى از ما سر بزند که موجب غضب اوست ما را حفظ نماید.
گاهى گفته مى شود که منظور از «مغضوب علیهم» یهود هستند این گفته را باید از باب بیان مصداق دانست به این معنا که یکى از مصادیق روشن آنها یهود هستند که در قرآن در آیات متعددى از جمله در آیه اى که نقل کردیم مورد غضب خداوند واقع شده اند.
و اما گروه سوم که همان گمراهانند، شامل کسانى مى شود که از راه مستقیم کنار افتاده اند و دین حق را که همان اسلام است نپذیرفته اند حال یا از روى عناد باشد و یا از روى جهالت و نادانى.
با بررسى موارد کلمه ضلال و مشتقات آن در قرآن، معلوم مى شود که گمراهان شامل کافران و ظالمان و معصیت کاران است که از جمله آنها نصارى مى باشند.
در آیه اى که در زیر مى خوانیم کافران همان گمراهان معرفى شده اند:
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَ صَدُّوا عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالًا بَعِیداً (نساء/ 167) کسانى که کافر شدند و از راه خدا منع کردند به گمراهى دورى افتادند.
و در آیه اى که مى خوانیم اهل معصیت گمراه شناخته شده است:
وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالًا مُبِیناً (احزاب/ 37) و کسى که به خدا و پیامبر او معصیت کند همانا به گمراهى آشکارى افتاده است.
و در آیه زیر هر چند نامى از نصارى برده نمى شود ولى مطابق تفسیر و شأن نزول آیه درباره نصارى و گمراهى آنان است:
وَ لا تَتَّبِعُوا أَهْواءَ قَوْمٍ قَدْ ضَلُّوا مِنْ قَبْلُ وَ أَضَلُّوا کَثِیراً (مائده/ 77) و از خواهش هاى قومى پیروى نکنید که از پیش گمراه شده اند و بسیارى را گمراه کرده اند.
و در آیه زیر گمراه بودن ظالمان بیان شده است:
بَلِ الظَّالِمُونَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ (لقمان/ 11) بلکه ستمگران در گمراهى آشکار هستند.
با توجه به آیات بالا و آیات مشابه آنها مى توان گفت که «ضالین» اعم از «مغضوب علیهم» مى باشد ولى با عنایت بر اینکه این دو تعبیر در کنار هم ذکر شده اند و به اصطلاح «قسیم» یکدیگرند، مى توان «مغضوب علیهم» را اهل عناد و لجاجت که با خدا ستیزه جویى مى کنند دانست و «ضالین» را دور افتادگان از مسیر الهى دانست که از روى جهالت و نه از روى عناد راه را گم کرده اند.
چند روایت
1- عن ابى عبد الله (ع) قال: شکر النعمة اجتناب المحارم و تمام الشکر قول الرجل:
الحمد لله رب العالمین (1) امام صادق فرمود: شکر نعمت دورى از گناهان است و شکر کامل این سخن است: الحمد لله رب العالمین
2- عن الصادق (ع) الله اله کل شى ء الرحمن بجمیع خلقه، الرحیم بالمؤمنین خاصه (2) امام صادق (ع) فرمود: «الله» معبود همه چیز و «رحمن» مربوط به همه خلق و «رحیم» مخصوص مؤمنان است.
3- عن الصادق (ع): اهدنا الصراط المستقیم یعنى ارشدنا للزوم الطریق المؤدى الى محبتک و المبلغ الى جنتک … (2)
امام صادق (ع) فرمود: «اهدنا الصراط المستقیم» یعنى ما را بر ملازمت بر آن راهى که به محبت تو مى رساند و به بهشت تو رهنمون مى شود، ارشاد فرما.
4- عن امیر المؤمنین «اهدنا» یعنى ادم لنا توفیقک الذى اطعناک به فى ما ضى ایامنا حتى نطیعک کذلک فى مستقبل اعمارنا (2) امیر المؤمنین (ع) فرمود: منظور از «اهدنا» این است که خدایا ادامه بده به ما آن توفیق خود را که به سبب آن در گذشته تو را اطاعت کردیم تا اینکه در آینده و بقیه عمرمان نیز اطاعت کنیم.
5- عن ابى عبد الله قال: الصراط هو الطریق الى معرفته (3) امام صادق (ع) فرمود: صراط همان راه شناخت خداوند است.
6- عن ابى عبد الله قال: الصراط المستقیم امیر المؤمنین (3) امام صادق فرمود: صراط مستقیم همان امیر المؤمنین است.
این دو حدیث در مقام بیان مصداق هستند و همانگونه که در تفسیر آیه ذکر کردیم صراط مستقیم معناى عامى دارد که شامل توحید و ولایت ائمه نیز مى شود.
7- عن ابى عبد الله (ع) عن قول الله: «غیر المغضوب علیهم و لا الضالین» قال: هم الیهود و النصارى (4) امام صادق (ع) فرمود: منظور از «غیر المغضوب علیهم و لا الضالین» یهود و نصارى هستند.
8- عن الامام الرضا (ع) قال: (غیر المغضوب علیهم) استعاذة من ان یکون من المعاندین الکافرین المستخفین به و بامره و نهیه (و لا الضالین) اعتصام من ان یکون ضلوا عن سبیله من غیر معرفة (5) امام رضا (ع) فرمود: (غیر المغضوب علیهم) پناه بردن به خداست از اینکه انسان از اهل عناد و کفر باشد که خداوند و امر و نهى او را سبک مى شمارند (و لا الضالین) چنگ زدن به خداست از اینکه از کسانى باشد که از روى ناآگاهى از راه خدا گمراه شده اند.
این دو نوع تفسیر از دو گروه مغضوب علیهم و ضالین، با یکدیگر مغایرت ندارند یکى بیان کلى است و دیگرى بیان مصداق است زیرا نوع یهود مصداق اهل عناد و نوع نصارى مصداق گمراهان ناآگاه هستند به تفصیلى که در تفسیر آیه گذشت. (6)
1) کافى ج 2 ص 95.
2) تفسیر صافى ج 1 ص 72.
3) تفسیر البرهان ج 1 ص 5.
4) تفسیر البرهان ج 1 ص 51.
5) من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 310.
6) کوثر، ج 1، یعقوب جعفری، ص 9-34.