//سوره الأخلاص
حجة التفاسیر کلمه (اللّه) به (خدا) ترجمه شده است و مراد از خدا، ذات مستجمع جمیع صفات کمال است.
کلمه (هو) که مراد خداست به (غیب مطلق) ترجمه شده است.
کشاف:
سوره اخلاص مکى.
مشتمل بر: 4 آیه.
15 (1) کلمه.
47 حرف.
(تفسیر تنویر المقباس).
داراى تعلیقات
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
مقدّمه
عبد اللّه بن سلام (اعلم علماء یهود) به مکه رفت و بخدمت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم رسید.
حضرت، عبد اللّه را قسم داد و فرمود: آیا مرا بعنوان رسول اللّه در توراة مى یابى؟ عبد اللّه عرض کرد: پروردگار خودت را توصیف کن. این سوره نازل شد و پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بر عبد اللّه تلاوت فرمود. و این سبب اسلام او شد و اسلام آورد. و لیکن، اسلام خود را مکتوم میداشت تا آن زمان که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم به مدینه هجرت فرمود. آنگاه، اسلام خود را آشکار کرد (تفسیر قاضى بیضاوى بنقل تفسیر مجمع البیان).
محرر این تفسیر گوید: تفصیل اسلام عبد اللّه را در سوره «احقاف» از همین تفسیر به بینید.
ضمنا در شأن نزول سوره، از سائلان مختلف اسم برده شده این سوره، دعوتش جهانى است و به تمام مشرکین و نیز به تمام مذاهبى که شرک در عقایدشان آمیخته است، جواب میدهد:
قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ. اللَّهُ الصَّمَدُ. لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ. وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ.
خدا
اى پیامبر! در جواب (آنکه از نسبت (2) من مى پرسد) بگو: غیب مطلق (3)
ذاتى است که به تمام صفات کمال، آراسته و از کلیه عیوب و نقائص، پیراسته است (4) (و بدیهى است که چنین ذاتى) یکتاست (زیرا، ذاتى که از هر جهت سر آمد باشد، عقلا محال است دو تا بشود. چه آنکه، اگر دو تا شد معلوم میشود که سر آمد نیست. داشتن «همتا» اعظم نقائص است. «همتا» یک گونه اراده ها دارد. اگر نتواند بموقع اجراء بگذارد که «همتا» نیست، و اگر بتواند بموقع اجراء بگذارد در این صورت آن تاى دیگر، یا مى تواند جلوگیر او باشد یا نه: اگر بتواند که جلوگیر باشد پس، همین، «یکتا» ست، و اگر نتواند جلوگیر باشد که «همتا» نخواهد بود).
ذاتى که به تمام صفات کمال آراسته و از کلیه عیوب و نقائص پیراسته است، از همه کس و از همه چیز بى نیاز است (زیرا، اگر بى نیاز نباشد و محتاج باشد، کامل نخواهد بود).
چنین ذاتى، نزائیده و فرزند ندارد (زیرا، ممکن نیست خدا نظیر خود را بوجود بیاورد). و چنین ذاتى زائیده نشده و پدر و مادر ندارد (زیرا، کسى نبوده و نیست و نخواهد بود که بتواند چنین ذات کاملى را بوجود بیاورد) (5).
و چنین ذاتى (بشر حى که بیان شد) (در هیچ کارى) همتا و همسر ندارد.) زیرا، همتا و همسر داشتن نشانه احتیاج است) و (بخلاصه چنین ذاتى) یکتاست.
تعلیقات
1- در این روزگار از کلمه «خدا» همان معنى «اللّه» اراده میشود. و معناى قدیم الایام آن، از قبیل: «خداى نامه» و «کدخدا» و «دهخدا» و «ناخدا»، منظور نیست 2- این سوره اسامى متعدد دارد: «1- اخلاص» زیرا، هر کس بمفاد آن آن معتقد باشد مؤمن مخلص است. «2- توحید» زیرا، غیر از توحید محض سخنى دیگر در آن نیست. «3- صمد» بمناسبت اسم «صمد» که در سوره هست. «4- قل هو اللّه احد» بمناسبت کلمات اول سوره. «5- نسبة الرب» زیرا، در حدیث آمده که هر چیزى نسبتى دارد و نسبت پروردگار، سوره اخلاص است. «6- سوره کافرون و این سوره را، مقشقشتان (6) هم مى گویند» زیرا، قشقشه بمعنى بهبودى بیمار است. و این دو سوره بیماران شرک و نفاق را بهبودى مى بخشد (تفسیر مجمع البیان بترجمه و خلاصه).
3- ترکیب نحوى «قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ» به این گونه است که: «هو» مبتداء است و «اللّه» خبر آن است و «احد» بدل است. حاج مولى هادى سبزوارى در کتاب اسرار الحکم که بر حسب تقاضاى ناصر الدینشاه قاجارى نوشته است مى نویسد:
[ «هو»: اشارتست به مرتبه احدیّت که وجود بحت بسیط است که لا اسم و لا رسم، غیب الغیوب و غیب مطلق است.
«اللّه»: تعبیر است از مرتبه واحدیّت که وجود ذات از حیثیّت مجمعیّت جمیع اسماء و صفات باشد.
و «هو» پیش بسیارى از عرفاء، اسم اعظم است، چه هیچ تعیّن ندارد، و مدلولش نیست مگر وجود صرف. و پیش بعضى، «اللّه» اسم اعظم است، بسبب جامعیّت مدلولش همه اسماء و صفات را.
و تا توهّم ترکیب نشود، حق فرموده «احد»، چه تکثّر، بحسب اسماء و صفاتست، نه بحسب وجود، که وجود هر یک با دیگرى و وجود جمیع با وجود مسمّى و موصوف، واحد است. و کلام از قبیل قول حق است که: «قُلِ اللَّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ» (7). و اعراب دیگر: «هو» مبتداء است و «اللّه» بدل است و «احد» خبر است و امّا «هو» را ضمیر شأن گرفتن که قول بسیارى از مفسّرین است، خلاف اصل است.
و اینکه «هو» را اسم گرفتیم تابع شدیم حدیث شریفى را که امین الاسلام، شیخ طبرسى در تفسیر مجمع البیان نقلکرده از حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام که فرموده:
«حدّثنى ابى عن ابیه عن امیر المؤمنین انّه قال: رأیت الخضر فى المنام قبل بدر بلیلة فقلت له: علّمنى شیئا انتصر به على الاعداء فقال: قل: (یا هو یا من لا هو الّا هو (8)) فلمّا اصبحت قصصت على رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فقال: یا على! علمت الاسم الاعظم. فکان على لسانى یوم بدر.
قال: و قرء علیه السّلام یوم بدر (قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ) فلمّا فرغ قال: (یا هو یا من لا هو الا هو اغفر لی و انصرنى على القوم الکافرین). و کان یقول ذلک یوم صفّین، و هو یطارد فقال له عمّار بن یاسر: یا امیر المؤمنین! ما هذه الکنایات؟ قال: اسم اللّه الاعظم و عماد التوحید للّه تعالى (لا اله الا هو) ثم قرء (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ (9)) و آخر الحشر ثمّ ترک (10) فصلّى اربع رکعات قبل الزوال (11)] (12).
4- فرق «احد» با «واحد» این است: در کتاب مجمع البحرین در لغت «وحد» بترجمه مى نویسد: بعض از دانشمندان گفته است: «واحد» با «احد» از چند جهت فرق دارد:
اولا: «واحد» متفرد بالذات است و «احد» متفرد بالمعنى است. ثانیا: «واحد» بر عاقل و غیر عاقل گفته میشود و اما «احد» فقط بعاقل گفته میشود (13).
ثالثا: «واحد» در تقسیم و شمار داخل میشود. و لیکن، «احد» در تقسیم و در شمار داخل نمیشود.
«واحد»: اول اعداد است. و اینکه مى گویند: فلان شخص «واحد» ندارد، یعنى نظیر ندارد (ه).
5- معانى «واحد» بشرح زیر است:
در کتاب اعلام الدین تألیف ابو محمّد حسن بن ابو الحسن دیلمى از مقداد بن شریح برهانى از پدرش روایت کرده که گفت: مردى در روز جنگ جمل در خدمت على علیه السّلام بپاخاست و گفت: یا امیر المؤمنین! آیا تو میگوئى خدا «واحد» است؟ در همین صحبت بود که لشکریان باو حمله ور شدند که اى اعرابى! این چه هنگام سؤال است!؟ مگر نمى بینى که امیر المؤمنین مشغول تقسیم بندى قلب لشکر است! حضرت فرمود: کارى باو نداشته باشید. مدّعاى این اعرابى همان استکه از این قوم که با آنان در پیکاریم، مى خواهیم.
آنگاه، حضرت فرمود: اى اعرابى! اینکه گفته میشود: خدا «واحد» است، چهار معنى براى آن میتوان کرد که دو معناى آن بر خدا روا نیست، و دو معناى آن براى او ثابت است:
اما، آن دو معنى که بر خدا روا نیست:
اول- این استکه گفته شود: خدا «واحد» است و مقصود «واحد» (یعنى یک) از باب اعداد (یعنى شمار: یک، دو، سه تا آخر) باشد. این معنى روا نیست زیرا، چیزى که دوم ندارد بشمار در نمیآید. آیا نمى بینى گوینده «ثالث ثلاثه» (که مسیحیان اند) کافرند
دوم- این استکه گفته شود: خدا «واحد» است و مقصود یک نوع از جنس باشد (مانند حیوان که جنس است و یکنوعش انسان است و نوع دیگرش اسب است و …). این معنى هم بر خدا روا نیست. زیرا، (خدا، هم جنس ندارد و) تشبیه خداست بغیر خدا، و خدا بالاتر و والاتر از تشبیه است.
و اما آن دو معنى که براى خدا ثابت است:
اول- این استکه گفته شود: خدا «واحد» است (یعنى یکتاست) و مراد این استکه: در چیزها شبیه و مثلى ندارد. این معنى براى پروردگار ما ثابت است.
دوم- این استکه گفته شود: خدا «واحد» است یعنى احدىّ المعنى است. و بعبارت دیگر، تجسم پیدا نمى کند، نه در وجود و نه در عقل و نه در وهم. و این معنى هم براى پروردگار ما (عز و جل) ثابت است (کتاب کشکول شیخ بهائى ص 257 و 258 چاپ حاج نجم الدوله بترجمه).
6- سؤال از رؤیت خدا است: صدوق در کتاب توحید از عاصم بن حمید بترجمه نقلکرده که: در خدمت حضرت صادق علیه السّلام بودم و براى حضرت نقلکردم که مردم در باره رؤیت خدا، میگویند: خدا را مى توان دید.
حضرت فرمود: خورشید، یک جزء از هفتاد جزء از نور کرسى است و کرسى یک جزء از هفتاد جزء از نور عرش است و عرش یک جزء از هفتاد جزء از نور حجاب است و حجاب یک جزء از هفتاد جزء از نور سرادقات است. اکنون، اینها اگر راست میگویند به خورشید بى مانع ابر، نگاه کنند. (شرح طریحى بر ص 25 کتاب شرح باب حادى عشر).
محرر این تفسیر گوید: مراد از دیدن، دیدن با چشم سر است. و اما، موضوع رؤیت بچشم دل بحقائق ایمان، مبحث دیگرى است.
7- بیان صفات خدا- ضابطة: «کلما یوجد من صفاته تعالى دون النقیض فهو من صفات الذات و معه فمن صفات الافعال» (شرح طریحى بر ص 27 کتاب شرح باب حادى عشر):
یعنى صفات خدا بر دو قسم است:
اول- صفات ذات، مانند: علم، قدرت، حیاة و هکذا. و علامت صفات ذاتى این استکه: نقیض ندارد.
دوم- صفات افعال، مانند: احیاء و اماته- مقدم و مؤخر- معطى و مانع، و هکذا.
و علامت صفات افعال این استکه: نقیض دارد.
8- «بخت» رمز است: لسان الغیب شیراز، رمز سوره «اخلاص» را کلمه «بخت» قرار داده است:
شد لشکر غم بى عدد، از «بخت» میخواهم مدد
تا فخر دین «عبد الصمد» (14) باشد که غمخوارى کند
«بخت» در حساب اعداد یکهزار و دو است و اعداد این سوره نیز یکهزار و دو است [عدد بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، (786) است. و عدد سوره بدون بسم اللّه (1002) است.
و جمع اعداد بسم اللّه با سوره، بالغ بر (1788) است ].
محرر این تفسیر گوید: گرچه مبناى این مفسر بر این بوده که در باب اعداد و اوفاق و او راد و اذکار ارباب ریاضت و اهل اللّه، در این مجلدات تفسیر وارد نشوم، و اگر توفیق خدا مدد کرد در کتابى جداگانه بنگارم، و لیکن، براى نمونه از کتاب تسخیرات، این یک موضوع را براى توضیح شعر لسان الغیب نقل میکنم:
در تسخیر ملائک: بروز پنج شنبه اول ماه بعد از نماز صبح غسل کند و در مکان پاک و مطهر درآید و هزار بار سوره قل هو اللّه بخواند و همچنین بعد از نماز پیشین هزار بار و بعد از نماز عصر هزار بار و بعد از نماز مغرب هزار بار و بعد از نماز خفتن هزار بار و در نصف شب هزار بار. و بعد از فراغ از آن، دو رکعت نماز بگذارد و تا چهارده روز بدین ترتیب بخواند که مجموع، هشتاد و چهار هزار شود. و روز پنجشنبه سوم، پانزده هزار بار بخواند و بعد از آن هزار بار این دعاء بخواند: «یا حنان أنت الذى وسعت کل شى رحمة و علما» و صد نوبت این دعاء بخواند: «اللهم إنى أسألک أن تسخر لى خدام هذه السورة الشریفة بحق لا إله إلا اللّه- محمّد رسول اللّه» چون از خواندن دعاء فارغ شود، دیوار بشکافد و فرشته ئى بیرون آید و گوید: السلام علیک اى بنده صالح. میان من و تو برادرى شد بعد ازین، پى هر چیز مرو و غیبت مردم مگو و هر پنجشنبه قبور مسلمانان را زیارت میکن و سوره اخلاص میخوان. و گوید: نام من عبد الله است. چون «قل هو اللّه» بخوانى حاضر شوم و تو را به طرفة العین بمکه معظمه برسانم و باز آورم. و دیگرى بیاید و گوید: نام من عبد الاحد است. چون «قُلْ هُوَ اللَّهُ» بخوانى بیایم و براى تو روزى حلال بیاورم و بر چیزهاى مخفى تو را مطلع گردانم. و سومى بیاید و بگوید:
نام من عبد الصمد (15) است. چون «قُلْ هُوَ اللَّهُ» بخوانى زود حاضر شوم و تو را کیمیا بیاموزانم و بهر کارى که اراده فرمائى سر انجام دهم. همچنین عهد و پیمان کنند و رخصت شوند.
باید که در ایام دعوت، جامه سفید بپوشد و نان جو بى نمک و دانه انگور سیاه و مغز بادام خورد و هر صباح عود در آتش نهد بتوفیق خدا زود بمقصود رسد (کتاب تسخیرات از محمّد عثمان مشتمل بر فنون پنجگانه چاپ هند سال 1906 میلادى ص 81)
خواص سوره اخلاص
سوره اخلاص بنقل از حضرت امیر المؤمنین على علیه السّلام (مدرک نسخه خطى «ملحقات تقویم المحسنین و احسن التقویم» فیض کاشانى) بیست و پنج خاصیت دارد، از: دفع علت ها، و آمدن غایب، و قطع تب، و دفع درد سر، و یافتن گم شده، و کفایت مهمات، و توجه مطلوب، و بسخن در آمدن گنگ، و فراخى روزى، و ظفر بر دشمن، و خواستگارى منظور، و ایمنى از هول منکر و نکیر، و حفظ ناموس از خیانت، و محبت خلایق، و شفاى بیمار، و ایمنى از سحر و رفع آثار سحر، و کشف کردن شوهر سیرت و خصلت باطنى زن خود را، و سلامتى ایمان، و عزت نزد ملوک و بزرگان، و گرفتار نشدن به مصیبت، و سایر مهمات.
محرر این تفسیر گوید: تأثیر هر سوره و یا هر آیه و یا هر اسم از اسماء الهى، منوط به تحقق عامل است به مفاد سوره یا آیه یا اسم. با این شرط، نتیجه حتمى است و الافلا.
مکسر سوره اخلاص.(16)
1) 18 کلمه.
2) النسبة (بکسر النون) و النسبة (بضم النون): القرابة- ایقاع التعلق و الارتباط بین الشیئین- التمائل بین علاقات الاشیاء او الکمیات. یقال مثلا «نسبة 4 الى 8 کنسبة 5 الى 11» و یقال «بالنسبة الى کذا» اى بالنظر الیه و بالقیاس علیه (منجد).
3) غیب مطلق، ترجمه کلمه «هو» است.
4) تمام کلماتیکه درشت چیده شده از: «ذاتى … پیراسته است»، به معنى «اللّه» میباشد.
5) لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ: اى لا نظیر له لا فى الاواخر و لا فى الاوائل. ب.
6) مقشقشتان بصیغه تثنیه مؤنث، اسم فاعل از باب «دحرج»: قُلْ یا أَیُّهَا الْکافِرُونَ و سوره اخلاص است بواسطه اینکه اینها بهبود کننده اند از نفاق و شرک، بهبود میکنند اینها را، چنانکه بهبود میکند قطران که به شتر میمالند، گرى شتر را (اقتباس از شرح قاموس).
7) سوره انعام آیه 91.
8) یا هو یا من هو یا من لا یعلم ما هو الا هو اغفر لی و انصرنى على القوم الکافرین (کتاب بحر المعارف چاپ سنگى تبریز سال 1293 ص 4- تألیف آخوند ملا عبد الصمد همدانى). محرر این تفسیر گوید: نسخه متن صحیح است.
9) وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ (تفسیر مجمع البیان).
10) «ترک» غلط و «نزل» صحیح است.
11) دنباله حدیث را در تفسیر مجمع البیان در ذیل سوره اخلاص به بینید.
12) کتاب اسرار الحکم ص 426 و 427.
13) این اصطلاح، اصطلاح ادبى است و خداى «واحد» و «احد»، خود عقل آفرین است. […..].
14) این همان شاخ نبات لسان الغیب است که تفال زنندگان، قبل از گشودن دیوان او مى گویند: «اى خواجه حافظ شیرازى- تو کاشف هر رازى- بحق شاخ نباتت که به آن مى نازى- این راز را بمن بنما- یا مظهر العجائب یا مرتضى على».
15) این همان عبد الصمد مذکور در شعر «لسان الغیب» است که در بالا مسطور است.
16) حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، سید عبدالحجت بلاغی، ج 7، ص 331-341، انتشارات حکمت، قم، 1386 ق.