جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ذکر (4)

زمان مطالعه: 20 دقیقه

//جایگاه تسبیح

تسبیح و تنزیه خدا، ریشه ی تمام عقاید و تفکرات صحیح اسلامى است: توحید، یعنى منزه دانستن خدا از شریک. (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یُشْرِکُونَ .) (1)

عدل، یعنى منزه دانستن خدا از ظلم. «سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا کُنَّا ظالِمِین » (2)

نبوت و امامت، یعنى منزه دانستن خدا از بى هدفى، بى برنامگى و رها کردن مردم در دریاى هوسها و سلیقه ها. (وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى بَشَرٍ مِنْ شَیْ ء) (3)

آنها مى گویند خداوند پیامبرى نفرستاده، در حقیقت خدا را درست نشناخته اند.

معاد، یعنى منزه دانستن خدا از اینکه آفرینش را پوچ و باطل، و پایان جهان را نابودى قرار دهد. (رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَک ) (4)

(أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُون ) (5)

آیا گمان کردید ما شما را بیهوده آفریدیم و بازگشت شما بسوى ما نیست؟ آرى خدا از این کار عبث و بیهوده منزه است.

تسبیح خدا، نه فقط سرچشمه ى عقاید اسلامى، بلکه مایه بسیارى از کمالات روحى و معنوى است:

سبحان الله، سرچشمه ى رضاست. اگر او را از هر نقصى منزه بدانیم، به مقدرات او رضا مى دهیم و تسلیم مشیت حکیمانه او مى شویم.

سبحان الله، سرچشمه ى توکل است. کسى که از هر نیازى بدور و از هر ضعف و عجزى منزه است، چرا بر او تکیه و توکل نکنیم. (سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِی ) (6)

سبحان الله، مایه عشق به خداست. ذاتى که از هر عیب و نقص پاک باشد، محبوب انسان است و به او عشق مى ورزد.

سبحان الله، مقدمه ى حمد و ستایش خداست. ستایش از ذاتى که هیچ زشتى و ناپسندى در او راه ندارد. لذا در تسبیحات اربعه، سبحان الله مقدم بر الحمدلله آمده است. سبحان الله، کلید نجات از همه خرافات و بافته هاى بشرى است. (فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِفُون ) (7)

شاید بخاطر همین جهات است که در قرآن، فرمان به تسبیح الهى بیش از اذکار دیگر آمده است. امر به تسبیح 16 مرتبه، به استغفار 8 مرتبه، به ذکر خدا 5 مرتبه و به تکبیر 2 مرتبه آمده است. آنهم امر به تسبیح در همه حال و زمان، تا انسان دائما به خدا توجه داشته و او را همواره از هر عیب و نقصى پاک بداند:

(وَ سَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبِها وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ) (8)

هم به هنگام پیروزى و شادکامى خدا را تسبیح کنید: (إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْح … فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ) (9)

و هم در اوج گرفتارى و سختى که تسبیح مایه نجات است: (فَلَوْ لا أَنَّهُ کانَ مِنَ الْمُسَبِّحِین . لَلَبِثَ فِی بَطْنِهِ إِلى یَوْمِ یُبْعَثُون ) (10)

اگر نبود اینکه او (حضرت یونس) از تسبیح گویان بود، تا روز قیامت در شکم ماهى حبس مى شد.

آرى، انسان بخاطر محدودیت هاى فراوان هرگز نمى تواند خدا را بشناسد، پس بهتر است که به ضعف خود اقرار کند و بگوید: تو از اینکه دست فکر و خیال به تو رسد، منزهى و از آنچه دیگران توصیف کنند برترى. (سُبْحانَهُ وَ تَعالى عَمَّا یَقُولُونَ عُلُوًّا کَبِیرا) (11)

تنها بندگان مخلص خدا هستند که با راهنمایى و امداد الهى مى توانند خداوند را معرفى کنند. (سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ . إِلَّا عِبادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِین ) (12)

سبحان الله

نمازگزار در رکوع و سجود، خدا را تسبیح مى کند.

هنگامى که آیه (فَسَبِّحْ بِاسْمِ رَبِّکَ الْعَظِیم ) (13)

نازل شد پیامبر فرمود: این فرمان را در رکوع خود قرار دهید و بگویید:

«سبحان ربى العظیم و بحمده» پروردگار بزرگ من که به ستایش او لب گشوده ام، از هر عیب و نقصى منزه است.

و چون آیه ى «سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَى » (14)

فرود آمد، فرمودند: آن را در سجده قرار دهید و بگویید:

«سبحان ربى الاعلى و بحمده» من پروردگار برترم را همراه با ستایش، تسبیح و تنزیه مى کنم. (15)

پاداش تسبیح

امام صادق علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل مى کند که وقتى بنده اى «سبحان الله» مى گوید، هر چه زیر عرش الهى است همراه او تسبیح مى گوید و به گوینده ى این کلمه ده برابر پاداش مى دهند و وقتى «الحمدلله» مى گوید، خداوند نعمت هاى دنیا را بر او ارزانى مى دارد تا با خدا ملاقات کند و بر نعمت هاى آخرت وارد شود. (16)

تسبیح عملى

امام صادق علیه السلام فرمود: یکى از سخت ترین و مهم ترین امورى که خداوند بر خلق خود لازم کرده، ذکر کثیر است، آنگاه فرمود: منظورم ذکر «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» نیست، گرچه این هم جزء آن است، لکن مرادم «ذِکْرَ اللَّهِ عِنْدَ مَا أَحَلَّ وَ حَرَّم » یاد خدا به هنگام کارهاست، اگر کارى اطاعت خداست، انجام دهد و اگر معصیت اوست ترک کند. (17)

تکرار تسبیح

شخصى وارد خانه امام صادق شد. آن حضرت را در حال رکوع دید که به تسبیح خدا مشغول است و تا 60 مرتبه تسبیح را تکرار کرد و در سجده تا 500 مرتبه. (18)

تکرار تسبیح، نه فقط در نماز، بلکه در مناسک حج مطرح است. هنگام نظر به حجرالاسود، به هنگام سعى بین صفا و مروه و موارد دیگر تکرار تسبیح سفارش شده است. چنانکه در نماز، علاوه بر ذکر رکوع و سجود، در رکعت سوم و چهارم نیز تکرار تسبیحات اربعه آمده است که طبق روایات شیعه و سنى مراد از باقیات الصالحات در آیه ى 46 سوره ى کهف، همین تسبیحات اربعه است. (19)

چنانکه به فرموده ى على علیه السلام ذکر حضرت ابراهیم به هنگام ساختن خانه کعبه، «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» بوده است. (20)

ذکر خدا در فرهنگ نیاکان ما

حال که بحث بدینجا رسید مناسب است نظرى به جایگاه ذکر خدا در فرهنگ اسلامى پدران خود بیفکنیم و ارزش آن را دریابیم:

پدران و مادران با ایمان ما به هنگام تعجب مى گفتند «ما شاء الله»، «سبحان الله». به هنگام ورود به خانه مى گفتند: «یا الله» و در وقت جدا شدن از یکدیگر: «خداحافظ». هنگام برخاستن از جا «یا على». براى رفع خستگى کار مى گفتند: «خدا قوت». در پاسخ احوالپرسى مى گفتند: «الحمدلله» و هنگام تعارف براى غذا: «بسم الله» و در پایان غذا، دعاى سفره و تشکر از خدا.

مادربزرگ ها هم قصه را چنین آغاز مى کردند: یکى بود یکى نبود، غیر از خدا هیچکس نبود. روشن است که تنفس در این فضا و تربیت در این دامان، همیشه و همه جا یاد خدا را در دلها، و نام او را بر زبانها جارى مى سازد. اما دورانى سیاه بر ما گذشت که با فراموش شدن نام خدا، در و دیوار شهرها و حتى روى لباسها، همه و همه جلوه هایى از فرهنگ غرب و عکس هنرپیشه ها گشت. ولى در سایه انقلاب بار دیگر سیمائى از ذکر خدا بر دیوار شهرها و خیابان ها و تابلوها نقش بسته است.

تسبیح موجودات

همه هستى، از آسمان هاى هفتگانه و زمین و آنچه بین آنهاست، تسبیح گوى اویند. (21)

چه جاندار چون پرنده و چه بى جان چون کوه (22)

و رعد و برق. (23)

آن هم تسبیحى آگاهانه و از روى شعور! (کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِیحَه ) (24)

تسبیح فرشتگان به قدرى گسترده است که پیامبر مى فرمود: در آسمان ها یک وجب نیست مگر آنکه فرشته اى در حال نماز و تسبیح است. (25)

امام صادق علیه السلام مى فرماید: هر گاه حضرت داود زبور مى خواند، کوه و سنگ و پرنده اى نبود جز آنکه هم آواى او مى شدند. (26)

در روایات به ما سفارش شده است به صورت چهارپایان نزنید زیرا آنها در حال تسبیح اند. (27)

گر تو را از غیب چشمى باز شد

با تو ذرات جهان همراز شد

نطق آب و نطق خاک و نطق گل

هست محسوس حواس اهل دل

جمله ى ذرات عالم در نهان

با تو مى گویند روزان و شبان

ما سمیعیم و بصیریم و هوشیم

با شما نامحرمان ما خاموشیم

دسته اى گنجشک جیک جیک کنان از مقابل امام سجاد علیه السلام عبور کردند، حضرت رو به اطرافیان کرده و فرمودند:

مرغان هر صبح خدا را تسبیح گویند و قوت روزشان را مسألت بنمایند. (28)

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: مرگ حیوانات زمانى است که تسبیح خدا را ضایع کنند. (29)

بعضى گفته اند: مراد از تسبیح و سجده ى موجودات، معناى مجازى است نه حقیقى. همان گونه که یک تابلوى زیبا، بر ذوق سرشار نقاش و یک دیوان شعر، بر قریحه شاعر شهادت مى دهد، ساختمان اسرارآمیز موجودات بر علم و قدرت و حکمت و دقت خداوند گواهى مى دهند و او را از هر عیب و نقصى بدور مى دارند، و این همان معناى تسبیح موجودات است.

در حالى که اولا هیچ دلیل و شاهدى بر این معنى نداریم و ثانیا در جایى باید دست به تأویل و تحلیل بزنیم که معناى ظاهرى لفظ امرى محال باشد، نظیر آیه ى (یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أیدیهِم) (30)

که مى دانیم محال است خدا دست داشته باشد و لذا مى گوییم: مراد از «یَد الله»، دست قدرت الهى است. اما به صرف اینکه معنایى را نفهمیم حق نداریم دست به تأویل بزنیم.

چگونه دست به تأویل بزنیم، با آنکه خود قرآن مى فرماید: (وَ انْ مِنْ شَىْ ءٍ الاَّ یُسَبِحُ بِحَمْدِه وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ ) (31)

در هستى چیزى نیست جز آنکه ستایش کنان تسبیح خدا کند ولکن شما تسبیح آنها را درک نمى کنید و درنمى یابید.

چگونه دست به تأویل بزنیم، در حالى که قرآن مى فرماید: (وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلا) (32)

بهره ى شما از علم و دانش بسیار اندک است.

بارها در قرآن از قول پیامبر که وابسته به علم بى نهایت است، مى خوانیم که مى فرمود: (إِنْ أَدْرِی ) (33)

یعنى من نمى دانم. اگر ما هم بگوییم نمى دانیم و نمى فهمیم چه مى شود؟

جالب آنکه خداوند این جهل و نادانى را صریحا به ما اعلام کرده است: (وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ ) (31)

اما بشر مغرور حاضر نیست بگوید: اسرار هستى را که از جمله آن تسبیح موجودات است نمى فهمم. مگر قرآن با صراحت نمى گوید هدهد از خورشید پرستى قوم سبا آگاه شد و آن را به حضرت سلیمان خبر داد و گفت: پادشاه منطقه سبا خانمى است که بر تخت بزرگى تکیه کرده و مردم او خورشید پرستند. (34)

هدهد در هوا کجا و نام زمین کجا، شناخت زن از مرد، شاه از رعیت، شرک از توحید و امثال اینها همه و همه نشانه هاى شعور موجودات است.

مگر قرآن نمى گوید: یکى از مورچه ها به سایر مورچه ها گفت: به لانه هاى خود بروید که ارتش سلیمان در حال عبور است و نفهمیده شما را لگدمال مى کنند. (35)

در این آیات، شناخت حرکت انسان ها و نام آنها (سلیمان) و شغل آنان (نظامى) و عدم توجه آنها به زیر پاى خود، و دلسوزى آن مورچه نسبت به سایر مورچه ها، از جمله مسائلى است که ما را به قدرت درک و شعور هستى آشنا مى سازد. حال اگر وجود شعور را پذیرفتیم که باید به نص قرآن بپذیریم، دیگر لزومى براى توجیه و تحلیل تسبیح موجودات باقى نمى ماند. (36)

معنى سبحان الله

شخصى از عمربن خطاب پرسید: تفسیر کلمه «سبحان الله» چیست؟

عمر گفت: در این باغ (اشاره به باغى که در آن جا بود) مردى هست که وقتى سوال کنى پاسخ مى دهد و وقتى سکوت کنى آغاز به سخن (در راه آموزش) مى نماید. آن شخص به باغ رفت و دید حضرت على علیه السلام در باغ مشغول کار است به حضورش رفت و عرض کرد: معنى «سبحان الله» چیست؟

على علیه السلام فرمود: «سبحان الله» تعظیم مقام بلند و با عظمت خدا است و منزه دانستن خدا است از آنچه که مشرکان مى پندارند و وقتى که بنده اى این کلمه را مى گوید همه ى فرشتگان بر او درود مى فرستند. (37)

تسبیح فاطمه ى زهرا علیهاالسلام بعد از نماز

از امیرالمؤمنین على علیه السلام نقل شده که فاطمه ى زهرا از پدرش خدمتکارى خواست که در کارهاى خانه به وى خدمت کند. رسول خدا صلى الله علیه و آله به جاى خدمتکار، تسبیح را به آن حضرت و على علیه السلام آموخت و فرمود: آیا چیزى به شما یاد ندهم که از خادم بهتر است؟ وقتى که داخل رختخواب شدید، 34 مرتبه «الله اکبر» و 33 مرتبه «سبحان الله» و 33 مرتبه «الحمدلله» بگویید.

فاطمه سلام الله علیها دوباره گفت: این ذکر را به جاى خادم از خدا و رسول خدا قبول کردم، و بعد از آن حضرت براى مسلمانان یادگار ماند و از تعقیبات اکیده است؛ تا جایى که حضرت امام صادق علیه السلام فرموده: تسبیح فاطمه زهرا بعد از هر نماز، بر من محبوب تر است از هزار رکعت نماز در هر روز.

حضرت فاطمه با ریسمانى از پشم به عدد تکبیرات گره زده بود و با شمردن آنها تکبیر و تسبیح مى گفت تا عمویش حمزه شهید گردید، آن حضرت از خاک قبر حمزه تسبیحى درست کرد.

و چون اباعبدالله الحسین علیه السلام شهید شد، از تربت پاک او تسبیح درست می کنند؛ زیرا آن تربت مقدس داراى فضیلت و مزیت است. (38)

تسبیح درخت

از مسعدة بن صدقه، از امام صادق از پدرش علیه السلام روایت کرده که فرمود:

مردى بر پدرم وارد شد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد! من مى بینم خداوند تعالى در کتابش مى فرماید: «وَ انْ مِنْ شَىْ ءٍ الاَّ یُسَبِحُ بِحَمْدِه وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُمْ «، این چگونه است؟

پدرم فرمود: درست است.

آن مرد پرسید: یعنى مى فرمایید که درخت خشکیده خداى را تسبیح مى گوید؟

فرمود: آرى، مگر نشنیدى چوب هایى که در خانه ها به کار رفته، چگونه به صدا در مى آیند؟ این همان تسبیح آن چوب خشک است که مى گوید:

«سُبْحَانَ اللَّهِ عَلَى کل حال»

و در الدر المنثور است که ابن مردویه، از ابوهریره روایت مى کند که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «مورچه ها تسبیح خدا مى گویند». (39)

تسبیح لباس

خطیب در تاریخ خود از عایشه روایت کرده که گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله وقتى بر من وارد شد و فرمود: اى عایشه! این دو برد (لباس) مرا بشوى.

عرض کردم: یا رسول الله! دیروز آنها را شستم.

فرمود: مگر نمى دانى لباس آدمى خداوند را تسبیح مى گوید، و اگر چرک شود تسبیحش قطع مى شود. (40)

تسبیح ریگ زمین

ابن عباس نقل کرده است: ملوک حضرموت شرفیاب حضور آن جناب شدند و گفتند: از کجا بدانیم شما رسول خدایید؟

حضرت مشتى از ریگ هاى زمین را برداشت و فرمود: این ریگ ها شهادت مى دهند. ریگ ها اول خداوند را تسبیح کردند، بعد شهادت دادند به رسالت آن جناب.

در حدیث ابوذر آمده که وقتى ریگ ها را به زمین مى گذاشت ساکت مى شد، و چون در دست حضرت قرار مى گرفت مشغول تسبیح مى شد. (40)

تسبیح غذا

در مناقب ابن شهر آشوب از علقمه و ابن مسعود روایت کرده است که مى گفتند: بارها شد که ما در خدمت رسول خدا صلى الله علیه و آله نشستیم تا غذا بخوریم، صداى تسبیح را از غذایى که رسول خدا صلى الله علیه و آله صرف مى کرد، مى شنیدیم. (41)

تسبیح ستون دیوار

امام زین العابدین علیه السلام روایت کرده که رسول خدا صلى الله علیه و آله وقتى در مدینه به خطبه مى ایستاد، به یکى از ستون هاى مسجد تکیه مى کرد، و چون برایش منبرى ساختند و حضرت براى اولین بار بالاى آن منبر رفت، همه شنیدند که آن ستون به ناله درآمد؛ همان طور که شتر فریاد مى زند، و چون دوباره نزد ستون آمد و دست به او کشید، عین بچه اى که از گریه ساکت شود ناله کرد. (41)

تسبیح در و دیوار

در شرح حال آخوند ملا محمد کاشى، استاد آقاى نجفى قوچانى و حاج آقا رحیم ارباب اصفهانى و بسیارى دیگر از اعاظم، آورده اند:

ملا محمد کاشى هر نیم شب نمازى چنان به سوز و گداز مى خواند که بدنش به لرزه مى افتاد که از بیرون حجره، صداى حرکت استخوان هاى وى احساس مى شد!

روزى پس از ختم درس، یکى از طلاب به مجلس درس آن بزرگوار آمد و گفت: آقا! این شیخ مى گوید که دیشب به وقت سحر دیدم که از در و دیوار مدرسه صداى «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنَا وَ رَبُّ الْمَلَائِکَةِ وَ الرُّوح » برمى آید!

آخوند فرمود: این که در و دیوار به ذکر خداوند متذکر مى باشند، امرى نیست؛ مهم آن است که او از کجا محرم راز گشته است. (42)

تأثیر ذکر در جایگاه نماز

نمازگزار هنگامى که نمازش به پایان رسید، از جاى خود حرکت نکند و مشغول دعا و تلاوت قرآن بشود. نماز با دعا تکمیل مى شود. بعضى نماز را بدون دعا به اتمام مى رسانند، آنان چه انتظارى دارند که خداوند حاجت آنان را برآورد؟

در حدیثى امیرالمؤمنین امام على علیه السلام چنین مى فرماید:

«مَنْ جَلَسَ فِی مُصَلَّاهُ ثَانِیاً رِجْلَیْهِ یَذْکُرُ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَکَّلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مَلَکاً یَقُولُ ازْدَدْ شَرَفاً تُکْتَبُ لَکَ الْحَسَنَاتُ وَ تُمْحَى عَنْکَ السَّیِّئَاتُ وَ تُبْنَى لَکَ الدَّرَجَاتُ حَتَّى یَنْصَرِف ؛(43)

کسى که در جایگاه نماز خود بنشیند، و به ذکر خداوند تعالى و به تعقیبات بپردازد، خداوند فرشته اى را بر او مأمور و موکل گرداند، که به او مى گوید: اى نمازگزارى که مشغول به دعا هستى، به شرف و کرامت و فضیلت خود بیفزا (یعنى بیشتر و زیادتر دعا کن) که از براى تو حسنات ثبت مى گردد و سیئات و بدى هایت محو و نابود مى شود و درجات براى تو افزون مى گردد و این خطابات را به او دارد تا وقتى که او از دعا و تعقیباتش فارغ شود.»

آثار ذکر در قیامت

پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:

دو چیز عامل دو چیز است: «کسى که بمیرد در حالى که گواهى مى دهد که خدایى جز خداى یگانه نیست، وارد بهشت مى شود و کسى که بمیرد در حالى که شریکى براى خداوند مى داند، وارد جهنم مى شود.» (44)

امام صادق علیه السلام نیز فرمودند:

«کسى که بدون تعجب «لا اله الا الله» بگوید، خداوند پرنده اى از آن مى آفریند که تا روز قیامت روى سر گوینده اش بال زده و برایش ذکر مى گوید.» (45)

امام صادق علیه السلام در مورد خلوص در این ذکر مقدس فرمودند:

«کسى که با اخلاص «لا اله الا الله» بگوید، وارد بهشت مى شود و گفتن با اخلاص این است که «لا اله الا الله»، او را از آن چه خداى عزوجل منع کرده، باز دارد.» (46)

در «عدة الداعى» از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مروى است که فرمود: «هر کس بگوید «سبحان الله» درختى در بهشت برایش غرس مى گردد، و هر کس بگوید «الحمد لله» درختى در بهشت برایش غرس مى گردد، و هر کس بگوید «لا اله الا الله» درختى در بهشت برایش غرس مى گردد، و هر کس بگوید «الله اکبر» درختى در بهشت برایش غرس مى گردد.»

مردى از قریش گفت: پس حتما درختان ما در بهشت بسیار است!

فرمود: «بلى، ولى پرهیز نمایید از این که آتشى بفرستید که آن درخت ها را بسوزاند، و این است قول خداى تعالى:

«یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُم» یعنى، اى مردمى که ایمان آورده اید! خدا و رسول را فرمانبردار باشید و به سبب نافرمانى از خدا و رسول عمل هاى خودتان را باطل نسازید.» (47)

امام صادق علیه السلام فرمود:

«مَنْ سَبَّحَ تَسْبِیحَ فَاطِمَةَ فِی دُبُرِ الْمَکْتُوبَةِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَبْسُطَ رِجْلَیْهِ أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّة؛ (48)

هر کس تسبیح فاطمه سلام الله علیها را در نماز واجب و قبل از آن که از حالت جلوس تشهد و سلام خارج شود به جا آورد، خدا بهشت را بر او واجب مى کند.»

علت فضیلت تسبیحات اربعه بر حمد و دو رکعت آخر در چیست؟

و اما فضل و برترى تسبیحات اربعه بر حمد در دو رکعت آخر براى این است که:

نبى اکرم صلى الله علیه و اله وقتى که به این دو رکعت اخیر رسید یادش آمد از آنچه که از عظمت و جلال پروردگار دیده بود با حالت بهت زدگى و دهشت فرمود: «سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَر»

یعنى: منزه و پاک است خداوند بزرگ و حمد و ستایش مختص به او است و خدایى جز او نیست و خداوند بزرگتر از آن است که وصف شود.

پس بر این تسبیحات افضل از قرائت حمد محسوب گردید و به این منوال تشریع شد. (49)

معنى صحیح الله اکبر

جمیع بن عمیر گوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودم آن حضرت از من پرسید جمله ى الله اکبر یعنى چه؟

عرض کردم: یعنى خدا بر همه بزرگ تر است.

فرمود: مطابق این معنى خدا را چیزى تصور کردى و سپس مقایسه با سایر چیزها نمودى و او را بزرگتر از آن چیزها تصور نموده اى. (این تشبیه است)

عرض کردم پس معنى الله اکبر چیست؟

فرمود: معنایش این است که: َ اللَّهُ أَکْبَرُ مِنْ أَنْ یُوصَف؛

یعنى خداوند بزرگتر از آن است که توصیف گردد.

به عبارت روشن تر ذات پاک خدا را محدود نکن به این که: او در طرفى و سایر مخلوقات را در طرف دیگر قرار دهى و بگویى او از همه بزرگ تر است و در نتیجه مرتکب تشبیه گردى. (50)

ثواب زیاد ذکر تسبیحات اربعه

پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مى فرماید:

در معراج، داخل بهشت شدم، در آنجا سرزمینى دیدم که فرشتگان با خشت هایى از طلا و نقره بنایى مى سازند و هر از چند گاه دست از کار مى کشیدند. از آنها پرسیدم: چرا گاهى دست از کار مى کشید؟

در جوابم گفتند: «هرگاه که مؤمنى ذکر تسبیحات اربعه را مى گوید، ما برایش بنایى استوار مى کنیم، هرگاه آنها از ذکر باز مى ایستند، ما هم دست از کار مى کشیم، تا این که مؤمن دوباره لب به تسبیح و ذکر خدا بگشاید.»

تسبیحات اربعه، جزو ذکر نماز است که ثواب و پاداش بسیارى را خداوند بر این ذکر قرار داده است. چه خوب است انسان در همه حال به این دعاى پرفضیلت توجه و مداومت داشته باشد. (51)

تسبیحات اربعه که در رکعت سوم و چهارم خوانده مى شود، چهار رکن دارد.

رکن اول: تسبیح

تسبیح، تنزیه خداوند از توصیف او به تحمید و تهلیل است که بنده ى سالک باید در تمام عبادت به آن توجه کند. او باید قلب خویش را از ادعاى توصیف و ثناگویى خداوند نگاه داشته، گمان نکند که عبد مى تواند حق عبودیت را به جاى آورد؛ چه رسد به این که توانایى اداى حق ربوبیت را داشته باشد. از همین رو است که گفته اند کمال معرفت اهل هدف، شناخت ناتوانى خویش است. (52)

آرى، رحمت واسعه ى خداوند شامل حال ما بندگان ضعیف شده و ما بیچارگان را به چنین مقام مقدسى راه داده؛ مقامى که از نزدیکى به آن پشت کروبیان خم است. این از بزرگ ترین نعمت هاى خداوند بر بندگان خود مى باشد که اهل الله و اولیاى کامل خداوند به قدر معرفت خود مى دانند و ما در حجاب فرو رفتگان و بازماندگان از مقامات معنوى به کلى از آن غافلیم، دستورات خداوند را که بزرگ ترین نعمت بى نهایت خدا است تکلیف و سختى مى دانیم و با انزجار و کسالت آن ها را انجام مى دهیم. از همین رو است که از نورانیت اوامر الهى به کلى محروم هستیم.

«تحمید» و «تهلیل» متضمن توحید فعلى است و در آن شائبه ى محدود و ناقص دانستن خداوند و حتى شائبه ى تشبیه وجود دارد. بنده ى سالک براى آمادگى ورود به این مقام، باید با تسبیح و تنزیه و باطن قلب خویش بفهماند که خداوند از ویژگى هاى ممکن الوجود منزه است. در این صورت تحمید او از شائبه ى تکثیر مبرا خواهد بود.

رکن دوم: تحمید

تحمید مقام توحید فعلى مناسب با حالت قیام و قرائت نیز مى باشد. به همین دلیل در دو رکعت آخر تسبیحات اربعه، جایگزین حمد شده و نمازگزار مى تواند به جاى آن حمد را هم بخواند. توحید فعلى در تحمید از منحصر کردن حمد به خداوند متعال استفاده و دست بنده را از همه ى حمدها کوتاه مى کنیم. (هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن ) (53)

را به گوش قلب مى رسانیم و حقیقت (وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى ) (54)

را به کام روح مى چشانیم، خودبینى و خودخواهى را زیر پا مى نهیم تا خود را به مقام تحمید برسانیم و دل را از زیر بار منت خلق بیرون بکشانیم.

رکن سوم: تهلیل (55)

تهلیل داراى مقاماتى است:

یکى مقام نفى الوهیت فعلى است که همان «لا مؤثّر فِی الوُجود إلّا اللّه » مى باشد. این حصر، حصرى را که در «تحمید» است تأکید کرده؛ بلکه موجب و مسبب آن مى باشد؛ چرا که مراتب همه ى ممکن الوجودها سایه اى از حقیقت خداوند و عین ربط به او است. هیچ کدام از موجودات مستقل نیستند. به عبارت اهل ذوق، معنى «لا اله الا الله» مشاهده ى فاعلیت و قدرت حق در خلق و نفى تعینات خلقى و فنا کردن مقام فاعلیت و تأثیر آن ها در خدا است.

دیگرى مقام نفى معبودى غیر از خدا است. «لا اله الا الله» یعنى معبودى جز خدا نیست. بنابراین مقام «تهلیل» نتیجه ى مقام «تحمید» است؛ چرا که اگر حمد منحصر به ذات خداوند باشد، عبودیت هم حکم حمد را یافته و همه ى عبودیت هایى که انسان ها براى هم دارند باطل مى شود؛ پس گویى سالک چنین مى گوید که چون همه ى حمدها منحصر در حق مى باشد، عبودیت نیز منحصر در او است.

«تهلیل» مقامات دیگرى نیز دارد.

رکن چهارم: تکبیر

«تکبیر» بزرگ دانستن خداوند از توصیف مى باشد. گویى که بنده در ابتداى ورود در «تحمید» و «تهلیل» خداوند را از توصیف تنزیه کرده و پس از آن هم باز او را منزه و بزرگ تر از توصیف مى شمارد تا «تحمید» و «تهلیل» او در میان دو اعتراف به کوتاهى و ذلت باشد. شاید تکبیر در این مقام، بزرگ دانستن خداوند از «تحمید» و «تهلیل» باشد؛ چرا که همان طور که گفته شد این «تحمید» داراى شائبه ى کثرت است. شاید هم در «تسبیح» تنزیه از تکبیر، و در تکبیر، تکبیر از تنزیه نیز باشد که در این صورت تمام ادعاهاى بنده به کلى ساقط شده، به توحید فعلى مى رسد و مقام قیام به حق در قلب او ملکه شده، از چند رنگى بیرون مى آید.

بنده ى سالک باید در این ذکرهاى شریف که روح معارف است، حالت تَبتُّل (56)

و تضرع و انقطاع و تذلل را در قلب به دست آورده، با مداومت بر این حالت، حقیقت ذکر را در باطن قلب استوار سازد تا دل لباس ذکر بر تن کرده و لباس خویش که لباس بعد است، از تن بیرون آورد. در این صورت قلب، الهى و حقانى شده و حقیقت و روح (إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ) (57)

در آن محقق شود. (58)

راز و نهان تسبیحات اربعه

قرائت در غیر رکعتهاى اول و دوم – یعنى رکعت سوم و چهارم – مى تواند فاتحة الکتاب باشد، چنان که جایز است تسبیحات اربعه خوانده شود، یعنى «سبحان الله، و الحمدلله، و لا اله الا الله، و الله اکبر» اما درباره ى این که آیا قرائت فاتحة الکتاب افضل است یا تسبیحات؟ نصوص فراوانى وجود دارد، و در برخى از آنها بین امام و مأموم تفصیل داده شده است.(59)

به هر حال، اگر براى قرائت، تسبیحات برگزیده شود، لازم است بر کسى که راه کشف راز را مى پوید و قصد دارد رازمند گردد توجه کند به حدیثى که در بیان راز چهار بخش بودن تسبیحات آمده و گفته شده است که چهار بخش بودن واقعیتى خارجى است که عرش خداوند و آنچه پایین تر قرار دارد، همه بدان انتظام یافته اند؛ زیرا در سبب چهار گوشه بودن کعبه و بناى آن بر چهار دیوار آمده است که: «بیت المعمور» در آسمان داراى چهار گوشه است، به علت این که عرش الهى چهار ضلع و چهار جهت دارد، و چهار ضلعى بودن عرش بدان سبب است که تسبیح، چهارتاست؛ یعنى «سبحان الله، و الحمدلله، و لا اله الا الله، و الله أکبر». (59)

آنچه از این تعلیل استفاده مى شود این است که تسبیح جامع حمد، تهلیل و تکبیر داراى وجودى خارجى و اثرى عینى است و بر عرش الهى که – اوامر و نواهى از آنجا برخاسته – پیشى دارد و سبب شده که عرش، همانند آن شکل گیرد. براى هر یک از ضلع هاى عرش حکمى ویژه است، گرچه همه اضلاع آن، به عنوان عرش، وجود جمعى واحدى دارند که شکاف و گسستگى در بین آن نیست.

حاصل آنچه در این بخش روشن شد

اول. قرآن داراى راز و نهانى است و در آنجا مجالى براى لفظ هاى اعتبارى چون عربیت، عبرى، فارسى و مانند آن نیست. هیچ کس به این مقام نایل نخواهد شد جز خردمندى که بر کرانه هاى خرد او جز محبت و شیدایى معبودى که آن سخن را گفته، پر نمى زند.

دوم. تلفظ بسم الله از بنده همانند «کن» از ناحیه ى پروردگار است، این جمله داراى بزرگ ترین اسماء خداوند [اسم اعظم] است.

سوم. اسمى که در خارج تأثیر مى گذارد، موجودى خارجى است نه اعتبارى؛ و همان موجود خارجى است که تسبیح مى گوید، هیچ کس بدین مقام دست نمى یازد جز با پاره کردن حجابها.

چهارم. این که خداوند متعال هم ستایشگر است و هم ستایش شده و بیان علتهاى منحصر شدن حمد در خداى متعال.

پنجم. نزد برخى از اهل معرفت، «الرحمن» اسم اعظم است.

ششم. چنان که در برخى از نصوص آمده سوره ى فاتحة الکتاب، ستایش و دعا است،(60)

و نیز این سوره عهده دار معارف سه گانه است؛ یعنى، مبدأ، معاد، و آنچه میان این دو است.

هفتم. عبادت و بندگى به خداوند منحصر است و کمک نیز از اوست.

هشتم. بیان کسى که مشمول نعمتهاى پروردگار است و نیز کسى که بر صراط مستقیم راه مى پوید.

نهم. یقین، فایده ى عبادت است و با عبادت پدید مى آید، دوام یقین به دوام عبادت و زوال آن به زوال عبادت است. یقین، هدف عبادت و حد و مرز تشکیل دهنده ى عبادت نیست که با پایان یافتن عبادت، همچنان باقى بماند؛ چنین باورى گمانى باطل و ساختگى، و افترایى ناپدید شونده و فرضى سست و بى اساس است.

دهم. دو کفش سالک، پس از رسیدن به مقصود از پاى درمى آید [به مقام فنا مى رسد و خودى نمى نگرد]، ولى دو مقدمه ى برهان پس از رسیدن به نتیجه همچنان باقى مى ماند.

یازدهم. سخن گفتن با خدا سه گونه است، و فرق میان آنها در کمى و زیادى حجاب است، نه در اصل بود و نبود حجاب.

دوازدهم. مقام فنا که از منزلهاى ره پویان و مقصدهاى خوى گرفتگان به خداست، همان عدم شهود است، نه از بین رفتن هستى شخصى، زیرا فنا کمال است و از بین رفتن هستى نقص.

سیزدهم. حمد و ستایش از آموزه هاى خداست و اگر نبود، مردم در نعمتهاى الهى تصرف مى کردند بدون آن که خدا را ستایش کنند؛ در نتیجه چون چهارپایان مى شدند. فصل مقوم انسان ناطق «حمد» است. بنابراین، در تعریف انسان باید گفت: انسان حیوان ناطق ستایشگر است.

چهاردهم. ژرف اندیشان به تدبر در سوره ى حمد و آیات نخستین سوره ى حدید تشویق شده اند. این تشویق افزون بر امر به تأمل شایسته، در همه ى قرآن است.

پانزدهم. هنگام ظهور خاتم الأوصیاء حضرت مهدى علیه السلام خردها به اوج رشدو کمال خود مى رسند.

شانزدهم. حکیمان متأله، لنگرها و وزنه هاى زمین معرفت به شمار مى آیند.

هفدهم. تضارب آرا درباره ى حدیث حضرت سجاد علیه السلام و معناى ژرف کاوى ناپسند و پسندیده.

هیجدهم. این که سوره ى توحید شناسنامه پروردگار، و سوره ى «انا أنزلناه» شناسنامه ى اهل بیت علیهم السلام است.

نوزدهم. اعتبار میان دو قوس نزول و صعود در مقدم داشتن یکى از دو سوره ى توحید و «انا أنزلناه» بر دیگرى است.

بیستم. چهار سمت و سوى عرش الهى مستند به چهار بخش تسبیحات اربعه است. بنابراین، نمازگزارى که با خدا مناجات مى کند، وقتى در آغاز نماز به خدا پناه مى برد از آنچه بندگان خالص از آن به خدا پناه مى برند، دل او عرش خداى رحمان مى گردد؛ زیرا عرش به شکل تسبیحات چهارگانه است، از این رو کسى که با قلب، تسبیح مى گوید و خداوند را با خرد ناب تنزیه مى کند و با او در خلوت به راز و نیاز مى پردازد، به عرش پروردگار رسیده است. (61)


1) سوره مبارکه طور، آیه 43.

2) سوره قلم، آیه 29.

3) سوره انعام،آیه 91.

4) سوره آل عمران، آیه 191.

5) سوره مؤمنون، آیه 115.

6) سوره یونس، آیه 68.

7) سوره انبیا، آیه 22.

8) سوره طه، آیه 130.

9) سوره نصر.

10) سوره صافات، آیات 143 – 144.

11) سوره اسراء، آیه 43.

12) سوره صافات، آیات 159 – 160.

13) سوره مبارکه واقعه، آیه 74.

14) سوره مبارکه اعلى، آیه 1.

15) تفسیرالمیزان، ج 19، ص 160.

16) وسائل، ج 7، ص 187.

17) کافى، ج 2، ص 80.

18) وافى، ج 2، ص 107.

19) تفسیر المیزان، ج 13، ص 540.

20) وسائل، ج 4، ص 1207.

21) سوره جمعه، آیه 1.

22) سوره انبیا، آیه 79.

23) سوره رعد، آیه 12 و 13.

24) سوره نور، آیه 41.

25) تفسیر قرطبى، ج 8، ص 5581.

26) تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 444.

27) تفسیر نورالثقلین، ج 3، ص 168.

28) تفسیر المیزان، ج 13، ص 206.

29) تفسیر المیزان، ج 13، ص 203.

30) سوره فتح، آیه 10.

31) سوره اسراء، آیه 44.

32) سوره اسراء، آیه 85.

33) این جمله 4 بار در قرآن تکرار شده است، از جمله: سوره انبیاء، آیه 109.

34) سوره نمل، آیات 22 – 27.

35) سوره نمل، آیه 18.

36) تفسیر نماز، محسن قرائتى، ص148-156.

37) معانى الاخبار، صدوق، ص 11.

38) خاندان وحى، ص 98.

39) ترجمه تفسیر المیزان، ج 13، ص 165 و 166.

40) ترجمه ى تفسیر المیزان، ج 13، ص 167.

41) ترجمه ى تفسیر المیزان، ج 13، ص 168.

42) سوز سحرگاهى، ص 29.

43) دعائم الاسلام، ج 1، ص 165.

44) ثواب ذکر لا اله الا الله، ص 34.

45) ثواب ذکر لا اله الا الله، ص 13.

46) ثواب ذکر لا اله الا الله، ص 37.

47) ثواب ذکر لا اله الا الله، ص 43.

48) فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 165.

49) صَارَ التَّسْبِیحُ أَفْضَلَ مِنَ الْقِرَاءَةِ فِی الْأَخِیرَتَیْنِ لِأَنَّ النَّبِیَّ ص لَمَّا کَانَ فِی الْأَخِیرَتَیْنِ ذَکَرَ مَا رَأَى مِنْ عَظَمَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَدَهِشَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ فَلِذَلِکَ صَارَ التَّسْبِیحُ أَفْضَلَ مِنَ الْقِرَاءَة (من لا یحضر الفقیه، ج 1، ص 309، ح 924).

50) معانى الاخبار، شیخ صدوق، ص 12.

51) ارشاد القلوب، دیلمى، ص 85.

52) بحارالانوار، ج 91، ص 150، مناجات هجدهم، مناجات العارفین.

53) سوره مبارکه حدید، آیه 3.

54) سوره مبارکه انفال، آیه 17.

55) گفتن لا اله الا الله.

56) دل از دنیا کندن.

57) همانا خدا از مؤمنان جان هایشان را خریده است»؛ سوره مبارکه توبه، آیه 111.

58) ادب پرواز، برگرفته از کتاب آداب الصلوة امام خمینى، محسن عباسى ولدى، ص233-236.

59) جامع أحادیث الشیعة، ج 5، ص 192 – 188، ح 2825، و بعد.

60) جامع أحادیث الشیعة، ج 5، ص 190، ح 2832، از تهذیب، ج 2، ص 98.

61) رازهاى نماز، آیةالله جوادى آملى، ص102-105.