سبک شمارندگان نماز
عالم ربانى جناب شیخ جعفر شوشترى قدس سره استخفاف و سبک شمردن نماز را بر چند قسم مى داند:
اول: آن که نماز را قبول نداشته باشد که این موجب کفر است.
دوم: مسلمانى که نماز را قبول دارد؛ ولى به جا نمى آورد.
سوم: مسلمانى که نماز را قبول دارد؛ ولى گاهى به جا مى آورد و گاهى ترک مى کند.
چهارم: مسلمانى که مسائل نماز را نمى داند و به فکر یادگیرى آنها نیست و لذا نماز را صحیح به جا نمى آورد.
پنجم: مسلمانى که نمازها را در اول وقت نمى خواند.
ششم: آن که قضاى نماز بر عهده اش باشد و در صدد به جا آوردن آن نباشد و سال به سال تأخیر اندازد. (1)
ولى بعضى از علما مصادیق دیگرى نیز براى استخفاف بیان کرده اند و از بعضى از روایات مصادیق دیگرى نیز مى توان به شرح زیر استفاده نمود:
هفتم: مسلمانى که قبل از وقت نماز خودش را براى نماز آماده نمى سازد.
هشتم: نیکو انجام ندادن نماز (رعایت نکردن ادب و آداب نماز).
نهم: نداشتن حضور قلب در نماز.
دهم: بى تفاوت بودن نسبت به نماز اعضاى خانواده و دیگران.
شرح موارد و مصادیق استخفاف و سبک شمردن نماز
اول: مُنکِران نماز
مسئله: کسى که ضرورى دین یعنى چیزى را که مثل نماز و روزه مسلمانان جزء دین اسلام مى دانند منکر شود چنانچه بداند آن چیز ضرورى دین است و انکار آن چیز به انکار خداوند یا توحید یا نبوت برگردد، نجس مى باشد (2)
[یعنى مرتد است و محکوم به کفر مى باشد که اگر با همین حال بمیرد مانند کفار سخت ترین عذاب الهى از آن او است]. (3)
دوم: تارِکُ الصلاة
این دسته پس از کفار و افراد مرتد که در حکم کفارند سخت ترین عذاب الهى را در جهنم دارند و جایگاه شان در جهنم مکانى به نام «سقر» است، ولى در دنیا حکم کفار را ندارند.
«کلُ نَفْسِ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ، إِلَّا أَصحْابَ الْیَمِینِ، فىِ جَنَّاتٍ یَتَسَاءَلُونَ، عَنِ الْمُجْرِمِینَ، مَا سَلَکَکمُ فىِ سَقَرَ، قَالُواْ لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ، وَ لَمْ نَکُ نُطْعِمُ الْمِسْکِینَ، وَ کُنَّا نخَوضُ مَعَ الخْائضِینَ؛ (4)
هر کس در گرو اعمال خویش است مگر اصحاب یمین [که نامه ى عملشان را به نشانه ى ایمان و تقوا به دست راستشان مى دهند] آنها در باغ هاى بهشتند و سؤال مى کنند از مجرمان، چه چیز شما را به دوزخ فرستاد؟ مى گویند: ما از نمازگزاران نبودیم! و اطعام مستمند نمى کردیم! [یعنى خمس و زکات نمى دادیم] و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا بودیم.»
سوم: سهل انگاران
این دسته مسلمانانى هستند که نماز را قبول دارند ولى گاهى اقامه و زمانى ترک مى کنند. اینان سخت ترین عذاب را پس از دسته ى گذشته دارند چنان که خداوند متعال مى فرماید:
«فخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُواْ الصَّلَوةَ وَ اتَّبَعُواْ الشهَّوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا؛ (5)
بعد از آنها فرزندان ناشایسته اى روى کار آمدند که نماز را ضایع کردند و پیروى از شهوات نمودند و به زودى جایگاهى را در جهنم به نام «غى» ملاقات خواهند کرد [که عذابش از «سقر» کمتر ولى از بقیه ی جاهاى جهنم بیشتر است].»
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید:
«… و صِنفٌ [مِن أُمتى] یُصلّون أحیاناً و لا یُصَلّونَ أحیاناً، فکانَ لَهُم الغَى. و الغَى اِسم دَرکة مِن دَرَکات جَهنّم. قال الله تعالى: فخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُواْ الصَّلَوةَ وَ اتَّبَعُواْ الشهَّوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیًّا؛ (6)
… و یک دسته [از امت من] گاهى نماز مى خوانند و گاهى نمى خوانند؛ پس براى آنان «غى» است و «غى» نام جایگاهى از جهنم است که خداوند متعال فرموده است: پس بعد از آنها فرزندان ناشایسته اى روى کار آمدند که نماز را ضایع کردند و از شهوات پیروى نمودند و به زودى جایگاهى را در جهنم به نام غى ملاقات خواهند کرد.»
سؤال: روایات فراوانى(7)
از اولیاى دین رسیده است که «تارک الصلاة» را «کافر» معرفى کرده اند معناى این «کفر» چیست؟
جواب: کُفر در فرهنگ قرآن کریم و روایات معصومین علیهم السلام به پنج (8) معنا آمده است:
1. کسى که اعتقاد به خدا و رسول و معاد ندارد مانند زندیق ها. (9)
2. کسى که با اعتقاد کفر مى ورزد و حق را مى پوشاند. (10)
3. کفر نعمت (کفران نعمت). (11)
4. کفر به معناى ترک دستور خداوند و مخالفت کردن با او. (12)
5. کفر به معناى برائت و بى زارى جستن. (13)
مرحوم مجلسى بزرگ قدس سره مى فرماید: «کُفر» در این روایات به معناى چهارم که ترک دستور خداوند و مخالفت با اوست مى باشد و بقیه ى گناهان نیز کفر است؛ ولى نماز شدیدتر است. (14)
چهارم: جاهلان و قاصران
یعنى مسلمانانى که احکام و مسائل نماز را نمى دانند و به فکر یادگیرى آنها نیستند.
1. تمام فقها فتوا داده اند که فرا گرفتن حکم هر کارى که انسان انجام مى دهد، چه از عبادات باشد یا از معاملات و یا از کارهاى عادى زندگى، بر انسان واجب است. (15)
2. محقق بزرگ آیة الله نائینى قدس سره نقل کرده اند که شیخ انصارى قدس سره در رساله ى عملیه ى خود حکم فرموده بودند به فاسق بودن کسى که تعلم مسائل مورد ابتلاء را ترک کند و در صدد یاد گرفتن آنها نباشد. (16)
3. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید:
«أُفٍّ لِکُلِّ مُسْلِمٍ لَا یَجْعَلُ فِی کُلِّ جُمْعَةٍ یَوْماً یَتَفَقَّهُ فِیهِ أَمْرَ دِینِهِ وَ یَسْأَلُ عَنْ دِینِهِ؛ (17)
اف بر مسلمانى که از ایام هفته [حداقل] یک روزش را براى آشنا شدن با دینش قرار ندهد.»
4. به خاطر آشنا نبودن با احکام اگر جاهل مقصِّر (18)
باشد در بیشتر موارد عملش باطل است و اگر جاهل قاصر باشد در بعضى از موارد سبب بطلان عمل مى گردد که در زیر اقسام و احکام آن بیان مى گردد. اعمال جاهل به احکام (19)
1 – جاهل مقصر
الف. ملتفت:
عمل بر خلاف واقع انجام شده است: باطل است مگر در دو مورد که به فتواى بیشتر فقها صحیح است:
1. در جهر و اخفاف (بلند و آهسته خواندن) نماز، که اگر حکم آن را نمى دانسته، صحیح است، به شرط آنکه توانسته باشد قصد قربت کند.
2. در ندانستن حکم شکسته خواندن نماز و باطل بودن روزه در سفر، که اگر حکم را نمى دانسته صحیح است، و اگر حکم را مى دانسته و فراموش کرده و یا جهلش به موضوع بوده نه به حکم، باطل مى باشد.
عمل مطابق واقع انجام شده است. عمل عبادت نبوده است: صحیح است.
اگر عمل عبادت بوده است:
1. قصد قربت نکرده است: عمل باطل است.
2. قصد قربت از او صادر شده است: بعضى از فقها مطلقاً باطل مى دانند اگرچه مطابق با واقع عمل بوده باشد و بعضى قائل به تفصیل شده اند و بعضى فرموده اند: اگر عمل را به امید درک واقع به جا آورده باشد و مطابق با واقع یا فتواى مجتهدى که از او وظیفه ى تقلید داشته انجام داده باشد صحیح است.
ب. غافل:
با دو شرط صحیح است:
1. مطابق واقع یا فتواى مجتهد انجام داده باشد. 2. در اعمال عبادى [که قصد قربت شرط صحت آن است] بخاطر غفلت توانسته باشد قصد قربت نماید.
2 – جاهل قاصر
حکمش مانند جاهل مقصر غافل است.
شخصى به نام مسعده مى گوید: خدمت حضرت صادق علیه السلام بودم که شخصى از آیه ى شریفه ى (فَلِلّهِ الحُجَّةُ البالِغَة) (براى خداوند حجت رسا و روشن است) سؤال کرد، حضرت در پاسخ او فرمودند: «خداوند متعال در قیامت از هر بنده یک سؤال بیش نکرده و مى فرماید: بنده ى من آیا مى دانستى از تو چه مى خواستم؟ اگر پاسخ دهد آرى. خطاب مى رسد پس چرا به آنچه مى دانستى عمل نکردى؟ و چنانچه بگوید نمى دانستم خداوند مى فرماید: چرا یاد نگرفتى تا بدان عمل نمایى؟ و این همان حجت رسا و روشن خداوند است.» (20)
امام باقر علیه السلام مى فرماید: هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در مسجد نشسته بودند، مردى وارد شد و به نماز ایستاد، لیکن رکوع و سجودش را صحیح انجام نداد. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند: «مانند کلاغ منقار به زمین زد، اگر این شخص بمیرد و نمازش به همین گونه باشد، بر غیر دین من از دنیا رفته است.» (21)
حضرت صادق علیه السلام مى فرماید: حضرت على بن ابى طالب علیه السلام مردى را مشاهده کردند که رکوع و سجود نمازش را صحیح انجام نمى داد (و به سرعت بدون رعایت واجبات آنها خم و راست مى شد) حضرت فرمودند: چه مدت است که این گونه نماز مى خوانى؟ عرض کرد فلان مدت. حضرت فرمودند: مثل تو در نزد خداوند مثل کلاغى است که منقار به زمین مى کوبد، اگر با چنین وضعى بمیرى به دین پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم از دنیا نرفته اى. سپس حضرت على علیه السلام فرمودند: به تحقیق دزدترین دزدها کسى است که از نمازش بدزدد. (22)
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید:
«الصلاة کَیلٌ أو میزانٌ، فَمَن أوفى وُفِىَ لَهُ، و مَن نَقَصَ فَقَد عَلِمتُم، ما أنزَلَ اللهُ عَزَّوجلَّ فِى المُطَفِّفین؛ (23)
نماز پیمانه یا ترازو است – هر کس تمام بیاورد – تمامش مى دهند و هر کس کم گذارد، مى دانید که خداوند درباره ى کم فروشان چه نازل کرده است.»
حضرت صادق علیه السلام مى فرماید:
«إِذَا قَامَ الْعَبْدُ فِی الصَّلَاةِ فَخَفَّفَ صَلَاتَهُ قَالَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِمَلَائِکَتِهِ أَ مَا تَرَوْنَ إِلَى عَبْدِی کَأَنَّهُ یَرَى أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِ غَیْرِی أَ مَا یَعْلَمُ أَنَّ قَضَاءَ حَوَائِجِهِ بِیَدِی!؛ (24)
هرگاه بنده به نماز مى ایستد؛ ولى از نمازش کم مى گذارد خداوند متعال به ملائکه مى فرماید: بنده ام را مى بینید گویا فکر مى کند که کارهایش به دست غیر من درست مى شود آیا نمى داند که کارهایش به دست من است.»
حضرت صادق علیه السلام مى فرماید:
«إِنَّ الرَّجُلَ لَیَعْبُدُ اللَّهَ أَرْبَعِینَ سَنَةً وَ مَا یُطِیعُهُ فِی الْوُضُوءِ؛ (25)
به تحقیق شخص، چهل سال خداوند را عبادت مى کند ولى یک وضوى خدایى نگرفته است.»
پنجم: مسلمانى که قبل از وقت نماز خودش را براى اقامه نماز آماده نمى سازد.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید:
«مَن لَم یأخُذ أهبَةَ الصَّلاةِ قَبلَ وَقتِها فَما وَقَّرَها؛ (26)
کسى که پیش از رسیدن وقت نماز، آماده نشود، نماز را بزرگ نشمرده است.»
ششم: غافلان و به تأخیراندازها
مسلمانى که نمازهایش را در اول وقت آن نمى خواند، مورد سرزنش قرار گرفته است.
حضرت على علیه السلام مى فرماید: «لَیْسَ عَمَلٌ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الصَّلَاةِ فَلَا یَشْغَلَنَّکُمْ عَنْ أَوْقَاتِهَا شَیْ ءٌ مِنْ أُمُورِ الدُّنْیَا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَمَّ أَقْوَاماً فَقَالَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُون (27)
یَعْنِی أَنَّهُمْ غَافِلُونَ اسْتَهَانُوا بِأَوْقَاتِهَا؛ (28)
هیچ عملى نزد خداوند، محبوب تر از نماز نیست. پس هیچ کار دنیایى، شما را در وقت نماز مشغول ندارد. که خداوند گروه هایى را سرزنش کرده و فرمود: «آنان از نمازشان غافلند» یعنى آنان غافل بوده و به وقت نمازها بى اعتنایى مى کردند.»
عن یونس بن عمار عن أبى عبدالله علیه السلام قال: سَأَلْتُهُ عَن قول الله عزوجل: (الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُون) أَ هِیَ وَسْوَسَةُ الشَّیْطَانِ؟ فَقَالَ: لَا کُلُّ أَحَدٍ یُصِیبُهُ هَذَا، وَ لَکِنْ أَنْ یُغْفِلَهَا وَ یَدَعَ أَنْ یُصَلِّیَ فِی أَوَّلِ وَقْتِهَا؛ (29)
یونس بن عمار مى گوید: از حضرت صادق علیه السلام از معناى قول خداوند متعال سؤال کردم که فرموده است: «ویل جایگاه نمازگزارانى است که اهل سهو در نماز هستند» که آیا مراد وسوسه ى شیطان است که انسان را گرفتار سهو مى کند؟ حضرت فرمودند: «خیر، هر انسانى گرفتار سهو در نماز مى شود و لیکن مراد این است که نماز مى خواند، ولى آن را در اول وقتش نمى خواند.»
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید:
«إنَّ أخوَفَ ما أخافُ علَى أُمّتى تأخیرُ هُمُ الصَّلاةَ عَن وَقتِها، و تَعجیلُهُم الصَّلاة عَن وَقتِها؛ (30)
به تحقیق خوف ناک ترین چیزى که بر امتم مى ترسم این است که نمازشان را از اول وقت آن تأخیر بیندازند و هم چنین نمازشان را قبل از وقت آن به جا آورند [که امروز متأسفانه این دو جهت در فرقه هاى مختلف اسلامى دیده مى شود].»
امام علیه السلام فرمودند:
«اخْتَبِرُوا إِخْوَانَکُمْ بِخَصْلَتَیْنِ فَإِنْ کَانَتَا فِیهِمْ وَ إِلَّا فَاعْزُبْ ثُمَّ اعْزُبْ ثُمَّ اعْزُبْ مُحَافَظَةٍ عَلَى الصَّلَوَاتِ فِی مَوَاقِیتِهَا وَ الْبِرِّ بِالْإِخْوَانِ فِی الْعُسْرِ وَ الْیُسْرِ؛ (31)
برادران تان را با دو ویژگى بیازمایید، اگر هر دو ویژگى در آنها بود [چه بهتر] وگرنه دورى گزینید، دورى گزینید، دورى گزینید: مواظبت بر نمازها در [اول] وقت آنها و نیکى به برادران در سختى و رفاه.»
هفتم: کسى که ادب و آداب نماز را رعایت نمى کند
حضرت صادق علیه السلام مى فرماید:
«وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَیَأْتِی عَلَى الرَّجُلِ خَمْسُونَ سَنَةً وَ مَا قَبِلَ اللَّهُ مِنْهُ صَلَاةً وَاحِدَةً فَأَیُّ شَیْ ءٍ أَشَدُّ مِنْ هَذَا وَ اللَّهِ إِنَّکُمْ لَتَعْرِفُونَ مِنْ جِیرَانِکُمْ وَ أَصْحَابِکُمْ مَنْ لَوْ کَانَ یُصَلِّی لِبَعْضِکُمْ مَا قَبِلَهَا مِنْهُ لِاسْتِخْفَافِهِ بِهَا إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا یَقْبَلُ إِلَّا الْحَسَنَ فَکَیْفَ یَقْبَلُ مَا یُسْتَخَفُّ بِهِ؟؛ (24)
به خدا قسم هر آینه بر شخصى پنجاه سال مى گذرد ولى خداوند یک نماز هم از او قبول نکرده است؛ پس چه چیز از این سخت تر است. به خدا قسم شما هر آینه از همسایگان و یارانتان اگر این گونه براى شما نماز بخوانند نمى پذیرید، زیرا مشاهده مى کنید که نماز را سبک شمرده است به تحقیق خداوند متعال [سنتش این است که] عمل خوب را قبول نماید، پس چگونه عملى که سبک شمرده شده قبول خواهد کرد؟»
هشتم: کسى که در نماز حضور قلب ندارد
حضرت باقر و صادق علیهماالسلام فرموده اند:
«إِنَّمَا لَکَ مِنْ صَلَاتِکَ مَا أَقْبَلْتَ عَلَیْهِ مِنْهَا فَإِنْ أَوْهَمَهَا کُلَّهَا أَوْ غَفَلَ عَنْ أَدَائِهَا لُفَّتْ فَضُرِبَ بِهَا وَجْهُ صَاحِبِهَا؛ (32)
براى تو از نمازت، فقط آنچه که به آن توجه دارى هست. پس اگر نمازگزار همه ى نماز را به وهم و خیال بگذراند یا از انجامش غفلت بورزد، نماز را در هم مى پیچند و به صورتش مى زنند.»
نهم: کسى که نماز قضا بر عهده اش مى باشد و در صدد به جا آوردن آن نباشد
مسأله: کسى که نماز قضا دارد، باید در خواندن آن کوتاهى نکند؛ ولى واجب نیست فوراً آن را به جا آورد و تا حدى که به مسامحه و سهل انگارى در أداى تکلیف و استخفاف و سبک شمردن نرسد مى تواند تأخیر بیندازد و اما نسبت به یک یا دو نماز قبل اگر قضا شده باشد بعضى از فقها فرموده اند: احتیاط واجب آن است که پیش از نماز همان روز، آن را قضا کند. (33)
دهم: کسى که نسبت به نماز اعضاى خانواده و دیگران بى تفاوت است
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید:
«لَا یَلْقَى اللَّهَ سبحانه أحَد بِذَنبٍ أعظم مِن جهالة أهله و أولاده؛ (34)
خداوند سبحان را کسى ملاقات نمى کند به گناهى که بالاتر از جهالت (ناآگاهى یا آلوده بودن به گناه) اهل و عیال و اولادش باشد.»
عن الحسن بن قارون أنه قال: سَأَلْتُ الرِّضَا علیه السلام أَوْ سُئِلَ وَ أَنَا أَسْمَعُ عَنِ الرَّجُلِ یُجْبِرُ وَلَدَهُ وَ هُوَ لَا یُصَلِّی الْیَوْمَ وَ الْیَوْمَیْنِ فَقَالَ وَ کَمْ أَتَى عَلَى الْغُلَامِ فَقُلْتُ ثَمَانِی سِنِینَ فَقَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ یَتْرُکُ الصَّلَاةَ قَالَ قُلْتُ: یُصِیبُهُ الْوَجَعُ قَالَ یُصَلِّی عَلَى نَحْوِ مَا یَقْدِرُ؛ (35)
شخصى به نام حسن بن قارون مى گوید: نمى دانم من از حضرت رضا علیه السلام سؤال کردم یا کسى پرسید و من شنیدم که کودکى یک روز یا دو روز نمازش را نخوانده است آیا پدر باید نسبت به نماز او حساسیت نشان دهد و او را به خواندن نماز وادار نماید؟ حضرت فرمود: «چند سال دارد؟» عرض کردم هشت سال. امام علیه السلام با تعجب فرمودند: «سبحان الله، [بچه ى هشت ساله] نماز را ترک مى کند!» راوى با شنیدن این مطلب از امام علیه السلام پرسید: حال اگر بچه مریض شد چه باید کرد؟ حضرت فرمودند: «به هر مقدار که مى تواند نماز را به جا آورد.»
سؤال: اگر فرزند مکلف انسان خواب باشد، آیا بیدار کردن او براى نماز صبح واجب است؟
جواب: اگر علم به رضایت او دارد، او را بیدار کند و هم چنین اگر مى داند ادامه ى این وضع باعث سهل انگارى او در امر نماز مى شود؛ در غیر این دو صورت جایز نیست. (36)
سؤال: آیا بیدار کردن مهمان و افراد خانواده براى نماز صبح، لازم است؟
جواب: در حال خواب، تکلیف ساقط است، اما اگر بیدار نکردن افراد، سبک شمردن و بى اعتنایى به نماز تلقى شود، باید آنها را بیدار کرد و همین طور اگر خود آنها رضایت داشته باشند. (37)
کاسب ها و تاجرها
بعضى با خداوند معامله مى کنند یعنى عبادت مى کنند که از خداوند طلبکار شوند و چیزى در دنیا یا آخرت بگیرند، این عبادت باطل نیست؛ ولى کامل هم نیست، به طور مثال: نماز شب مى خواند براى توسعه ى روزى، نماز اول ماه مى خواند براى سلامتى، عبادت مى کند براى رسیدن به بهشت جسمانى و لذت هاى جسمانى و حتى براى رسیدن به سعادت هاى عقلانى و لذت هاى روحانى همیشگى و منسلک شدن در سلک کروبین و منخرط شدن در جرگه ى عقول قادسه و ملائکه ى مقربین که این اگرچه عالى است و حکما و محققین به این مرتبه ى از سعادت خیلى اهمیت مى دهند؛ ولى در نظر اهل الله، این هم یک نوع معامله و کسب است. (38)
امام علی علیه السلام فرمودند:
«إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ…؛ (39)
همانا عده ای خدا را از روی میل و شوق به بهشت عبادت می کنند این عبادت مانند عمل تجّار و بازرگانان است…»
خائفان
بعضى خداوند را از ترس عبادت مىکنند از ترس عذاب دنیوى و یا اخروى و یا از ترس نرسیدن به جرگهى عقول قادسه و ملائکهى مقربین که این نوع عبادت گرچه خوب است و باطل نیست؛ ولى کامل هم نیست و از دیدگاه اهل الله، ناقص است. (40)
امام علی علیه السلام فرمودند:
«… وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ…؛ (39)
و عده ای از روی ترس خدا را عبادت می کنند این (مانند) عبادت و فرمانبرداری بردگان است.»
نماز عارفان
در تاریخ به عده ى زیادى از عارفان و عابدان برخورد مى کنیم، مى بینیم نماز و عبادت آنان عبادت معمولى نیست نماز آنان، هر انسانى را به تعجب وا مى دارد، نماز ایشان مصداق واقعى معراج مؤمن است، آنان در نماز جز خدا را نمى بینند و توجهشان تنها به اوست، آنان هنگام نماز همه چیز را به دست فراموشى مى سپارند جز ذات مقدس بى مثال معبود.
آنان خلاصه ى در نماز شده اند، از آن لذت مى برند، به آن عشق مى ورزند، براى اقامه ى نماز سر از پا نمى شناسند به طورى که ضربه ها و لطمه هایى در این راه به جان مى خرند و از آن استقبال مى کنند. (41)
این دسته به سبب شناخت و معرفتى که از خداوند دارند او را شایسته ى عبادت مى دانند و به جهت همین شایستگى و دوستى، و به شکرانه ى الطاف بى کرانش، سر به آستانش فرود مى آورند.
حضرت على علیه السلام [در مناجاتش با خداوند عرض مى کند]:
«إِلَهِی مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ عِقَابِکَ وَ لَا طَمَعاً فِی ثَوَابِکَ وَ لَکِنْ وَجَدْتُکَ أَهْلًا لِلْعِبَادَةِ فَعَبَدْتُکَ؛ (42)
خدایا تو را به خاطر ترس از عذابت عبادت نمى کنم و هم چنین براى چشم داشت از ثواب، عبادت نمى کنم تو را عبادت مى کنم چون شایسته عبادت یافتمت.»
حضرت صادق علیه السلام مى فرماید:
«إِنَّ الْعُبَّادَ ثَلَاثَةٌ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَوْفاً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى طَلَبَ الثَّوَابِ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأُجَرَاءِ وَ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ؛ (43)
به تحقیق عبادت کنندگان سه دسته اند: بعضى انگیزه ى عبادتشان ترس است؛ این، عبادت بردگان است و برخى انگیزه ى عبادتشان رسیدن به پاداش است؛ این، عبادت تجار و کارگران است [که براى مزد کار مى کنند] و عده اى انگیزه ى عبادتشان محبت به خداوند است و این، عبادت آزادمردان است که برترین عبادت است.»
حضرت امام علی علیه السلام مى فرماید:
«إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْعَبِیدِ وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُکْراً فَتِلْکَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ وَ هِیَ أَفْضَلُ الْعِبَادَة؛ (39)
به تحقیق بعضى عبادتشان به خاطر طمع به پاداش هاى خداوند است، این عبادت تجار است و بعضى عبادتشان به خاطر ترس از عذاب هاى خداوند است، این عبادت بردگان است و گروهى عبادتشان براى تشکر از الطاف الهى است که این، عبادت آزادگان است.»
حضرت امام عسکرى علیه السلام مى فرماید:
«لَا یَشْکُرُ النِّعْمَةَ إِلَّا الْعَارِف ؛ (44)
شکر نعمت را نمى کند مگر کسى که خداوند و نعمت هاى او را بشناسد.»
یکى از شاگردان علامه ى طباطبائى قدس سره مى گوید: آن بزرگوار فرمودند: دعاى سحر (45)
حضرت باقرالعلوم علیه السلام را فراموش مکن که در آن بهاء و جمال و جلال و عظمت و نور و رحمت و علم و شرف است و حرفى از حور و غلمان نیست، اگر بهشت شیرین است، بهشت آفرین شیرین تر است.
چرا زاهد اندر هواى بهشت است
چرا بى خبر از بهشت آفرین است (46)
نماز عاشقان
عده اى هستند نه این که تنها عارف، عابد و نمازگزارند، بلکه عاشق و دلباخته ى آنند، حتى هنگامى که در حال نماز نیستند، اما روحشان براى آن پر مى زند و دائم به یاد نماز به سر مى برند و قلبشان آماده ى نماز و عبادت است.
نماز محور روح و جسم چنین افرادى است. همانگونه که انسان عاشق، نام معشوق خود را مى شنود قلبش به تپش مى افتد و اعضاى بدنش مى لرزد، عاشقان نماز هم، همین حالت را پیدا مى کنند. (47)
نماز وسیله ى بیان عشق
نمازى که نمازگزار به جاى مى آورد باید عاشقانه باشد، نمازى باشد که از روى عشق و علاقه ى به خداى مهربان و از روى شور و شوق انجام گیرد.
نمازى که از روى تنبلى، بى حالى و سستى بجاى آورده شود هیچ اثرى در زندگى انسان نخواهد داشت.
کسانى واقعا به نماز روى مى آورند و آن را از روى حقیقت مى خوانند که عاشق خدا باشند، و بخواهند با معشوق خود راز گویند و سر و سودایى داشته باشند، عشق به نماز، عشق ورزیدن به خداوند عالمیان است.
انسان وقتى عاشق شد از هیچ چیز نمى هراسد، در راه رسیدن به معشوق خود، شب و روز نمى شناسد، به گرما و سرما توجهى ندارد، دور و نزدیک برایش فرق نمى کند و با نشاط تمام، سختى ها و مشکلات را در راه رسیدن به معشوق تحمل مى کند، تمام پیچ و خم راه و بیابان را بدون خستگى طى مى نماید و به سوى معشوق پیش مى رود.
مى نداند عشق، سال و ماه را
دیر و زود و نزد و دور راه را
کوه پیش عشق چون کاهى بود
دل سریع السیر، چون ماهى بود
آنچه که موجب نشاط روح در نماز و عبادت مى شود و نمازگزار از آن لذت مى برد، عشق به خداى بى همتاست، عشق به گفت و گوى با اوست و انسان عشق خود را با نماز، آشکار مى سازد.
چه پرسى از نماز عاشقانه
رکوعش چون سجودش محرمانه
تب و تاب یکى «الله اکبر»
نگنجد در نماز پنجگانه
بسوزد مؤمن از سوز وجودش
گشوده هر چه بسته از گشودش
جلال کبریایى در قیامش
جمال بندگى اندر سجودش
اگر انسان عشق و شوق به چیزى داشته باشد، چندان نیاز به تبلیغ و تشویق و تحریک از بیرون نیست. بلکه همان انگیزه ى درونى، انسان را به سوى آن مى کشاند و آن گونه که انسان براى دیدار یک شخصیت معروف و مشهور و محبوب لحظه شمارى مى کند و از آن ملاقات و دیدار با او، خوشحال و مسرور مى شود، عاشق خدا هم از خواندن نماز و عبادت و راز گفتن با او به وجد و نشاط مى آید و از خود بى خبر مى شود.
براى عاشقان خدا شنیدن صداى اذان، اعلام فرارسیدن لحظه ى دیدار و ملاقات است، به طورى که پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله نزدیک اوقات نماز به بلال مى فرمود: «ارحنا یا بلال» (48)
اى بلال، ما را از غم و غصه و تلخى و ناراحتى نجات بده و با اذان گفتن خود و اعلام وقت نماز، روح ما را آرامش بخش.
از این جمله اى که آن حضرت به بلال مى فرماید، به دست مى آید که عشق و شوق زایدالوصف آن جناب به نماز و عبادت و راز و نیاز با خدا تا چه اندازه بوده است.
چون دلش بى خود شدى در بحر راز
جوش او میلى برفتى در نماز
چون دل او بود دریاى شگرف
جوش بسیارى زند دریاى ژرف
در شدن گفته: «ارحنا یا بلال»
تا برون آیم از این ضیق خیال
آرى، نماز و نیایش، ارتباط عاشقانه و صمیمانه اى است میان انسان و خدا، نماز رابطه ى عشق برقرار کردن عاشق با سرچشمه ى پدیدآورنده ى همه نیکى ها است.
نماز وسیله ى رسیدن عاشق دل باخته و بى قرار با معشوق حقیقى است.
نماز عشق تا آغاز کردیم
رهى در خانه ى دل باز کردیم
قیام ما قیامت کرد بر پا
از آن روزى تو را دمساز کردیم
به دل نیت تو بودى در دو عالم
که در هر صبح و شب آغاز کردیم
سرود اشک شد تکبیر شب ها
که سوز عاشقى را ساز کردیم
تو را در هر رکوع و خلوت راز
رفیق و مونس و همراز کردیم
به معراج سجود نیمه شب ها
به یاد روى تو پرواز کردیم
تو را در پرده هاى دلکش ساز
شکوه شادى شهناز کردیم
«اناالحق» گوى و سر بردار رفتیم
دوباره زندگى آغاز کردیم (49)
عشق به نماز، تحفه به درگاه بى نیاز
نماز هدیه اى است که انسان آن را براى خداوند متعال مى فرستد. هر چه هدیه باارزش تر باشد بهتر مورد قبول واقع مى شود. اگر کسى بخواهد، تحفه اى به نزد شخصیت بزرگوارى بفرستد، چگونه سعى و کوشش مى کند که آن هدیه ى پاکیزه و باارزش، نیک و دلپسند، بى عیب و بى نقص باشد تا مورد قبول آن شخصیت واقع شود، و آن را با حالت غضب و عصبانیت به صاحبش برنگرداند.
نمازى هم که انسان مى خواند، هدیه اى است از جانب او به سوى خداوند متعال، به سوى آن کسى که او را از نیستى به وجود آورده و آخر هم به سوى او برمى گردد.
نمازگزار نمازى را که مى خواند به عنوان هدیه به سوى خدا بفرستد. باید سعى کند آن را بدون عجب و ریا، بى عیب و نقص، با قرائت صحیح، با خضوع و خشوع و با حضور قلب اقامه نماید.
باید سعى کند با لباس و بدن پاک و با تمام اجزاء و شرایطش با توجه به معنا و در اول وقت به جا آورده شود. تا خداوند آن را قبول درگاه خود کند و به عنوان هدیه آن را بپذیرد و در مقابل، مزد و پاداشى به نمازگزار عطا فرماید.
نمازى که به عنوان تحفه ى الهى است، باید طورى نباشد که به جاى قبول و پاداش دادن، به فرشتگان حامل نماز دستور دهد آن را برگردانند و مانند پارچه ى پیچیده شده به صورت صاحبش بزنند و بگویند:
این تحفه ى نامبارک تو مورد قبول خدایت واقع نشد، آن را نپسندید، از آن خوشش نیامد، دستور داد که آن را از آسمان ها به زمین برگردانند و به صاحبش رد کنند.
پس اى نمازگزار! تو که زحمت مى کشى، وضو و طهارت مى گیرى، وقتت گرفته مى شود، از کار بیکار مى شوى، سعى کن این هدیه اى که مى خواهى به سوى خالق و رازق خود بفرستى، هدیه اى آبرومند و با ارزش باشد تا آن را در اعلى علیین قرار دهند و برایت نگهدارى کنند و در عالم آخرت، چند هزار یا چند میلیون برابر آن را به تو باز گردانند و آن جا پیش فرشتگان شرمنده و خجالت زده نباشى. (50)
وصف دلباختگان
هر چند امام على علیه السلام خود پیشواى عابدان و فخر ساجدان و سرمشق سالکان و خداپرستان است و در توصیف عبادتهاى بى نظیر او باید کتابها نوشت و درنگها داشت، اما شنیدن وصف بندگان خدا و چگونگى و حال و هواى خداپرستان شیدادل، از زبان مولاى عاشقان و عارفان، لذتى دیگر دارد.
آن حضرت، در گله از بى حالى و سستى برخى از یارانش در دل سپردن به خدا، و در مسیر شوق آفرینى براى توجه بیشتر به معبود، از «اصحاب محمد» یاد مى کند، تا این یاد چراغ شوق را در دل اینان نیز برافروزد. مى فرماید:
«من اصحاب پیامبر را دیده ام. شما را شبیه آنان نمى بینم! آنان در حالى صبح مى کردند که از عبادت شبانه و شب زنده دارى و راز و نیاز با خدا، ژولیده موى و غبارآلود بودند، پیشانى و چهره بر خاک مى نهادند، و از یاد قیامت، چنان شعله ور بودند که گویى روى گدازه ى آتش ایستاده اند، از سجده هاى طولانى پیشانى هایشان پینه مى بست، هر گاه نام خدا را مى شنیدند، اشکهایشان جارى و صورتهایشان خیس مى شد، و آن گونه که درختان هنگام وزیدن باد در یک روز طوفانى خم و راست مى شوند، کج و راست مى شدند، و همه از ترس عقاب الهى و امیدوارى به پاداش خداوند بود.» (51)
پرستش فرشتگان الهى نیز که مى تواند الگویى براى انسان باشد که مدعى است برتر از فرشته است؛ در کلام مولا جلوه ى خاصى دارد. آن حضرت، با توصیفى از عبادت فرشتگان نیز، در پى برافروختن شوق نیایش و پرستش و ستایش در دل و جان انسان است. در این سخن او که خطاب به پروردگار است چنین مى خوانیم:
«و آن فرشتگان، با جایگاه و منزلتى که نزد تو دارند و همه ى دل و جان و عشقشان نزد توست، و طاعت بسیار در آستان تو دارند و از فرمان تو کمتر غافل مى شوند، اگر کنه آنچه را از تو براى آنان پنهان است مشاهده مى کردند، کارها (و عبادتها) ى خود را ناچیز شمرده، خویشتن را بر این کوتاهى سرزنش مى کردند و مى فهمیدند که آن گونه که شایسته ى توست، تو را عبادت و اطاعت نکرده اند.» (52)
هر چه شناخت و معرفت و محبت نسبت به خدا و درک عظمت او بیشتر شود، اعمال و عبادات، کوچک شمرده مى شود. فرشتگان الهى از این جهت است که خود را در عبادت، قاصر مى دانند و اگر اولیاى الهى با همه ى نیایشها و عبادتهایشان همواره به کوتاهى و قصور خود اعتراف مى کنند و استغفار بر زبان دارند، به سبب درک بیشتر از بزرگى خداست.
عاصیان از گناه، توبه کنند
عارفان از عبادت، استغفار
فرشتگان الهى با آنکه پیوسته در حال عبادت خدایند، و به تعبیر حضرت على علیه السلام، گروهى همواره در رکوع اند، گروهى پیوسته در سجودند و هرگز از عبادت خسته نمى شوند، در عین حال هرگز احساس عجب و غرور نمى کنند و آن همه پرستش را چیزى نمى شمارند، «نه عجب بر آنان چیره مى شود، نه عبادتهاى گذشته ى خود را زیاد مى شمارند.» (53)
خود آن امام بزرگوار، که سرحلقه ى عارفان و اسوه ى عابدان است، عبادتهاى خویش را در پیشگاه خداوند، ناچیز مى شمارد و از کمى زاد و ره توشه و طولانى بودن راه، با حسرت و آه یاد مى کند: «آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُولِ الطَّرِیق .» (54)
یکى از بهترین عوامل تربیت کننده و رشد دهنده، مطالعه ى شرح حال بزرگانى است که از صفاى باطن و اخلاق نیکو و حالات خوش عبادى برخوردار بوده اند. از این جهت، براى الهام گرفتن از دلدادگان خدا، آشنایى با سیره ى آنان مفید است. امامان ما نیز گاهى از عبادتهاى فراوان على علیه السلام یاد مى کردند و مى فرمودند: کیست که بتواند مثل او عبادت کند؟! (55)
عشق به نماز و پرواز تا بهشت
عده اى هستند که دائم به خدا و نماز عشق مى ورزند تا جایى که روحشان به وسیله ى همان نماز پرواز مى کند و تا اعماق بهشت و جهنم سیر مى نماید و اطلاعاتى از وضع بهشتیان و جهنمیان را به دست مى آورند و گویا از همین دنیا آنان را مشاهده مى کنند و از خوبى و بدى حالشان اطلاع دارند.
یکى از آنان «حارثه بن مالک» است که به نماز عشق مى ورزید و دائم در حال نماز بود تا به درجات عالى رسید. پرده غفلت و شهوت و مادیت را پاره کرد. و بدون واسطه بهشتیان را در بهشت در ناز و نعمت و جهنمیان را در جهنم، در شکنجه و عذاب مشاهده کرد.
روزى پیامبر مکرم اسلام صلى الله علیه و آله در مسجد نماز صبح را با جمعیت به پایان رساند بعد رو به طرف مردم کرد و نگاهى به جمعیت انداخت، در آن میان جوانى به نام «حارثه بن مالک» توجه پیامبر صلى الله علیه و آله را به خود جلب کرد. وى از شدت خستگى و بى خوابى سرش به زیر افتاده و رنگ چهره اش زرد و بدنش نحیف و لاغر شده و چشمانش به گودى فرو رفته بود.
آن حضرت به او فرمود: حالت چگونه است؟ چگونه شب را صبح کردى؟
عرض کرد: یا رسول الله! شب را با یقین به صبح رساندم.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله از گفته ى او (خوشحال شد) و فرمود: هر چیز حقیقت و نشانى دارد نشانه و حقیقت یقین تو چیست؟
عرض کرد: نشانه ى یقین من این است که مرا پیوسته محزون و غمگین ساخته، شب ها خواب را از چشمم ربوده و مرا بیدار نگاه داشته، روزهاى گرم، مرا به روزه گرفتن وا مى دارد، دلم را از دنیا و آنچه در آن هست برکنده و بى رغبت نموده و آنچه را که در دنیا هست نزد من ناپسند کرده است.
یقین من به جایى رسیده است که گویا عرش خدا را مى بینم که در محشر براى حساب رسى خلایق نصب کرده اند و همه ى خلایق محشور شده و من در میان ایشانم، گویا اهل بهشت را که در میان بهشت، در ناز و نعمت اند مشاهده مى کنم که بر کرسى ها نشسته و با یکدیگر صحبت مى کنند و یک دیگر را معرفى مى نمایند، بر بالش ها تکیه زده و لذت مى برند. گویا اهل جهنم را که در میان آتش معذبند مى بینم در حالى که فریاد سر مى دهند و ناله مى کنند، گویا زجر جهنم و زبانه کشیدن آتش و آواز آن در گوش من است.
حضرت فرمود: این جوان بنده اى است که خدا دلش را به نور ایمان روشن ساخته، پس به او فرمود: بر این حال ثابت باش.
گفت: پیغمبر صباحى زید را
«کَیفَ اَصبَحتَ» اى رفیق با وفا
گفت: «عبداً مومنا» باز اوش گفت
کو، نشان از باغ ایمان، گر شگفت
گفت: تشنه بوده ام من روزها
شب نخفتم من ز عشق و سوزها
گفت: از این ره، کوره آوردى، بیار
در خور فهم عقول این دیار
گفت: خلقان چون به بینند آسمان
من به بینم عرش را با عرشیان
هشت «جنت» هفت «دوزخ» پیش من
هست پیدا همچو بت، پیش شمن (56)
یک به یک را مى شناسم خلق را
همچو گندم من ز جو در آسیا
که بهشتى کیست و بیگانه کیست
پیش من پیدا چو مار و ماهى است
جمله را چون روز رستاخیز من
فاش مى بینم عیان از مرد و زن
هین بگویم یا فرو بندم نفس
لب گزیدش مصطفى، یعنى که بس
یا رسول الله بگویم سر حشر
در جهان پیدا کنم، امروز نشر
هِل (57)
مرا تا پرده ها را بردرم
تا چو خورشیدى بتابد گوهرم
تا کسوف آید زمن خورشید را
تا نمایم نخل را و بید را
وانمایم، راز رستاخیز را
نقد را و نقد قلب آمیز را
دست ها ببریده اصحاب شمال
وانمایم رنگ کفر و رنگ آل
واگشایم هفت سوراخ نفاق
در ضیاء ماه بى خسف و محاق
وانمایم من پلاس اشقیا
بشنوانم طبل و کوس انبیاء
دوزخ و جنات و برزخ، در میان
پیش چشم کافران آرم، عیان
وانمایم حوض کوثر را به جوش
کاب بر روشان زند، بانگش به گوش
وآنک تشنه گرد «کوثر» مى دوند
یک به یک را نام واگویم کیند
مى بساید دوششان بر دوش من
نعره هاشان مى رسد در گوش من
اهل جنت پیش چشمم زاختیار
در کشیده یک دگر را در کنار
دست یک دیگر زیارت مى کنند
وز لبان هم، بوسه غارت مى کنند
کر شد این گوشم ز بانگ آه آه
از خسان و نعره ى واحسرتا
این اشارت ها بگویم از نغول
لیک مى ترسم از آزار رسول
هم، چنین مى گفت سرمست و خراب
داد پیغمبر گریبانش به تاب
گفت: هین درکش که اسبت گرم شد
عکس حق، «لایستحى» زد شرم شد (58)
وحى، راه تشخیص چگونگى ارتباط با خدا
براى تشخیص چگونگى عبادت، نیاز به وحى داریم. علم، تجربه و حس، توانایى چنین تشخیصى را ندارند. از همین رو، به این منبع نیازمندیم. بعثت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله بسیار جاى شکر دارد و از جمله الطاف بزرگ الهى است که برنامه ى هدایت را براى همه ى بشریت تبیین کرده است، وگرنه انسان راه ارتباط با خدا را نمى دانست. باسواد و بى سواد، حتى کسانى که از نظر عقلى ضعیف هستند، راه قرب به خدا را مى دانند و اینها همه از لطف خدا و بعثت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله است. از همین رو، تأکید شده است که از راه امامت به خدا نزدیک شوید. راه هاى دیگر انحرافى است و نباید رفت. البته کسانى که تعبد کم ترى دارند، اختلاف آراى آن ها نیز بیش تر است. (59)
مروجان نماز
قرآن کریم نقل مى کند که حضرت ابراهیم علیه السلام از خداوند درخواست نمود که خود و ذریه اش از ترویج کنندگان نماز باشند.
«رَبّ اجْعَلْنىِ مُقِیمَ الصَّلَوةِ وَ مِن ذُرِّیَّتىِ؛ (60)
پروردگارا! مرا و بعضى از ذریه ام را از اقامه کنندگان نماز قرار بده.»
«رَّبَّنَا إِنىّ أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتىِ بِوَادٍ غَیرْ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلَوةَ فَاجْعَلْ أَفِْدَةً مِّنَ النَّاسِ تهَوِى إِلَیهْمْ؛ (61)
پروردگارا! قسمتى از ذریه ى خودم را اسکان دادم در یک وادى لم یزرع (بیابان خشک) در مجاورت بیت محترم تو – حریم تو – حرم تو، خدایا! براى این که نماز را پایدار باشند [پروردگارا حالا که اینها را براى اقامه ى نماز در این جا ساکنشان کردم] پس تو دل هاى بعضى از مردم را چنان قرار بده که هواى آنها را داشته باشند، عاشق آنها باشند (در عرب هر وقت مى خواهند بگویند عاشق او شد، مى گویند: هوى الیه یعنى دلش به آن طرف رفت، آن طرفى شد).»
بعضى از نکاتى که از این دو آیه ى شریفه استفاده مى شود
1. درخواست توفیق اقامه کردن نماز براى خود و نسل و ذریه.
2. اسکان به این قصد صورت مى گیرد که نماز را در جهان پایدار کنند.
3. هر زمینى و هر درختى و هر زندگى و هر انسانى در عالم یک میوه خاص مى دهد درخواست ابراهیم علیه السلام این است که ثمره ى این زمین و اسکان، میوه ى معنویت و اقامه ى نماز و گسترش فرهنگ آن باشد.
4. این کار به دست قسمتى از ذریه انجام مى گیرد.
5. به تنهایى نمى توانند، مددى کن که عده اى هواى آنها را داشته باشند.
6. هم ذریه و هم کمک دهندگان هدفشان یک چیز است و آن هم اقامه نماز.
7. این که خداوند ذکرى از استجابت نمى کند و فقط دعا را نقل مى کند معلوم مى شود که استجابت آن، قطعى است. (62)
8. از آیات قرآن – آن جا که آیین اسلام را ملت و آیین ابراهیم علیه السلام معرفى مى کند (63)
به خوبى استفاده مى شود که دعاى ابراهیم علیه السلام همه ى موحدان و مبارزان راه توحید را شامل مى گردد. در روایاتى که از ائمه ى اهل بیت علیهم السلام نیز به ما رسیده این تفسیر تأیید شده است از جمله در روایتى از امام باقر علیه السلام مى خوانیم:
«مَن أحبَّنا فَهُوَ مِنّا أهل البیت قلت – جعلت فداک -: منکم؟!
قال: منا و الله، اما سمعَت قول ابراهیم (فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی (؛ (64)
هر کس ما را دوست دارد (و به سیره و روش اهل بیت باشد) از ماست، راوى سؤال کرد فدایت شوم به راستى از شماست؟
فرمود: به خدا سوگند از ماست، آیا گفتار ابراهیم را نشنیده اى که مى گوید: «هر کس از من پیروى کند او از من است.»
این حدیث نشان مى دهد که تبعیت از مکتب و پیوند برنامه ها سبب ورود به خانواده از نظر معنوى مى شود. در حدیث دیگرى از امام على علیه السلام مى خوانیم که فرمود:
«نَحْنُ آلُ إِبْرَاهِیمَ أَ فَتَرْغَبُونَ عَنْ مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی ؛ ما از خاندان ابراهیم هستیم آیا از ملت و آیین ابراهیم رو مى گردانید در حالى که خداوند [از قول ابراهیم] چنین نقل مى کند: «هر کس از من پیروى کند او از من است.» (65)
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم:
«مَنِ اتَّقَى اللَّه مِنکُم و أصلحَ فَهُوَ مِنّا أهل البیت؛ هر کس تقواى الهى را رعایت کند و خود را اصلاح نماید؛ پس او از ما اهل بیت است.»
راوى سؤال کرد: آیا واقعاً از شما اهل بیت مى شود؟ حضرت فرمودند: از ما اهل بیت مى شود، حضرت ابراهیم علیه السلام گفته است: (فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی (؛ هر کس از من پیروى کند او از من است. راوى سؤال کرد: آیا واقعاً از آل محمد مى شود؟ حضرت فرمودند: آرى به خدا قسم از آل محمد مى شود، از خود آنها، آیا نشنیده اى که خداوند مى فرماید: (إِنَّ أَوْلىَ النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ)؛ (66)
به تحقیق نزدیک ترین مردم به ابراهیم کسانى هستند که از او پیروى مى کنند و قول ابراهیم که: (فَمَنْ تَبِعَنِی فَإِنَّهُ مِنِّی (؛ هر کس از من پیروى کند او از من است. (67)
9. این وعده ى خداوند است که در هر زمان کسى پرچم اقامه ى نماز را به دوش بگیرد خداوند دل هاى آماده را به سوى او سوق مى دهد تا او را یارى نمایند.
10. کسى که مى خواهد این شست وشو را در جامعه انجام دهد باید متصل به «باب الله» و حجت خدا بشود و این قطرات باید به رودخانه ولایت متصل شوند تا هم خود پاک بمانند و هم بتوانند دیگران را تطهیر کنند وگرنه قبل از تطهیر دیگران خودشان آلوده مى شوند. همه باید خودشان را به امام زمان علیه السلام متصل کنند، و چه خود بخواهند به خداوند برسند یا دیگران را برسانند باید از طریق باب الله باشد. (68)
آنان که نماز عشق بستند همه
زنجیر ز دست و پا گسستند همه
بر رسم کبوتران در حال قنوت
مهمان خدا شدند و رستند همه
شهیدان محراب
کم نیستند آنانى که در محراب عبادت شهد شهادت نوشیدند. از این میان به آستان اولین شهید محراب حضرت على بن ابى طالب علیه السلام تقرب مى جوییم.
امام علی علیه السلام
درباره على علیه السلام چه می توان گفت تا حق سخن درباره مولى الموحدین ادا شود؟
صداى گام هایى شتابنده به گوش مى رسد!
سراسیمه است. صداى پاى کیست.
على، بشتاب! به سوى مسجد کوفه بشتاب!
وقت نزدیک است…
ابن ملجم در مسجد خوابیده است! بیدار است! به رو افتاده بر شمشیرى که زهرى مرگبار بر خود دارد.
شگفتا! على بیدارش مى سازید. برخیز، برخیز که هنگام نماز است.
صف ها بسته مى شود، کوفیان به نماز مى ایستند، ابن ملجم نگران است. شمشیر را در زیر لباس بلندش پنهان نموده و دستش بر قبضه شمشیر چسبیده است، خیس عرق است.
نماز، آغاز مى شود.
رکعت اول! امام به رکوع مى رود! سجده اول را مى گذارد، سر از مهر برمى دارد. آرامش، قبل از سجده دوم!…
کسانى که در صف نزدیک امام نشسته اند، برقى را بر فراز سر امام، مشاهده مى کنند و سپس آخرین دم پر دردِ مولاى خویش را در نماز.
الله… اکبر.
دهان گناه آلوده ابن ملجم، از هم باز مى شود؛ اى على! حکومت و حکمیت متعلق به خداست، نه از آن تو!
در این طنین، جهالتى است که هنوز هم، گناه حکمیت و فریب خوردن ابوموسى اشعرى را بر عهده على مى داند!
خدایا! على چه مى کشد از این منافقان نادان!
على، برمى گردد و بر مردمانى که در پس او، هم چنان مبهوت و حیران مانده اند مى نگرد و با چشمانى که از درد در هم پیچیده است، ناله مى کند:
… آن… شخص… از دست شما… فرار… نکند.
پس، بیگانه از هر چه در اطراف خویش است، ناله اى حزین مى کند؛
– رستگار شدم به خداى کعبه!
جمعیت به خود مى آیند.
دل هاى وحشت زده به گلو مى رسند.
زبان ها از حلقوم، بیرون مى جهند.
کلمات، جمله نمى شوند: بریده، بریده و کلمه کلمه، از گلو بیرون مى آید؛
– واى بر ما!
– امیرالمؤمنین کشته شد!
امام، دست راست خود را با آرامش و آسودگى و خونسردى، بالا مى آورد تا زخم عمیق را لمس کند؛ از وسط سر تاپیشانى، شکافته است.
سپس با همان آرامشش، دست را بر صفحه رخسار خویش پایین مى آورد.
مشتى از خون که در لابه لاى ریش انبوهش جمع شده است، بر سجاده مى چکد. خاطره اى پر رنگ، در ذهنش پرتو مى افکند و او را به یاد محبوب خویش مى اندازد.
– اى على! بر سر تو ضربتى زده خواهد شد…
که ریش صورتت را خضاب خواهد کرد. (69)
امام حسین علیه السلام
«یا ثارالله و ابن ثاره» اى نور چشمان محمد المصطفى صلى الله علیه و آله و سلم؛ اى آرزوى على المرتضى علیه السلام؛ اى عزیز فاطمه سلام الله علیها؛ اى برادر بى سر حسن المجتبى علیه السلام، از چه سر به نیزه شدى؟ از چه کربلا ز خونت گلگون شد؟ از چه پیکرت چاک چاک شد؟ از چه بر تن خونینت اسب تاختند؟ به کدامین گناه؟
نماز با اهلش نماز مى شود وگرنه حرکاتى غیرطبیعى و بى معنى جلوه مى کند. آرى چون به حسین علیه السلام مى نگریم و آن فدایى دین را در منظر خود تجسم مى کنیم و تصورات ذهنى خود را درباره سرور جوانان بهشت نقش مى زنیم، آن گاه به نماز ایستادن معنى مى یابد. هم چنان که هر گاه به افق خون فام بنگریم گویى خون خدا را مى بینیم.
در بحبوحه روز عاشورا، گویى نماز هم مى خواهد با حسین وداع کند چون اهلش را از دست مى دهد؛ چون غریب خواهد شد. (70)
طفلان مسلم
وقتى طفلان مسلم، محمد و ابراهیم، به دست حارث اسیر شدند به طرف نهر فرات برده شدند تا در آن جا به شهادت برسند؛ آن دو کودک به حارث گفتند: «اکنون که قرار است ما را بکشى، مهلتى ده که چند رکعت نماز کنیم.»
حارث پذیرفت و گفت: «هر چه مى خواهید نماز کنید، اگر شما را نفع بخشد.»
کودکان مسلم چهار رکعت نماز گزاردند؛ پس از آن سر به جانب آسمان بلند نمودند و گفتند:
«یا حىّ یا قیّوم یا حلیم یا احکم الحاکمین احکم بیننا و بینه بالحق»
اى خداى زنده و حکیم، اى کسى که بردبارى و اى کسى که حاکم ترین حاکمان هستى! بین ما و این شخص دادرسى کن.
وقتى که نماز آن دو طفل به اتمام رسید، آن ملعون هر دو را به شهادت رسانید. (71)
ملامحمد تقی برغانی
ملامحمد تقى برغانى، مجتهد و فقیه عارف، در محراب نماز، به هنگام سحر در حالى که مشغول خواندن مناجات «خمس عشره» در سجده بود؛ ناجوانمردانه به دست فرقه بهائیت به شهادت رسید.
عبادت آن جناب، چنان بود که همیشه از نصف شب تا طلوع صبح صادق به مسجد مى رفت و به مناجات و خواندن ادعیه و زارى و نماز شب اشتغال داشت و مناجات «خمس عشره» را از حفظ مى خواند و بر این روش و شیوه پسندیده استمرار داشت تا همان شب که شربت شهادت نوشید.
در فصل زمستان بارها دیده مى شد که در پشت بام مسجد، در حالى برف به شدت مى بارید، در نیمه شب پوستینى بر دوش و عمامه بر سر داشت و مشغول تضرّع و مناجات و نماز بود؛ با حالت ایستاده و دست ها را به سوى آسمان بلند کرده تا این که برف، سراسر قامت مبارکش را از سر تا پا سفیدپوش مى کرد. (72)
مرحوم آیت الله ملامحمدتقى از مراجع تقلید بود و در قزوین سکونت داشت. وى عموى زنى به نام «قرةالعین» بود. این زن که «زرین تاج» نام داشت و محمد على باب لعنةالله علیه لقب قرةالعین (نور چشم من) به او داده بود، مورد اعتراض سخت پدر و عمویش قرار گرفت، سرانجام طرح نقشه ى قتل ملامحمدتقى را کشیدند که (به قول بعضى از نویسندگان) طراح اصلى قتل، خود قرةالعین بود. سال 1264 هجرى قمرى بود، شبى، بعد از نیمه هاى آن، ملامحمدتقى از منزل بیرون آمد و براى اداى نماز شب به مسجد رفت. در مسجد کسى نبود، او در محراب عبادت در حال سجده به مناجات پرداخت که ناگهان چند نفر به مسجد ریختند، نخستین بار، نیزه اى به پشت گردن او فرو کردند و سپس هشت زخم دیگر به بدنش وارد آوردند و فرار کردند.
ملامحمدتقى براى رعایت نجس نشدن مسجد، کشان کشان خود را به بیرون مسجد رساند و کنار درب مسجد بیهوش شد. مردم باخبر شدند و او را به خانه اش بردند و پس از چند روز به شهادت رسید.
قبر مقدس او در کنار قبر امام زاده حسین علیه السلام در قزوین به عنوان شهید ثالث (سوم) معروف و مزار مؤمنان است. (73)
شهید دادمحمدی
شهید «دادمحمدى» غواص بود و با بچه هاى اطلاعات عملیات کار مى کرد. شب عملیات شجاعت بسیارى از خود نشان داد و در راهنمایى بچه هاى گردان از هیچ ایثارى دریغ نکرد. تا این که همان شب به شهادت رسید.
در هنگام شهادت به حالت سجده قرار گرفته بود. صبح فردا که همرزمان او از خط مقدم برمى گشتند، متوجه شدند یکى از غواصان سرش را به سجده گذاشته است وقتى او را بلند مى کنند؛ او را مى شناسند؛ او شهید «دادمحمدى» بود. (74)
شهید حاج سید احمد میرى زنجانى
مجاهد شهید آقاى حاج سید احمد میرى زنجانى سال 1315 در سلطانیه زنجان در یک خانواده روحانى چشم به جهان گشود. پس از پایان تحصیلات دوره ابتدایى چون به روحانیت علاقه داشت، براى کسب علوم و معارف اسلامى به حوزه علمیه هیدج مشرف شد و در آن جا از علما و بزرگان کسب علم نمود و پس از مدتى وارد حوزه علمیه زنجان شد و به تحصیل علوم اسلامى پرداخت. در 1327 شمسى براى ادامه تحصیل رهسپار نجف اشرف در جوار حرم مولاى متقیان على بن ابى طالب علیه السلام شد و در آن جا از آیات عظام چون آیت الله العظمى حاج سیدمحسن طباطبایى حکیم و آیت الله حاج سیدعبدالکریم زنجانى و دیگر حضرات کسب فیض کرد.
پس از مدتى براى دیدن اقوام و صله ارحام به ایران آمد و به دلیل انقلابى که در عراق به وجود آمده بود شهید آقامیرى دیگر نتوانست به نجف اشرف برگردد. بنابراین؛ براى این که از حوزه جوان قم نیز بهره برده باشد، به قم رفت و از محضر آیت الله العظمى آقا حسین طباطبایى بروجردى و دیگر علما استفاده کرد.
شهید آقامیرى از ابتداى ورود به حوزه علمیه و دانشگاه امام صادق و حوزه کهن سال نجف اشرف از طاغوتیان نفرت داشت و از جنایت هاى حکومت پهلوى رنج مى برد تا این که با قیام 15 خرداد 1342 به رهبرى آیت الله العظمى خمینى و دیگر زعماى جهان تشیع بر علیه رژیم سفاک پهلوى شروع به کار کرد تا بتواند اسلام را بر جهانیان معرفى کند.
شهید آقامیرى از 15 خرداد به بعد فعالیت چشم گیرى داشت و در 1346 با صبیه حضرت آیت الله مرحوم حاج آقا سید محمد میرطاهرى ازدواج کرد و حاصل این ازدواج، سه دختر و یک پسر بود.
پس از سال 42، مبارزه هم چنان ادامه داشت و شهید بزرگوار در مساجد و محافل به مردم آگاهى مى داد.
و این فعالیت ها در سال هاى 1356 و 1357 تا شهادت وى به اوج خود رسید و مردم را در راه پیمایى هاى عظیم علیه طاغوت، رهبرى کرد.
در دى ماه 1357 در دانشگاه تهران به اتفاق روحانیون به تحصن نشست تا رهبر انقلاب با پیروزى وارد ایران شد. در شب نوزده بهمن پنجاه و هفت در اقامتگاه امام با ایشان ملاقات خصوصى داشتند و امام در این دیدار به ایشان رهنمودهایى را ارائه فرمودند.
از آن جایى که همیشه عاشق شهادت بود در بیست و ششم بهمن پنجاه و هفت هنگام نماز در محراب عبادت در مسجد ولى عصر عج واقع در جنوب غربى تهران مثل جدش على بن ابى طالب علیه السلام به خون خود غلتید و به درجه رفیع شهادت نائل گردید.(75)
شهید سید احمد دیباجى
شهید سیداحمد دیباجى حسینى در سال 1315، در یک خانواده روحانى در همایونشهر اصفهان متولد شد. پس از گذراندن دوره ابتدایى به حوزه علمیه قم رفت و سطوح را از استادان برجسته حوزه علمیه فرا گرفت و پس از چند سال به نجف اشرف مهاجرت کرد و در آن جا از محضر درس آیت الله العظمى حاج سید ابوالقاسم موسوى خویى بهره فراوانى برد. در همین سفر بود که با دختر حاج شیخ محمدمحسن آقابزرگ تهرانى(76)
ازدواج نمود. شهید دیباجى به علت نزدیکى با مرحوم آقابزرگ تهرانى از محضر ایشان استفاده ها برد و در تهیه و تنظیم فیش هاى الذریعه به جناب ایشان کمک کرده است.
در ماه رجب 1385 ق از نجف اشرف براى زیارت حضرت امام رضا علیه السلام به مشهد رفت و در منزل یکى از افراد محترم آن شهر که بانى مسجد مهدیه رستم آباد شمیران بود، اقامت کرد. در ضمن از محضر درس آیت الله العظمى حاج سیداحمد خوانسارى بهره برد.
شهید دیباجى در تعلیم و تربیت مردم بسیار کوشید و جلسات دینى متعدد تشکیل داد و در بالا بردن سطح فرهنگ مردم بسیار تلاش کرد. در همین دوران کتاب تبویب الذریعه را نوشت و جلد اول را به چاپ رساند و چون مسجد مهدیه کوچک بود کنار مسجد زمینى تهیه کرد و ساختمان مسجد را توسعه داد.
صندوق قرض الحسنه حضرت مهدى عج و درمانگاه عمومى را براى کمک به اهالى آن منطقه تأسیس کرد. شهید دیباجى قبل از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامى نقش ویژه اى در آگاهى مردم داشت. پس از پیروزى انقلاب اسلامى نیز مسئولیت دو کمیته را به عهده داشت؛ یعنى هم کمیته مسجد مهدیه و هم کمیته مسجد محسنى.
سرانجام؛ شامگاه 18 فروردین 1358 پس از نماز مغرب و عشا در مسجد و در اثر انفجار بمب، سیداحمد دیباجى و دو فرزندش به نام سیدمحمد 19 ساله و سیدعلى 14 ساله به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. در این انفجار 4 نفر دیگر نیز شهید شدند. اولین روحانى شهید پس از پیروزى انقلاب اسلامى، شهید دیباجى بود. روحش شاد و یادش گرامى باد. شهید دیباجى کتاب هاى بسیارى تألیف کرده است که عبارتند از: 1. تقریرات فقه2. تقریرات اصول3. زبدةالمعانى درباره علم بدیع و عروض 4. مختصرالمنطق 5. تفسیر القرآن العظیم6. کشکول در علوم مختلفه در دو جلد7. الاجازات الى طرق الاحادیث والروایات 8. تبویب الذریعه در شش جلد.(77)
شهید محمد على نجفى ناوخى
از وصایاى شهید محمدعلى نجفى ناوخى:
«… و پدرجان! تو یک عمر براى امام حسین علیه السلام گریه کردى حال چرا ساکت نشسته اى و قیام نمى کنى؟
مادرم! من براى دفاع از میهن و اسلام مى روم، تقاضا دارم خودت را ناراحت نکنى.
همسرم! شما را به خداوند متعال مى سپارم، امروز دفاع از میهن واجب است و باید همه بروند ولى اگر کسانى هستند که احساس تکلیف نمى کنند ما نباید خودمان را با آن ها مقایسه کنیم…»
شهید محمدعلى نجفى ناوخى پس از به جا آوردن غسل شهادت هنگامى که براى نماز از سنگر خارج مى شود، مورد اصابت گلوله دشمن قرار مى گیرد. یادش گرامى باد!
آلاله هاى آدینه
افتخار انقلابى که نهالش به دست خمینى کبیر کاشته شد، همین بس که صفوف آدینه هایش لاله گون بود. امامان آدینه اش على وار در خون غلطیدند و در آسمان ایران شیون و غم به پا شد.
اى لاله هاى در خون غلطیده محراب نماز، اى کبوتران حرم عصمت؛ از دست ساقى کوثر سیر بنوشید، تا از سرورتان ملائکه نیز به شادمانى درآیند.
شهیدان محراب را به خاطر دارید؟ مدنى را؟ دستغیب را؟ صدوقى را؟ اشرفى اصفهانى را؟ آن نگاه نافذ اولین لاله محراب را؟ آن بیان گرم لاله دوم را؟ آن چهره صمیمانه سومین گل گون را؟ و آن وقار چهارمى را؟
این شهیدان عارف از هر جهت برتر از دیگران هستند؛ باید زندگى آن ها را ورق زد و عبرت گرفت. آن ها از کودکى متفاوت با دیگران بزرگ شده اند.
خاطره اى از شهید مدنى از زبان دامادش:
نیمه شب از خواب بلند شدم ودیدم که آقا (شهید مدنى) نیست، به اطراف نگاه کردم و دیدم چند متر دورتر داشت گریه مى کرد و با سوز عجیبى مى گفت «خدایا من آمدم، خدایا! اگر تو به من نه بگویى اگر تو مرا ترک کنى چه کسى مرا دریابد؟» (78)
افلاکیان (شهیدان هشت سال دفاع مقدس)
حدیث خاک نشینان آسمانى حدیثى دیگر است. باید خواند ولى چشیدنى است، باید فهمید اما دیدنى است. باید ابراهیم وار بر اریکه عرش و ملکوت نشست و اینان را نظاره کرد… و باید از آن ها که در گناه و خلاف بر دیگران سبقت مى گیرند روى برتافت تا سیمرغ اندیشه از قله قاف به چاه ظلمت در نیفتد.
یاد کبوتران مهاجر به خیر، یاد پروانه هاى در بغض کین کفر سوخته به خیر؛ یاد آن پرندگان بال شکسته عزیز به خیر؛ یاد کربلایى هاى مجروح به خیر… و صد آه از غربت غریبان در راه مانده از قافله. (79)
شهیدان هشت سال دفاع مقدس، شیران بیشه روز بودند و زاهدان شب. در زیر به طور نمونه به وصیت هایی از شهدای استان چهار محال و بختیاری در مورد نماز اشاره می گردد:
شهید عبداللّه باقرى (ش.پ 182 شهرکرد) در وصیت نامه خود مى گوید:
«آیا پرده ها و حجاب هاى مادى را کنار زده و حقایق معنوى را دیده اید؟ آیا نماز جماعت از مستحبات مؤکد نیست؟ پس چرا براى نماز جمعه اهمیت قائل نیستید؟ چرا در نمازهاى جماعت شرکت نمى کنید؟ این را بدانید که بهشت را به بها مى دهند نه به بهانه.»
شهید جمشید براتپور (ش.پ. 188 شهرکرد) مى گوید:
«شرکت در نمازهاى جمعه و جماعت و برنامه هاى دیگر به انسان رشد مى دهد و انسان مى تواند به این وسیله راه خود را در این دنیا بیابد. نمازهاى یومیه و احکام مقدس اسلام را چنان به جاى آورید که گویا چند لحظه دیگر از دنیا مى روید.»
شهید سهراب رحمانى (ش.پ. 494 شهرکرد) مى گوید:
«همه ما، این را مى دانیم که هدف از خلقت انسان، بندگى و عبادت خداوند بوده است. به احکام اسلام پاى بند باشید. مبادا این احکام را سبک بشمارید. مبادا نماز را که از اصول و پایه ها و اساس دینى ماست کم اهمیت بشمارید.»
شهید اردشیر رفیعى (ش.پ. 551 شهرکرد) این طور توصیه کرده اند که:
«علیکم بالقرآن، عزیزان من! قرآن را عزیز نگاه دارید و در انجام دستورات آن «آیین مقدس» هرگز کوتاهى نکنید. نماز ستون دین است. استوارترین پایه اسلام را محکم بدارید.»
شهید عباسعلى صادقى (ش.پ. 703 شهرکرد) مى گوید:
«اى مردم، خدا را چنان پرستش کنید که او را مى بینید و او شما را مى بیند. اى برادران از رفتن به دعاهاى کمیل و توسل و نماز جماعت کوتاهى نکنید، که همین نمازها هستند که انسان را به خدا مى رساند.»
شهید غفار کریمى (ش.پ. 990 شهرکرد) مى گوید:
«وصیت من به شما این است که نماز را به پاى دارید و همیشه به یاد خدا باشید و کارهایتان را فقط و فقط، براى رضاى خدا انجام دهید و در هر حال خدا را مدّنظر قرار دهید. قرآن بخوانید و همیشه در نماز جمعه و دعاى کمیل و جلسات مذهبى شرکت کنید.»
شهید غلامرضا مولوى (ش.پ. 222 فارسان) در وصیت نامه خود این طور آورده اند که:
«مگر خداوند این همه نعمت و آسایش را براى ما قرار نداده است تا ما او را شکر کنیم. پس چرا بعضى ها نماز نمى خوانند. خطابم به شما نماز نخوان هاست که این را بدانید که به فرموده پیامبر اسلام کسى که نماز نخواند، مسلمان نیست.»
شهید محمد کریمیان (ش.پ. 97 بروجن) مى گوید:
«باید همواره جزء برپادارندگان نماز باشید. باید دعا بخوانید و قرآن و نهج البلاغه را در جامعه پیاده کنید. عزیزانم، حتماً نماز بخوانید که نماز ستون دین است. مساجد را با نماز جماعت با شکوه کنید.»
شهید نادرقلى احمدى (ش.پ. 25 گرگان) مى گوید:
«سفارش من این است که چه مرد و چه زن از نماز و عبادت، غافل نگردید. واى بر کسى که از اسلام و نماز و قیامت غافل باشد.»
شهید شعبانعلى ابراهیمى (ش.پ. 10 شهرکرد) مى گوید:
«و از امت اسلامى مى خواهم که به وظایف شرعى خود از قبیل نماز، روزه، خمس، زکات و حج دقت کافى را بنمایند.»
شهید عبدالعلى احمدى (ش.پ. 19 شهرکرد) وصیت کرده اند که:
«نماز را به پاى دارید و روزه بگیرید.»
شهید بختیار احمدى (ش.پ. 21 شهرکرد) مى گوید:
«مبادا مساجد را خالى کنید و بى اعتنا به نماز جماعت باشید.»
شهید سید آیت اللّه احمدى (ش.پ. 44 شهرکرد) مى گوید:
«به نماز اهمیت بدهید که نماز انسان را از زشتى باز مى دارد.»
شهید ابوالقاسم احمدى (ش.پ. 45 شهرکرد) مى گوید:
«نماز و روزه را تا آن جا که به یاد دارم، با جاى آورده ام.»
شهید بهرام آرامى (ش.پ. 57 شهرکرد) مى گوید:
«تقاضاى من از همگى شما این است که نمازتان را همیشه به وقت بخوانید که بزرگ ترین فریادها نماز است. همه شما نماز بخوانید و مساجد، این سنگرهاى اسلامى را حفظ کنید.»
شهید ابراهیم ارزانى (ش.پ. 58 شهرکرد) مى گوید:
«یک توصیه دارم که نمازتان را بخوانید، زیرا همین نماز است که انسان را مى سازد.»
شهید اسماعیل اسکندرى (ش.پ. 72 شهرکرد)مى گوید:
«در نماز جماعت و مساجد حتماً شرکت کنید.»
شهید صفدر اسکندرى (ش.پ. 74 شهرکرد) مى گوید:
«در نماز جماعت و نماز دشمن شکن جمعه شرکت کنید.»
شهید على نقى اسماعیل زاده (ش.پ. 85 شهرکرد)مى گوید:
«خدا را فراموش نکنید و نماز و روزه و زکات را به پاى دارید.»
شهید على یاراسماعیل زاده (ش.پ. 91 شهرکرد) مى گوید:
«پیام آخر به تمامى برادران عزیزم و خواهران گرامى این است که در دعاهاى توسل و کمیل و نماز جمعه و نماز جماعت شرکت کنید.»
شهید یوسف آقابابایى (ش.پ. 123 شهرکرد) مى گوید:
«اما وصیتى به دوستان دارم. آن این که بکوشید پیوند خود را با خدا بیش تر کنید و نماز را به جماعت بخوانید.»
شهید اکبر بابادى (ش.پ. 174 شهرکرد) مى گوید،
«همه در خط اسلام باشید و نماز را به پاى دارید.»
شهید فرامرز بهامیر (ش.پ. 209 شهرکرد) مى گوید:
«من به عنوان یک بسیجى به شما مردم توصیه مى کنم نماز را به پاى دارید و تقواى خدا پیشه کنید.»
شهید قاسم بهرامى (ش.پ. 213 شهرکرد) مى گوید:
«به قول امام(ره)، مساجد سنگرند، سنگرها را حفظ کنید. امام را تنها نگذارید و نمازهایتان را فراموش نکنید و نگذارید نمازتان قضا شود و در نمازهاى عبادى سیاسى و دشمن شکن جمعه شرکت کنید، چرا که نماز جمعه روز عزاى دشمن است.»
شهید ناصر جعفریان (ش.پ. 298 شهرکرد) در وصیتنامه خویش این طور آورده اند که:
«پیام من به مردم این است که نماز جماعت را به پاى دارند، همین طور نماز جمعه را.»
شهید سیدرضا جلالى (ش.پ. 301 شهرکرد) مى گوید:
«مسجدها را پر کنید و نماز جمعه و جماعت را با اهمیت بشمارید.»
شهید چراغعلى حیدرى (ش.پ. 383 شهرکرد) مى گوید:
«یادآور مى شوم که نمازهایتان را پاکیزه و با حضور قلب اقامه کنید که نماز، انسان را از منکرات بازمى دارد.»
شهید ایرج خسرویان (ش.پ. 412 شهرکرد) مى گوید:
«مطلب دیگراین بود که پدر و مادر و خانواده ام و آن هایى که مرا دوست داشتید و دارید، شما را به عبادت و نماز و روزه و برنامه هاى اسلامى توصیه مى کنم.»
شهید حیاتقلى خلجى (ش.پ. 413 شهرکرد) در وصیتنامه خویش این طور گفته اند:
«شما را به کارهاى خیر، دعوت مى کنم. مخصوصاً نماز و روزه و دادن زکات و صدقه.
نماز را هر چند که براى شما ناگوار باشد به پاى دارید که نماز بازدارنده انسان از گناهان است.»
شهید عباس خلجى (ش.پ. 414 شهرکرد) مى گوید:
«اى جوانان عزیز، به شما نصیحت مى کنم نماز بخوانید و با هم مهربان باشید و تقوا را پیشه کنید و ایمانتان را قوى کنید.
اگر نماز شما مورد قبول خدا گردید، همه کارهاى شما مورد قبول خداى بزرگ و متعال قرار مى گیرد.»
شهید سبزعلى داوودى (ش.پ. 429 شهرکرد) مى گوید:
«همیشه وحدت و یکپارچگى را حفظ کنید. مساجد را حفظ و در نمازهاى جماعت و جمعه و دعاى کمیل و توسل، شرکت کنید. که ما هر چه داریم از نماز و روزه است.»
شهید یحیى داودى (ش.پ. 431 شهرکرد) مى گوید:
«نکته قابل ذکر این که در نماز جمعه و جماعت و دعاها و راهپیمایى ها حضور داشته باشید.»
شهید کرمعلى راهنورد (ش.پ. 489 شهرکرد) مى گوید:
«پیام من به مردم این است که دنباله رو رهبر باشید. سنگرها را خالى نگذارید. جبهه ها را گرم نگه دارید، مساجد را با شرکت خود و نمازهاى خود آباد کنید.»
شهید سیدمهدى رفیعى (ش.پ. 526 شهرکرد) مى گوید:
«مهم ترین وصیت من این است که اى اشخاصى که به من علاقه دارید، به جاى گریه و زارى در شبى که مرا دفن مى کنید، هر کدام از شما دو رکعت نماز بخواند.» (80)
عبادت بانوان
تقدم زن در تشرف به تکلیف
توفیق زن در عبادات بیش از مرد است و اگر انسان تنزل کند حداقل باید بگوید زن همانند مرد است. و گرنه به حسب ظاهر باید این چنین نظر بدهد که زن بالاتر و کامل تر از مرد است.
زیرا تقریباً شش سال قبل از این که مرد مکلف بشود، زن را ذات اقدس اله به حضور پذیرفته است. زن همین که از نُه سالگى گذشت و وارد دهمین سال زندگى شد، خدا او را به حضور مى پذیرد و با او سخن مى گوید و روزه را بر او واجب مى کند. مناجات هاى او را به عنوان دستور مستحب شرعى گوش مى دهد.
آن وقتى که هنوز مرد به عنوان یک جوان مشغول بازى است، زن مشغول راز و نیاز و نماز است.
شش سال زمینه سازى کردن و از دوران کودکى، زن را تربیت کردن، و در دوران خردسالى، او را به حضور پذیرفتن، نماز را که عمود دین است بر او واجب کردن، روزه را که سپر دین است و حج را که وفد الى الله است و مهمانان در آن سفر به ضیافتگاه خداوند مى روند، بر زن واجب کردن. اینها همه نشانه ى آن است که زن براى دریافت فضایل، شایسته تر از مرد است. و اگر این منطق درست تبیین و اجرا گردد، نتیجتاً معلوم خواهد شد که زن بالاتر از مرد و لااقل همتاى مرد است.
گرچه ممکن است در طى دوران عادت از برخى از عبادات محروم باشد، اما همانگونه که توضیح داده شد تمامى آن تکالیفى که در این حالت از زن سلب گشته، جبران پذیر است.
با این توضیح که روزه ها که قضا دارد و اما نماز که قضا ندارد، نیز جبران پذیر است. به این نحو اگر زن در ایام عادت وضو بگیرد و در مصلاى خود رو به قبله بنشیند، و به مقدار نماز ذکر بگوید ثواب نماز را مى برد. همان گونه که اگر مسافرى براى رسیدن به ثواب دو رکعت از دست داده ى خود، به جاى آن پس از خواندن دو رکعت واجب، سى یا چهل بار تسبیحات اربعه را تکرار کند، جبران آن دو رکعت ساقط شده را خواهد کرد. پس این گونه از فضایل جبران پذیر است.
عمده آن است که مرد وقتى پانزده سالگى را تمام نمود و وارد شانزدهمین سال زندگى شد، آنگاه شایستگى خطاب الهى را کسب مى نماید و قبل از آن چنین لیاقتى ندارد. (81)
تمرین حجاب به وسیله ى نماز
زن بى حجاب همچون میوه ى شاخه اى است که از دیوار باغ به بیرون آویزان است و هر رهگذرى به سوى آن دست دراز مى کند، یا مانند گلى است که هر کسى به چیدن آن تمایل دارد و حجاب بهترین حافظ و حصارى است که زن را از خطر بیگانه حفظ مى کند و بهترین کلاس تمرین و آموزش درس حجاب، خواندن نماز از سوى بانوان است، چه این که زن موظف است در هر شبانه روز 5 بار با حجاب کامل رو به درگاه پروردگار یکتا بایستد و با او راز و نیاز کند.
عنایت خاص خدا به زنان
ذات اقدس اله – همانگونه که در فقه است – شش سال زن را زودتر از مرد به حضور پذیرفت، نماز را بر او واجب کرد، روزه را بر او واجب کرد، حج را بر او واجب کرد، احکامى که خدا هنوز از مرد نخواسته و مى گوید او الان سرگرم بازى است! بر زن واجب نموده و آن را به حضور مى پذیرد، آیا این نشانه فضیلت زن نیست؟
اگر ما از این شواهد عظمت زن و برترى زن را نسبت به مرد احساس و استنباط نکنیم، لااقل معلوم مى شود، دین یک عنایت خاصى نسبت به زن دارد. البته اگر آن ایامى را هم که زن از انجام نماز محروم است، با این شش سال جبران بکند، مشکلى در پیش ندارد. منتهى زن باید موقعیت خود را درک بکند، آنگاه دیگر به فکر زینت نیست، به فکر پوشیدن و نوشیدن نیست، به این فکر نیست که چه لباسى در بدن چه کسى است و خودش چه پوشیده است، اینها براى یک زن خیلى کوچک است، اگر زن را دین، این چنین تربیت نموده و به او تفهیم نموده است: تو اگر بالاتر از مرد نباشى کمتر نیستى، او جمال خود را در چیز دیگر مى بیند، عفت خود را در چیز دیگر مى بیند، او مى بیند که دین صریحاً به مرد مى گوید تو برو و شش سال بازى بکن، ولى زن را به حضور مى پذیرد، مثل این که در یک مجمع علمى به بچه ها مى گویند: شما بروید بازى کنید، اینجا جاى شما نیست، اما بزرگترها را راه مى دهند.
این نه براى آن است که زن ناقص است، بلکه براى آن است که زن ظریف است و ظریف را نباید رها کرد. در ضمن بحث هاى سابق اشاره شد که حضرت امیر علیه السلام فرمود:
«زن ریحانه است.» این گل را نباید رها کرد، این گل باید فقط به دست باغبان باشد و باغبان این گل، فقط قرآن و عترت و ذات اله است. باغبان هر انسانى خداست که مى فرماید:
«وَ اللَّهُ أَنبَتَکمُ مِّنَ الْأَرْضِ نَبَاتًا؛ (82)
خدا شما را از زمین رویانید.»
و آن باغبان بهتر مى داند کدام گل را بهتر از دیگرى و زودتر از دیگرى حفظ کند، کدام نهال را باید بیشتر پذیرایى کند.
اصل کلى را قرآن بیان کرد که در جهان امکان باغبان خداست، و این نهال هاى مرد و زن را خدا آفرید و او مى داند که بعضى از نهال ها را باید زودتر زیر پوشش و نظر قرار داد و آن نهال، نهال زن است که مبادا خداى ناکرده آلوده شود. زودتر باید او را زیر پوشش دین آورد و این نشانه ى عظمت اوست. آن وقت او عظمت خود را مى یابد، وقتى که مى گوید: خدا تو را شش سال زودتر از مرد مى پذیرد، وقتى که مردها چون کودکان در میدان بازى مى کنند، خدا تو را قبول کرد و راه داد، او براى خود یک حساب دیگرى باز مى کند، چنان که روایتى که از حضرت صادق علیه السلام نقل شده که: زن با سرانگشت خود تسبیح بگوید که «انهنَّ مسئولات» نشان مى دهد که تمام اعضاء و جوارح زن زیر برنامه ذات اقدس اله است (83)
مهم ترین سرمایه ى زن
مهم ترین سرمایه ى زن انعطاف پذیرى و مناجات با خداست. اگر این معارف عرضه بشود و زن ها بفهمند و به آن عمل کنند، آنگاه مى دانند این ذخیره الهى به نام گریه را کجا مصرف کنند، این درست است که جمال براى آنها سرمایه است و باید به جا مصرف کنند، این راه را همه مى دانند که باید اهل حجاب باشند و زکات جمال همان عفاف است. لیکن جمال حقیقى آنان همان انجذاب به سوى جمال محض است.
«زَکَاةُ الْجَمَالِ الْعَفَافُ.» (84)
اما آن ناله و آه و رقت دل زکاتش چیست؟ آن را کجا مصرف بکند؟ این «سلاحه البکاء» را باید بداند که در دعاها و مناجات ها بنالد و بیهوده اشک نریزد.
این سرمایه را ذات اقدس اله براى آن نداد که انسان در اثر چشم و هم چشمى براى مظاهر دنیا و لباس و زیور گریه کند، چون حیف است انسان این اسلحه را بى جا مصرف بکند. (85)
عنایات خاصه خداوند نسبت به زن
نکته اى که باید به آن توجه نمود این است که دین براى زن یک حساب خاصى قائل است، کتاب «من لایحضره الفقیه» مرحوم ابن بابویه قمى – رضوان الله تعالى علیه – که از کتب قیم و یکى از کتب اربعه به شمار مى آید، در ابواب نماز بابى دارد به عنوان – ادب المرئة فى الصلاة که آداب نماز زن چگونه است: چگونه بایستد، چگونه به رکوع برود، چگونه تشهد انجام دهد، چگونه برخیزد که با عفاف او سازگارتر باشد.
در پایان باب روایتى از امام ششم علیه السلام نقل مى کند که: زن اگر خواست تسبیح بگوید با انگشت هاى خود تسبیح بگوید، «فانهن مسئولات» (86)
شاید چنین دستورى درباره مرد نباشد که با انگشت تسبیح بگوید. ولى در این روایت مى فرماید به این که زن با انگشت خود تسبیح بگوید، البته بهترین تسبیح و شمارش تسبیح چه براى زن و چه براى مرد، همان تربت حسینى – صلوات الله و سلامه علیه – است، لیکن چنین نیست که اگر مرد با سر انگشتش تسبیح بگوید مقبول نباشد؛ ولى دستورى به آن وارد نشده است، اما درباره ى زن، گذشته از این که تسبیح گفتن و شمارش تسبیح با تربت حسینى – صلوات الله و سلامه علیه – فضیلت فراوانى دارد، دستور آمده است که اینها با سر انگشتانشان تسبیح بگویند؛ زیرا این سر انگشتان در قیامت مسئول واقع خواهند شد، این یک عنایتى است از سوى خدا نسبت به زن که با انگشت خود عدد تسبیح را بشمارد تا انگشت او نیز عبادت کند، چون خداوند بدن را با همه خصوصیات در قیامت محشور مى کند. «بَلىَ قَادِرِینَ عَلىَ أَن نُّسَوِّىَ بَنَانَهُ» (87)
نه تنها دست و نه تنها انگشتان بلکه تمام خطوط سر انگشتان را نیز در قیامت بر مى گرداند، اینها باید در قیامت شهادت بدهند، این یک عنایتى است که دین به زن دارد تا متوجه باشد که با این انگشتان تسبیح گفته است، آنگاه دیگر با این دست معصیت نمى کند.
درست است که اگر با تسبیح ذکر نمود ثواب مى برد، اما همه سر انگشتان در آنجا نقشى ندارند، لیکن وقتى که خود سر انگشت عامل شمارش تسبیح بود خود این انگشت و سر انگشت است که عبادت مى کند و اگر چنانچه این موضوع به عنوان نمونه و تمثیل باشد نه به عنوان تخصیص و تعیین، براى این که تعلیل عمومیت دارد، مى توان ادعا نمود که ذات اقدس اله بر اساس این روایت اصرارش بر این است که زن با تمام اعضاى بدنش بنده ى حق باشد و به همین دلیل او را 6 سال قبل از مرد مورد عنایت خود قرار داده است، مثلاً شما بارگاهى را تصور کنید که به این بارگاه بدون اذن ورود، نمى شود وارد شد، اگر در آن بارگاه رفیع، کسى زن را شش سال زودتر از مرد راه بدهد، معلوم مى شود که این زن بیش از مرد مورد عنایت صاحب بارگاه مقدس و منیع است.
اثر اندیشه عبادى مادر در کودک
اگر مادرى آشنا شد که اندیشه هاى او در کودک اثر مى گذارد، او مواظب خواهد بود که در اندیشه و بینش توحیدى، عارفانه تر به سر ببرد. وظیفه مادرى تنها به این نیست که با وضو، بچه را شیر بدهد و وقتى پستان در دهان کودک مى گذارد بسم الله بگوید که اینها کارهاى اجرایى است و یکسرى کارهاى ظاهرى و عبادت هاى ظاهرى است، بلکه دین مى فرماید اندیشه هاى خودت را نیز مواظب باش، همان طورى که به مرد مى گوید: هنگام ارتباط با زن به فکر نامحرمى که در خیابان و بیابان دیدى، نباش. چون خداوند آگاه مى باشد، انسان گاهى مراقب است که کار بد نکند این همان مراقبه معروف است و یکى مراقبه المراقبة دارد یعنى مى بیند که دیگرى او را مى بیند:
«الَم یَعلَم بِانّ الله یَرى» (88)
یک وقت است به ما مى گویند: «عبادالله! و زنوا انفسکم ِ قَبْلَ أَنْ تُوزَنُوا و حاسِبوها مِن قَبل أن تُحاسِبوا» (89)
یعنى بندگان خدا! مراقب و محاسب خود باشند، اما یک وقت مى گویند مراقب باش که مراقب دارى «الَم یَعلَم بِأنَّ اللهَ یَرى» انسان غافل نمى داند که خدا او را مى بیند؟
بنابراین مسئولیت زن در این سى ماه به مراتب بیش از مرد است و هر که مسئولیتش بیشتر باشد، در صورت عمل به آن توجه اش به خدا بیشتر است و هر که توجه اش به خدا بیشتر بود و عمل کرد، موفق تر است، لذا در قرآن کریم در عین حال که به انسان ها مى گوید: مقدم پدر و مادر را گرامى بدارید، مکرر نام مادر را مى برد، براى این که او سى ماه مراقب بود، اگر چنان چه مادر در دوران سى ماهگى عقوق نورزید، عصیان نکرد، فرزندان او هم به عقوق مبتلا نمى شوند (90)
توفیق بیشتر زنان در عبادت
ممکن است در مسایل علمى، بین زن و مرد تفاوت باشد، اما در مسأله ناله و لابه، اگر زن موفق تر نباشد، محروم تر نیست.
«امن هو قانت آناء اللیل ساجداً و قائماً یحذر الاخرة و یرجوا رحمة ربه» آنگاه «قل هل یستوى الذین یعلمون» همین آیه کریمه، تقوا را مشخص مى کند و سپرى را به دست انسان عارف مى دهد، نمى فرماید اینها که شب زنده دارند از خدا مى ترسند، بلکه امید را به خدا نسبت مى دهد و ترس را به پایان کار خود، نمى فرماید، «یحذر ربه و یرجو رحمة ربه» از خدا مى ترسد و به خدا امیدوار است؛ چون خدا، کمال محض است و کمال محض، ترس ندارد. در دعاى سحر مى فرماید: «اللهم إنّى اسئلک مِن بَهائِکَ بِأبهاهُ» (45)
سراسر این دعا، جمال و زیبایى است و اگر ذات اقدس اله سراسر جمال و زیبایى است، دیگر جا براى ترس نیست تا کسى از خدا بترسد.
لذا آیه، سپر به دست انسان مى دهد و مى گوید اگر زیبایى دیدى، این سپر را به طرف خود نگه دار که زیبایى به تو اسناد پیدا نکند و مستقیماً به خدا برسد، و اگر ترس دیدى یا سخن از جهنم شنیدى، فوراً این سپر را به طرف خدا بگیر که مبادا ترس به خدا منسوب شود، انسان از پایان کار و عمل خود مى ترسد و گرنه خدا جمال محض است «کُلّ جَمالِکَ جَمیل» (45)
همان طورى که انسان از خار مى ترسد نه از گل – از باب تشبیه معقول به محسوس – آن ذاتى هم که «لَیسَ کَمِثلهِ شَى ء» این گل هستى است، جمال محض و نور صرف است و او ترس ندارد.
یکى بودن نیایش زن و مرد
کمالات انسانى در سایه عبادت و اطاعت حق است و اطاعت و عبادت، بین زن و مرد مشترک است، قهراً راه تکامل مشترک خواهد بود.
به عنوان نمونه، دعاها و نیایش ها یکى از بهترین راه هاى تکامل انسانى است؛ زیرا، کمال یک انسان در این است که به خداوند که علم محض و هستى صرف و قدرت صرف است نزدیک بشود و به اخلاق آن کامل محض، متخلق بشود و راه تخلق به اخلاق الهى و تقرب به آن کمال را، عبادت ها و نیایش ها به عهده دارند.
در این نیایش ها، هیچ فرقى بین زن و مرد نیست، مهم ترین مناجات و دعا را براى زن ها و مردها یکسان تجویز و تعلیم کرده اند، نگفته اند شما مردها دعاى کمیل یا مناجات شعبانیه بخوانید و زن ها توفیق این گونه نیایش ها را ندارند، بنابراین، در آنچه به نام کمال حقیقى است – که در این مناجات ها، دعاها، ثناها، نیایش ها، عبادت ها و اطاعت ها ظهور کرده است – سهم زن و مرد یکسان است. اگر زنى در خواندن مناجات شعبانیه یا جوشن کبیر، موفق تر از مرد باشد توفیقش در تکامل نیز بیش از مرد خواهد بود.
در بحث هاى قبل روشن شد که در مسأله مناجات و پند و اندرزگیرى، نصیب زن ها اگر بیش از مردها نباشد کمتر نیست؛ زیرا یک موجود عاطفى، رقیق القلب تر است و در راه ذات اقدس اله رقت دل و عاطفه و احساس نقش مؤثرى دارد، بنابراین او مى تواند در این راه، از مردها موفق تر باشد (91)
وجوب یکسان عبادات بر زن و مرد
در تمام سفرهاى چهارگانه، هم زن سالک این راه است و هم مرد، و اگر تفاوتى هست، در کارهاى اجرایى است و کارهاى اجرایى یک وظیفه است نه یک کمال، و در مورد عبادت نیز هیچ عبادتى نیست که از زن فوت بشود، مگر با ترمیم، حتى در مسئله «دَعِی الصَّلَاةَ أَیَّامَ أَقْرَائِک» (92)
گفته اند، اگر وضو بگیرد و در مصلایش رو به قبله بنشیند و ذکر بگوید، همان ثواب نماز را دارد؛ لذا هیچ کمالى شرطش ذکورت و مانعش انوثت نیست (93)
حالات زنان معصیتکار
امام على علیه السلام فرمودند: «روزى من و فاطمه علیها السلام نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم رفتیم و حضرت صلى الله علیه و آله و سلم را سخت گریان یافتیم! سبب را پرسیدیم، فرمود: «در شب معراج گروهى از زنان امتم را در عذابى سخت یافتم و آن چنان صحنه عذابشان دردناک بود که همان جا به شدت گریستم.
زنى را دیدم که آویزان موى خویش بود و مغزش مى جوشید، زن دیگر را دیدم که به زبانش آویخته شده و آب جوشان دوزخ به درونش مى ریختند، زن دیگرى را دیدم که گوشت بدن خود را مى خورد و آتش بر زیر او مشتعل بود، زن دیگرى دیدم که دست و پایش به هم بسته و مار و عقرب ها بر او مسلط بودند، زن دیگر را دیدم که کر و لال بود و او را در میان تابوتى آتشین نهاده بودند و مغز سرش از بینى اش بیرون مى آمد و بدنش از جذام و پیسى پاره پاره بود، زنى را دیدم که به پایش در تنورى آتشین آویخته شده بود، زنى را دیدم که با قیچى آتشین بدن خود را از جلو و عقب مى چید، زنى را دیدم که صورت و دست هایش مى سوخت و امعاء و احشاى خود را مى خورد، زنى را دیدم که سرش سر خوک و بدنش بدن الاغ بود و هزاران نوع عذاب بر او مسلط بود، زنى را دیدم که به صورت سگ بود و آتش به پشتش فرو مى رفت و از دهانش بیرون مى شد و ملایکه با پتک هاى آهنین بر سرش مى کوبیدند!»
فاطمه علیها السلام پرسید: «اى پدر! مگر عمل اینها در دنیا چه بوده که به چنین عذابى گرفتار شدند؟»
رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «دخترم! اما آن که به مویش آویزان بود، زنى بود که موى خود را از نامحرم نمى پوشید.
آن که به زبان آویخته بود، زنى بود که شوهر خود را مى آزرد.
و آن که به پستانش آویخته بود، از همخوابى با شوهرش امتناع مى کرد.
و آن که به پاى خود آویزان بود، زنى بود که بى اجازه ى شوهر از خانه بیرون مى رفت.
آن که گوشت بدن خود را مى خورد، زنى بود که خود را براى غیر شوهرش مى آراست.
و آن که دست و پایش به هم بسته و مار و عقرب بر او مسلط بود، زنى بود که لباس و بدنش به نجاست آلوده بوده و از جنابت و حیض غسل نمى کرده و شست وشو و نظافت و طهارت را مراعات نمى کرده و به نماز اهمیت نمى داده است.
آن که کور و لال بود، زنى بود که به زنا مى زایید و بچه اش را به گردن شوهرش مى انداخت.
آن که گوشت بدن خود را با قیچى مى چید، زنى بود که خود را به دیگران عرضه مى کرد.
و آن که بدن و رویش مى سوخت و امعاء و احشاى خود را مى خورد، زنى بود که رابط زنا بود.
و آن که سرش سر خوک و بدنش بدن درازگوش بود، زنى بود که سخن چین و دروغگو بود.
و آن که به صورت سگ بوده و آتش از پشتش داخل مى شد و از دهانش بیرون مى آمد، زنى بود که آوازه خوانى و نوحه گرى مى کرد و حسود بود.
سپس فرمود: «واى بر زنى که شوهر خود را به خشم آورد، خوشا به حال آن زن که شوهرش از او راضى باشد.» (94)
عبادت مردود
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند: «هر زنى که شوهر خود را به زبان بیازارد، خداوند هیچ عبادت و کار نیکى را از او قبول نکند تا این که او را از خود خشنود سازد، اگر چه هر روز را به روزه دارى و هر شب را به عبادت بپردازد.» (95)
یارى دهنده ایمان و دین
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
«بهترین گنج و مالى که انسان ذخیره مى کند عبارت است از: زبان ذاکر، قلب شاکر، و همسر شایسته اى که او را بر دین و ایمانش کمک باشد.»
خصوصیات زنان بهشتى
رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
«اگر زنى نمازهاى پنجگانه را به جاى آورد و روزه ماه رمضان را بگیرد، و عفت خود را حفظ کند، و شوهرش را اطاعت نماید، از هر درى که بخواهد وارد بهشت مى شود.»
شفاعت بهشت
رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
«هر زنى که نمازهاى واجب را ادا کند و روزه رمضان را بگیرد، و (اگر مستطیع است) حج خانه خدا به جاى آورد و زکات مالش را بدهد، و اطاعت از شوهرش بکند و على را پس از من ولى خویش بداند، به شفاعت دخترم به بهشت مى رود.» (96)
شهادت انگشتان در قیامت
کنیز ابوبکر گفت: پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به ما فرمود:
«تسبیح و تهلیل و تقدیس و تکبیر بگویید و با شمارش انگشتان خود ذکر بگویید که در قیامت همان انگشتان براى شما شهادت مى دهند، و غافل نشوید که از رحمت خدا دور مى شوید.» (97)
کیفر زخم زبان
پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله و سلم مى فرمایند:
«هر زنى که شوهرش را با زبانش آزرده کند، خداوند هیچ کار مستحب و واجبى (یا هیچ توبه و کفاره اى) را از او نمى پذیرد، و هیچ یک از اعمال نیکش را قبول نمى کند تا وقتى که شوهر خود را راضى نماید؛ اگر چه روز را روزه بگیرد و شب براى عبادت به پا خیزد و بر اسب هاى اصیل (مجاهدان را براى جهاد) در راه خدا (به میدان نبرد) بفرستد. و این زن نخستین کسى است که وارد آتش دوزخ مى شود و چنین کیفرى براى مرد نیز هست اگر به زن خود ستم کند.» (98)
حدیثى قابل توجه بانوان
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
«زنان باردار، فرزنددار و شیرده که با فرزندان خود مهربان اند، اگر با شوهران خود بد رفتار نباشند، نمازگزارشان به بهشت مى روند.»
حق شوهر بر زن
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى فرمایند:
«حق زن بر مرد این است که خوراک و پوشاک او را تأمین کند، نماز و روزه و دادن زکات را اگر زن مالى دارد به او یاد دهد، و زن نیز در این کارها با او مخالفت نورزد.» (99)
مقام عبادى زن
از نظریات تحقیرآمیزى که نسبت به زن وجود داشته است در ناحیه استعدادهاى روحانى و معنوى زن است، مى گفتند: زن به بهشت نمى رود! زن مقامات معنوى و الهى را نمى تواند طى کند، زن نمى تواند به مقام قرب الهى آن طور که مردان مى رسند، برسد.
قرآن در آیات فراوانى تصریح کرده است که پاداش اخروى و قرب الهى به جنسیت مربوط نیست، به ایمان و عمل مربوط است، خواه از طرف زن باشد یا از طرف مرد.
قرآن در کنار هر مرد بزرگ و قدیسى از یک زن بزرگ و قدیسه یاد مى کند، از همسران آدم و ابراهیم و از مادران موسى و عیسى علیهما السلام در نهایت تجلیل یاد کرده است، اگر همسران نوح و لوط را به عنوان زنانى ناشایسته براى شوهرانشان ذکر مى کند، از زن فرعون نیز به عنوان زن بزرگى که گرفتار مرد پلیدى بوده است غفلت نکرده است، گویى قرآن خواسته است در داستان هاى خود توازن را حفظ کند و قهرمانان داستان ها را منحصر به مردان ننماید.
قرآن درباره مادر موسى علیهما السلام مى گوید: «ما به مادر موسى «وحى» فرستادیم که کودک را شیر بده و هنگامى که بر جان او بیمناک شدى او را به دریا بیافکن و نگران نباش که ما او را به سوى تو باز پس خواهیم گردانید.»
قرآن درباره ى مریم مادر عیسى علیهما السلام مى گوید: کار او به آنجا کشیده شده بود که در محراب عبادت همواره ملائکه با او سخن مى گفتند و گفت و شنود مى کردند، از غیب براى او روزى مى رسید، کارش از لحاظ مقامات معنوى آنقدر بالا گرفته بود که پیغمبر زمانش را در حیرت فرو برده او را پشت سر گذاشته بود، زکریا در مقابل مریم مات و مبهوت مانده بود.
در تاریخ خود اسلام زنان قدیسه و عالیقدر فراوان اند، کمتر مردى است به پایه خدیجه برسد، و هیچ مردى جز پیغمبر و على به پایه حضرت زهرا علیها السلام نمى رسد، حضرت زهرا بر فرزندان خود که امام اند و بر پیغمبران غیر از خاتم الانبیاء برترى دارد.
اسلام در سیر مِن الخلق الى الحق؛ یعنى در حرکت و مسافرت به سوى خدا هیچ تفاوتى میان زن و مرد قائل نیست، تفاوتى که اسلام قائل است در سیر من الحق الى الخلق است، در بازگشت از حق به سوى مردم و تحمل مسئولیت پیغامبرى که مرد را براى این کار مناسب تر دانسته است.
نخستین سؤال روز قیامت
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:
«نخستین چیزى که در قیامت از زن مى پرسند نماز است و سپس درباره ى شوهرش سؤال مى کنند که چگونه با وى رفتار کردى.» (100)
افضل عبادات زنان
امام صادق علیه السلام مى فرمایند:
«هر زنى که به شوهرش جرعه اى آب بنوشاند، این عمل براى او بهتر از یک سال عبادت است که روزهایش را روزه بگیرد و شب هایش براى عبادت برخیزد و خداوند در مقابل هر جرعه ى آبى که به شوهرش بنوشاند، شهرى در بهشت برایش مى سازد و شصت گناهش را مى آمرزد.» (101)
نمازى که رد است!
امام صادق صلى الله علیه و آله و سلم مى فرمایند:
«هر زنى شب بخوابد در حالى که شوهرش به خاطر (مطلب) حقى از وى خشمگین باشد، هیچ نمازى از او قبول نمى شود، مگر آن که شوهرش از او راضى شود.» (102)
تفاوت نماز متأهل و مجرد
امام صادق علیه السلام فرمود:
«دو رکعت نماز مرد یا زنى که ازدواج کرده، بهتر از هفتاد رکعت نماز انسان بى همسر است.» (103)
(فضیلت نماز در رابطه ى مستقیم با فضیلت نمازگزار است و چون شخص متأهل معمولاً برتر است و زمینه فساد در او کمتر، نماز او هم بهتر است.)
نماز باطل شده
امام صادق علیه السلام فرمود: «هر زنى که خود را براى غیر شوهرش خوشبو و معطر کند، نماز او قبول نیست تا این که خود را بشوید مثل کسى که خود را از جنابت پاک کند.» (104)
نماز و عبادت بانوان بزرگ
نماز و عبادت ام المؤمنین حضرت خدیجه (س)
در روایت آمده است که چون رسول خدا به پیامبرى مبعوث شد نخستین کسى که به او ایمان آورد حضرت خدیجه بود، اندکى بعد جبرئیل نزد پیامبر آمد تا وجوب نماز را براى او بیان کند؛ جبرئیل در کنار دره اى چشمه اى از آب گوارا آشکار ساخت و وضو گرفت و پیامبر هم وضو را آموخت آن گاه دو رکعت نماز خواندند و رسول خدا در حالى که از این فرمان خدا بسیار خوشحال و شادکام بود به خانه برگشت و همراه حضرت خدیجه کنار چشمه آمدند و هر دو همان طور که جبرئیل وضو گرفته بود وضو گرفتند و دو رکعت نماز گزاردند و از آن پس پیامبر و حضرت خدیجه پنهانى نماز مى خواندند. (105)
روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم خدیجه علیها السلام را خواست و در کنار خود نشانید و فرمود: «این جبرئیل است و مى گوید از براى اسلام شروطى است:
اول: اقرار به یگانگى خداوند متعال.
دوم: اقرار به رسالت رسولان.
سوم: اقرار به معاد و عمل به اصول و امهات این شریعت و احکام آن.
چهارم: اطاعت اولى الامر و ائمه طاهرین از فرزندان اویکان یکان با برائت از دشمنان ایشان به همین ترتیب.
پس خدیجه به همه آنها اقرار و اعتراف نمود و تصدیق فرمود، به خصوص امیرالمؤمنین علیه السلام که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «هو مَولاک و مَولى المومنین و امامهم بعدى؛ یعنى على مولاى تو و مولاى مومنان و بعد از من امام ایشان است.»
و از خدیجه عهد اکید و میثاق شدید گرفت در قبول ولایت آن جناب و بیعت محکم نمود و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم یک یک از اصول و فروع دین راحتى آداب وضو گرفتن و آداب نماز و روزه و حج و جهاد و نیکى به والدین و صله رحم و واجبات و محرمات همه را ذکر نمود.
بعد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دست خود را بالاى دست امیرالمومنین علیه السلام نهاد و خدیجه علیها السلام دست خود را بالاى دست رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نهاد و بدین صورت با امیرالمومنین علیه السلام بیعت کرد (106)
خدیجه کبرى علیها السلام اول زنى است که تصدیق پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم نمود و اول زنى است که در مکه با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نماز به جماعت خواند و اول زنى است که ایمان خود را در مکه اظهار نمود (107)
در روایت آمده است:
چون رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به پیامبرى مبعوث شد، نخستین کسى که به او ایمان آورد، خدیجه علیها السلام بود. اندکى بعد جبرئیل علیه السلام نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آمد تا وجوب نماز را براى او بیان کند، جبرئیل در کنار دره اى، چشمه اى از آب گوارا آشکار ساخت و وضو گرفت و پیامبر هم وضو را آموخت، آن گاه دو رکعت نماز خواندند و رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در حالى که از این فرمان خدا بسیار خوشحال و شادکام بود به خانه برگشت و همراه خدیجه علیها السلام کنار چشمه آمدند و هر دو همان طور که جبرییل وضو گرفته بود وضو گرفتند و دو رکعت نماز گزاردند و از آن پس پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و خدیجه، پنهانى نماز مى خواندند. (108)
ضرت خدیجه علیها السلام ارتباط عمیق و در سطح بالایى با درگاه خداوند داشت، از این رو داراى قوت قلب محکم و استوار بود، او داراى حرز (کلمات پر محتواى پناهندگى به خدا) بود و در پرتو آن حرز همواره رابطه ى خود را با خدا، برقرار مى ساخت، عالم بزرگ سید بن طاووس در کتاب مهج الدعوات دو حرز مربوط به حضرت خدیجه علیها السلام را نقل کرده که نظر شما را به آن جلب مى کنیم:
1- «بسم الله الرحمن الرحیم، یا حى یا قیوم، برحمتک استغیثُ فَاَغِثنى، و لا تَکِلنى الى نَفسى طرفة عَین اَبداً، و اصلِح لى شأنى کله؛
به نام خداوند بخشنده ى بخشایشگر! اى خداى زنده و استوار! به رحمتت پناهنده شدم. به من پناه بده و مرا هرگز به اندازه ى یک چشم بر هم زدن به خودم وانگذار، همه ى حال و زندگى مرا سامان بخش.»
2- «بسم الله الرحمن الرحیم، یا الله یا حافظ یا حفیظ یا رقیب؛
به نام خداوند بخشنده ى بخشایشگر! اى خدا، اى نگهبان، اى نگهدارنده و اى مراقب و پاسدار.» (109)
نماز و عبادت حضرت مریم سلام الله علیها
مریم علیها السلام آن قدر به عبادت مى ایستاد که پاهایش ورم کرد و در سن نه سالگى در روزه و نماز و پارسایى از همه ى عبادت کنندگان زمانش پیشى گرفت، و در صبر و مقاومت در برابر حوادث، یگانه ى زمانش بود (110)
مریم علیها السلام یک دختر بود، ملاحظه کردید که یک دختر با ایمان بر اثر همت و پاکى و تلاش مى تواند به چه مقام بزرگى برسد و از همه بالاتر در دامن او پیامبرى مانند حضرت عیسى علیه السلام پرورش یابد!
مریم علیها السلام که در همه جا با خدا بود و تسلیم فرمان او، خداوند نیز او را در پرتو رحمت بى نهایت خود نگه داشت و نام نیکش را تا پایان جهان حفظ کرد، و در قرآن یک سوره را به نام مریم علیها السلام نامید و به او اختصاص داد و 34 بار از فضایل و نام او سخن به میان آورد.
و طبق روایات بهترین زنان بهشت چهار زن هستند و خداوند این چهار زن را برگزید:
1- خدیجه علیها السلام
2- فاطمه علیها السلام
3- آسیه علیها السلام
4- مریم علیها السلام (111)
حضرت مریم علیها السلام مقدس زنى با ایمان و پاکدامن بود و به خاطر اخلاص در عمل و انجام عبادت فراوان لایق شنیدن وحى الهى شد و خداوند حضرت عیسى علیه السلام را به او هدیه داد.
در سوره آل عمران آمده است که ملائکه به حضرت مریم علیها السلام گفتند:
«اى مریم! فرمانبردار خدا باش و براى خدا سجده کن و با اهل رکوع و عبادت و بندگى براى پروردگارت برخیز.»
مریم علیها السلام از این فرمان، در عبادت و اطاعت و رکوع و سجود و نماز سر از پاى نمى شناخت و در راه اطاعت پروردگار آن چنان خالص و خاشع بود که به جز سه زن هیچ کس در مقام اطاعت به آن درجه نرسید.
قرآن کریم درباره ى حضرت مریم علیها السلام مى فرماید:
«هر زمان زکریا وارد محراب مى شد، غذاى مخصوصى در آن جا مى دید. از او علیها السلام مى پرسید: اى مریم! این را از کجا آورده اى؟!
مى گفت: این از سوى خداست. خداوند به هر کس بخواهد، بى حساب روزى مى دهد.» (112)
ابن عباس مى گوید:
هنگامى که حضرت مریم علیها السلام نه ساله شد، روزها را روزه مى گرفت و شب ها را به عبادت مى پرداخت و چنان در پرهیزگارى و معرفت و شناسایى پروردگار پیش رفت که از احبار و دانشمندان پارساى آن زمان پیشى گرفت.» (113)
حکایت زهراى اطهر علیها السلام، همچون حکایت مریم علیها السلام است، با این تفاوت که مریم علیها السلام سرور زنان عصرش بود، اما فاطمه علیها السلام سرور زنان دو جهان است.
پس از آن که حضرت عیسى علیه السلام به خواست و معجزه ى الهى به دنیا آمد، حضرت مریم علیها السلام کودک عزیزش را که تازه متولد شده بود در آغوش گرفت و به سوى بیت المقدس آمد، ولى هنوز چیزى نگذشته بود که یهودیان او را دیدند و زبان به کلمات ناروا و تهمت هاى ناراحت کننده گشودند. یهود با عباراتى زشت او را مخاطب کرده و گفتند: اى مریم! مطلب تازه و امرى عجیب پیش آوردى، با آن که مادرت اهل فساد و آشنایى با بیگانگان نبود و پدرت از منکرات و کارهاى زشت بر کنار بود، تو چگونه روش آنها را از دست دادى و بدون شوهر فرزند آوردى؟
مریم بى گناه به طفل نوزادش اشاره کرد که از وى پرسش نمایید.
گفتند: چگونه با طفلى سخن گوییم که قابلیت تکلم ندارد و با بچه اى که در گهواره است حرف بزنیم؟
در آن جا به قدرت کامله ى پروردگار کودک به سخن در آمد، عظمت و مقام ارجمند خود را اظهار داشت و گفت:
«من بنده ى خدا هستم، به من کتاب عنایت کرده و پیامبر قرار داده است، و وجودم را مایه ى برکت نموده، هر کجا که قدم بگذارم مرا سفارش به نماز و زکات فرموده مادام که زنده هستم».
در این جا نیز مى بینیم که حضرت عیسى علیه السلام از همان اوان کودکى که به قدرت الهى تکلم کرد، مسئله نماز را مطرح نمود و در بین کلماتش اشاره کرد که سفارش به برپایى نماز شده است و این حکایت از این مطلب دارد که نماز همیشه و در هر زمان بر تمام انسان ها واجب بوده است.
مریم علیها السلام اول زنى است که به لقب بتول و عذراء خوانده و موسومه گردید و اسم شریفش با مسمى مطابقه کرد که به عبادت و خدمت بیت المقدس مشغول گردید و در حسن و جمال شهره ى آفاق بود و در محراب عبادت از نور رویش احتیاج به چراغ نبود (114)
حضرت مریم علیها السلام در این دار دنیا شصت و سه سال زندگانى کرد. عیسى بن مریم علیهما السلام به مادر خود مریم فرمود: «اى مادر! من از آن علمى که خداوند متعال به من یاد داده است فهمیدم که این دنیا را بقایى نیست و در معرض فنا و زوال مى باشد و دار آخرت دار بقاء و دائمى. اکنون کار درست آن است که: من با تو تا بتوانیم توشه از این دار فانى براى دار باقى تهیه بنماییم.»
بنابراین مریم علیه السلام با فرزند دلبند خود به طرف کوه لبنان رفتند. روزها را روزه و شب ها را به عبادت مى گذرانیدند و قناعت مى کردند به آنچه از گیاهان و درختان و آب باران به دست آنها مى رسید و با این حال مدت بسیارى روزگار به سر بردند.
روزى حضرت عیسى علیه السلام براى یافتن غذا از کوه به زیر آمد، در این وقت ملک الموت بر مریم علیها السلام نازل شد، در حالى که در محراب عبادت خود بود و گفت: «السلام علیک یا مریم الصائمة القائمه!»
مریم از هیبت ملک الموت غش کرد، چون به هوش آمد دوباره گفت: «السلام علیک»
دو مرتبه غش کرد، چون به هوش آمد گفت: «اى بنده ى خدا! کیستى که از دیدن تو بندهاى بدن من لرزید و پوست بدن من مرتعش شد و از صداى تو گویا عقل از سر من پرواز کرد؟!»
گفت: من آن کسى هستم که نه بر صغیر رحم مى کنم و نه بر کبیر و هنگام دخول بر سلاطین و ستمگران طلب اذن نمى کنم و بى رخصت داخل مى شوم، من خراب کننده دیار و ویران کننده قصور و معمور کننده قبور و جدایى انداز بین جماعات و برادران و خواهران و پدران و مادران مى باشم. من ملک الموت عزرائیل هستم که اکنون براى قبض روح تو آمده ام.
فرمود: «آیا مهلت نمى دهى که فرزند عزیزم و نور چشمم و حبیبم عیسى بیاید تا یک بار دیگر او را ببینم.»
ملک الموت گفت: من اجازه ندارم. من مامور به امر پروردگارم، نمى توانم قبض روح کسى را بدون اجازه ى حق تعالى بنمایم. فعلاً مامور هستم که قدم از قدم برندارم تا روح تو را قبض بنمایم. آماده شو براى لقاى پروردگار خود.
مریم علیها السلام گفت: تسلیم امر پروردگار خود هستم، مشغول شو به آنچه مأمورى.
ملک الموت روح او را قبض کرده و ملائکه آن روح را به آسمان بالا بردند.
اتفاقاً در آن روز آمدن عیسى به طول انجامید تا هنگام نماز عشاء رسید، چون از کوه بالا آمد، مقدارى گیاه خشک براى افطار مادر تهیه کرده، مادر را خوابیده دید، با خود گفت: زیادى عبادت و روزه او را به رنج انداخته، بهتر این است بگذارم مقدارى استراحت کند.
پس افطارى که در دست داشت به کنار گذاشت و به محراب عبادت خود آمده مشغول نماز گردید تا ثلث از شب گذشت، دید مادر بیدار نشد، آمد او را ندا کرد با قلب شکسته و حالت پژمرده گفت:
«السلام علیک یا اماه! قد هجم اللیل و افطر الصائمون و قام القائمون، مالک لا تقومین لعبادة الرحمن؛
اى مادر! تاریکى شب عالم را فرو گرفته، روزه داران روزه ى خود را گشودند و عبادت کنندگان براى عبادت از جامه خواب برخاسته اند، چه شده است که تو امشب از جاى برنخیزى؟»
سپس با خود گفت: هر خوابى را شیرینى باشد، به خدا قسم، مادر خود را مى گذارم در خواب خوش باشد تا قدرى استراحت بنماید و من به جاى او نماز مى خوانم.
عیسى علیه السلام افطار نکرد و به محراب عبادت برگشت تا نزدیک طلوع فجر وحشت او را گرفت که مادر من هرگز این قدر نمى خوابید. به بالین مادر آمد، دید از دار دنیا رفته است. صورت به صورت مادر گذاشت و آه سوزناک از جگر برکشید. چندان که ملائکه از گریه ى او به گریه درآمدند و جنیان با او هم ناله شدند و کوه و دشت متزلزل شد، خطاب رسید به ملائکه که: براى چه گریه مى کنید؟
عرض کردند: خدایا! این روح الله است که جزع و ناله ى او ما را به جزع آورده است و غریبانه و تنها ناله مى کند و مى گوید «من لى لوحشتى و من آنسنى فى غربتى و من یعنینى على طاعة ربى؟»
پس خطاب به کوه شد که عیسى را دلدارى بده و موعظه کن!
کوه به عیسى ندا کرد: یا روح الله! این جزع و ناله براى چیست، «اَ تُریدُ مَعَ الله انیساً؟؛ آیا جز خدا انیس و مونس هست؟
حضرت مریم علیها السلام مستجاب الدعوه بود و چون معصومه بوده، او را عیسى علیه السلام غسل داد؛ چون معصومه را جز معصوم نتواند غسل بدهد. بالجمله مزایاى بسیار دارد که در میان زنان ممتاز و به این خصایص سرافراز است.
روایت شده است:
هنگامى که فرشته ى مرگ (عزرائیل)، براى قبض روح حضرت مریم علیها السلام نزد او حاضر شد، مریم مهلت خواست تا سجده اى به جا آورد، چون اجازه یافت، به سجده رفت و در همان حال، تسلیم فرمان حق شد و جان داد (115)
در مأخذ دیگرى آمده است:
حضرت عیسى علیه السلام پس از مرگ مادرش مریم علیها السلام، او را صدا زد و گفت: مادر! آیا مى خواهى به دنیا برگردى؟
پاسخ داد: آرى! (دوست دارم برگردم) براى آن که در شب سرد براى خدا نماز بگزارم و در روز بسیار گرم روزه بگیرم، آن گاه فرمود: اى پسر جان من! این راه (برزخ و قیامت) بیمناک است (116)
ما مى بینیم آل عمران که عظمتى در قرآن براى آنهاست، از دو زن پیدا شدند، آن هم در حال محراب، خداوند مسیح را که در حوزه یا دانشگاه به مریم نداد. در محراب به او داد. ملائکه در دانشگاه و حوزه با مریم سخن نگفتند. بلکه در محراب با او سخن گفتند. فرشتگان که در مراکز علمى با زکریا، حرف نزدند، در محراب با او تکلم کردند. آنجا که مى فرماید:
«فَنَادَتْهُ الْمَلَئکَةُ وَ هُوَ قَائمٌ یُصَلىّ فىِ الْمِحْرَاب»(117)
این محراب، همان حالت جنگ است، نماز جاى جنگ بین عقل و جهل است. گاهى انسان از شر علم، مى خواهد نجات پیدا کند. این جنگ در نماز به ظهور مى رسد و در نماز، انسان موفق مى شود که از دانش نجات پیدا کند. از شر فهمیدن نجات پیدا کند. این فهمیدن گاهى علت است براى شر، که مى گوید «أنا اعلَمُ مِنهُ» من از او بالاترم؛ اما وقتى انسان از شر فهمیدن، نجات پیدا کرد، بعد این فهم را مقدمه اى قرار مى دهد و این چنین اظهار مى دارد که: خدایا! فهمیدم که تو مرا از خاک آفریدى تا مرا متواضع کنى نه این که خاک بر سر بریزى، اصلاً فهم براى این است که انسان پیاده شود، نه براى آن که در انسان داعیه ایجاد بشود. اگر ذکر زمام فکر را گرفت، این همان علمى است که:
«نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء » (118)
خداى سبحان فرمود:
«اگر شما هدایت را از من بخواهید، من علاوه بر این که شما را اهل سیر و سلوک در صراط مستقیم مى کنم و صراط مستقیم را به شما نشان مى دهم و راهى را که آنان رفته اند به شما مى نمایانم، بلکه شما را همسفر آنها قرار مى دهم.»
یک وقت گفته مى شود راه راست را به شما نشان مى دهم و زمانى براى تشویق مى فرماید: توفیق سلوک در راهى که انبیاء رفته اند را به شما عطا مى کنم و زمانى دیگر بالاتر از این با ما سخن مى گوید، مى فرماید: شما را با همسفران خوب همراه مى کنم و این قافله سالاران عبارت اند از: انبیاء و صدیقین و شهداء و صالحین که یکى از آن صدیقین مریم علیها السلام است و این اختصاصى به زن ها ندارد که زن ها بگویند: خدایا! راه مریم را به ما ارائه بده. بلکه همه ى نمازگزاران دعا مى کنند که راه صدیقین را به ما نشان بده که مریم هم جزء صدیقین است.
این که مردها در همه ى نمازها مى گویند: خدایا! راه انبیاء و صدیقین را به ما بنمایان. مرادشان صدیقین منهاى مریم نیست، بلکه صدیقینى است که مریم نیز از آنهاست (119)
مریم علیها السلام به تنهایى این مقامات را دریافت کرد و این مقام مریم بود که باعث شد زکریا از خداى سبحان فرزندى طلب نماید.
این چنین نبود که معجزه ى زکریا در مریم علیها السلام ظهور کرده باشد، بلکه کرامت هاى مریم علیها السلام موجب آن شد که زکریا از خداى، یحیى را طلب کند و فرزند «رضیى» که به مقام رضوان بار مى یابد از خداى سبحان مسئلت نماید.
علاوه بر این که سفارش به قنوت و دوام عبادت و خضوع مستمر، و سجود و رکوع، نشانه ى مقام خود مریم است و نیز اوصافى که ذات اقدس اله براى این بانو ذکر مى کند، نشانه آن است که شخصیت خود مریم موجب شد تا فرشته ها را ببیند و با آن ها سخن بگوید و سخنان آنها را بشنود یا آن هنگام که خداى سبحان از مریم یاد مى کند که: » وَ صَدَّقَتْ بِکلَمَاتِ رَبهِّا وَ کُتُبِهِ وَ کاَنَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ» (120)
یا این که مى فرماید: «و اُمُّهُ صِدّیقَه» (121)
یعنى عیسى علیه السلام داراى مادرى بود که سخنان غیب را تصدیق مى کرد، او نه تنها صادق بود، بلکه از صدیقین به شمار مى آمد و این صدیق بودن او، و صحه گذاشتن ذات اقدس اله بر این موضوع، نشانگر آن است که همه ى این فضائل از آن خود اوست.
قرآن کریم از مریم به عنوان صدیقه یاد کرده است که این مبالغه در تصدیق است. بدین معنا که نه تنها مصدقه است، نه تنها صادق و صدیق بلکه صدیق است.
صدیقین گروهى هستند که با انبیاء و صالحین و شهداء همراه و هم قافله اند. اینان قافله سالار کوى الهى اند. افراد عادى چه زن و چه مرد در نماز و نیایش ها و عبادات شان از ذات اقدس اله مسئلت مى کنند که: «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستقیم صراط الذین انعمت علیهم» راه «منعم علیهم» را به ما نشان بده، یعنى ما را هدایت فرما به سوى راهى که سالکان آن راه مورد انعام تو واقع شده اند.
خداوند در سوره ى نساء منعم علیهم را مشخص کرد، فرمود:
«وَ مَن یُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَأُوْلَئکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیهْم مِّنَ النَّبِیِّنَ وَ الصِّدِّیقِینَ وَ الشهُّدَاءِ وَ الصَّالِحِینَ وَ حَسُنَ أُوْلَئکَ رَفِیقًا» (122)
کسى که مطیع خدا و رسولش باشد او همسفر قافله اى است که اهل آن عبارت اند از نبیین و صدیقین و شهداء و صالحین و بعد در ادامه مى فرماید: «وَ حَسُنَ أُوْلَئکَ رَفِیقًا» اینها رفقاى خوب و همسفران شایسته اى هستند.
فرشتگان با مریم علیها السلام سخن گفتند و سخنان مریم علیها السلام را هم شنیدند؛ بلکه مسافهتاً و مشاهدتاً گفتار را با شهود آمیختند، هم مریم آنها را دید و هم آنها در مراى مریم قرار گرفتند.
اینها تعبیرات بلندى است که قرآن درباره ى مریم علیها السلام دارد که فرشتگان فراوانى با او سخن گفتند و سخنان او را شنیدند و این گفتارى که به صورت شفاهى بود به شهود مبدل شد و نیز در جاى دیگر در مقام تبیین مقام والاى مریم علیها السلام مى فرماید:
«وَ إِذْ قَالَتِ الْمَلَئکَةُ یَا مَرْیَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَئکِ وَ طَهَّرَکِ وَ اصْطَفَئکِ عَلىَ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ، یَامَرْیَمُ اقْنُتىِ لِرَبِّکِ وَ اسْجُدِى وَ ارْکَعِى مَعَ الرَّاکِعِین» (123)
فرشتگان فراوانى با این بانو سخن گفتند، و او را از مقام والایش با خبر کردند و به او گفتند: تو صفوة اللهى، تو مطهرى، و در میان زنان عالم ممتازى، دائماً به یاد حق باش، سجود و رکوع را فراموش مکن، از اهل رکوع باش.
و نیز بشارت حضرت مسیح را به او دادند. (124)
نماز و عبادت آسیه
یکى از زنانى که قهرمانانه در برابر حوادث سخت و تلخ ایستادگى کرد، حضرت آسیه دختر مزاحم، همسر فرعون است که خداوند در قرآن مجید، این زن را به عنوان الگو و مثل افراد با ایمان، یاد کرده و در آیه ى 11 سوره ى تحریم مى فرماید:
«خداوند براى مؤمنان، همسر فرعون را مثال و الگو آورد، که گفت: پروردگارا! براى من خانه اى در بهشت بنا کن و مرا از فرعون و کارهایش نجات بده، و مرا از قوم ستمگر رهایى بخش.»
این زن با این که همسر فرعون بود، و در میان زرق و برق و کاخ و تجملات زندگى مى کرد، هرگز خود را نباخت، در پنهان به موسى علیه السلام و خداى موسى ایمان آورد، و در همان دوران کودکى موسى علیه السلام را از آب گرفت و بهتر از مادر، از او پرستارى کرد، و هرگز نگذاشت گزندى به موسى علیه السلام برسد. این زن با کمال، آن چنان فکر باز و بینش روشن داشت که طبق روایات به اندازه ى یک چشم به هم زدن به وحى الهى کافر نشد.
او همچون یک چریک یکتاپرست، تا آن جا که امکان داشت، به موسى علیه السلام کمک مى کرد و به فرعون و عقیده ى او ضربه وارد مى آورد، تا هنگامى که حادثه ى دلخراش همسر و بچه هاى حزبیل پیش آمد، آسیه دیگر نتوانست مهر سکوت بر لب زند، و فریادهایش را در گلو خفه کند. در این وقت مقابل فرعون ایستاد و با کمال قاطعیت گفت: «اى فرعون! تا به کى در خواب غفلت فرو رفته اى و بندگان حقیقى خدا را مى سوزانى؟!!»
فرعون گفت: مگر تو هم در مورد خدایى من شک دارى؟
آسیه گفت: مگر من به خدایى تو اعتقاد داشتم، که امروز شک کنم؟ من از روزى که موسى علیه السلام را از رود نیل گرفتم، به پیامبرى او معتقد شدم، از این رو تا توانستم از او محافظت کردم.
فرعون آن چنان از گفتار کوبنده ى آسیه برآشفت و ناراحت شد که با خشم فریاد زد:اى آسیه! تو را به گونه اى بکشم که هیچ کس را آن گونه نکشته ام!
آنگاه دستور داد، آسیه را به زمین خواباندند و دست و پایش را به چهار میخ بستند و سنگ بزرگى بر روى سینه او گذاشتند، در چنین حالى، فرعون خطاب به او گفت:اى آسیه! بگو خداى موسى تو را از این شکنجه نجات بدهد.
آسیه در زیر شکنجه، سخت ناراحت بود، این خبر به موسى علیه السلام رسید، موسى علیه السلام به خدا عرض کرد: «خداوندا! جان دادن را بر آسیه آسان کن.»
و آسیه طبق فرموده ى قرآن (آیه ى 11 سوره تحریم) مى گفت:
«خدایا! براى من در بهشت خانه اى بساز و مرا از فرعون و قوم ستمگرش نجات بده.»
خداوند مقام آسیه را در همان حال به او نشان داد، و روح او را بالا برد، در حالى که از غذاها و آشامیدنى هاى بهشت مى خورد و مى آشامید، آسیه خوشحال شد و گریه اش تبدیل به خنده گردید.
فرعون با کمال تعجب گفت: همسرم دیوانه شده، در این حال مى خندد و بى جهت خودش را به کشتن داده است!
آسیه گفت: سوگند به خدا، دیوانه نشده ام؛ بلکه مقام خود را در بهشت مى بینم. در همین حال به لقاى خدا پیوست و به شهادت رسید.
جالب این که: وقتى آسیه را زیر تابش سوزان خورشید شکنجه مى دادند، فرشتگان صف کشیده و در برابر خورشید قرار گرفتند و براى او سایه تشکیل دادند (125)
نتیجه این که: آسیه یک زن بود، اما زنى قهرمان، زنى نستوه، زنى مقاوم، و خستگى ناپذیر، او با این که همسر فرعون بود و از نظر سیاسى تحت مراقبت شدید بود و همه گونه رفاه و عیش دنیا برایش فراهم بود، در خفا به موسى علیه السلام ایمان آورد و تا آخرین حد توانش از او حمایت کرد، و سرانجام وقتى که شهادت مظلومانه ى همسر حزبیل و کودکان مظلوم او را شنید، فریاد اعتراض برآورد، و فرعون را سخت سرزنش کرد، و او را مستکبر و خودکامه خواند، و وقتى که مورد خشم فرعون قرار گرفت، هرگز تسلیم فرمان او، و عقیده ى بى اساس او نشد و همچنان قهرمانانه مقاومت کرد، تا سرانجام خداوند مقام عالى او را در بهشت به او نشان داد، رهبرش موسى علیه السلام براى او دعا کرد، و قرآن او را به عنوان مثل و الگو و اسوه زن باایمان اعلام نمود.
مطلب دیگر این که او جزء چهار زن نمونه تاریخ گردید که بهترین زنان بهشت هستند؛ یعنى آسیه، مریم علیها السلام، خدیجه علیها السلام، و فاطمه علیها السلام (126)
مطابق بعضى از کتب حدیث، آسیه که در دنیا همسر پست ترین افراد بود، بر اثر این استقامت و فداکارى به مقامى رسید که در آخرت همسر بهترین فرد؛ یعنى حضرت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم خواهد گردید.
این است پاداش تحمل، صبر، فداکارى، ایثار، حمایت از دین و پیمودن راه خدا (127)
آسیه در هنگام مجازات فرعون متوجه حضرت موسى علیه السلام شد با انگشت به سوى موسى اشاره کرد؛ یعنى مى بینى در راه دوست چه مى کشم و چگونه تلخى بلاها را مى چشم؟!
آن جناب دعا فرمود و آن دردها از وى برداشته شد و دیگر از صدمات فرعونیان احساس درد ننمود.
در بعضى از تواریخ آمده که:
فرعون قصابى را احضار کرد که آسیه را در برابر چشمش پوست بکند و سر ببرد. آن قصاب شروع به این عقوبت عظمى کرد، در این وقت سکنه ى عالم بالا به فزع آمدند و بر حال آسیه رقت کردند و نجات او را از حضرت تبارک و تعالى مسئلت نمودند. از مصدر جلال ندا رسید: «آسیه کنیز من است و مشتاق لقاى آقایش شده است. ببینید در حال احتضار چه مى گوید!؟»
چون نظر کردند شنیدند مى گوید:
«خدایا! بنا کن خانه اى از براى من در بهشت و مرا از فرعون و عمل او و از این قوم ظالم نجات مرحمت کن!» (128)
مناجات مادر امام على علیه السلام
هنگامى که فاطمه بنت اسد؛ مادر امام على علیه السلام را درد زایمان فرا گرفت، نزدیک خانه کعبه آمد و گفت: «پروردگارا! من به تو و به پیغمبران تو و آن چه که از نزد تو آورده اند ایمان دارم و کتاب هاى آسمانى را نیز تصدیق مى کنم. خدایا! به حق این مولودى که در رحم من است، وضع حمل را بر من آسان گردان!»
ناگاه دیوار کعبه شکافته شد و فاطمه به درون آن رفت، سپس دیوار به هم چسبید و قفل آن دیگر باز نشد، ما دانستیم که این امر خداوند است.
سه روز گذشت، روز چهارم فاطمه بنت اسد در حالى که امام على علیه السلام در دستانش قرار داشت، از کعبه خارج شد و گفت: «خداوند مرا بر زنان قبل از من برترى داد؛ زیرا آسیه دختر مزاحم خداوند را در مکانى عبادت مى کرد که ناچار بود، مریم دختر عمران با دست خود نخل خشکیده را حرکت داد تا از آن خرماى رسیده تناول نمود؛ اما من وارد کعبه شدم، از میوه هاى بهشتى تناول نمودم و هنگامى که خواستم خارج شوم نداى هاتفى را شنیدم که مى گفت:
«نام این مولود را على بگذار! زیرا خداى على اعلى نام او را از نام خویش مشتق نموده است و او را به ادب خویش تربیت نموده و علوم پنهانى را به او آموخته، او کسى است که بت ها را مى شکند و بر بالاى کعبه اذان مى گوید و او کسى است که کعبه را از آلودگى کفر پاک مى کند و مرا تقدیس مى کند.»
«فَطُوبَى لِمَنْ أَحَبَّهُ وَ أَطَاعَهُ وَ وَیْلٌ لِمَنْ أَبْغَضَهُ وَ عَصَاهُ» (129)
نماز بر جنازه ى فاطمه بنت اسد
فاطمه ى بنت اسد مادر امام على علیه السلام، از زنان بزرگ صدر اسلام بود، بسیار به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم علاقه داشت و نخستین زنى بود که پس از هجرت رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به مدینه، به دنبال آن حضرت به مدینه هجرت کرد، او در سخت ترین شرایط، مسلمان شد و خدمت بسیار به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم کرد، و براى آن حضرت صلى الله علیه و آله و سلم مادرى مهربان و دلسوز بود.
هنگامى که فاطمه ى بنت اسد از دنیا رفت، حضرت على علیه السلام گریان به حضور رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آمد و خبر داد. قطرات اشک از چشمان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم سرازیر شد و فرمود: «خدا او را بیامرزد که تنها مادر تو نبود، بلکه مادر من نیز بود.»
آن گاه عمامه و پیراهن خود را به على علیه السلام داد و فرمود:
«اینها را براى فاطمه علیها السلام کفن قرار بده، و به زنان بگو در غسل دادن جنازه ى او دقت کنند، و آن را حرکت ندهند تا من بیایم.
هنگام حرکت دادن جنازه، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آمد و دنبال جنازه ى او حرکت نمود، و بر او نماز خواند، و چهل بار تکبیر در نماز گفت، سپس وارد قبر شد و در آن دراز کشید، مدتى در قبر خوابید، آن گاه جنازه را دفن کردند، پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم بالاى سر فاطمه علیها السلام در میان قبر ایستاد و فرمود: «اى فاطمه! من محمد سید فرزندان آدم هستم، و به آن افتخار نمى کنم، هنگامى که دو فرشته نکیر و منکر نزد تو آمدند و پرسیدند: پروردگار و دینت کیست، در پاسخ بگو: «الله ربى، و محمد نبیى، و الاسلام دینى، و القرآن کتابى، و ابنى امامى و ولیى؛ پروردگارم خدا است، و پیامبرم محمد صلى الله علیه و آله و سلم است، و دینم اسلام مى باشد و کتابم قرآن است و امام و رهبرم پسرم مى باشد.»
آن گاه فرمود: «خدایا! فاطمه علیها السلام را بر گفتار حق، استوار کن!»
سپس از قبر بیرون آمد، و با دست مبارک، خاک ها را در میان قبر ریخت تا این که فارغ شد، آن گاه دست ها را به هم زد تا خاک ها بریزد، در این هنگام فرمود: «سوگند به آن که جانم در دست او است، فاطمه ى بنت اسد علیها السلام صداى دست هاى مرا مى شنود.»
عمار برخاست و عرض کرد: اى رسول خدا! درباره ى فاطمه به گونه اى رفتار کردى که با هیچ کس چنین رفتار نکردى؟
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «فاطمه، سزاوار و شایسته ى این رفتار بود، او فرزندان خود را گرسنه مى داشت و مرا سیر مى کرد، کودکانش را برهنه مى کرد، و مرا مى پوشانید.»
عمار: چرا در نماز بر او چهل بار تکبیر گفتى؟
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «زیرا چهل صف از فرشتگان در نماز فاطمه علیها السلام شرکت نمودند، براى هر صفى، یک تکبیر گفتم.
علت این که لباسم را کفنش نمودم، این بود که وقتى به او گفتم: مردم در قیامت، برهنه هستند، فاطمه فریاد کشید و از برهنگى و رسوایى قیامت، پریشان شد، با لباسم او را کفن نمودم تا پوشیده بماند، و در قبر از خدا خواستم که کفنش نپوسد.
و چون فاطمه از «سؤال و عذاب قبر» مى ترسید، در قبرش خوابیدم تا خداوند از قبر او دریچه اى به بهشت گشود و قبرش باغى از باغ هاى بهشت گردید.» (130)
نماز و نیایش در سیره و سخن زینب علیهاالسلام
نماز و نیایش در سیره و منش مترقى زینب علیهاالسلام، دخت اندیشمند و آزادمنش على و فاطمه علیهماالسلام چنان جایگاه پرفرازى داشت که حتى شب یازدهم محرم نیز نماز نافله اى شب را واننهاد و آن را با یک دنیا حضور قلب و اخلاص به جا آورد.
امام سجاد در این مورد فرمود:
«ما ترکت تهجّدها لله طول دهرها حتى لیلة الحادى عَشر مِن المحرم؛» (131)
عمه ام زینب شب یازدهم محرم نیز نماز نافله ى شب را واننهاد و آن را با یک دنیا حضور قلب و اخلاص به جا آورد.
و نیز آورده است که: عمه ام زینب در راه کوفه و شام نیز با همه ى رنج و گرفتارى مبارزه، نماز و نیایش خود را با خدا واننهاد و هماره ایستاده به نماز و تلاوت قرآن مى پرداخت؛ اما شبى او را دیدم که نشسته نماز مى خواند. دلیل آن را پرسیدم که فرمود:
«أصلى من جلوس لشدة الجوع و الضعف؛» (132)
فشار گرسنگى و ناتوانى جسمى دیگر اجازه ى ایستادن نمى دهد!
و خود دریافتم که سه روز است غذا نخورده و جیره ى غذایش را به کودکان داده است، چرا که در دوران مبارزه و اسارت، در شبانه روز تنها یک قرص نان به هر یک از ما مى دادند!
و نیز فاطمه دخت فرزانه ى امام حسین، که همسفر و همفکر و مشاور زینب علیهاالسلام در ادامه ى نهضت عدالتخواهانه ى عاشورا بود در این مورد این سان گواهى داد:
«و أما عمتى زینب، فانها لم تزل قائمة فى تلک اللیلة، أى عاشرة من المحرم فى محرابها تستغیث الى ربها، و ما هدأت لنا عین و لا سکنت لنا زفرة؛» (133)
اما شب عاشورا که شرایط چنان بحرانى بود که نه چشمى از ما به خواب رفت و نه صداى ناله ى ما آرامش یافت، عمه ام زینب با حضور قلب در محراب خویش به نماز و نیایش ایستاده و به پروردگارش پناه مى جست و از او یارى مى خواست.
و نیز آورده است که:
«فَتَحتُ عَینى لیلة الحادیة عَشَر مِنَ المُحرّم، و اذاً أنا أرى عَمَّتى زینب تَصَلّى نافلة اللیل و هى جالسة.
فقلت لها: یا عمة! أتُصَلّین و أنت جالسة؟
قالت: نعم یابن أخى إنَّ رِجلى لا تَحمِلنى؛» (134)
شب یازدهم محرم، چشم خود را باز کردم و دیدم عمه ام زینب نماز نافله ى خود را نشسته مى خواند!
گفتم: عمه جان، آیا نشسته نماز مى خوانید؟ فرمود: آرى نور دیده ى برادر، به خداى سوگند دیگر پاهایم توان بردنم را ندارند و نمى توانم ایستاده نماز بخوانم. (135)
نماز با ولایت
حضرت زینب علیها السلام آن چنان محبتى نسبت به برادر بزرگوار خویش امام حسین علیه السلام داشت که روزى چند بار براى دیدار و زیارت او مى رفت تا حدى که هنگام نماز اول وقت خدمت برادر مى رسید و به آن کعبه مقصود نگاه کرده، او را زیارت مى نمود، سپس براى نماز برمى خاست. (136)
شب در عبادت، روز در روزه
محمد غالب شافعى گوید:
حضرت زینب علیها السلام از بزرگ ترین زنان اهل بیت علیهم السلام حسباً و نسباً و بهترین سیده طاهرات که صاحب روح عظیم و اهل تقوى و آیینه سر تا پا نماى مقام رسالت و ولایت مى باشد.
او را به بهترین سبکى که نمونه مکارم الاخلاق بود پرورش و تربیت کردند، او از سرچشمه ى غیبى نوشید تا در آیات فصاحت و بلاغت از آیات بزرگ الهى گشت.
حضرت زینب علیها السلام در حلم و کرم و بصیرت در امور سیاست مشهور خاندان بنى هاشم و عرب گشت و بین جمال و جلال و سیرت و صورت و اخلاق و فضیلت جمع کرد، او شب ها در عبادت بود و روزها در روزه و معروف به اهل تقوى بود (137)
بى نظیر در تقوى و عبادت
حضرت زینب علیها السلام این معلمه آسمانى از بزرگ ترین مربیان عالم بشریت است و از مهم ترین مادران جامعه انسانیت – این مخدره در آغوش نبوت و در گاهواره امامت و ولایت در محل نزول و مهبط وحى نشو و نما یافت.
در فضایل انسانى بى نظیر و ممتاز بود، در صبر و شکیبایى و حلم و زهد و تقوى و فصاحت و دانش و فضیلت و منقبت عبادت و انقطاع از خلق، عزت نفس و مناعت طبع یکتا و بى همتا بود. (138)
توحید زینب علیها السلام
حضرت زینب علیها السلام هنگامى که کودک بودند، در دامن پدر مى نشست، حضرت على علیه السلام با مهربانى و عطوفت به او کلام یاد مى داد، روزى حضرت على علیه السلام فرمودند: «اى نور دیده! بگو یک.»
حضرت فرمودند. سپس فرمودند: «بگو دو» زینب ساکت شد، فرمود: «اى نور دیده ى من! بگو.»
حضرت زینب علیها السلام فرمودند: «پدر جان! زبانى که به گفتن یکى گردش کرد، چگونه کلمه ى دو تا را بر زبان آورد.»
حضرت على علیه السلام او را به سینه چسبانید و بوسید. (139)
تفسیر قرآن
در ایامى که امیرمؤمنان على علیه السلام در کوفه بودند، حضرت زینب علیها السلام در خانه خود براى زن ها تفسیر قرآن مى نمود. یکى از روزها تفسیر «کهیعص» مى فرمود، در این میان حضرت على علیه السلام وارد خانه شد و فرمود: «اى نور دیده ى من! این رمزى است بر مصیبتى که بر شما عترت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم وارد مى شود.»
سپس حضرت على علیه السلام گوشه اى از مصایب کربلا را بیان فرمودند و حضرت زینب علیها السلام گریستند. (140)
اوج نماز شب زینب علیها السلام
امام سجاد علیه السلام فرمودند:
«در ظهر عاشورا هنگامى که پدرم براى وداع با اهل خیام سوى خیمه گاه آمد، در وداع با حضرت زینب علیها السلام این گونه فرمودند:
«یا اختاه! لا تَنسینى فى نافلة اللیل؛ خواهرم! مرا در نماز شب خود فراموش مکن.» (141)
عشق حضرت زینب کبرى علیهاالسلام به نماز
وقتى انسان تاریخ را مطالعه مى کند به زنانى برخورد مى کند که در اثر عشق به خدا خود را باخته و دائم به خدا و نماز و عبادت عشق مى ورزند.
مقدم بر همه ى آنان، حضرت زینب کبرا علیهاالسلام دختر بزرگ حضرت على و فاطمه علیهماالسلام مى باشد.
همان زینبى که در خضوع و خشوع، در نماز و عبادت، در بندگى و شب زنده دارى، وارث جد، پدر و مادر خود بود.
همان زینبى که در راه ترویج دین همراز، همراه و کمک کار برادر خویش حضرت امام حسین علیه السلام بود و از مدینه تا مکه، از مکه تا کربلا، از کربلا تا کوفه و شام یک لحظه از امام حسین علیه السلام و فرزندانش غافل نبود.
همان زینبى که پس از اطمینان پیدا کردن از سلامتى زنان و کودکان، به سوى خدا رفت و به نماز و عبادت و تلاوت قرآن پرداخت.
همان زینبى که علاوه بر نمازهاى واجب، نماز شب و شب زنده دارى او در تمام عمرش ترک نشد، حتى شب یازدهم محرم با آن همه خستگى و فرسودگى، دیدن آن همه مصیبت هاى دلخراش به فکر خدا و نماز بود.
امام حسین علیه السلام بعد از ظهر عاشورا هنگامى که براى وداع خواهرش زینب به خیمه گاه آمده بود، یکى از جملاتى که به او فرمود این بود که، اى خواهر! مرا در نمازهاى شب از دعاى خیر فراموش نکن. (142)
امام سجاد علیه السلام در این باره فرمود: شب یازدهم محرم عمه ام زینب با آن همه ناراحتى که دیده بود نماز مغرب و عشا را ایستاده خواند، اما در اثر ناراحتى و مصیبت هاى فراوان چون طاقتش تمام شده بود نماز شبش را نشسته انجام داد. (143)
زینب که تا سحر همه شب در قیام بود
آن شب دگر نماز شبش را نشسته خواند
نیز فرمود عمه ام زینب با آن همه مصیبت و گرفتارى کمرشکن، پرستارى عیال، تحمل گریه ى اطفال و رسیدگى به احوال جمعى پریشان باز از کربلا تا شام نماز شبش در راه ترک نشد. اما در یکى از منزل ها دیدم او نماز شب را نشسته مى خواند.
نزدیک او رفتم و علت نشسته خواندن نماز را از او پرسیدم؟
در جواب گفت سه شب است غذا نخورده ام و غذاى خود را به کودکان داده ام؛ زیرا این جمعیت براى غذاى شبانه روزى ما، به هر کدام بیش از یک قرص نان نمى دهند و من در اثر گرسنگى و ضعف، قدرت ایستادن را ندارم. (144)
به دامان صحرا در این نیمه شب
که باشد که جنباند از دور لب؟
ملائک دهند از سما این نوید
بود خواهر پادشاه شهید
مهین دخت میر عرب «زینب» است
به دیدم که گرم «نماز شب» است
به راز و نیاز و به سوز و گداز
تو گویى که «زهرا» بود در نماز
چنان است که هرگز ندیده غمى
ز یاد خدا نیست غافل دمى
بیا، قوت قلب «زینب» ببین
چو دیگر شبانش در امشب ببین
بلى (خوشدل) این دختر مرتضى است
ز جان بر قضاى الهى رضاست (145)
تقید به نوافل در شداید
مرحوم بیرجندى در کتاب شریف کبریت احمر مى فرماید:
در بعضى از مقاتل معتبر نقل شده است که:
حضرت سجاد علیه السلام فرمود: «پس از تمامى مصایب که در ظهر عاشورا و پس از آن بر عمه ام زینب علیها السلام وارد شد، او در مسیر اسارت از کربلا تا شام هیچ گاه نوافل خویش را ترک نکرد.» (141)
نماز و عبادت فاطمه (س) دختر امام حسین (ع)
شیخ مفید – رحمت خدا بر او باد – فرموده است:
«فاطمه علیها السلام دختر امام حسین علیه السلام شب را به نماز و روز را به روزه مى گذراند.» (146)
گفته اند: با دانه هایى که در رشته اى گرد آمده بود، تسبیح خداوند مى گفت (147)
سیره نویسان آورده اند که:
امام امیرالمؤمنین على علیه السلام در شبانه روز هزار رکعت نماز به جاى مى آورد. فاطمه علیها السلام دختر گرامى امام حسین علیه السلام به هنگام وفات، آنگاه که مى خواست به ملاقات دو جد بزرگوارش علیهما السلام بشتابد، پدرش امام حسین علیه السلام و برادرش امام زین العابدین علیه السلام را مى دید که هر یک در شبانه روز هزار رکعت نماز به جاى مى آوردند (148)
پس سزاوار بود که فاطمه به عبادت معبود روى نهد و به مناجات پروردگار دل بیدار کند و در پیشگاه خداوند سبحانه و تعالى به نماز ایستد.
امام حسین علیه السلام درباره ى دیندارى فاطمه علیها السلام فرموده اند: «در دیندارى، فاطمه چنان بود که شب ها را با نماز به سر مى آورد، و روزها را روزه مى داشت.» (149)
امام حسین علیه السلام به پسر برادرش حسن مثنى که به خواستگارى یکى از دختران امام (ع) آمده بودند، فرمود: «من فاطمه را به عقد تو در مى آورم؛ زیرا او شبیه ترین دختر از دخترانم به مادرم فاطمه دختر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم است.
در دیندارى چنان است که شب را تماماً به نیایش برآورده و روز را پیوسته به روزه مى گذراند. اما در جمال به حور عین مى ماند.» (150)
و نیز فرمود: «او شبیه ترین کس به مادرم فاطمه؛ دختر پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم است.» (146)
فاطمه دختر امام حسین علیه السلام پس از رحلت همسرش «حسن مثنى» خیمه اى روى قبر او برپا کرد و در آن جا تا یک سال شب ها را به عبادت و نماز پرداخت و روزها را روزه گرفت. (151)
نماز و عبادت حضرت فضه (س)
بیست سال گفت وگو با قرآن
پسران فضه گفتند: این مادر ما فضه ى خادمه ى فاطمه زهرا علیها السلام است که بیست سال است با قرآن صحبت مى نماید (152)
عبادت فضه
فضه ى خادمه اهل بیت علیهم السلام است که در خدمتگزارى آنها اغفال و سستى نکرد و همیشه میل قلبى و رضایت خاطر این بزرگواران به قدر امکان بر میل و رضاى خود ترجیح مى داد و در عبادت و اطاعت پروردگار همتى تمام مى نمود و در فرمانبردارى اوامر خاتون عصمت و بانوى عفت حضرت صدیقه ى طاهره ایستادگى و همراهى به جد داشت و حلم و بردبارى و تحمل بلایا و شکرگزارى را از آنها یاد گرفت عاقبت در قرآن مجید در سوره ى مبارکه هل اتى از وى تمجید مخصوص شد و در الطاف الهیه و با على بن ابى طالب علیه السلام و فاطمه ى زهراء علیها السلام و حسنین علیهما السلام در میزان انصاف و عدل مستغرق گردید و به خدمت حضرت رسالت صلى الله علیه و آله و سلم افتخار یافت و هیچ وقت از حدود طاعات و ورود به خیرات تجاوز و تهاون را جائز ندانست (153)
اُمّ فروه مادر امام صادق علیه السلام
«مسعودى» در مروج الذهب مى گوید:
«ام فروة» مادر امام جعفر صادق علیه السلام از همه ى زنان عصر خویش با تقواتر بود.»
نجمه، مادر امام رضا علیه السلام
حضرت نجمه علیها السلام به قدرى به عبادت و مناجات و ذکر خدا علاقه داشت که در آن مدتى که به حضرت رضا علیه السلام شیر مى داد، به بستگان گفت: «با یافتن دایه، مرا کمک کنید!»
از او سؤال شد: مگر شیرت کم شده؟
در پاسخ گفت: «سوگند به خدا، دروغ نمى گویم، شیرم کم نشده، ولى براى من ذکرهایى از نماز و تسبیح هست که در هنگام پرستارى و شیر دادن به این نوزاد، از آن عباداتم کاسته شده است (کمک مى خواهم تا به عبادات و مناجاتم برسم).»
سمانه مادر امام هادی
سمانه مادر گرامى و بزرگوار حضرت امام على نقى علیه السلام مى باشد، شیخ جمال الدین یوسف بن حاتم فقیه شامى در «درالنظیم» مى گوید: به آن مخدره سمانه مى گفتند و او را سیده مى شناختند، و کنیه او ام فضل بود، بیشتر اوقات روزه بود و در زهد و تقوى مثل و مانندى نداشت.
سوسن مادر امام عسکری
مجلسى در کتاب «جلاء العیون» مى فرماید:
سوسن، مادر بزرگوار حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام در نهایت زهد و ورع و تقوى بود. او زنى عفیف و صالح بود.
نرجس خاتون مادر امام زمان (عج)
حکیمه خاتون علیها السلام مى فرماید:
شب قبل از ولادت حضرت مهدى علیه السلام، من با، حضرت نرجس علیها السلام به گفت وگو نشستم و به او گفتم:
«دخترم! امشب خداوند پسرى گرانمایه به تو ارزانى خواهد داشت، پسرى که سرور دنیا و آخرت خواهد بود.»
«نرجس» با شنیدن این نوید، غرق در حیا و شرم گردید و در گوشه اى نشست. من به نماز ایستادم و پس از نماز افطار کردم و براى استراحت به رختخواب رفتم.
نیمه ى شب گذشته بود که براى نماز نافله ى شب به پا خاستم. نماز خواندم، دیدم «نرجس» خواب است و حادثه اى رخ نداده، به تعقیبات نماز مشغول شدم و بار دیگر خوابیدم و بیدار شدم؛ اما دیدم او هنوز خواب است.
پس از آن بود که او براى نماز نافله ى شب به پا خاست و نماز را در اوج ایمان و اخلاص به جاى آورد و با شور و عشق وصف ناپذیرى به نیایش نشست.
دیگر داشتم از تحقق وعده و نوید حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام دچار تردید مى شدم که آن حضرت علیه السلام از اطاق خویش مرا مخاطب ساخت و فرمود: «عمه جان! شتاب مورز که تحقق وعده ى الهى نزدیک است.»
در روایت دیگرى این مطلب به این صورت آمده است که: «ناگاه دیدم «سوسن» هراسان از جاى برخاست، وضو گرفت و به نماز نافله ى شب ایستاد. آخرین رکعت از نماز را مى خواند که احساس کردم سپیده ى صبح در راه است، اما از ولادت نور خبرى نیست.
بار دیگر این اندیشه در ذهنم پدید آمد که شب رو به پایان است و سپیده ى سحر در راه، پس چرا وعده ى الهى تحقق نمى یابد که نداى حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام طنین افکند و فرمود: «عمه جان! تردیدى به دل راه مده!»
من از آن حضرت و تردیدى که در دلم پدید آمده بود شرمنده شدم و در اوج شرمندگى، پس از نظاره به افق به اطاق بازگشتم که دیدم «نرجس» نماز را به پایان برده و به خود مى پیچد. جلوى درب اطاق به او رسیدم که مى خواست از اطاق خارج گردد، پرسیدم: «آیا از آنچه در انتظارش بودم، چیزى حس نمى کنى؟»
پاسخ داد: «چرا عمه جان!…»
گفتم: «خداوند، یار و نگاهدارت باد! خود را مهیا ساز و بر او اعتماد نما و نگران مباش که لحظات تحقق آن وعده ى مبارک فرا رسیده است.»
حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام از اطاق خویش دستور داد که برایش سوره ى مبارکه ى «قدر» را بخوان به دستور امام علیه السلام شروع به خواندن کردم. (154)
خصایص نیک زن بهشتى «ذافره»
یکى از زنان رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در عالم رؤیا دید که قیامت برپا شده است، زنى را آوردند که حسنات او از کوه احد سنگین تر بود، پرسید: نام این زن چیست؟
گفتند: ذافره.
چون از خواب بیدار شد؛ چون ایام حج بود منادى را گفتند که در میان حجاج ندا کند که: آیا در میان شما زنى ذافره نام هست؟
زنى جواب داد: که منم ذافره.
گفتند: بیا که زوجه حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم تو را مى خواهد.
چون از طواف فارغ شد آمد، از او پرسید: تویى ذافره؟
عرض کرد: بلى! من ذافره دختر ربیع انصارى هستم.
فرمود: «بگو تو را چه کردار است که من دیشب به خواب دیدم که حسنات تو از کوه احد سنگین تر بود؟»
گفت: یکى آن که هرگز مقنعه از سر خویش باز نکردم، مگر در نزد محارم خود و دیگر آن که هرگز یاد ندارم که من بانگ نماز شنیده باشم الا آن که مؤذن هر چه مى گفت من مى گفتم و در ساعت بر مى خاستم براى نماز و دیگر آن که بر هیچ مائده ننشستم مگر آن که یتیمى با من طعام خورده است.
به او گفت: «طوبى لک یا اختى؛ همانا بهترین منزلتى یافتى، خیر دنیا و آخرت براى توست!» (155)
عبادت زن سیاه پوست
زنى سیاه پوست، پیوسته مقیم مسجد بود و به عبادت مشغول. روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم او را در مسجد نیافت، از حالش سؤال کرد، گفتند: از دنیا رفته است.
حضرت فرمود: «چرا مرا مطلع نکردید؟ گویا او را کم بها داده اید!
سپس فرمود: «مرا به کنار قبرش ببرید.»
چون بر سر مزارش رسید بر او درود فرستاد و تکبیر گفت.
آن گاه فرمود: «این قبرها مملو از ظلمت مى باشد و خداوند به واسطه سلام و درود ما بر آنها، نور بر قبرشان مى بارد و تاریکى را از بین مى برد، و این زن اهل بهشت مى باشد» (156)
نماز و عبادت سیده نفیسه خاتون
داستان اطاعت و عبادت «نفیسه»، دختر حسن بن زید بن حسن على بن ابى طالب علیهم السلام که نسب او با سه واسطه به امام مجتبى علیه السلام مى رسد، بسیار تکان دهنده و آموزنده است.
این بانوى بزرگوار، به سال 145 هجرى در مکه به دنیا آمد، در مدینه رشد و نما کرد، و با «اسحاق مؤتمن» فرزند امام جعفر صادق علیه السلام ازدواج نمود.
نفیسه از لحاظ مال و دارایى وضع خوبى داشت، به افراد بیمار و نیازمند کمک و مساعدت زیادى مى کرد، خانه او محل رجوع گرفتارها و حل مشکلات مردم بود، سى مرتبه حج انجام داد، قرآن کریم را با تفسیر آن از حفظ کرده بود، روزها را روزه، و شب ها را به نماز و مناجات مى گذرانید.
زینب، دختر «یحیى متوج» دختر برادر نفیسه مى گوید:
من مدت چهل سال در خدمت عمه ام بودم، و ندیدم که او شب را بخوابد و روز را بدون روزه باشد! حتى به او پیشنهاد کردم مقدارى مراعات حال خود را کند، اما وى در جواب گفت: ما گردنه هایى در پیش داریم، که جز افراد صالح و سعادتمند نمى توانند از آن عبور کنند.
تبرک به آب وضوى نفیسه
نفیسه، پس از مسافرتى که براى زیارت حضرت ابراهیم علیه السلام به شام آن روز انجام داد، به هنگام بازگشت، به «مصر» وارد شد، در آنجا اقامت گزید و در اثر تبرک جستن دختر نابیناى یهودى همسایه به آب وضوى نفیسه، آن دختر چشمش شفا یافت، و بدین وسیله تعداد زیادى از یهودیان مسلمان شدند.
این کرامت سبب شد، که نفیسه مورد توجه مردم مصر قرار بگیرد، به ایمان و عظمت او ارادت و اعتقاد زیادى پیدا کنند، و به عنوان یک کانون خیر و برکت از او درخواست نمایند تا در مصر بماند. نفیسه هم طى نامه اى مراتب را به شوهر خود «اسحاق» که به مدینه رفته بود، اطلاع داد و در آن شهر اقامت گزید و خانه اش مرکز مراجعات و رسیدگى به امور دینى و رفع مشکلات و دردها و گرفتارى هاى مردم بود، در اثر دعا و کرامت او بیماران شفا مى یافتند، و گاهى هم در پرتو نفوذ معنوى و شخصیتى خود، جلو ظلم و ستم حاکمان را به مردم مى گرفت. در این باره نوشته اند:
وقتى مردم از ظلم و ستم «احمد بن طولون» به ستوه آمدند، به خانه ى نفیسه پناه بردند، و شکایت خود از «احمد» را به عرض آن بانوى مؤمن رساندند، وى هم نامه اى نوشت و سر راه «احمد» قرار گرفت و نامه را که مضمون نصیحت و پرهیز از اعمال قدرت نا به جا و ستمکارى داشت، خود تحویل او داد، و بدین وسیله «احمد بن طولون» از ظلم دست برداشت.
تهیه قبر در خانه
نفیسه در خانه براى خود قبرى فراهم کرده بود، در آن دعا و مناجات و گریه ى از ترس عذاب خدا انجام مى داد، در آن قبر زیاد نماز مى خواند، قرآن تلاوت مى نمود، تا جایى که نوشته اند: در آن قبر یکصد و نود بار ختم قرآن صورت داده بود، و بالاخره سراسر زندگى این بانوى زاهد، با نماز و شب زنده دارى مى گذشت.
قبر، عبادتگاه نفیسه
دخترى با کودکان مشغول بازى بود و کلاهى بر سر داشت که اطراف آن از درهم و دینار بود، یکى از کودکان در آن کلاه طمع کرد، دختر را برد در مقبره اى که سیده نفیسه در آنجا مدفون بود در میان دخمه اى سر آن کودک را برید و کلاه را برداشت از پى کار خود رفت.
کسان آن دختر در طلب او برآمدند او را نیافتند و از هر کس پرسش کردند، چیزى به دست نیاوردند. بالاخره کودکانى که با او هم بازى بودند را به دارالحکومه برده تهدید کردند تا کودکى که این کار کرده بود اقرار کرد و آنها را بر آن دخمه راهنمایى نمود چون بر سر دخمه رسیدند اطراف او را مسدود یافتند از کودک پرسش کردند گفت: میان همین دخمه است.
چون دخمه را شکافتند، دختر را زنده دیدند، از او احوال پرسیدند، گفت: فلان کودک مرا اینجا بیاورد و ذبح کرد و رفت، به ناگاه زنى پیدا شد و دست بر گلوى من گذارد خون باز ایستاد و گفت: اى دخترک من! بیمناک مباش و مرا آب داد پرسیدم: تو کیستى؟
گفت: من سیده نفیسه ام.
و گویند: سیده نفیسه در خانه اى منزل داشت با دست شریف خود قبرش را در آن خانه بکند و در آن قبر بسیار نماز مى گذاشت و یکصد و نود قرآن در آنجا قرائت کرد.
و به قولى هزار و نهصد ختم قرآن در قبر قرائت کرد و زینب دختر برادرش مى گوید: عمه ام سیده رنجور شد، در اول روز از ماه رجب این وقت نامه اى به شوهر خود اسحاق مؤتمن نوشت که در این هنگام در مدینه غایب بود او را احضار نمود و بر این حال بود تا اول جمعه ماه رمضان فرا رسید، در این وقت درد و الم بر وى مستولى شد و سیده به روزه روز مى گذرانید. اطباى حاذق به عیادت و سر وقت او مى آمدند و براى حفظ قوه ى او گفته اند باید افطار بنماید، چه او را ضعفى در مزاج روى کرده.
سیده فرمود: سخت عجب است! همانا سى سال است که از خداوند عزوجل مسئلت مى نمایم که در حالتى که به روزه روز شام مى کنم، جان مرا قبض فرماید، اکنون افطار خواهم نمود معاذ الله!
سیده نفیسه افطار نکرد و اشعارى را قرائت نمود.
زینب گوید: عمه بدان حال بود تا به دهه دوم ماه رمضان رسید و حالت احتضار او رسید به قرائت سوره ى مبارکه انعام استفتاح نمود، همچنان تلاوت فرمود تا به این آیه رسید: «لَهُم دارالسلام عِند ربّهِم» که روحش به آشیان قدس پیوست.
عبادت در حال بیمارى
نفیسه، مدت هفت سال در مصر زندگى کرد، تا این که در آن شهر بیمار شد، نامه اى براى شوهر خود به مدینه نوشت، شوهر خود را به مصر رسانید، اما نفیسه در عین نقاهت هم چنان روزه مى گرفت، و آن گاه هم که به او اعتراض کردند، پاسخ داد: من مدت سى سال است از خداوند خواسته ام، در حال روزه دار بودن به ملاقات او بروم، سپس در حالى که سوره ى «انعام» را تلاوت مى کرد، وقتى به آیه ى «لهم دارالسلام عند ربهم…» (157)
رسید، شهادت به زبان جارى کرد، و جان به جان آفرین تسلیم نمود.
تاریخ وفات نفیسه را ماه رمضان سال 208 هجرى، به سن شصت و سه سالگى نوشته اند، و آن گاه هم که شوهر نفیسه خواست جسد همسر خویش را به مدینه منتقل کند و در قبرستان «بقیع» به خاک بسپارد، مردم جمع شدند و براى خیر و برکت و عظمت آن سرزمین، از او خواستند، موافقت کند، نفیسه در مصر مدفون گردید. اما «اسحاق مؤتمن» زیر بار نمى رفت، تا این که رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را در خواب دید، و آن حضرت صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «اموالى را که به خاطر جلب موافقت به تو داده اند، به آنان بازگردان، و موافقت کن نفیسه در سرزمین آنان به خاک سپرده شود.»
بدین ترتیب، نفیسه را در خانه خود، در محله ى «درب السباع» مدفون ساختند، بر مزار او بقعه و بارگاه باشکوهى ساخته شد، هم اکنون این بارگاه با تجدید بناء و توسعه برقرار است، مردم مصر به عظمت و مقام معنوى نفیسه، عقیده و ایمان راسخى دارند، و از آن تاریخ تاکنون بیماران صعب العلاج خود را به آن آستان مى برند و شفا و سلامت دریافت مى دارند (158)
بانوان دانش پرور
اهتمام مادر به نماز شب فرزند
مرحوم میرزا مهدى شیرازى (ره) فرمودند: موقعى که والده ى ما براى نماز شب بر مى خاست، مرا هم که هنوز کودک خردسالى بودم از خواب بیدار مى نمود و از پشت بام پایین آورده نزد خود مى نشانید و مشغول نماز شب مى شد و به من مى گفت: مهدى بیدار بمان!
پدرم فرمود: در آن موقع از شب، چشمان مرا خواب گرفته بود به طورى که مى خواستم از پله ها به طرف زمین پرتاب شوم (159)
تأثیر شیر دادن با وضو
شیخ مرتضى انصارى (متوفى 1281 ه-ق که در نجف اشرف مدفون است) از علما و مراجع برجسته قرن سیزدهم بود، و کتاب هاى درسى مکاسب و رسائل که در حوزه هاى علمیه از زمان او تاکنون جزء کتاب هاى درسى است، از تألیفات اوست.
وى بسیار زاهد بود و به عبادت اهمیت مى داد و در جهات علمى و معنوى یگانه ى عصر بود، به مادرش گفتند: فرزندت به درجات عالى از علم و تقوى رسیده است.
مادرش در پاسخ گفت: «من در انتظار آن بودم که فرزندم، ترقى بیشترى داشته باشد؛ زیرا من به او شیر ندادم، مگر این که با وضو بودم و حتى در شب هاى سرد زمستان هم بدون وضو او را شیر ندادم.» (160)
سؤال مهم عالم برزخ
یکى از دوستان که مراتب ایمان و عمل او براى این جانب روشن است، نقل مى کرد که:
پس از فوت مرحومه مادر خانمش یکى از نوه هاى او، مادربزرگ خود را در خواب مى بیند و از او مى پرسد که: از عالم برزخ چه خبر؟
آن مرحومه مى گوید: من از سؤال و جواب اولیه با سختى و مشقت رهایى یافته ام.
نوه ى ایشان مى پرسد: در عالم برزخ از چه چیزهایى سؤال مى کنند؟
پاسخ مى دهد: از همه چیز، مخصوصاً از نماز، مخصوصاً از نماز!
عقاب ترک نماز و روزه
مرحوم حاجى نورى از قول یکى از علماى نجف چنین نقل مى کند که: پدر و مادرم در اصفهان بودند و به من نامه مى نوشتند، مدتى نامه ى آنها نیامد.
در عالم رؤیا دیدم جنازه ى مادرم را مى آورند، در حالى که بینى او شکسته و خون مى آید و نیز او را مى زنند، رفتم گفتم: مگر چه کرده است؟
گفتند: نماز را سبک گرفته است و نیز به واسطه ى روزه نگرفتن در ماه مبارک رمضان ما مأمور عذاب او هستیم.
من از وحشت از خواب بیدار شدم. طولى نکشید که به من خبر رسید که مادرت وفات کرده و جنازه اش را به کربلا آورده اند، و براى نماز و دفنش بیا!
من رفتم تا او را از تابوت در آورم، سر تابوت را که باز کردم دیدم کفن مادرم خونین است. به واسطه ى این که دماغ او شکسته بود. از آن کس که مأمور حمل جنازه بود علت را پرسیدم، او عذر آورد که تقصیر من نبود، چند جنازه را حرکت دادم، در فلان منزل که پیاده شدیم جنازه ها را روى هم گذاشته بودیم، قاطرها با هم نزاع کردند و به تابوت ها خوردند، تابوت مادر تو افتاد و بدین جهت دماغ او شکسته، این را که دیدم متوجه شدم که تعبیر آن خواب است و فهمیدم که بقیه ى خواب نیز صحیح است و مادرم اینک در عالم برزخ تحت شکنجه و عذاب است. به فکر عذاب قبرش افتادم در حرم ابوالفضل العباس علیه السلام
آمده و متوسل به آن حضرت علیه السلام شدم، جداً از آقا خواستم مادرم را شفاعت کند و عهد کردم که براى قضاى نماز و روزه هاى او نایب بگیرم.
یکى دو ماه براى نماز و روزه هاى مادرم نایب گرفتم، بعد فراموش کردم، پس از دو ماه در عالم رؤیا همان قضیه را دیدم.
گفتم: مگر نه قمر بنى هاشم واسطه شد؟
گفتند: تو به عهدت وفا نکردى.
از خواب بیدار شدم و نماز و روزه هایش را تدارک کردم.
نماز شب با همسر
ابن قاسم عاملى نقل مى کند که:
یکى از علماى صالح هنگامى که ثلثى از شب مى گذشت، به همسر خود مى گفت: «برخیز تا با هم راه بپیماییم؛ چه آن که کاروان رفت و راه ما طولانى و زاد و توشه ى ما اندک است.» (161)
یا شیخ! فقه بیاموز
شیخ مفید شبى در خواب دید که در مسجد «کرخ» که از مساجد بغداد است نشسته، صدیقه کبرى فاطمه زهرا علیها السلام دست حسنین علیهما السلام را گرفته، نزد شیخ مفید آمد و فرمود: «یا شیخ! عَلِّمهُما الفقه.»
شیخ بیدار شد و به حیرت افتاد که این چه خوابى است و مرا چه بر این که امام را تعلیم نمایم و خواب دیدن ائمه معصومین علیهم السلام هم خواب شیطانى نیست.
صبح همان شب به همان مسجد که در خواب دیده بود رفت و در آنجا نشست، به ناگاه دید که مادر سید مرتضى، همراه کنیزان که دور او را گرفته بودند و دست سید مرتضى و سید رضى را گرفته بود آمد و به نزد شیخ مفید رسیده گفت: «یا شیخ! عَلِّمهُما الفقه.»
شیخ تعبیر آن خواب را فهمید و در احترام این دو سید بزرگوار کمال مبالغه مى کرد. (162)
معروف است که زن ها به مادر سیدین مى گفتند: خوشا به حالت! با این فرزندان عالم و صالحى که دارى.
آن خانم جواب مى گفت: من هیچ وقت بدون وضو به اینها شیر نداده و از وقتى که به آنها حامله شدم مواظب بودم که همیشه پاک باشم (163)
تربیت در دامان مادر متقى
شیخ ابومحمد عبدالله، از فضلاء و بزرگان دوره ى سلجوقیان بود که از راه نسخه بردارى از کتاب ها، پول حلالى به دست مى آورد و امرار معاش مى کرد.
روزى شیخ تصمیم گرفت تا کنیزى خریدارى نماید.
پس کنیزى را که تقوى و پرهیزگارى اش زبانزد عموم بود خریدارى کرد.
کنیز به حدى مؤمن و متقى بود که این تقوى و پرهیزگارى اش باعث محبوبیت وى نزد شیخ و دیگران شده بود.
پس از چندى کنیز حامله گشت. هنگامى که شیخ از این امر، آگاهى یافت، دقت فراوان مى کرد تا هر آن چه کنیز مى خورد حلال باشد و خوراک حرام، وارد دهان کنیز نشود.
بالاخره پس از نه ماه فرزند به دنیا آمد. در دوران شیرخوارگى کودک، ابومحمد عبدالله تأکید فراوان داشت که فرزند، فقط از شیر مادر خود که زنى باتقوى است بنوشد و از شیر زنان دیگر استفاده نکند.
از قضا روزى کنیز بیمار شد و براى این که کودک گرسنه نماند، از شیر زن همسایه به او خوراندند؛ هنگامى که شیخ از جریان، اطلاع پیدا کرد، بلافاصله سر کودک را پایین گرفت، دهانش را باز و شکمش را با دست، مالش داد تا کودک، شیر را برگرداند؛ و در همان حال با خود مى گفت: اگر پسرم از گرسنگى بمیرد، بهتر است تا شیرى را که من نمى دانم از مال حلال یا حرام درست شده است بنوشد!
آن پسرى که در زیر سایه ى چنین مادر و پدرى پرورش یافت و بى اندازه در تربیت و نگهدارى اش دقت به عمل مى آمد، همان کسى شد که بعدها به عنوان «امام الحرمین ابوالمعالى» مشهور گشت و در زمان حکومت ارسلان سلجوقى تدریس مدرسه ى نظامیه را بر عهده داشت. (164)
پاداش پاس وقت نماز
جناب حاج شیخ محمدتقى بهلول (165)
براى رجایى خراسانى، نقل کرد که:
در اوان طفولیت به اتفاق مادرم به گناباد مى رفتیم. آن زمان ماشین نبود یا خیلى کم بود. سوار بر درشکه بودیم. وقت نماز رسید، مادرم به درشکه چى گفت: وقت نماز است، نگه دار!
درشکه چى اعتنا نکرد و گفت: توى این بیابان کجا وقت نماز است؟!
ولى مادرم اصرار مى کرد تا به آب انبارى رسیدیم.
مادرم گفت: باید نگه دارى، و الا من پیاده مى شوم.
درشکه چى گفت: پیاده شو! من اینجا توقف نمى کنم.
سرانجام ما را پیاده کرد و رفت!
من و مادرم در بیابان تنها ماندیم. مادرم نمازش را بدون دغدغه و اضطراب خواند و مشغول تعقیبات شد. من که کودک بودم، خیلى نگران و ناراحت بودم و گریه مى کردم. مادرم مرا تسلى مى داد و مى گفت: نگران نباش! خدا با ماست.
کم کم داشت دیر مى شد. مى ترسیدیم شب شود و ما در بیابان بمانیم. در این هنگام دیدیم درشکه اى از دور مى آید. وقتى به ما رسید، ایستاد. معلوم شد فرماندار گناباد است.
من و مادرم را سوار درشکه کرد و چون نامحرم بود، فرماندار رفت پهلوى درشکه چى نشست و ما را با عزت و احترام به گناباد رسانید!
در نتیجه چون مادرم به نماز اهمیت داد، خدا هم یارى کرد و ما را به مقصد رسانید (166)
نماز شب کنیز
حسن بن صالح – از صوفیه و عرفاى مشهور عراقى – کنیزکى داشت، آن را بر عده اى فروخت. نیمه شب کنیزک برخاست و گفت: اى اهل سراى! نماز! نماز!
ایشان تعجب نمودند و گفتند: آیا صبح دمید و بامداد شد؟
کنیزک گفت: شما غیر از نماز فریضه نمى خوانید؟
گفتند: نه
کنیزک نزد حسن بازگشت و گفت: اى خواجه! مرا به خاندانى فروختى که ایشان نماز شب نمى خوانند، مرا از ایشان پس بگیر.
حسن او را از ایشان پس گرفت. (167)
تشویق به حضور زن در نماز جمعه
زهرا اشراقى، نوه ى حضرت امام خمینى (ره) نقل مى کند:
آن زمان که در مراسم نماز جمعه بمب گذارى کرده بودند، من هم در مراسم نماز شرکت کرده بودم. مادرم و بقیه فامیل در خانه آقا بودند. چون خبرى از من نشده بود، همه نگران شده بودند. وقتى وارد خانه شدم، دیدم مادرم معترضانه گفت: «تو چرا رفتى؟ تو که باردار بودى چرا رفتى؟ به خاطر بچه ات هم که شده نباید مى رفتى.»
این را هم بگویم که از قبل شایع شده بود که آن مراسم نماز را صدامیان یا بمباران مى کنند و یا در آن بمب گذارى. نگرانى مادرم هم از این بابت بود. ولى آقا که سر میز ناهار نشسته بودند، با خنده اى به من گفتند: «سالمى؟»
و من تشکر کردم. ایشان آهسته در گوشم گفتند: «خیلى کار خوبى کردى که رفتى. خیلى ازت خوشم آمد که به چنین نمازى رفتى.» (168)
نماز زن مؤمنه در کانون کفر
«احمد امین» نویسنده ى کتاب «التکامل فى الاسلام» مى گوید:
«حدود پانزده سال پیش مقاله اى از استاد محمدعلى حومانى خواندم که خلاصه اش این بود: هنگام ظهر در یکى از خیابان هاى شهر لندن به پیرمردى برخوردم که در خانه ى خود ایستاده بود و براى نماز ظهر اذان مى گفت. من آن جا ایستادم تا اذانش به پایان رسید، سپس گفتم: «السلام علیکم»
پاسخ داد: «و علیکم السلام و رحمة الله و برکاته» تا به آیه ى شریفه ى «وَ إِذا حُیِّیتُم …» (169)
عمل کرده باشد؛ سپس به من تعارف کرد و از من خواهش نمود که داخل خانه اش شوم، من داخل شدم، دیدم او و همسرش به نماز ظهر مشغول شدند، پس از نماز بر سفره نشستند و با اصرار زیاد مرا هم به خوردن غذا واداشتند، ملاحظه کردم که با گفتن «بسم الله الرحمن الرحیم» مشغول خوردن شدند و پس از خوردن غذا گفتند: «الحمدلله رب العالمین.»
او یکى از استادان دانشگاه لندن بود که بر اثر تحقیق و تتبع و کنجکاوى هاى فراوان، به آیین اسلام گرویده بود و امثال او در دنیاى غرب، زیاد به چشم مى خورد.» (170)
مقام همسر علامه طباطبایى
مفسر بزرگ قرآن کریم، علامه ى طباطبایى گوید:
«عیال ما زن بسیار مؤمن و بزرگوارى بود، به همراه ایشان براى تحصیل به نجف اشرف مشرف شدیم و ایام عاشورا براى زیارت به کربلا مى رفتیم. پس از آن به تبریز مراجعت کردیم، روز عاشورایى ایشان در منزل نشسته و مشغول خواندن زیارت عاشورایى بود که گفت: ناگهان دلم شکست و با خود گفتم: ده سال در کنار مرقد مطهر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در روز عاشورا بودیم و امروز از این فیض محروم شده ایم.
یک مرتبه دیدم که در حرم مطهر در زاویه حرم، بین بالا سر و روبه رو ایستاده ام و رو به قبله مطهر مشغول خواندن زیارت هستم. حرم مطهر و خصوصیات آن مثل گذشته بود؛ ولى چون روز عاشورا بود و مردم غالباً براى تماشاى دسته سینه زنان مى آمدند، فقط در پایین پاى مبارک، مقابل قبر سایر شهدا، چند نفرى ایستاده بودند و بعضى از خدام براى آنها مشغول زیارت خواندن بودند.
چون به خود آمدم، دیدم در خانه ى خود نشسته و در همان محل مشغول خواندن بقیه ى زیارت هستم.» (171)
ام داود
علامه مجلسى در زاد المعاد در اعمال نیمه ماه رجب مى فرماید:
بدان که عمده ى اعمال نصف ماه رجب دعاى ام داود است که ابن بابویه و شیخ طوسى و سید بن طاووس (رضى الله عنهم) به سندهاى معتبر روایت کرده اند و براى برآمدن حاجات و رفع غم ها و دفع ظلم ظالمان مجرب است و مجمل روایت او این است که فاطمه مادر داود پسرزاده ى امام حسن مجتبى علیه السلام و مادر رضاعى حضرت صادق علیه السلام روایت مى کند که:
هنگامى که منصور دوانیقى به مدینه لشکر فرستاد و با محمد بن عبدالله بن الحسن المثنى جنگید تا او را کشت و برادر او را که ابراهیم بود به قتل رسانید و عبدالله محض پدر این محمد و ابراهیم را با جمعى از سادات اسیر کرده از مدینه به بغداد بردند با غل و زنجیر و آنها را در زندان تاریک حبس کردند و پسر من داود در میان آن اسیران بود و من دیگر خبر از فرزند خود نداشتم و پیوسته دعا و تضرع مى کردم و از صلحا و نیکان و برادران مؤمن درخواست دعا مى نمودم و ایشان کوتاهى نمى کردند و مطلقاً اثر اجابت نیافتم و گاهى خبر به من مى رسید که داود را کشته اند و گاهى مى گفتند که او را در میان دیوار گذاشته اند و روز به روز مصیبت من عظیم تر و اندوه من بیشتر مى شد، تا اینکه از غم گداختم و پیر شدم و از ملاقات او ناامید شدم.
روزى شنیدم که حضرت صادق علیه السلام بیمار شده است به عیادت او رفتم، چون احوال گرفتم و دعا کردم، خواستم برگردم حضرت علیه السلام فرمود: «از داود چه خبر دارى؟»
من شیر داود را به آن حضرت علیه السلام داده بودم، چون نام داود را شنیدم گریستم و گفتم: فداى تو شوم! داود کجاست؟ او در عراق محبوس است و من از ملاقات او قطع امید کرده ام. از شما التماس مى کنم که او را دعا کنید. او برادر رضاعى شماست.
حضرت فرمود: «چرا غافلى از دعاى استفتاح و دعاى اجابت و نجاح و آن دعایى است که درهاى آسمان براى آن گشوده مى شود و ملائکه استقبال مى کنند خواننده ى آن را و بشارت مى دهند او را به اجابت و آن دعایى است که از مجیب الدعوات محجوب نمى گردد و خواننده ى او را ثوابى نیست به غیر از بهشت.»
ام داود گفت: اى فرزند طاهرین و راست گویان! چگونه است آن دعا؟
حضرت فرمود: «اى مادر داود! ماه حرام یعنى ماه رجب نزدیک است و آن ماهى است مبارک و حرمت آن عظیم است و دعاها در آن مستجاب است، چون آن ماه درآید سیزدهم و چهاردهم و پانزدهم آن را که ایام البیض است روزه بدار.»
سپس حضرت علیه السلام کیفیت آن عمل را به او تعلیم نمود و فرمود: «این دعا را حفظ بنما و به همه کس تعلیم مکن که مى ترسم به دست کسى افتد که براى امر باطلى و نامشروعى بخواند. به درستى که این دعا بسیار شریف است و مشتمل است بر اسم اعظم خدا که هر که بخواند حاجت او برآورده مى شود و اگر درهاى آسمان و زمین همه بسته بشود، یا دریاها حائل باشند میان تو و حاجت تو، چون این دعا را بخوانى، البته حق تعالى آسان مى گرداند رسیدن تو را به مطلب تو و حاجت تو را بر مى آورد و هر که این دعا را بخواند خدا مستجاب مى گرداند، خواه مرد باشد یا زن و اگر جن و انس همه دشمن تو باشند خداوند قادر، شر ایشان را کم مى کند و زبان ایشان را مى بندد و ایشان را مطیع فرزند تو مى گرداند.»
ام داود گفت: آن حضرت علیه السلام آن دعا را براى من نوشت و به خانه برگشتم، چون ماه رجب آمد، آن چه حضرت فرموده بود انجام دادم و در شب شانزدهم نماز شام و خفتن را ادا کردم و از روزه افطار نمودم و قدرى عبادت کردم و به خواب رفتم.
در خواب دیدم جمعى از ملائکه و پیغمبران و شهدا و عباد را که من بر ایشان صلوات فرستاده بودم و حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم مرا خطاب فرمود: اى مادر داود! بشارت باد تو را که این جماعت را که مى بینى همه برادران و یاوران و شفیعان تواند و از براى تو طلب آمرزش مى کنند و بشارت مى دهند تو را به این که حاجت تو برآورده است. پس بشارت باد تو را به آمرزش و خوشنودى حق تعالى و خداوند تو را جزاى خیر دهد و شاد باش که حق تعالى فرزند تو را حفظ مى کند و به تو بر مى گرداند. ان شاءالله.
ام داود گفت: از خواب بیدار شدم و بعد از آن به قدر این که سوارى از عراق به مدینه آید طول کشید که به ناگاه داود بر من وارد شد و گفت: اى مادر! من در عراق در زندان بسیار تنگى بودم و به غل و زنجیر کشیده بودم و ناامید بودم از خلاص شدن، چون شب نیمه رجب شد، در خواب دیدم که بلندى هاى زمین پست شد و تو را دیدم که بر روى حصیرى نشسته اى براى نماز و بر دور تو مردانى نشسته بودند که سرهاى ایشان در آسمان بود و پاهاى ایشان در زمین و تسبیح و تنزیه خدا مى کردند، پس یکى از ایشان که از همه خوشروتر بود و جام هاى بسیار پاکیزه در برداشت و چنان دانستم که حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم جد من است خطاب کرد به من که: «بشارت باد تو را اى فرزند زن صالحه! که حق تعالى دعاى مادرت را در حق تو مستجاب گردانیده.»
چون بیدار شدم رسولان منصور دوانیقى به در زندان رسیده بودند، پس به طلب من آمدند و در میان شب مرا نزد او بردند، او امر کرد زنجیرها از گردن من برداشتند و ده هزار دینار به من دادند و مرا بر شترى سوار کردند و به سرعت تمام مرا به مدینه رسانیدند.
ام داود فرمود: من داود را خدمت حضرت صادق علیه السلام بردم، حضرت علیه السلام فرمود: «سبب خلاصى تو آن بود که منصور، حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را در خواب دیده بود که به او فرمود: «فرزند مرا رها کن! اگر نکنى تو را در آتش مى اندازم.»
چون نظر کرد دید دریاى آتشى در زیر پاى اوست، پس از وحشت بیدار شد و از کرده پشیمان گردید و تو را رها کرد.
خداشناسى همسر حزبیل
فرعون، یکى از طاغوت هاى بزرگ تاریخ است، او براى سرگرم کردن مردم به بت پرستى و خودپرستى، سال ها بر مردم حکومت کرد، مردم بینوا و مستضعف در زیر چکمه ى حکومت او، که سراسر اختناق و سانسور و ظلم بود، به ستوه آمده بودند، خداوند مهربان موسى علیه السلام را براى نجات مستضعفین به سوى قوم بنى اسرائیل فرستاد.
وضع طورى بود که هر کس ایمان به موسى علیه السلام مى آورد، حکم اعدامش صادر مى شد، آن هم با سخت ترین شکنجه ها و زجرها.
یکى از زنان مستضعف که همسر حزبیل نجار بود، در پنهانى به حضرت موسى علیه السلام ایمان آورد و از ترس جان خود ایمان خود را مخفى مى کرد.
او همرنگ جماعت نشد، با فکرى روشن و چشمى باز دریافته بود که فرعون خداى مردم نیست، یا بت ها شریک خدا نیستند.
از قضاى روزگار او در حرمسراى فرعون به عنوان مشاطگى (آرایشگر) دختر فرعون رفت و آمد مى کرد، روزى به هنگام آرایش کردن موى دختر فرعون، شانه از دستش افتاد، از آن جا که زبانش به ذکر خداى بزرگ عادت کرده بود، ناگهان گفت: «بسم الله الرحمن الرحیم.»
دختر فرعون از او پرسید: آیا منظورت از خدا پدرم فرعون است؟
او گفت: نه، بلکه من کسى را ستایش مى کنم که پدر تو را آفریده و او را از بین خواهد برد!
دختر فرعون! همان دم نزد پدر رفت و جریان را خبر داد، فرعون ناراحت شد و او را احضار کرد و با خشونت به او گفت: «تو مگر به خدایى من اعتراف ندارى؟»
او در پاسخ گفت: هرگز! من خداى حقیقى را رها نمى کنم تا تو را بپرستم.
فرعون از این سخن قاطع به قدرى عصبانى شد که بى درنگ دستور داد یک تنور مسى را پر از آتش کردند، و آن تنور سرخ شد سپس به جلادان گفت: همه ى بچه هاى این زن را به تنور بیاندازید! جلادان در برابر دیدگان زن، بچه هاى بى گناه او را گرفتند و در تنور انداختند و آنها مى سوختند.
بچه هاى زن یکى یکى در آتش سوختند، تنها بچه ى کوچک در آغوش زن مانده بود، طبیعى است که مادر به بچه ى شیرخوارش علاقه ى زیادى دارد، آن بچه را از آغوش مادر با زور گرفتند تا میان شعله هاى آتش بیفکنند، به مادر گفتند: اگر از آیین موسى بیزارى بجویى، بچه ات را به آتش نمى افکنیم.
او در مورد بچه هاى دیگرش صبر کرده بود، اما در مورد این بچه شیرخوار قلبش به تلاطم آمد، خواست در ظاهر سخنى بگوید که در این وقت به قدرت خدا بچه به زبان آمد و به مادرش گفت: «صبر کن تو بر حق هستى!»
مادر صبر کرد، آن بچه را نیز در آتش افکندند و سوزاندند، سپس خودش را نیز به آتش افکندند، او تا زنده بود، در برابر آن ناگوارى هاى بسیار تلخ ایستادگى کرد، و حسرت عجز در برابر دشمن را بر دل دشمن نهاد، و سرانجام خاکستر آنها را بر باد دادند.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: «در شب معراج در فضا در محلى بوى بسیار خوشى به مشامم رسید، از جبرییل (ع) پرسیدم: «این بوى خوش بى نظیر چیست؟»
جبرییل در پاسخ گفت: این بوى خوش از خاکستر جسد سوخته ى همسر حزبیل و فرزندان اوست، که در زمین محاذى این فضا ریخته اند، و این بوى خوش تا روز قیامت از این زمین استشمام مى شود.
آرى! این پاداش یک زن قهرمان و شیرزن شجاع است، که عملش به قدرى نزد خدا ارزش دارد که بوى خوش خاکستر جسد پاکش، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم را در شب معراج به تعجب واداشته و مى فرماید:
«تاکنون چنین بوى خوشى به مشامم نرسیده بود.» (172)
نماز با یاد آخرت
در زمان حضرت عیسى علیه السلام، زنى صالحه و عابده بود که هنگام فرا رسیدن وقت نماز، هر کارى که داشت رها و به نماز مى ایستاد.
یک روز مشغول پختن نان بود که بانگ مؤذن برخاست. نان پختن را رها کرد و به نماز ایستاد.
در میان نماز، وسوسه هاى شیطانى آغاز شد که: «اکنون که تو به نماز ایستاده اى، نان ها همه سوخت؛ تو به نماز ایستادى در حالى که فرزندت در تنور مى سوزد!»
ولى او مقاومت کرد و چنین حدیث نفس نمود: «اگر نان بسوزد، بهتر از آن است که تنم به آتش جهنم بسوزد، و اگر تقدیر خداوند بر این است که طفل من بسوزد، من به قضاى او راضى هستم و هرگز حاضر نیستم از نماز جدا شوم و خداوند نگهدار فرزند من است.»
در این حال، شوهر به خانه آمد و زن را دید که به نماز ایستاده، و تنور نان ها را سوزانده و کودک در میان آتش، سرگرم بازى است.
پس از پایان نماز زن، شوهر او دستش را گرفت و کنار تنور آورد و صحنه را به او نشان داد. وى سجده ى شکر به جاى آورد.
شوهر کودک را برداشت و نزد حضرت عیسى علیه السلام آمد و داستان شگفت نان و کودک و نماز همسرش را تعریف کرد.
حضرت فرمود: «برو از همسرت بپرس چه کرده که صاحب این کرامت شده است؟ زیرا اگر این کرامت از مردان بود، جبرئیل بر آنان نازل مى شد».
شوهر برخاست و نزد زن آمد و پرسید: «چه کرده اى؟!»
وى گفت: «من کار آخرت را پیش انداختم و کار دنیا را پس. چون بانگ اذان شنیدم، همه ى کارها را به یک سو نهادم و به نماز مشغول شدم. دیگر آن که هر که با من جفا کرد و دشنام داد، هرگز کینه ى او را به دل نگرفتم و همیشه کار خویش را با خداى خویش افکندم و راضى به رضاى او گشتم و فرمان خدا را بزرگ انگاشتم و بر خلق نیز مرحمت نمودم و هرگز سائلى را بى جواب رها نکردم؛ اگر چه اندک بود. و دیگر آن که نماز شب و نماز صبح را هرگز ترک نکردم».
حضرت عیسى علیه السلام فرمود: «اگر این زن، مرد بود، پیامبر مى شد.» (173)
نماز و عبادت بانو رابعة بن عدویه رحمه الله
رابعه از زنان عابده ى عصر خود بود؛ چون طریق سیر و سلوک را داشت به نام رابعه شهرت پیدا کرد و این زن از زنان سلاطین سامانیه است به علاوه از عبادت، طبعى موزون داشته است (174)
از رابعه عدویه کلماتى آموزنده رسیده است. در تاریخ آورده اند که: او بسیار اشک مى ریخت، همین که سخن از آتش به میان مى آمد مدهوش مى شد و مى گفت «استغفارنا یحتاج الى استغفار» ما از استغفارمان باید استغفار کنیم، این همان معرفت بلندى است که سالار شهیدان – صلوات الله علیه – در دعاى عرفه عرضه مى دارد:
«الهى! مَنْ کَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِیَ فَکَیْفَ لَا تَکُونُ مَسَاوِیهِ مَسَاوِی ؛ (175)
خدایا! کسى که خوبى هاى او بدى است، بدى هایش چگونه بد نباشد.»
کسى که خوبى خود را خوب بداند، معلوم مى شود – به خیال خودش – به پایه هاى رفیعى دست یافته است. کسى که نماز مى خواند و خیال مى کند که کارى کرده است، و دیگر نمى داند که همه این توفیقات به برکت لطف الهى است، کسى که اشکى مى ریزد و استغفارى مى کند و خیال مى کند کار مهمى کرده است، اینها «محاسنه مساوى» است، حسنه ى او سیئه است، چه رسد به سیئه ى او، این بانو هم مى گوید که: استغفار ما خود محتاج استغفار دیگرى است؛ زیرا همین استغفار نیز شوب و ناخالص مى باشد. او هرگز چیزى از مردم نمى پذیرفت و مى گفت «مالى حاجة بالدنیا!» وقتى شنید، سفیان ثورى مى گوید: «و احزناه» تا کى ما باید غمگین باشیم؟
گفت: «و اقلة حزناه!» باید متأثر باشیم که چرا کم محزون هستیم، من مى نالم که چرا ناله ام کم است، تو مى گویى اصل حزن چرا؟ اما من مى گویم: کمى حزن چرا؟
از این بانو سخنان آموزنده دیگرى نیز رسیده است، از جمله این که به همه توصیه مى نمود که:
«اکتموا حسناتکم کما تکتمون سیئاتکم»
همان گونه که بدى هاى خود را پنهان مى کنید تا کسى نبیند، خوبى ها را هم پنهان کنید؛ چون اظهار و ظهور خوبى براى یک انسان نقص است، چرا که خودنمایى است.
بزرگان اهل معرفت مى گویند: ظهور اولیاى الهى در عبودیت براى آنها اولى است تا در ربوبیت. اگر ضرورت اقتضاء نکند، هیچ ولیى از اولیاى الهى معجزه نشان نمى دهد، چون اعجاز، ظهور ربوبیت است؛ لذا بزرگان به مقصد رسیده مى گویند: اولیاء الهى ظهورشان در عبودیت لذیذتر است تا ظهورشان در ربوبیت و اگر ضرورت اقتضا نکند، در ربوبیت ظهور نمى کنند؛ یعنى هرگز معجزه نمى آورند، چون معجزه ظهور در ربوبیت؛ یعنى مظهر پروردگار شدن است.
«ما َ ما کانَ لِرَسُولٍ أَنْ یَأْتِیَ بِآیَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّه » (176)
اگر اذن خدا نباشد هیچ رسولى معجزه و نشانه اى نمى تواند بیاورد که منظور از اذن در اینجا نیز اذن تکوینى است و با «کن فیکون» حق شروع مى شود و گرنه هیچ موجودى چه فرشته و چه انسان هیچ کارى با استقلال از او ساخته نیست. تمام عالم با فرمان حق اداره مى شود و آنجا که اعجازى ظهور مى کند، این ربوبیت حق است که در کسوت انسان کامل ظهور پیدا کرده است. البته جدایى ظاهر، از مظهر، محفوظ است و تازه این مقام فعل است نه مقام ذات.
غرض آن که سیره سالکان واصل، این است که در عبودیت ظهور کنند نه در ربوبیت.
این بانو در مورد کسى که خواست کار خیرش افشا شود؛ یعنى میل نمود که در ربوبیت ظهور کند، فرمود: حسناتتان را بپوشانید همان طور که سیئاتتان را مى پوشانید و این جزء کلمات قصار اوست.
«اکتموا حسناتکم کما تکتمون سیئاتکم.»
بسیارى از این بانوان تمام شب را بیدار بودند. بعضى ها که نسبت به رابعه عدویه اظهار ادبى مى کردند، مى گفت: در عالم رؤیا آثار خیرش در طبق هاى نور به من مى رسد. گاهى هم به خودش خطاب مى کرد و مى گفت:
اى نفس! چه قدر مى خوابى؟ گویا آن چنان مى خوابى که فقط با آن صرخه و فریاد یوم النشور بیدار شوى، چرا که در آن روز همه را با صیحه بیدار مى کنند.
«إِنْ کانَتْ إِلَّا صَیْحَةً واحِدَةً- فَإِذا هُمْ جَمِیعٌ لَدَیْنا مُحْضَرُون .» (177)
همچنین مى گفت: «الهى! ِ مَا عَبَدْتُکَ خَوْفاً مِنْ نَارِکَ وَ لَا طَمَعاً فِی جَنَّتِک بل حباً لک و قصداً للقاء وجهک.»
این سخنان که به بزرگان منسوب است، شاگردانشان به آن ها تأسى مى کنند. گاهى حالى به آنها دست مى دهد که مى گویند من به خاطر ترس از آتش و شوق به بهشت عبادت نمى کنم؛ بلکه به خاطر حب به محبوب عبادت مى کنم. (178)
رابعه ى شامیه همسر احمد بن ابى الحوارى است، فضیلت و کرامت این بانو قابل انکار نبود، همسرش مى گفت: وقتى سفره غذا گسترده مى شد، رابعه به من مى گفت: بخور «فانها ما نضجت الا بالتسبیح» این غذا با تسبیح پخته شده است.
باید دید که منظور از این جمله چیست؟ آیا منظور این است که به هنگام آشپزى تسبیح مى گفته است – نظیر سخنى که درباره ى بعضى از مراجع تقلید آمده است که مادرش مى گفته: او را شیر نداده ام مگر به نام خدا – یعنى هنگام پختن غذا من سبحان الله مى گفتم، یا این که منظور این است که این غذا با تسبیح درست شده و ایجاد شده است، و اصولاً، آیا غذا با تسبیح درست مى شود؟ یعنى اگر کسى «سبحان الله» بگوید غذا حاضر مى شود؟
در سوره مبارکه یونس، چگونگى تناول غذا توسط بهشتیان چنین آمده است:
«دَعْوَئهُمْ فِیهَا سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَ تحَیَّتهُمْ فِیهَا سَلَامٌ وَ ءَاخِرُ دَعْوَئهُمْ أَنِ الحَمْدُ لِلَّهِ رَبّ الْعَلَمِینَ» (179)
مالک دینار درباره ى توجه او به نماز و عبادتش، چنین نقل مى کند:
روزى بر «رابعه» وارد شدم او را دیدم که نماز صبح را خوانده و در سجاده خود نشسته است.
اطراف خانه ى او را مشاهده کردم غیر از یک کوزه ى شکسته که با آن، هم آب مى خورد و هم طهارت و وضو مى گرفت و خشتى که موقع خواب سر بر آن مى نهاد، و یک سجاده که از نى بافته شده بود و بر روى آن، نماز مى خواند، چیز دیگرى ندیدم.
وقتى متوجه من شد، گفت: اى مالک! چیزى در چشم من فرو رفته است و اذیتم مى کند، نزدیک بیا و ببین چیست؟
وقتى خوب دقت کردم دیدم مقدارى از نى آن سجاده به چشم او فرو رفته و چشم او را از بین برده است.
گفتم: اى سیده ى زنان! (چشمت معیوب شده و تو از آن خبر ندارى؟!)
گفت: اى مالک! من در نماز بودم که تکه اى از نى سجاده به چشمم رفته و من چون در حال نماز و در مقابل پروردگار خویش ایستاده بودم، اگر همه ى دوزخ به چشم من فرو مى رفت از ترس خدا و توجه به او خبردار نمى شدم. (180)
تو رها کن سر به مهر، این واقعه
مرد حق شو روز و شب چون «رابعه»
او نه یک زن بود، او صد مرد بود
از قدم تا فرق، عین درد بود
آن نه من بودم که در سجده گهى
خار در چشمم شکست اندر رهى
بر زمین، خونم روان شد از بصر
من ز خون خویش، بودم بى خبر
آن که او را این چنین دردى بود
کى طلب کار زن و مردى بود. (181)
در احوالات او آمده است: روزى حسن بصرى «رابعه» را کنار آب دید، سجاده خود را روى آب انداخت و گفت: اى «رابعه»!
بیا تا این جا دو رکعت نماز بگزاریم! «رابعه» هم، سجاده خود را در هوا انداخت و روى آن قرار گرفت و گفت: اى حسن بصرى! بیا این جا نماز گذاریم، تو باید کارى کنى که دیگران از آن عاجز باشند. (182)
بگسترد سجاده را در هوا
خیالیست پنداشتم که یا خواب (183)
بانو امین
«خانم مجتهده امین» (معروف به بانوی ایرانی که مقبره اش در شهر اصفهان است)، هماره بر نفس خویش مراقبت مى فرمود: مراقبتى شدیدتر از حسابرسى شریک از شریک دیگرش و مولا از عبدش. (184)
شفاى زن فلج با نماز
استاد احمد امین، ریاضیدان و فیزیکدان عراقى و متوفاى 1390 هجرى، مى نویسد: یک دختر جوان به نام «مارى پاولز» فلج به دنیا آمده بود، به طورى که هیچ قدرت راه رفتن نداشت، در عین حال پسر یکى از همسایگان که او را دیده بود، به خواستگارى اش آمد.
دختر که با وجود نقص بدنى از این خواستگارى بسیار خوشحال شده بود، موضوع را با مادر خود در میان گذاشت، ولى مادر با شنیدن این مطلب سخت به گریه افتاد؛ زیرا پزشکان متخصص به او گفته بودند: اگر این دختر ازدواج هم بکند، فرزنددار نخواهد شد و در تمام عمر با درد نازایى باید به سر ببرد!
مادر، که تا آن روز این موضوع را از دختر پنهان داشته بود، گفت: حال که این جوان اصرار به ازدواج دارد، باید او را از این موضوع آگاه کنیم.
دختر گفت: ایرادى ندارد، اما اگر این ازدواج صورت گرفت، من هر شب نماز حاجت مى خوانم و از درگاه الهى درخواست مى کنم، تا به من فرزند کرامت فرماید.
مادر، در حالى که سخن دختر را به تمسخر گرفته بود، و براى نظریه ى پزشکان اعتبار زیادى در نظر داشت، با ازدواج دختر موافقت کرد، خواستگار هم موضوع را مطلع شد و ازدواج صورت گرفت.
پس از ازدواج دختر هر شب به نماز و راز و نیاز با خداوند مى پرداخت، و با سوز دل و چشم هاى پر اشک، این گونه سخن مى گفت: خدایا! مرا از نعمت راه رفتن محروم ساختى، آیا راضى مى شوى که از نعمت زایمان و بچه دارى، که میلیون ها نفر از زنانى که روى پاى خود راه مى روند و از آن برخوردارند، محروم باشم؟!
خدایا! آیا به زنان دیگر نعمت راه رفتن و زایمان را مى دهى، و مرا از یکى از این دو نعمت هم محروم مى دارى؟
بارى، این زن مدت چهار سال، این دعا را با اشک و آه و سوزى که از اعماق دل بر مى خاست، با سماجت و بدون خستگى انجام داد، تا این که سرانجام باردار شد، و به تدریج داراى سه فرزند سالم گردید. (185)
دائم الوضو
کوکب خاتون، بانویى عفیف، پرصفا و سخت کوش بود که در راه عبودیت و بندگى، در کنار همسر خویش و فرزندان خود قرار داشت. همدلى و همراهى او با شوهر و صداقت و یکرنگى او، زندگانى آرام، پر مهر و با صداقتى براى آنان فراهم ساخته بود.
او بانویى نمونه و همسرى الگو شمرده مى شد که گوهر وجود خویش را در حجابى کامل – و حتى با زدن پوشیه بر صورت – حفظ مى کرد؛ به گونه اى که پاره اى از همسایگان و یا پیشه وران محل، این ویژگى ارزشمند وى را یادآور شده، او را انسانى زهرا گونه و زینب صفت مى دانند که هیچ کس دست و یا گوشه اى از صورت وى را ندیده بود.
آنان که از نزدیک با صفات و روحیات این پاک بانو آشنایى دارند، در فهرست فضایل وى، احترام به شوهر، رضایت از زندگانى، شناخت و معرفت بسیار به اهل بیت علیهم السلام را دیده، هماره او را صاحب دستى پر سخاوت، قلبى لبریز از یاد خدا و چهره اى خوش در برخورد با دیگران مى دانند؛ انسانى آسمانى که همیشه و در هر حال با وضو بوده و با این طهارت ملکوتى به فرزندان خود شیر خورانیده است.
او تلاوت آیات قرآن را هیچ گاه از یاد نمى برد و در عمل به دستورات الهى و اخلاقى بزرگان، سرآمد زنان بود.
هر چند همسر وى پیشه ور بود، اما چنین صفات شایسته و ارزشمندى او را به «زن آقا» شهرت بخشیده بود؛ زیرا همگان از صفا و صمیمیت، ساده زیستى و قناعت و معنویت وى آگاه بودند و اهتمام بسیار او را به تربیت خدا پسندانه ى فرزندان و زینت بخشیدن آنان به آداب الهى به خوبى نظاره مى کردند.
و چنین همت والا و تلاش پى گیرى بود که بنیان مقدسى را در راه تربیت انسان هاى صالح و پر فضیلت بنا نهاد و چنان انسانى فرهیخته و ژرف نگر پرورانده است. (186)
بانوى مستجاب الدعاء
در جواهر الکلمات نهاوندى، ص 63، آورده است که:
زنى پارسا و باجمال به راهى مى رفت، جوانى او را دید دلباخته او گردید و دنبال او رفت.
آن بانو چون این را دید به کنیز خود گفت: برو به آن مرد بگو که چرا از پى ما مى آیى و از این آمدن چه مقصودى دارى؟
جوان گفت: تا دیده من تو را دید دلم هفت اندام مرا وداع گفت و با تو مى آید و من بى دل چگونه زندگانى توانم کرد!
آن بانو گفت: من شوهرى ندارم، روا دارى که حلال تو باشم؟
جوان گفت: البته.
بانو در خانه رفت و به او گفت چندان توقف کن تا من کسى را بخوانم که میان ما و تو عقد کند و صیغه نکاح جارى کند.
جوان بر در خانه نشست، بانو داخل خانه شد، وضو گرفت، سجاده افکند و دو رکعت نماز به جاى آورد و گفت:
«الهى! خلقتنى فى اجمل صورة و جعلت جمالى فتنة؛ یعنى خدایا! مرا در بهترین صورت خلق فرمودى و جمال مرا فتنه و امتحان قرار دادى، من دیگر زندگانى نمى خواهم!
این را گفت، روى به قبله کرد و وفات نمود. آن جوان همانطور بر در خانه منتظر بود که ناگاه آواز گریه و شیون از آن سراى بلند شد، جوان داخل خانه گردید و پرسید: چرا گریه مى کنى؟
کنیزک با چشم گریان گفت: اى جوان! آن بانو که تو مى خواستى او را تزویج کنى جان به حق تسلیم نمود و عروسى خود را بدان عالم برد.
جوان شنید، اشک از دیده بارید، سر بر آستانه خانه گذارد و آهى از جگر سوخته برآورد و شعرى گفت و نعره اى زد و بى هوش گردید، چون او را حرکت دادند دیدند از دنیا رفته، پس هر دو را غسل داده به خاک سپردند.
همان شب هر دو را به خواب دیدند که در بهشت بر تخت تکیه کرده و جام مودت بر کف نهاده و مى گفته اند:
ترکنا الفجور فى دار الفناء
فنزلنا القصور فى دار البقاء
قائم اللیل و صائم النهار
جامى در نفحات الانس مى گوید: معازة العدویه از نزدیکان رابعه ى عدویه است همیشه، قائم اللیل و صائم النهار بود. او را گفته اند ضرر بسیار بر نفس خود مى زنى.
گفت: هیچ ضرر نمى رسانم! خواب شب را به روز انداختم و خوردن روز را به شب. (187)
اجابت دعا
اعمش مى گوید که:
من به عزم زیارت بیت الله الحرام بیرون آمدم، در بعضى از منازل فرود آمدم، ناگاه دیدم زنى را که از هر دو چشم نابینا بود و دست ها به جانب آسمان برداشته مى گوید: «یَا رَادَّ الشَّمْسِ عَلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ بَیْضَاءَ نَقِیَّةً بَعْدَ مَا غَابَتْ، رُدَّ عَلَیَّ بَصَرِی »
اعمش مى گوید: من بسیار تعجب کردم با خود گفتم: فقیر است او را کمکى بنمایم.
دو دینار از کیسه ى خود بیرون آوردم و به او دادم، چون به دست خود او را مسح کرد و فهمید دینار است، به سوى من پرتاب کرد و گفت: تو کیستى که مرا ذلیل پنداشتى و به ذلت فقر مرا شناختى؟! آن کس که دوست آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم است ذلیل نخواهد بود!
اعمش گوید: او را گذاشتم و به سوى حج رفتم، در هنگام مراجعت در آن منزل فکرى نداشتم، مگر آن که از حال آن زن اطلاع پیدا کنم، چون خدمت آن زن رسیدم، دیدم چشم هاى آن زن روشن در نهایت صحت و زیبایى مى باشد. گفتم: یا أمة الله! محبت على بن ابى طالب علیه السلام با تو چه کرد؟
گفت: من شش شب متوالى خدا را به على بن ابى طالب علیه السلام قسم دادم، چون شب ششم مصادف با شب جمعه شد، سر به بالین نهادم، مردى نیک رو را در عالم رؤیا دیدم که به من مى گوید: اى زن! تو على بن ابى طالب علیه السلام را دوست دارى؟
گفتم: بلى.
گفت: دست خود را روى چشم خود بگذار!
من گذاردم، دیدم آن مرد مى گوید: پروردگارا! اگر این زن از روى اخلاص و نیت صادقه از دوستان على بن ابى طالب علیه السلام است، چشم هاى او را به او برگردان.
پس به من گفت: دست خود را بردار! من دست خود را برداشتم، دیدم این مرد همان است که او را در خواب دیدم، گفتم: تو کیستى؟ گفت: «من خضر، برادر على بن ابى طالب علیه السلام هستم. بدان که حب على علیه السلام در دنیا بلیات و آفات را دفع و رفع مى کند و در آخرت موجب خلاصى از آتش جهنم است.» (188)
وفات هنگام نماز
جوهره، دختر هبة الله ابى الحسن؛ این زن در بغداد سکونت داشته و از خانواده هاى معتبر و داراى علم و ادب بود و زنان را وعظ و نصیحت مى نمود، شیخ ابوالنجیب و ابووقت از او استماع و تحصیل حدیث مى کردند.
عبدالرحیم بن ابوالنجیب او را در حباله ى نکاح خود درآورد، دخترى از او متولد گردید، به نام سیده که او هم صاحب فضل و دانش بود، در سنه 604 هجرى هنگام نماز عشا در حالى که مصمم براى اتیان فریضه عشا بود به رحمت خدا پیوست.
نماز محب على علیه السلام
علامه نورى در دارالسلام از کتاب (حبل المتین) که تألیف سید شمس الدین محمد بن بدیع الرضوى است، از کتاب جامع الاسرار اسعدى نقل کرده که: در زمان خلفاى بنى العباس مرد بخیلى بود که از دشمنان اهل بیت علیهم السلام به شمار مى رفت، او دخترى داشت که از خاندان عصمت بود، به آن دختر دو قرص نان روزى بیشتر نمى داد.
روزى آن مرد در منزل نبود که سائلى آمد و گفت: به محبت على علیه السلام به من چیزى بدهید!
آن دختر دو قرص نان خود را به او داد، در آن هنگام پدر ملعونش از راه رسید و سائل را با آن دو قرص بر در منزل دید، از او سؤال نمود که: این نان ها را چه کسى به تو داده است؟
آن سائل گفت: دخترى از این خانه این دو نان را به من داد.
پس آن ملعون داخل خانه گردید و از دخترش سؤال نمود که:
چرا نان هاى خود را به سائل دادى؟
گفت: او مرا قسم داد به کسى که نتوانستم قسم او را رد بنمایم. گفت: آن کیست؟
دختر گفت: امیرالمؤمنین على علیه السلام است.
پدرش گفت: آیا او را دوست دارى؟
دختر گفت: هزار جان من فداى على باد!
آن ملعون گفت: با کدام دست نان خود را به سائل دادى؟
گفت: با دست راست.
آن ملعون گفت: اگر در محبت او صادقى، دستت را بده تا در راه دوستى او قطع کنم.
آن دختر گفت: دست دادن در راه محبت او آسان است، لکن اى پدر! مرا محتاج به مردم مکن و سائل به کف منما.
هر چه تضرع نمود، پدرش قبول نکرد، بالاخره دست او را برید و او را از منزل خود بیرون کرد.
آن دختر، روى به بیابان نهاد و در زیر درختى نشست، از شدت درد غش کرد، اتفاقاً سلطان آن نواحى به شکار رفته، آهویى در نظرش آمد، از عقب او تاخت تا به مکانى رسید دید نور از او مشتعل است به سوى آسمان و درختى پیدا شد که در اطراف او حیوانات زیادى جمع شده اند و همه سرها را به سوى آسمان بلند نموده گریه و زارى مى نمایند.
نزدیک آن درخت آمد دید دخترى زیبا در زیر درخت است، دست راستش قطع شده، از هوش رفته و خون از دست او جارى است، از اسب پیاده گردید، دست او را بست و خون ایستاد، وقتى دختر به هوش آمد، دید که مردى با محاسن در بالین او نشسته است در این وقت بر آن دختر سلام نمود، از حالاتش سؤال نمود، آن دختر ماجرا را تماماً به عرض سلطان رسانید. آن ملک عادل گفت: غصه مخور، تو دختر منى، من پسرى دارم تو را براى او تزویج مى نمایم.
سپس او را به لشکرگاه آورد و محملى از براى او ترتیب داده او را در حرامسراى خود داخل کرد و معالجه نمود تا زخم دستش بهبودى حاصل نمود.
آن دختر روزها را روزه مى گرفت و شب ها را مشغول به عبادت بود، تا این که رأى سلطان بر این قرار گرفت که آن دختر را به پسر خود تزویج نماید، مجلسى مهیا نمود و عقد واقع شد، در نهایت زیبایى و عظمت و پسر را در حجله گاه آن دختر داخل نمودند و سلطان خودش عقب درآمد تا مکالمات آنها را بشنود، براى این که پسرش واقف از بریده بودن دست دختر نبود و غرض سلطان این بود که اگر آن پسر اظهار کراهتى بنماید براى قطع بودن دست دختر، او را تسلى بدهد، بالجمله پسر آب طلب کرد، آن دختر ظرف آب را به دست چپ گرفته نزدش آورد، پسر از روى مزاح گفت: پدرم به من زنى داده است که دست راست را از چپ تمیز نمى دهد!
دختر از شنیدن این کلمه منقلب گردید، دلش سوخت و آب در چشم او روان شد. چون پسر سلطان این حالت را از او مشاهده نمود از گفته ى خود پشیمان شد، به خوابگاه خود رفت و خوابید، در این وقت دختر برخاست، وضو گرفت، دو رکعت نماز به جاى آورد و بعد از نماز سر به سجده نهاد و عرض حال با قادر ذوالجلال نمود و گفت: خدایا! تو عالمى که من دست خود را در راه محبت ولایت امیرالمؤمنین على علیه السلام داده ام، پس مرا دریاب یا غیاث المستغیثین!
سپس سخت گریست تا حال غش به او عارض شد، در آن حال دید نورى ظاهر شد که تمام آسمان و زمین را روشنى داده و آن نور دو نصف شد و از میان آن تختى نمودار گردید که در میان آن یک زن و چهار مرد بود که نور آنها خانه را روشن و منور گردانید، در آن حال دید که آن زن از تخت پایین آمد، در کنار او نشست، او را در بغل گرفت و به او فرمود: غصه مخور که غمت به آخر رسید! منم فاطمه زهرا و این چهار مردى که بالاى این تخت مى باشند: یکى پدرم رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و آن دیگر شوهرم على مرتضى علیه السلام و آن دو نفر دیگر دو فرزندان من حسن وحسین علیهما السلام مى باشند.
در این وقت صدیقه ى طاهره علیها السلام به حضرت امیر علیه السلام عرض کرد: یا اباالحسن! این زن دستش، در راه محبت تو قطع شده است، دعا بفرما که دستش درست شود به برکت دعاى تو و رفع خجلت او از شوهر بشود.
آن حضرت علیه السلام، چون این کلام را از حضرت فاطمه علیها السلام شنید، از تخت پایین آمد، دست خود را بلند نمود و کف دستى را از هوا گرفته و به دست قطع شده ى آن دختر نهاد و سوره ى فاتحة الکتاب را قرائت نمود، دست آن دختر صحیح شده و فاطمه ى زهرا علیها السلام و امیرالمؤمنین على علیه السلام در بالاى آن تخت رفته از نظر غائب شدند و به آسمان عروج فرمودند.
چون سلطان مدتى عقب در ایستاد، هیچ حرکت و حسى از پسر و آن دختر نشنید، مضطرب گردید، در را باز کرد، داخل حجره شد، دید پسرش در بستر خود در خواب است و آن دختر بالاى سجاده خوابش برده، در این اثنا عطسه بر سلطان عارض گردید، از صداى عطسه، دختر از خواب بیدار شد، دست خود را صحیح یافت، دوباره به سجده افتاد و شکر و حمد الهى به جاى آورد و از جاى خود حرکت نموده به سلطان سلام نمود و دست خود را به او نشان داد و کیفیت را به او عرضه داشت، سطان نیز سجده ى شکر به جاى آورد و از حجره بیرون آمد و محبت آن دختر در دل شوهر مضاعف شد. (189)
قطع نکردن نماز
بانویى عابده بود که پیوسته خدا را عبادت مى کرد، روزى در نماز بود که عقربى در لباس او رفت و چند جاى بدنش را گزید و آن بانو نه متغیر شد و نه آه کشید و نه بر خود پیچید تا نماز او تمام شد. چون فارغ گردید به او گفتند: چرا آن عقرب را از خود دور نکردى؟
گفت: من شرم داشتم که چون با خداى خویش مناجات کنم و او با جلال و کبریایى خود به من مى نگرد من به چیزى دیگرى مشغول شوم. (190)
نماز و سلام بر مهدى (عج)
در کتاب دعوت الاسلام آقاى آمیرزا هادى فرمودند: عمه مکرمه ى آقاى آسید على صدرالدین فرمودند: من در سرداب مقدس مشرف بودم، چون مشغول نماز گردیدم، دیدم شخصى از نور نمودار گردید به هیئت انسان کامل، لکن چشم و جسد او را نمى دیدم، فرمود: خواستم نماز را بر هم بزنم و خود را به حضرتش برسانم، ترسیدم که از شکستن نماز، آن سرور متألم شود و خوف داشتم اگر تمام کنم شاید تشریف ببرند؛ لذا با عجله نماز را تمام کردم، به مجردى که سلام دادم از نظرم غایب گردید و تکدر خاطر مرا فرا گرفت (191)
محراب نورانى
سلطان محمد تاج الدین در کتاب تحفة المجالس گوید: تاجرى از مردم بغداد دنیا به او پشت کرد و ورشکست شد و مال او به کلى نابود گردید، به قسمى که محتاج به گدایى شد، ناچار از بغداد به هر وسیله که بود خود را به بصره رسانید، در حالى که از گرسنگى به نهایت رسیده بود به در دکان تاجرى رسید که معلوم بود بسیار پولدار است.
گفت: اى مرد! در راه محبت على بن ابى طالب علیه السلام و قربة الى الله یک درهم به من صدقه بده تا من رفع گرسنگى بنمایم.
آن تاجر چون نام امیرالمؤمنین على علیه السلام را شنید دیده هاى او سرخ شد و رگ هاى گردنش پر از خون گردید، در نهایت غضب گفت:
دور شو اى رافضى! که به واسطه ى محبت تو به على بن ابى طالب تو را خاک هم ندهم.
آن مرد، دنیا در نظرش تاریک شد و آرزوى مرگ کرد و از آمدن به بصره پشیمان گردید، با کمال یأس و حرمان، واله و سرگردان و اشک ریزان از در دکان آن ناصبى دور شد.
عبورش افتاد به کوچه اى که خانه اى عالى مشرف به آن کوچه بود و زنى در میان آن خانه تماشاى عابرین را تماشا مى نمود، آن مرد دید آن زن توجه به او دارد و او را در تحت نظر خود گرفته، این مرد هم فرصت را غنیمت شمرده و گفت: اى بانو محترمه! ممکن است در راه دوستى امیرالمؤمنین على بن ابى طالب علیه السلام احسانى به من بنمایى و یک درهم به من صدقه بدهى.
آن زن چون نام امیرالمؤمنین علیه السلام را شنید، دست برد هر دو گوشواره از گوش خود بیرون آورد و به آن مرد گفت: دامن خود بگیر! و گوشواره را در دامن او انداخت، مرد تاجر چون مدتى با جواهر سر و کار داشت و گوهرشناس بود نظر کرد دید این دو گوشواره سرمایه ى خوبى است و قیمت آن بسیار است.
تمام هم و غم او برطرف گردید، با خود گفت: بهتر است که آن مرد ناصبى بگویم از زنى کمتر است!
رفت تا به در دکان او رسید، گوشواره ها را به او نشان داد و گفت: همانا از زنى کمتر هستى! و این دشمنى تو با امیرالمؤمنین علیه السلام تو را بدبخت خواهد کرد!
این را گفت و از پى کار خود رفت؛ ولى مرد ناصبى به شک افتاد که در این شهر همانند گوشواره ى عیال من کم پیدا مى شود، بالاخره حواس او پریشان شد. برخاست به خانه آمد، دید عیال او گوشواره در گوش ندارد. گفت: چرا گوشواره در گوش ندارى؟
گفت: آنها را تصدق کردم.
گفت: چرا این گوشواره ى گرانبها را بخشیدى؟
آن زن گفت: به تو ربطى ندارد، آن میراث مادرم بود! از مال تو نبود و آن مرد سائل مرا به کسى قسم داد و وسیله ى خود گردانید که من نتوانستم او را محروم کنم!
مرد ناصبى گفت: چه کسى را وسیله قرار داد؟
گفت على بن ابى طالب علیه السلام را.
مرد ناصبى از شنیدن این کلام آتش خشمش زبانه گرفت و دود از دماغش به در رفت و گفت: تو در خانه ى من رافضیه بودى و من خبر نداشتم، به کدام دست دادى؟
گفت: به دست راست!
آن ملعون خنجر کشید و دست راست او را قطع کرد و او را طلاق گفته، از خانه بیرون نمود، آن زن با دست بریده آمد و در پشت دیوار کاروانسرایى بى هوش افتاد، صاحب کاروانسرا به عادت هر شب که تفتیش اطراف کاروانسرا مى نمود، آن شب آمد دید زنى بى هوش افتاده و خون از دست او مى رود، عیال خود را خبر کرده دارویى آوردند و دست او را بستند و او را به هوش آوردند و از ماجراى او پرسش نمودند.
او قصه ى خود را شرح داد، صاحب کاروانسرا و عیال او از دوستان اهل بیت علیهم السلام بودند، بر آن زن ترحم کردند و با کمال مهربانى حجره ى مخصوصى در کاروانسرا در اختیار او گذاردند. و به مداواى دست او پرداختند تا زخم او بهبود حاصل کرد.
آن زن شب و روز مشغول عبادت بود و خداوند جمال و نورانیتى به او داده بود که هر گاه شب در حجره ى تاریک مشغول عبادت بود مانند این بود که چراغى در حجره روشن است.
چند مدت روزگار بدین منوال مى گذرانید، اتفاقاً در یکى از سال ها، قافله اى از مال التجار وارد آن کاروانسرا گردید، رئیس قافله عادت به نماز شب داشت، چون براى تهجد بر مى خاست اطراف قافله را تفتیش، تا مبادا دزدى در کمین باشد. در آن شب هنگام تفتیش دید در حجره اى از حجرات کاروانسرا گویى چراغى روشن است.
چون از شکاف در نگاه کرد دید زنى در سجاده ى عبادت است و این نور صورت اوست از چراغ نیست.
مرد تاجر متحیر ماند که آیا این فرشته است یا از جنس بشر، حجره را نشان کرد و بقیه ى شب نخوابید، چون صبح شد، نزد صاحب کاروانسرا رفت از او خبر گرفت که در میان این حجره چه ساکن است؟
گفت: این حجره ى دختر من است.
گفت: شوهر دارد؟
گفت: ندارد.
تاجر دیگر چیزى نگفت. آمد طبقى از زر و جواهر هدیه صاحب کاروانسرا کرد. آن مرد عیال خود را گفت: گمانم این مرد تاجر به ما حاجتى داشته باشد که این مقدار زر و جواهر به ما هدیه کرده است؟
زن گفت: البته حاجت او را باید روا بنمایى!
صاحب کاروانسرا نزد تاجر آمد، چون صحبت از هر طرف در میان آمد، تاجر مقصود خود را آشکار ساخت.
صاحب کاروانسرا گفت: اگر دختر راضى شود من حرفى ندارم و نمى توانم او را مجبور کنم؛ ولى سعى مى کنم تا به آرزویت برسى.
از آنجا برخاست نزد دختر آمد از خصال پسندیده ى تاجر چندان که توانست شرح داد؛ ولى زن صالحه از بریده بودن دست افسرده خاطر بود، راضى به این ازدواج شد؛ و گفت: امشب مرا مهلت دهید.
گفتند: باکى نیست!
آن زن صالحه پلاسى پوشید و به دعا و مناجات آن شب را به پایان برد و مرتب مى گفت: اى قادر متعال! به حق ذات بى زوال خود که مرا نزد شوهر خود شرمنده منما و تو را قسم مى دهم به حق مولایم امیرالمؤمنین علیه السلام که دستى که در راه محبت مولایم امیرالمؤمنین علیه السلام قطع شده است به من برگردانى و مرا در نزد شوهر شرمنده مسازى و انت مُحیى العِظام و هىَ رَمیم.
و چندان گریه کرد که از هوش رفت، چون به هوش آمد، دست خود را سالم دید، نعره اى زد و به سجده ى شکر افتاد، صاحب کاروانسرا که سرپرست او بود، چون صداى نعره ى او را شنید به حجره او آمد، دختر را دید به سجده رفته و دست او سالم است. تعجب کرد قصه ى او را به تاجر خبر داد. محبت او چندان مضاعف گردید که وصف نتوان کرد، او را عقد کرده با خود به شهر خویش برد زندگانى با سعادت و با سرورى کردند. روزى با هم نشسته بودند که سائلى بر در خانه نان طلبید، کنیزان حاضر نبودند خود آن زن خواست چیزى براى آن سائل برد. چون تأمل کرد او را شناخت که شوهر اول او بوده.
گفت: تو فلان تاجر بصرى نیستى؟
گفت: چرا! از کجا مرا مى شناسى؟
گفت: تو همان مرد ناصبى هستى که دست عیال خود را قطع کردى، او را طلاق گفتى و از خانه بیرون کردى و گفتى برو تا على دست تو را خوب کند! همانا عجب است که مرا نمى شناسى، من همان عیال تو هستم، اکنون ببین که امیرالمؤمنین علیه السلام دست مرا خوب کرد و مرا بر سریر عزت و غنا و ثروت نشانیده. اکنون بگو بدانم آن همه اموال تو کجا رفت؟
مرد ناصبى وقتى عیال خود را شناخت و دست او را صحیح دید، هر دو دست بر سر زد و آه سرد از دل برکشید و دست افسوس به دندان گزید. گفت: وقتى که تو را از خانه بیرون کردم، طولى نکشید که آتش در دکان من افتاد و آنچه داشتم طعمه آتش گردید و خانه و اثاثیه من هم به تاراج رفت و تا به امروز سائل مى باشم.
آن زن گفت: دشمنى با امیرالمؤمنین علیه السلام عاقبتش همین است از خدا بترس و ترک این مطلب باطل بنما.
شوهر او دید که عیال او با آن سائل سخن به درازا کشید، چون آمد احوال پرسید، قصه را بازگفت، آن مرد گفت: الله اکبر! آن سائل که گوشواره به او دادى من هستم! فاعتَبروا یا اولى الابصار!
زاهده ى عصر
«آمنة الرمیلة» از بانوان قرن سوم هجرت است که بسیار عابده، زاهده، زهاد عصر او به وجود او تبرک مى جسته اند و از او التماس دعا مى نمودند و دعاى او مستجاب مى شد.
دعاى باران بانوى صالحه
شیخ على اکبر نهاوندى در «معدن الجواهر» نقل کرده که:
در گیلان خشکسالى شد، مردم به طلب آب بیرون رفتند، باران نیامد.
همه ى مردم به در خانه ام محمد رفتند که از زنان صالحه بود و دعاى باران مسئلت نمودند، ام محمد از خانه بیرون آمد و جلو در خانه خود را جارو کرد و خاک و خاشاک آن را پاک ساخته و رو به آسمان نموده عرض کرد: بار خدایا! من جاروب نمودم، تو آب پاشى بنما!
پس طولى نکشید که از برکت دعاى او چندان باران آمد که مردم سیراب شدند (192)
ذکر دختر نمرود
نمرود با دخترش (رعضه) نشسته بودند و منظره آتش انداختن حضرت ابراهیم علیه السلام را نگاه مى کردند.
دختر نمرود بالاى بلندى ایستاد، دید ابراهیم علیه السلام در میان آتش است، اما در محوطه ى آتش، گلستانى تشکیل داده شده.
دختر نمرود گفت: اى ابراهیم! این چه حالى است که آتش تو را نمى سوزاند؟
حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود:
«من کان على لسانه بسم الله الرحمن الرحیم و فى قلبه معرفة الله تعالى لا یحرقه النار؛
زبانى که به ذکر خداوند گویا باشد و قلبى که معرفت خدا در او باشد آتش در او اثر ندارد.»
دختر نمرود گفت: من هم مایل هستم با تو همراه باشم.
ابراهیم علیه السلام فرمود: بگو «لا اله الا الله ابراهیم خلیل الله.» و داخل آتش بشو!
دختر نمرود گفت و پا در آتش نهاد و خود را نزد ابراهیم علیه السلام رساند و در حضورش ایمان آورد و به سلامت به جانب پدرش برگشت.
نمرود با دیدن این منظره تعجب کرد و در عین حال به خاطر ترس از مملکتش، دختر را از راه موعظه و نصیحت نزد خود خواند، ولى حرف نمرود در دختر اثر نکرد و دستور داد او را در میان آفتاب سوزان به چهار میخ بکشند.
حضرت حق و خداوند مهربان به جبرییل فرمود: بگیر بنده ى مرا! جبرییل رعضه را از مهلکه رهانید و نزد حضرت ابراهیم علیه السلام آورد.
رعضه در تمام مشقت ها با حضرت ابراهیم علیه السلام همراه بود تا آن که حضرت او را به همسرى یکى از فرزندانش در آورد.
خداى تعالى فرزندانى به آنها عنایت فرمود که همه بر مسند نبوت و پیامبرى قرار گرفتند (193)
نماز و صلوات بر مهدى (عج)
فاضله محترمه، سیده جلیله، بانو علم الهدى اهوازى مى گوید:
سال 1366 شمسى بود، شنیدم که امام جمعه شهر آبادان شب شنبه در مسجد صاحب الزمان سخنرانى دارند، به خیال اینکه مسجد صاحب الزمان جمکران است، به اتفاق دوازده نفر از بانوان آبادانى که عده اى از علویات و بقیه غیر علویه بودند، وانتى را کرایه کردیم و به طرف مسجد جمکران رهسپار شدیم، وقتى آنجا رسیدیم، پیاده شدیم، ماشین رفت و ما متوجه شدیم در مسجد کسى نیست و جمعیتى وجود ندارد. از خادم مسجد پرسیدم: سخنرانى امام جمعه آبادان کجاست؟
او اظهار بى اطلاعى کرد. فهمیدم اشتباه شده و مسجد صاحب الزمان مقصود مسجدى است به همین نام در جوى شهر و ما اشتباه کردیم. گفتم: حالا که آمده ایم و این توفیق یارمان شده داخل مسجد برویم و نماز امام زمان (عج) را بخوانیم.
رفتیم و آداب مسجد را به جا آورده و نماز صاحب الامر (عج) را خواندیم و بیرون آمدیم. هوا سرد و کمى بارانى و تاریک بود. ترس و وحشت وجود ما را گرفته بود و مى گفتیم: چه کنیم؟ ماشین نبود مقدارى ماندیم ماشین نرسید.
من «علویه علم الهدى» به بقیه خانم ها پیشنهاد کردم: هر کدام صد مرتبه صلوات براى سلامتى امام زمان (عج) بفرستید تا وسیله پیدا شود.
هنوز ذکر صلوات را تمام نکرده بودیم که از دور چراغ موتورى پیدا شد، کم کم نزدیک شد، دو نفر بودند، یکى با موتور رفت و دیگرى آقاى اهل علم سیدى بود که نزدیک ما پیاده شدند.
دستمالى داشتند که چند کتاب داخل آن دستمال بود. رو کردند به ما و فرمودند: دیشب شب جمکران بود، شما امشب آمدید.
ما جریان اشتباه خودمان را گفتیم، یکى از خانم ها خواست حرفى بزند، من گفتم: ساکت باش! این آقا سید و بنى عم من است، نکند حرفى بى معنایى بزنى!
در همین حال ماشین وانتى چراغ زد و به طرف جمع ما نزدیک شد. این سید صدا زدند: حاج محمد! بیا اینجا.
وانت نزدیک ما شد و توقف کرد. اما ما راننده را ندیدیم، مثل این که راننده نداشت. سید به خانم ها فرمود: سوار شوید!
و خود سید درب پشت ماشین را باز نمود و خانم ها پشت وانت باز سوار شدند. یکى از خانم ها گفت: این خانم (علم الهدى) مبتلا به پادرد است، اگر امکان دارد جلو سوار شود.
چون نمى تواند پایش را بلند کند.
سید بلافاصله جعبه اى را از کنار جاده، آماده برداشتند و زیر پاى سیده نهاده فرمودند: حالا مى تواند سوار شود. و روى خود را برگرداندند که نگاه نکنند تا خانم ها سوار شوند، وقتى همه سوار شدیم، درب پشت را بستند و خود جلو تشریف بردند. بین راه یکى از خانم ها آهسته به من علم الهدى گفتند: اى کاش قیمت را طى کرده بودیم، اگر مقدار زیادى گفت چه کنیم؟
ناگهان صداى سید از جلو ماشین بلند شد، سه مرتبه فرمود: صلواتیه، صلواتیه، صلواتیه!
و ما خجالت کشیدیم.
مقابل پمپ بنزین آذر که منزل یکى از خانم ها بود رسیدیم و گفتیم: همه اینجا پیاده مى شویم.
صدا زدیم: لطفاً نگه دارید!
ماشین توقف کرد، آن سید پیاده شدند و درب عقب ماشین را انداختند و ما به راحتى پیاده شدیم.
فرمود: اگر جاى دیگر بخواهید بروید، اشکال ندارد.
گفتیم: نه! همه اینجا پیاده مى شویم.
صدا زدند: حاج محمد! خدا خیرت بدهد، تو هم کار دارى، برو به کارت برس!
ماشین حرکت کرد و ما در همان حال متوجه شدیم، سید نیست! همه به هم نگاه کردیم و پرسیدیم: آقا کجا رفت؟
هیچ کدام آقا را ندیدیم و ماشین هم پیدا نبود. فهمیدم عنایت قطب دایره ى عالم امکان امام زمان ارواحنا فداه بوده که ما را به مقصد رسانیدند.
نویسنده گوید: این داستان را در شب دهم ذى القعده الحرام مطابق با بیست و یکم فروردین 1374 جناب حجة الاسلام آقاى سید محمدباقر موسوى پدر عروس خانم علم الهدى نوشته و در دسترس ما قرار دادند. (194)
توسلات در مسجد مقدس جمکران
کرامات، معجزه و عنایاتى که از ائمه اطهار علیهم السلام صادر گشته و توسط راویان مورد اعتماد روایت شده و در کتاب هاى مورد استناد ثبت گردیده، منحصر به صدر اسلام و قرون اولیه اسلام نمى باشد، بلکه هر روز در گوشه و کنار جهان به ویژه در حرم ائمه هدى علیهم السلام معجزات و کرامات تازه اى تحقق مى یابد که دلیل حقانیت پیشوایان شیعه، و مایه دلگرمى شیعیان مى باشد.
هر یک از شما یک یا چند معجزه در حرم مطهر ثامن الحجج امام على بن موسى الرضا علیهما السلام دیده و یا شنیده اید.
اکنون که دوران فرمانروایى حضرت بقیة ا… (ارواحنا فداه) مى باشد، همه روزه ده ها نفر در اقطار و اکناف با توسل به ذیل عنایت آن حضرت از امراض صعب العلاج و دیگر گرفتارى هاى خانمانسوز به طور معجزه آسا رهایى مى یابند و براى همیشه خود را عین عنایات آن حضرت مى دانند.
در اینجا یکى از این کرامت ها را که در شب دوازدهم جمادى الاولى 1414 هجرى در مسجد مقدس جمکران در مورد یک کودک 13 ساله زاهدانى انجام یافته براى نورانیت قلب خوانندگان گرامى مى آوریم:
این کودک (سعید چندانى) دانش آموز کلاس پنجم ابتدایى است که در دبستان محمد على فائق در زاهدان مشغول تحصیل است.
سعید در یک خانواده مذهبى در زاهدان متولد شده و بر شیوه عقاید اهل تسنن تربیت یافته است. مادر سعید، اگر چه از لحاظ نسبت به خاندان عصمت و طهارت علیه السلام منسوب است؛ ولى او نیز سنى و حنفى است.
سعید یک سال و هشت ماه پیش در یک تعمیرگاه جراحت هاى مختلفى بر بدنش وارد مى شود، این جراحت ها بهبود مى یابد، ولى غده اى در ناحیه شکم پدید مى آید، نخست خیال مى کنند که فتق است، ولى با گذشت چند ماه پزشکان معالج اظهار مى کنند که غده سرطانى است و باید او را براى معالجه به تهران ببرند.
او را به تهران مى آورند و در بیمارستان هزار تختخواب بسترى مى کنند. پس از نمونه بردارى و احراز غده بدخیم سرطانى او را به بیمارستان الوند منتقل مى کنند و غده اى به وزن یک کیلو و نیم از شکم او بیرون مى آورند، ولى در مدت کوتاهى جاى غده پر مى شود و پزشکان اظهار مى دارند که با این رشد سریع غده، دیگر کارى از ما ساخته نیست.
مادر سعید شبى در خواب مى بیند که به او مى گویند: سعید را ببر به مسجد جمکران!
طبعاً یک زن سنى نمى داند که مسجد جمکران یعنى چه؟ ولى هنگامى که خوابش را براى دیگران نقل مى کند، او را به مسجد جمکران قم راهنمایى مى کنند. وى سعید را با دیگر فرزندش محمد نعیم به قم مى آورد و بلافاصله به مسجد مقدس جمکران مشرف مى شوند، سعید روز سه شنبه 11 جمادى الاولى 1414 ه-ق یک ساعت و نیم بعدازظهر وارد مسجد جمکران مى شود، خدام مسجد وضع او را که به این منوال مى بینند او را در اطاق شماره هشت زائرسراى مسجد اسکان مى دهند.
مادر سعید اعمال مسجد را فرا مى گیرد، با پسرش محمد نعیم اعمال مسجد را انجام مى دهد، آنگاه عریضه اى تهیه مى کند و آن را در چاه مى اندازد و با دلى سرشار از امید به ذیل عنایت حضرت بقیة الله – ارواحنا فداه – متوسل مى شود.
شب فرا مى رسد و عاشقان حضرت بقیة الله (عج)، طبق رسم سنواتى که شب هاى چهارشنبه از راه هاى دور و نزدیک به مسجد مقدس صاحب الزمان در جمکران مشرف مى شوند، دسته دسته مى آیند و در مسجد به عبادت و نیایش مى پردازند.
مشاهده این شور و هیجان مردم در دل مادر سعید طوفانى ایجاد مى کند، او نیز همراه ده ها هزار نفر زائر به عبادت و دعا و تضرع مى پردازد و شفاى فرزندش را از حضرت بقیة الله (ارواحنا فداه) با اصرار و الحاح مسألت مى کند.
هنگامى که به اطاق مسکونى اش در زائرسراى مسجد مى آید، دو نفر از خادمان با اخلاص به اطاق او مى آیند و در آنجا عزادارى مى کنند و براى شفاى سعید به طور دسته جمعى دست به دعا بر مى دارند.
سعید مى گوید:
درست ساعت 3 بعد از نیمه شب بود که در عالم رویا دیدم: نورى از پشت دیوارى ساطع شد و به طرف من به راه افتاد. او یک انسان بود، ولى من از او فقط نور خیره کننده اى دیدم که آهسته آهسته به من نزدیک مى شد. من اول مضطرب شدم، ولى سعى کردم که بر خودم مسلط شوم. هنگامى که نور به من رسید، به ناحیه سینه و شکم من اصابت کرد و برگشت. من از خواب بیدار شدم و چیزى متوجه نشدم و باز هم خوابیدم.
صبح که از خواب برخاستم، سعى کردم که خودم را به عصایم نزدیک کنم و عصا را بردارم، ناگاه متوجه شدم که بدنم سبک شده و آن حالت درد شدید به کلى از من رفع شده است. در آن وقت متوجه شدم که شفا یافته ام و آن نور مقدس حضرت صاحب الزمان (عج) بوده است. این معجزه باهره و کرامت ظاهره در شب چهارشنبه 12 جمادى الاولى 1414 هجرى برابر با 5 آبان 1372 شمسى صادر گردید.
سعید با مادر و برادر خود سه شب در زائر سراى مسجد اقامت کردند، شب سوم که شب جمعه بود، عنایت دیگرى شد که این بار در بیدارى انجام پذیرفت و اینک متن آن واقعه از زبان سعید:
شب جمعه در اطاق شماره 8 نشسته بودم، مادرم مشغول تلاوت قرآن بود، احساس کردم که شخصى در کنار من نشست و براى من رهنمودها و دستورالعمل هایى را بیان فرمود. چون سخنانش تمام شد، برگشتم و کسى را ندیدم، از مادرم پرسیدم: مادر با من بودى؟
گفت: من قرآن مى خوانم با تو نیستم.
پرسیدم: پس این کى بود که با من سخن مى گفت؟
مادرم گفت: کسى در اینجا نیست!
در آن موقع پتو را بر سرم کشیدم و هر چه بر مغز خود فشار آوردم که مطالب آن شخص را به خاطر بیاورم چیزى به یادم نیامد.
روز جمعه، سعید و مادرش به تهران باز مى گردند و به بیمارستان الوند مراجعه مى کنند، پس از عکسبردارى معلوم مى شود که سعید صحیح و سالم است و از غده بدخیم سرطانى هیچ خبرى نیست.
و بدین گونه این کودک سعادتمند که به حق (سعید) نامگذارى شده از معجزه باهره حضرت ولى عصر (ارواحنا فداه) بهبودى کامل خود را در مى یابد. دو هفته بعد (شب چهارشنبه 25 جمادى الاولى، برابر با 19 / 8 / 72 سعید با مادرش و برادرش محمد نعیم به جمکران آمده بود تا پیشانى ادب بر آستان مسجد صاحب الزمان بساید و از محضر مولا و مقتدایش تشکر نماید.
مادرش از خوشحالى در پوست نمى گنجید و براى حضرت بقیة الله (ارواحنا فداه) پیوسته درود مى فرستاد و سخنانى مى گفت که از یک فرد سنى مذهب بسیار جالب بود مثلاً مى گفت: من نمى دانم الان امام زمان (عج) کجاست؟ آیا در دریاها، کشتى ها را نجات مى دهد و یا در آسمان ها هواپیماها را نجات مى دهد!
سعید در این سفر با کوله بارى از پرونده هاى پزشکى، عکس ها و آزمایش ها آمده بود که آنها را به مشتاقان ارائه داد، از اسناد پزشکى او توسط مسئولین مسجد فیلمبردارى شد، از خود سعید و مادرش فیلمبردارى شد و سخنان شان ضبط گردید.
بى گمان خانواده چندانى در میان خانواده هاى معتقد اهل سنت، مبلغ صمیمى و بى قرار حضرت بقیة ا… (عج) خواهند بود.
متن کامل تشرف این کودک 13 ساله و شفا یافتنش به دست حضرت ولى عصر (عج) در کتاب (کریمه اهل بیت علیهما السلام) آمده است و نیز فیلم مصاحبه سعید چندانى و مادرش در واحد فرهنگى کتابخانه عمومى مسجد ابوالفضل علیه السلام موجود است. (195)
آخرین نماز
زکریا بن ابراهیم، یکى از اشخاصى بود که از دین مسیحیت به اسلام گرویده بود، وى در «کوفه» خدمت حضرت امام صادق علیه السلام مشرف گردید و عرض کرد: مادر پیر و نابینایى دارم که مسیحى است.
حضرت علیه السلام فرمودند: «از مادرت مواظبت کن و به او احسان نما و هنگامى که فوت کرد، جنازه او را به دیگرى واگذار نکن و خودت مراسم غسل و کفن و دفن او را انجام بده.»
هنگامى که زکریا از کوفه نزد مادرش بازگشت، سعى کرد دستورات امام علیه السلام را اجراء نماید و بسیار به مادرش مهربانى نمود، مادر زکریا وقتى مهربانى و رسیدگى بیشتر پسرش را دید گفت: اى فرزند! قبلاً که بر دین مسیحیت بودى، چنین با من رفتار نمى کردى،
چه شد که این طور فداکارى مى کنى؟
زکریا گفت: مولاى من که از نسل پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم است به من امر فرموده است که خدمتگزار تو باشم.
مادر پرسید: مگر این مرد پیغمبر است که چنین سفارش و وصیتى به تو نموده است؟
زکریا در پاسخ گفت: امر نبوت و رسالت به پیغمبر اسلام حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم خاتمه یافته است و دیگر پیامبرى نخواهد آمد. همانا مولاى من از نسل پیامبر و یکى از امامان ما شیعیان است.
مادر کهنسال زکریا گفت: اى فرزند! دین اسلام بهترین دینى است که تو اختیار نمودى، پس این دین را بر من هم عرضه بدار تا من هم مسلمان شوم.
زکریا شهادتین را بیان کرد و از مادرش خواست تا آن کلمات را بگوید، سپس سایر عقاید دین و آداب عملى را به آموزش داد.
مادر زکریا پس از این که نماز ظهر و عصر و بعد از مدتى مغرب و عشاء را به جاى آورد، در همان شب حال احتضار به او دست داد، پس در آن حال به فرزندش گفت: آنچه به من آموختى، دوباره تکرار کن.
آن گاه آن چه بر او عرضه شده بود را تکرار نمود تا از دار دنیا رحلت کرد. (196)
شیر دادن با وضو
شخصى مى گوید: با جوان محجوب و محبوبى آشنا شدم، چهره اى جذاب و گشاده داشت و ذهنى پویا و عزم و اراده اى قوى چشمان نافذش حکایتگر سلامتى روح و تعالى اندیشه اش بود و قامت استوار و تواضع و ادب و ایمان و اخلاقش نشانگر برگ هایى از شجره ى وجود اولیاء و بندگان خاص خدا، او دو سال پیش دبیرستان را تمام کرده و وارد دانشگاه شده بود، در دبیرستان از شاگردان برجسته و مورد توجه معلمان بود و در دانشگاه نیز از همان هفته هاى اول صفاى روحى، فضیلت هاى اخلاقى، درستى و صداقت و تلاش متعهدانه ى وى بر همگان آشکار شده بود.
واقع امر این است که او را بسیار عزیز و دوست داشتنى یافتم و خیلى مشتاق شدم به مناسبتى با خانواده و به ویژه با مادرش آشنا گردم. خوشبختانه این انتظار چندان طولانى نشد و چند روز پیش پدر و مادر این جوان براى یک گفت وگوى مشاوره اى نزد من آمدند، هر دو نفر بزرگوار و وارسته و متدین بودند، در فرصتى که پیش آمد، از مادر خواهش کردم شمه اى از نگرش خود را نسبت به فرزند و روش تربیتى اش را با او برایم بگوید.
مادر دلسوز و فداکار مى گوید: وقتى که باردار بودم، بدون وضو غذایى نخوردم و زمانى که فرزندم متولد شد، دو سال تمام به او شیر دادم و هرگز بدون توجه و وضو او را تغذیه نکردم. همواره در حالى که زیر لب آیات قرآن را زمزمه مى کردم، شیره ى جانم را هدیه اش نمودم.
در همین حال، همسر آن زن؛ یعنى پدر جوان مورد نظر که فوق العاده متأثر شده و چشمانش پر از اشک شوق و احساس و تعهد بود، لب به سخن گشود و گفت: یادم مى آید که در یکى از شب هاى سرد و سخت زمستان، محمد که کودکى یک ساله بود، نیمه شب بیدار شد و گریه را سر داد، خانم از خواب بیدار شد و احساس کرد که کودک گرسنه است، آن شب هواى بسیار سرد و برفى بود و آب گرم هم نداشتیم. همسرم قبل از این که فرزندش را در آغوش بگیرد، به سرعت از اطاق خارج شد، گفتم: خانم! در این هواى سرد و یخبندان کجا مى روى؟
گفت: الان بر مى گردم.
چند لحظه ى بعد، دیدم در حالى که با آب سرد وضو گرفته بود محمد را در آغوش گرفت و به او شیر داد، این پدر اضافه کرد: اگر شما امروز صفات برجسته اى را در فرزند ما مى بینید، چیزى نیست جز تلاش مادرش.
آنگاه من از مادر این جوان پرسیدم: شما چگونه خودتان را به این گونه رفتار تربیتى متعهد کردید؟
مادر بدون تأمل پاسخ داد: ما هر چه داریم از مکتب تربیتى اسلام و سیره ى زهراى اطهر علیها السلام آن سرچشمه ى کوثر داریم.
مگر نه این است که بزرگ بانوى جهان هستى، حضرت زهرا علیها السلام در دوران باردارى همواره با فرزندان خود سخن مى گفت و هرگز بدون وضو غذا نمى خوردند و کودکان را سیراب نمى کردند. (197)
تقدم نماز بر هر چیز
حکایت کرده اند که: زنى از وعاظ مى شنید که: هر مؤمن و مؤمنه مواظبت بر نماز در اول وقت نماید و آن را بر امور دنیاى خود مقدم بدارد، قلبش نورانى مى شود و حضرت حق کفایت مهمات او بنماید و اصلاح امور آخرت و دنیاى او بفرماید و او را از شر دشمنان حفظ بدارد.
آن زن بعد از شنیدن این مواعظ مقید گردید که نماز خود را در اول وقت به جاى آورد، اتفاقاً روزى تنور خود را آتش انداخت و خمیر خود را براى پختن نان مهیا کرد، طفل او به گریه افتاد، چند کار براى او فراهم شد، در این حال صداى مؤذن بلند شد، آن زن گفت: نماز را بر جمیع این امور مقدم مى دارم و آن را در اول وقت به جا مى آورم، بعد مشغول پختن نان مى شوم.
در این حال طفل او به گریه افتاد، اعتنا نکرد، آتش حسد شیطان زبانه کشید، طفل او را برداشت و در تنور آتش انداخت، فریاد طفل به ناله بلند شد، چون صداى طفل به گوش مادرش رسید، قلبش مملو از هم و غم گردید، خواست نماز خود را قطع کند، مجاهده کرد و با خود گفت: این از عمل شیطان است! من دست از نماز بر نمى دارم! و نماز خود را کاملاً با حضور قلب به جاى آورد.
سپس بر سر تنور آتش آمد، دید طفل او با آتش بازى مى کند، طفل خود را بیرون آورد و او را شیر داد و سجده ى شکر به جاى آورد، بعد با فراغت قلب مشغول طبخ نان گردید (198)
ستایش قرآن از زنان پاک
اسماء دختر عمیس همسر جعفر علیه السلام پس از پانزده سال مهاجرت به حبشه، در سال هفتم هجرت به مدینه مراجعت کرد، در محل اجتماع زنان پس از احوالپرسى، پرسید: «آیا از آیات قرآن، چیزى در مورد ما نازل شده است؟»
آنها گفتند: «نه.»
اسماء به حضور پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم رسید و عرض کرد: «زنان بیچاره و از چشم افتاده ضرر مى بینند.»
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «براى چه؟»
اسماء عرض کرد: «براى این که آنها همانند مردان به خیر و سعادت یاد نمى شوند.»
در این هنگام آیه ى ذیل نازل گردید: (199)
«إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَ الْمُسْلِمَتِ وَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَتِ وَ الْقَنِتِینَ وَ الْقَنِتَتِ وَ الصَّدِقِینَ وَ الصَّدِقَتِ وَ الصَّبرِِینَ وَ الصَّبرَِاتِ وَ الْخَشِعِینَ وَ الْخَشِعَتِ وَ الْمُتَصَدِّقِینَ وَ الْمُتَصَدِّقَتِ وَ الصَّئمِینَ وَ الصَّئمَتِ وَ الحَْفِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحَفِظَتِ وَ الذَّاکِرِینَ اللَّهَ کَثِیرًا وَ الذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللَّهُ لهَُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْرًا عَظِیمًا؛
مردان و زنان مسلمان، مؤمن، پارسا، عابد، راستگو، بردبار، و با استقامت، نرم دل، بخشنده، روزه دار، پاکدامن، و بسیار در یاد خدا، همیشه در پیشگاه خداوند داراى آمرزش و پاداش بزرگ اند، و خداوند آمرزش و پاداش بزرگ برایشان آماده کرده است.» (200)
زنى نیکوکار و نماز
از زمان هاى قدیم کسانى بوده اند که به نماز خود اهمیت مى دادند، و همه چیز و همه کارهاى خود را فداى نماز اول وقت مى کردند.
نقل شده است: در زمان حضرت عیسى بن مریم علیه السلام «زنى» بود بسیار نیکوکار، هنگامى که وقت نماز فرا مى رسید، هر کارى داشت رها مى کرد و به نماز مشغول مى شد.
روزى مشغول پختن نان بود که بانگ مؤذن برخاست، نان پختن را رها کرد و فورا آماده نماز شد. در این هنگام، شیطان ناراحت گردید و فرزند خردسال او را در تنور آتش انداخت با وسوسه هاى خود مى خواست آن زن را از نماز منصرف کند. او را وسوسه مى کرد که تو اکنون به نماز ایستاده اى، نان هاى تو همه سوخت. تو به نماز ایستاده اى در حالى که فرزندت در تنور آتش افتاده و مى سوزد، ولى او مقاومت کرد و در برابر وسوسه هاى شیطان چنین مى گفت:
اگر نان ها بسوزند بهتر است از آن که بدنم در آتش جهنم بسوزد. اگر تقدیر خداوند بر این است که طفل من در تنور بسوزد، به قضاى الهى راضى هستم و هرگز حاضر نیستم از نماز جدا شوم. خداوند نگه دار فرزند من در تنور آتش است.
در این حال شوهرش به خانه آمد، زن را دید که به نماز، مشغول است و تنور پر آتش نان ها را نسوزانده و کودک در میان آتش سرگرم بازى است.
پس از پایان نماز زن، شوهر دست زن را گرفت و کنار تنور آورد و صحنه را به او نشان داد. آن زن از نسوختن فرزند سجده شکر به جاى آورد. شوهر کودک را برداشت و نزد حضرت عیسى علیه السلام آمد و داستان شگفت کودک و نماز همسرش را تعریف کرد.
حضرت عیسى علیه السلام فرمود: برو از همسرت بپرس، چه کرده که صاحب این کرامت شده است؛ زیرا اگر این کرامت از مردان بود جبرئیل بر آنان نازل مى شد.
شوهر، نزد زن آمد و پرسید: چه کرده اى که به این درجه و مقام رسیده اى؟
گفت: من به واسطه ى چندین کار نیکى که در دنیا انجام داده ام به این رتبه و مقام رسیده ام و آن ها عبارت اند از
1- همیشه کار آخرت را مقدم بر کار دنیا مى دارم. هر وقت بانگ اذان را شنیدم، همه ى کارهاى خود را رها کرده و به نماز مشغول مى شوم.
2- آن که هر کس با من جفا کرد و مرا دشنام داد، هرگز کینه او را به دل نگرفتم.
3- همیشه کارهاى خود را به خداى خویش واگذار مى کردم و راضى به رضاى او مى شدم.
4- هرگز سائل را که به در خانه ام مى آمد محروم نکردم اگرچه به چیز اندکى باشد.
5- این که در طول عمرم نماز شب و نماز صبح را هرگز ترک نکردم.
حضرت عیسى علیه السلام فرمود: اگر این زن، مرد بود پیامبرى از پیامبران الهى مى شد. (173)
عجب دارى از سالکان طریق
که باشند در بحر معنى غریق
خود از ناله ى عشق، باشند مست
ز کونین بر یاد او شسته دست
به سوداى جانان ز جان منفعل
به ذکر حبیب از جهان مشتغل
به سوى حق، از خلق بگریخته
چنان مست ساقى که مى ریخته
نشاید به دارو، دوا کردشان
که کس مطلع نیست بر دردشان
«الست» از «ازل» همچنان شان بگوش
به فریاد «قالوا بلى» در خروش
گروهى علمدار و عزلت نشین
قدم هاى خاکى، دم آتشین
به یک نعره کوهى ز جا برکنند
به یک ناله شهرى به هم برزنند
سحرگه بگریند چندان که آب
فرو شوید از دیده شان کحل خواب (201)
خداشناسى پیرزن
رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم روزى از پیرزنى که مشغول نخ ریسى بود پرسیدند: «خدا را چگونه شناختى؟»
پیرزن دست از چرخ برداشت، چرخ از حرکت افتاد، آنگاه نگاهى به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم کرد و دوباره به چرخاندن ادامه داد.
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم روى به یاران خود کردند و گفتند:
«خداشناسى» را از این زن پرهیزگار و باتقوا بیاموزید؛ زیرا او با عقل خود براى من بیان کرد که اگر من این چرخ کوچک را نچرخانم، چرخ، از حرکت باز مى ماند؛ پس احتیاج به «گرداننده اى» دارد تا بتواند به حرکت خود ادامه دهد.
همین طور آسمان و زمین و ستارگان، و سیارات هم احتیاج به خدایى مدیر و مدبر دارند، تا بتوانند با نظم و ترتیب به چرخش خود ادامه دهند.»
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم باز تأکید فرمودند که: «شناخت صحیح و یگانه پرستى را از این پیرزن بیاموزید که وى، خدا را به خوبى درک کرده است و مى داند که هر صبح و شام با چه کسى راز و نیاز مى کند.»
زنان نمازخوان برتر از حورالعین!
ام سلمه از رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم درباره ى آیه ى «عُرُباً أتراباً» (202)
سؤال کرد، حضرت فرمود: «آنها زنانى هستند که در دنیا پیر مى شوند و خداوند آنها را چون دختران باکره و زیبا و دوست داشتنى خلق مى کند.»
پرسید: آیا زنان دنیا بهتر هستند یا حورالعین؟
فرمود: «زنان دنیا از حورالعین برتر هستند؛ زیرا آنها نماز خوانده و روزه گرفته و عبادت خداوند کرده اند؛ و لذا خداوند فرمود:
صورت هایشان نورانى و بدن هایشان نرم و لطیف چون حریر و رنگ آنها سفید، و لباس شان سبز و داراى زیور آلاتى طلا گونه، و… مى باشند و مى گویند: ما جاودانه و زیبا و خواستنى و خوشرو و خوش اخلاق هستیم، و خوشا به حال آنان که با ما باشند و ما با آنها باشیم.» (203)
انبیا
آدم علیه السلام و نماز
نام آدم 17 بار و در هفت سوره از سور مبارکه قرآن کریم: بقره، اعراف، حجر، بنى اسرائیل، کهف، طه و ص ذکر شده است.
قرآن کریم آغاز آفرینش آدم را از خاک بیان مى دارد: «إنَّ مَثَل عیسى عِندَ اللهِ کَمَثَل آدم خَلقه مِن تُراب». (البته هر حیوان اعم از ناطق و صامت عناصر جسمى اش را خاک تشکیل مى دهد، اما در مورد آدم با سرعت بیشتر و وسائط کمتر و طى مراحل ساده ترى این کار انجام شده) گرچه به موجب آیات دیگر، این خاک را مراحلى مى باید تا کالبد آدم گردد و سپس روح در آن دمیده شود، این خاک، گل است: «مِن طین» گل سرشته متماسک چسبنده اى است: «طین لازِب» این گل، ساخته و تربیت مى شود: «حَمَإ مَسنون» (لاى [گل و لاى] سالخورده) سپس به شکل اندام انسان در مى آید و از بافتهاى لازم و اعضا و جوارح متناسب و مورد نیاز وى در این عالم متشکل مى گردد: «فإذا سَوَّیتُهُ» (مراحل آفرینش او را تکمیل نمودم، حتى روح حیوانى به او دادم، به صورت بشرى کامل الخلقه درآمد) مرحله نهائى، ورود روح انسانى در این کالبد است: «و نَفَختُ فیهِ مِن روحى.»
«خَلقکُم مِن نَفسٍ واحِدة و خَلقَ مِنها زَوجها»؛ همه شما – آدمیان – را از یک تن – آدم – آفرید و جفتش – همسرش حوا – را از خودش آفرید.
از امام باقر علیه السلام روایت شده که حوا را خداوند از باقى مانده گل آدم خلق نمود. اکثر مفسرین قائلند که: وى از یکى از دنده هاى آدم آفریده شده، به استناد روایت معروف از رسول خدا صلى الله علیه و آله «خُلِقَتِ الْمَرْأَةُ مِنْ ضِلْعٍ إِنْ أَقَمْتَهَا کَسَرْتَهَا وَ إِنْ تَرَکْتَهَا وَ فِیهَا عِوَجٌ اسْتَمْتَعْتَ بِهَا.» (204)
صحیح ترین قول درباره نبوت حضرت آدم این است که حضرت آدم نخستین پیامبر از این نسل بوده، شواهدى از قرآن کریم، مانند آیه مبارکه «إنّ اللهَ اصطَفى آدَم و نوحاً…» (205)
و نیز روایاتى در این باره آمده است، از جمله: ابوذر غفارى گوید: از رسول خدا صلى الله علیه و آله پرسیدم: نخستین پیامبر که بود؟ فرمود: آدم. گفتم: او پیغمبر مرسل بود؟ فرمود: آرى، خداوند وى را به ید قدرت خویش آفرید و از روح خود در آن بدمید و سپس وى را جامع الابعاد ساخت و در آغاز امر با وى سخن گفت، او سریانى زبان بود. (206)
«تفسیر على بن ابراهیم قمى» در حدود قرن سوم هجرى، یعنى نزدیک به عصر حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام، به رشته ى تحریر در آمده است. بزرگان از علماى امت اسلامى و دانشمندان وارسته، امثال علامه طباطبایى صاحب «تفسیر المیزان» به این تفسیر اطمینان نموده و بسیارى از مطالب آن را در کتب فقهى و تفسیرى و اخلاقى خود نقل کرده اند.
نویسنده ى تفسیر جناب على بن ابراهیم در کتاب خود (207)
در توضیح آیه ى شریفه ى:
«فَتَلَقّى ءادَمُ مِن رَبِّهِ کَلِمات؛ (208)
پس آدم کلماتى را [مانند کلمه ى استغفار و توسل به اهل بیت علیهم السلام که مایه ى توبه و بازگشت بود] از سوى پروردگارش دریافت کرد و [پروردگار] توبه اش را پذیرفت.» روایتى را از قول پدرش، از ابن عمیر، از ابان بن عثمان، از امام صادق علیه السلام نقل مى کند، که با توجه به این که کتب رجالى شیعه از قبیل: «رجال کشى»، «جامع الرواة اردبیلى»، «قاموس الرجال شوشترى»، «معجم رجال الحدیث خوئى»، سندش را معتبر دانسته اند، نشان دهنده ى مسئله ى نماز در زمان حضرت آدم علیه السلام است. برگردان فارسى روایت تا آنجا که لازم و نقطه ى شاهد است از نظر عاشقان نماز مى گذرد:
آدم پس از بیرون آمدن از بهشت و هبوط به زمین، چهل روز در کوه صفا واقع در نزدیک بیت حق اقامت داشت. آن روزها به خاطر دورى از مقام قرب و هبوط از مقام علم الاسمائى و از دست دادن جوار ملکوت و هجران بهشت وصال محبوب، در حالى که صورت به خاک داشت، همچون ابر بهاران سرشک از دیده مى ریخت.
امین وحى از جانب حضرت معبود – که جز لطف و محبت و احسان و مرحمت به بندگان ندارد – بر او نازل شد و سبب ناله ى جگر سوز و دلخراش او را پرسید. در پاسخ آن فرشته گفت: چرا ناله نکنم و اشک از دیده نبارم؟
مگر نه این است که خداى عزیز مرا به خاطر بى توجهى به خواسته ى خود از مقام قرب رانده و از جوار رحمت خویش محروم نموده و مسکنم را در خاک ذلت و بر غبار مسکنت قرار داده؟
فرشته ى وحى بدو گفت: به پیشگاه لطف دوست برگرد و وجود خود را به زینت توبه بیاراى.
آدم گفت: چگونه توبه کنم و چه سان به سوى حق بازگردم؟
خداوند مهربان چون اراده ى آمدنم را بر جبران گذشته راسخ دید، قبه اى از نور که جایگاه بیت را مشخص مى کرد و تابش نورش حدود جغرافیایى حرم را معلوم مى نمود فروفرستاد و به امین وحى فرمان داد محل بیت را نشانه گذارى کند. چون به وسیله ى آن روشنایى، محل بیت و حدود حرم معلوم شد و این برنامه سامان گرفت، فرشته ى وحى از آدم خواست آماده شود تا مراسمى را بجا آورده و دست نیاز به سوى بى نیاز براى بازگشت و توبه بردارد.
روز ترویه شروع برنامه اى بود که از فرشته ى حق تعلیم مى گرفت.
پدر آدمیان به دستور فرشته ى حق غسل کرد و مُحرم شد و پس از انجام آن مراسم، روز هشتم ذوالحجه به سرزمین مِنى رفت و دستور گرفت که شب را در آنجا بماند. صبح روز نهم در حالى که تلبیه مى گفت به عرفات آمد. آفتاب عرفات از ظهر مى گذشت. فرشته ى الهى به او گفت: از ادامه ى تلبیه خوددارى کن و دوباره خود را به غسل بیاراى. پس از این که نماز عصر را به جاى آورد امین وحى به او گفت: در این سرزمین به پاى خیز. چون به پا خاست کلماتى را که از خداوند براى توبه نازل شده بود به آدم تعلیم داد.
از این روایت که علاوه بر «تفسیر على بن ابراهیم»، کتاب هاى دیگر اسلامى هم آن را نقل کرده اند استفاده مى شود که حضرت آدم که اولین انسان از نوع ما بوده از جانب حضرت رب مأمور به نماز بوده است، ولى این که چگونگى و کیفیت و شرایط و عدد رکعات و اوقات آن به چه صورت بوده بر ما پوشیده است و دانستن آن هم چندان سودى ندارد. آنچه اهمیت دارد این است که آدم براى بجا آوردن نماز مکلف و مسئول بوده و آیین وى همراه با حکم نماز بود.
کتاب با ارزش «بحارالأنوار» از کتاب پراعتبار «التهذیب» شیخ طوسى – آن فقیه والا و مفسر بزرگ و محدث خبیرى که علامه ى حلى درباره ى او فرموده است: «من مردى در علم و عمل نظیر او نمى شناسم» – روایت مى کند که حضرت صادق علیه السلام فرمود:
«به هنگامى که آدم از دنیا رفت و زمان نمازگزاردن بر او فرا رسید، فرزندش هبةالله به امین وحى گفت: اى فرستاده ى حق! پیشقدم شو تا بر جنازه ى آدم نمازگزارده شود. فرشته ى الهى پاسخ داد: خداوند جهان ما را به سجده بر پدرت امر کرد، و هم اکنون در شأن ما نیست که بر نیکوترین فرزند وى مقدم شویم؛ شما بر ما پیشى گیر و با پنج تکبیر – به همان صورت که بر امت محمد صلى الله علیه و آله واجب خواهد شد – بر جنازه نماز بخوان. پس از آن نماز، واجب شد بر جنازه ى فرزندان وى قبل از دفن، نماز میت خوانده شود.» (209)
با کمال تأسف بسیارى از جوامع و امت ها از فرهنگ الهى دور شدند و به پرستش بت هاى زنده و مرده دچار آمدند و به سبب نحسى شرک و کفر از حقایق الهیه محروم گشتند و بدتر از هر چیز از نماز، این فیض عظیم الهى، بى بهره ماندند. زندگان آن جوامع بى نماز هستند و مرده هایشان بدون بدرقه ى نماز یا دفن مى شوند و یا به آتش مى سوزند. (210)
ادریس علیه السلام و نماز
ادریس؛ خنوخ یا اخنوخ، پیغمبرى که پس از آدم و پیش از نوح مى زیسته و او، جد پدر نوح است، وى فرزند یارد بن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم علیهم السلام است.
گفته شده: از این جهت او را ادریس مى گفتند که بسیار درس مى گفته و بیش از هر چیز به درس دادن اشتغال داشته (استبعاد نشود که «درس»، عربى و او در عهد سریانیان مى زیسته؛ چه زبان عربى آنچنان به زبان سریانى آمیخته که گوئى این دو همزاد بوده اند) نام مادرش قینوس است و او را مثلث النعمة خوانند که جامع پادشاهى و حکمت و نبوت بوده است.
نام این پیغمبر دو بار در قرآن کریم ذکر شده: «وَ اذْکُرْ فىِ الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کاَنَ صِدِّیقًا نَّبِیًّا؛ (211)
«وَ إِسْمَعِیلَ وَ إِدْرِیسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِّنَ الصَّابرِین.» (212)
از پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله روایت شده که سى صحیفه بر او نازل شده و او نخستین کسى است که به قلم نویسندگى کرد و در علم نجوم و حساب نظر داشت و اولین کسى است که لباس دوخت و لباس به تن کرد و قبل از او پوست مى پوشیدند. و اینکه قرآن مى گوید: «و رَفَعناهُ مَکاناً عَلیّاً»، گفته شده منزلت والاى او همان مقام نبوت و تقرب او به خداى تعالى بوده است.
علامه ى مجلسى از حضرت صادق علیه السلام روایت مى کند:
به هنگام ورود به شهر کوفه از مسجد سهله دیدن کن و در آن جایگاه مقدس نماز بگزار و حل مشکلات دینى و دنیایى ات را در آن مقام از حضرت حق بطلب، زیرا مسجد سهله خانه ى حضرت ادریس است؛ انسان بزرگوارى که در آنجا به پیشه ى خیاطى مشغول بود و نمازش را در آن جایگاه اقامه مى کرد.
آرى، آن کس که در آنجا دست نیاز به سوى بى نیاز بر دارد بى جواب نمى ماند و در قیامت در کنار ادریس از مقام بلندى برخوردار خواهد بود و به خاطر عبادت و اظهار نیازمندى در آن مسجد، از ناراحتى هاى دنیایى و شر دشمنان در پناه حق قرار خواهد گرفت. (213)
طبرسى بزرگوار حضرت ادریس را از قدیمى ترین پیامبران خدا و جد پدرى نوح مى داند. (214)
عنایت کنید که حضرت ادریس که قبل از نوح مى زیسته فرهنگش همراه نماز بوده و مکان اقامه ى نمازش چندان مقدس و مبارک است که حضرت صادق علیه السلام دعاى دعا کننده را در آن مقام مستجاب مى داند. (215)
نوح علیه السلام و نماز
نوح نخستین پیغمبر اولوالعزم که پس از ادریس در سرزمین بابل به رسالت مبعوث گشت. نسبت او را چنین آورده اند: نوح بن لمک بن متوشلخ بن اخنوخ (ادریس) بن مهلائیل بن قینان بن انوش بن شیث بن آدم علیه السلام. گویند: وى به سال درگذشت آدم در هزار نخست آفرینش این نسل متولد شد و در هزار دوم به سن پنجاه یا چهارصد یا هشتصد و پنجاه سالگى به مقام نبوت رسید.
از امام صادق علیه السلام روایت شده که وى دو هزار و پانصد سال عمر کرد: هشتصد و پنجاه سال پیش از بعثت و نهصد و پنجاه سال از بعثت تا طوفان و هفتصد سال پس از فرونشستن طوفان و فرود آمدن از کشتى و به قولى دویست سال دوران ساخت کشتى بود و پانصد سال پس از پایان طوفان.
«بحارالأنوار»، این کتاب بى نظیر و ارزشمند، از حضرت باقر علیه السلام روایت مى کند: پرستش خداى یگانه و اخلاص به پیشگاه او و بى همتا دانستن حق، که خداوند فطرت مردم را بر آن قرار داده است، اصول آیین نوح بود.
پروردگار بزرگ از نوح و همه ى انبیا پیمان گرفت که او را فرمان ببرند و از شرک دورى جویند، و نیز خداى مهربان حضرت نوح را به نماز و امر به معروف و نهى از منکر و رعایت حلال و حرام دعوت کرد. (216)
ابراهیم علیه السلام و نماز
ابراهیم دومین پیغمبر از پیامبران الوالعزم، نام پدرش، چنان که از ظاهر قرآن و برخى روایات استفاده مى شود «آزر» و حسب اتفاق نظر نسابین تاریخ «تارح» (بفتح راء و حاء بى نقطه) یا «تارخ» (بخاء نقطه دار) بوده است و گفته اند که: آزر بت ساز یا بت فروش، عمو یا جد مادرى و پدر خوانده ابراهیم بوده و به دلیل حدیث مشهور منقول از پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله: «لم یزل ینقلنى الله مِن اصلابِ الطّاهرین…» (همواره خداوند مرا از پشت پدران پاک به رحمهاى مادران پاک منتقل مى ساخت و هرگز مرا به آلایش جاهلیت نیالود) و به ضمیمه آیه «إنّما المُشرکون نَجس» (مشرکان پلیدند) چنین استفاده شده که آباء آن حضرت همه موحد بوده اند.
مرحوم فیض در تفسیر الصافى مى گوید: ممکن است بگوییم که: پدر ابراهیم چنان که از ظاهر قرآن و روایات بر مى آید آزر بوده ولى او (همانند ابوطالب) محض مصلحت ایمان خویش را پنهان مى داشته و محاجه وى با ابراهیم حسب تبانى خاصى بوده میان او و ابراهیم که به ظاهر به مردم چنین نشان دهند.
چنان که سخنان ابراهیم علیه السلام هنگام رؤیت ستاره و ماه و خورشید نیز گفته شده که صحنه سازى آموزشى بوده است.
زادگاهش «کوثى ربى» یا «اور» از توابع بابل عراق به حدود دو هزار سال پیش از میلاد و به روایت امام کاظم علیه السلام روز اول ذیحجه بوده، همسرش ساره و همسر لوط: ورقه یا رقیه دختران لاحج بوده اند که وى نیز مقام نبوت را داشته ولى رسول نبوده.
ابراهیم علیه السلام آغاز به فطرت اسلام بود و خداوند او را به دین خود هدایت نمود و به رسالت خویش برگزید.
همسرش ساره که خاله زاده اش نیز بوده داراى احشام و حیوان فراوان و کشتزارهاى وسیع بود که همه ى دارائى خود را به ابراهیم تملیک نمود. ابراهیم علیه السلام به نگهدارى این ثروت کمر بست، مال و ثروت او روز به روز رو به فزونى نهاد آنچنان که در آن سرزمین کسى در مال و ثروت به وى نمى رسید.
از حضرت رضا علیه السلام روایت است که فرمود: خداوند بدین سبب ابراهیم را خلیل (دوست خاص) خود خواند که هیچ سائل را رد ننمود و از کسى جز خداوند عزوجل حاجتى نخواست.
از امام صادق علیه السلام روایت شده که فرمود: ابراهیم علیه السلام صد و هفتاد و پنج سال در این جهان زیست.
از حضرت صادق علیه السلام آمده که ابراهیم را دو پسر بود که بهترین آن دو کنیز زاده (اسماعیل) بود.
ابراهیم از هاجر، اسماعیل و از ساره، اسحاق را داشت و چون ساره پس از هاجر بمرد با قنطورا دختر یقطن از کنعانیان ازدواج نمود و از او فرزندانى به نام هاى: نفشان و مران و مدیان و مدن و نشق و سرح بیاورد.
از امام باقر علیه السلام روایت شده که: چون ابراهیم اعمال حجش را به پایان رسانید به شام برگشت و در آنجا فوت نمود و داستانش از این قرار است که: ملک الموت چون به قبض روح او آمد وى از مرگ کراهت داشت، ملک الموت به پروردگار عرض کرد: ابراهیم از مرگ کراهت دارد. خداوند فرمود: ابراهیم را آزاد بگذار، چه او مى خواهد مرا عبادت کند. مدتى گذشت تا این که روزى ابراهیم پیرمردى را دید که چون غذا مى خورد همان وقت از او دفع مى شد، وى چون این را دید از زندگى منزجر شد و چون به خانه بازآمد ملک الموت را در بهترین شکل و زیباترین صورت ملاقات کرد. گفت تو کیستى؟ گفت: ملک الموتم، گفت: سبحان الله! کیست که دوست نداشته باشد تو را با این روى زیبا ملاقات نماید، گفت: اى خلیل الرحمن چون خداوند کسى را دوست داشته باشد مرا به این صورت به نزد او فرستد و چون از کسى ناخشنود بود مرا به شکل دیگر فرستد، پس در همان شام قبض روحش نمود…(217)
ابراهیم بزرگ – که از او تحت عنوان بت شکن، قهرمان توحید، پدر انبیا، اواه، حلیم، صالح، مخلص، مخلَص، موحد، و بیناى ملک و ملکوت یاد مى شود – به فرمان حضرت حق، هاجر و فرزند شیر خواره اش اسماعیل را از شام حرکت داد و به دلالت پروردگار راه پیمود تا به جایگاه کعبه رسید. پس، آن طفل شیرخوار و مادرش را بنا به خواست خداوند در آن سرزمین بى آب و علف با مختصرى طعام و پیمانه اى از آب پیاده کرد!! سپس از همسر مهربان خداحافظى کرد و اراده ى بازگشت نمود. در این وقت هاجر دامن ابراهیم را گرفت و عرضه داشت: چرا مى روى و به کجا خواهى رفت؟ ما را در این دشت هولناک و زمین بى آب و علف به که وامى گذارى؟
ابراهیم التماس هاجر را نادیده گرفت و با آرامشى که خاص عاشقان و اولیاى خداست به هاجر فرمود: این که تو و این طفل گرسنه را در این بیابان مى گذارم فرمان اوست. هاجر چون این آهنگ گرم و دلپذیر را شنید به جاى خود بازگشت و در برابر حکم حکیمانه ى حق تسلیم شد و پیش خود گفت: اگر ماندن من با این کودک در این بیابان وحشت زا فرمان خداست باک ندارم، زیرا همو حافظ و نگهبان من و کودک من است.
ابراهیم عزیز بازگشت، گو این که فراق فرزند که تنها چراغ زندگى او بود قلبش را سخت مى فشرد، اما ایمان او به خداوند او را از آن منطقه با کمال آرامش و اطمینان دور مى ساخت و در حالى که مرکب به جلو مى راند دست به سوى حق برداشت و چنان که قرآن مجید مى فرماید، عرضه داشت:
«رَّبَّنَا إِنىّ أَسْکَنتُ مِن ذُرِّیَّتىِ بِوَادٍ غَیرْ ذِى زَرْعٍ عِندَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ الصَّلَوةَ؛ (61)
پروردگارا! من برخى از فرزندانم را در دره اى بى کشت و زرع نزد خانه ى محترمت سکونت دادم؛ پروردگارا! براى این که نماز را برپا دارند.»
ابراهیم بزرگوار به نقل از قرآن مجید درخواست هاى بسیار مهمى از حضرت حق داشت. خداوند مهربان تمام دعاهاى ابراهیم را اجابت فرمود، که از جمله ى درخواست هاى آن مرد بزرگ یکى این بود:
«رَبّ اجْعَلْنىِ مُقِیمَ الصَّلَوةِ وَ مِن ذُرِّیَّتىِ رَبَّنَا وَ تَقَبَّلْ دُعَاءِ؛ (60)
پروردگارا! مرا برپادارنده ى نماز قرار ده، و نیز از فرزندانم [برپادارندگان نماز قرار ده]. و پروردگارا! دعایم را بپذیر.» (218)
یکى از راه هاى شناخت شخصیت خود و دیگران آن است که دعاها، خواسته ها و آرزوها مورد بررسى قرار گیرد که چقدر از آنها مادى و چه مقدار معنوى است و مى توان گفت ارزش هر کس به میزان آرمان هاى او است.
اسماعیل علیه السلام و نماز
اسماعیل فرزند بزرگتر ابراهیم خلیل که از هاجر، کنیز ساره، همسر ابراهیم بروزگارى که ابراهیم به نقل ابن عباس در سن 99 سالگى و به نقل ابن مسعود به سن 117 سالگى بود در فلسطین بزاد و پس از چندى ابراهیم او را با مادرش به امر خداوند به سرزمین مکه برد و در آنجا سکونت داد و به برکت اسماعیل آب زمزم پدید آمد و پس از آن قبیله جرهم در آنجا سکنی گزیدند و چون اسماعیل چهار ساله شد امر قربان رسید، و چون پدر و پسر تسلیم امر قربان شدند خداوند نیت آنها را پذیرفت و گوسفندى را توسط جبرئیل بفداى اسماعیل فرستاد، و چون به سن مردى رسید از قبیله ى جرهم زن گرفت و از او فرزندانى آورد و خداوند او را به عمالقه یمن و جرهم و حضرموت به پیغمبرى مبعوث نمود «و کانَ رسولاً نَبیّا» و پنجاه سال آنان را به دین ابراهیم دعوت کرد و ایمان آوردند. و چون عمرش به صد و سى سال رسید درگذشت و در کنار مادرش در حجر به خاک سپرده شد. «إنه کان صادق الوعد» در حدیث آمده است که اسماعیل آنچنان به وعده خود پایبند بود که روزى با یکى در جائى وعده ملاقات داد، آن مرد وعده را از یاد برد و اسماعیل تا یکسال و به نقلى تا سه روز در وعده گاه بماند تا آن مرد بیامد. بعضى گفته اند: اسماعیل بن ابراهیم پیش از پدر مرده و آنکه قرآن از او به «صادق الوعد» یاد کرده اسماعیل بن حزقیل از پیامبران بنى اسرائیل بوده که خداوند او را به قومش مبعوث نمود، امتش او را زنده زنده پوست از سر و روى بکندند، خداوند اختیار عذاب آنها را به وى سپرد، وى امر را به خود خداوند واگذاشت و از آنها گذشت نمود. (219)
کتاب الهى درباره ى حضرت اسماعیل مى فرماید:
وَ اذْکُرْ فىِ الْکِتَابِ إِسمَاعِیلَ إِنَّهُ کاَنَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَ کاَنَ رَسُولًا نَّبِیًّا، وَ کاَنَ یَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَوةِ وَ الزَّکَوةِ وَ کاَنَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضِیًّا؛ (220)
و در این کتاب، [سرگذشت] اسماعیل را یاد کن، که او وفا کننده ى به عهد و فرستاده اى پیامبر بود – و همواره خانواده اش را به نماز و زکات فرمان مى داد، و نزد پروردگارش پسندیده بود.» (221)
اسحاق و نماز
اسحاق فرزند ابراهیم خلیل الرحمن، وى کوچکترین فرزند او بود که حضرت ابراهیم او را در سرزمین فلسطین به جاى نهاد و فرزند بزرگتر را که اسماعیل بود به مکه برد. و از این رو اسحاق جد اعلاى بنى اسرائیل و اسماعیل جد اعلاى عرب مستعربه گردید. مادرش ساره نام داشت و او در بئر سبع از بلاد فلسطینى جاى داشت و در سالى که خشکسالى و قحطى به وى روى آورد به جرار منتقل شد، و چون مواشى و حیوانات زیادى داشت مورد رشک و حسد اهالى آنجا شد و به ناچار باز به موطن خود برگشت. وى با ربقاء دختر بتوئیل ازدواج نمود و از او دو فرزند به نام یعقوب و عیص آورد.
از امام صادق علیه السلام روایت است که وى صد و هشتاد سال عمر کرد (222)
نام این پیغمبر هفده بار در قرآن کریم آمده و ولادتش به نحو معجزه بیان گردیده که مادرش در آن روز، روزگار پیرى را مى گذرانیده است «وَ امْرَأَتُهُ قَائمَةٌ فَضَحِکَتْ فَبَشَّرْنَهَا بِإِسْحَاقَ وَ مِن وَرَاءِ إِسْحَاقَ یَعْقُوبَ، قَالَتْ یَاوَیْلَتىَ ءَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هَاذَا بَعْلىِ شَیْخًا إِنَّ هَاذَا لَشىَ ءٌ عَجِیبٌ» (223)
و او را پیامبرى شایسته خوانده: «وَ بَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِیًّا مِّنَ الصَّلِحِینَ» (224)
یعقوب و انبیاى از ذریه ى ابراهیم علیهم السلام و نماز
یعقوب: بن اسحاق بن ابراهیم خلیل و نام دیگرش (یا لقبش) اسرائیل. وى پدر بنى اسرائیل و از پیغمبران خدا است. یعقوب با برادرش عیسو (یا عیش) از ربکا خواهر شعیب توام بوده و در سرزمین کنعان از شام بزرگ مى زیسته. وى 147 سال زندگى کرد. او 2206 سال پیش از میلاد متولد شد. قبر او در فلسطین شهر خلیل (حبرون) است. (225)
یعقوب را دوازده فرزند بوده به نامهاى: روبیل، شمعون، لاوى، یهودا، زبالون و یشحر که این شش از لیا دختر دائى اش لبان بن بتوئل بودند و چون وى بمرد یعقوب با خواهرش راحیل ازدواج کرد و از او یوسف و بنیامین آورد. و چهار پسر دیگرش به نامهاى: دان، نفتالى، جاد و اشر از دو کنیز بودند (کامل ابن اثیر) یعقوب در مصر وفات یافت و جسدش را فرزندان به حبرون منتقل و در آنجا به خاک سپردند.
در زمینه ى امر حضرت حق به نماز، به عباد شایسته اش حضرات اسحاق و یعقوب و سایر انبیاى از ذریه ى ابراهیم در قرآن کریم مى خوانیم:
«وَ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَ یَعْقُوبَ نَافِلَةً وَ کلاُّ جَعَلْنَا صَلِحِینَ، وَ جَعَلْنَاهُمْ أَئمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَ أَوْحَیْنَا إِلَیْهِمْ فِعْلَ الْخَیرْاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَوةِ وَ إِیتَاءَ الزَّکَوةِ وَ کاَنُواْ لَنَا عَبِدِینَ؛ (226)
و اسحاق و یعقوب را به عنوان عطایى افزون، به او بخشیدیم و همه را افرادى شایسته قرار دادیم – و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت مى کردند، و انجام دادن کارهاى نیک و برپا داشتن نماز و پرداخت زکات را به آنان وحى کردیم، و آنان فقط پرستش کنندگان ما بودند.» (227)
شعیب علیه السلام و نماز
شعیب: (که گویند نام اصلى او یثرون بوده) ابن مکیل بن یشجب بن مدین بن (اسحاق بن) ابراهیم خلیل. مادر مکیل دختر لوط بوده، پیغمبرى از نسل ابراهیم خلیل که طبق روایات پس از هود و صالح و اندکى پیش از موسى مى زیسته و پدر زن موسى بوده.
شعیب نابینا بود و هر گاه پیغمبر اسلام از او نام مى برد وى را خطیب الانبیا مى خواند که وى در وعظ و ارشاد قومش زبانى گویا و بلیغ داشته و خداوند او را به قوم ایکه، اهل مدین مبعوث نمود و آنان که کافر بودند در فراخى نعمت و فراوانى ارزاق مى زیستند چنان که از امام صادق علیه السلام آمده: اینکه شعیب به قوم خود گفت: «انّى أراکُم بِخَیر» مرادش این بود که قیمت اجناستان ارزان است. و آنان در داد و ستد کم فروشى مى کرده و اموال یکدیگر را تباه مى ساختند. حضرت شعیب هر چه آنان را نصیحت نمود کمتر پذیرفتند تا عاقبت خداوند بادى گرم چون شعله آتش بر آنها فرستاد و آنان از شدت گرما به بیابان گریختند ناگهان ابرى پدید آمد و آنها بسایه ابر پناه بردند ولى آن ابر آتشى بود و همه را بسوزاند (کامل ابن اثیر). وى صد و چهل سال عمر کرد. (228)
از امام صادق علیه السلام آمده که خداوند پنج تن از پیامبران را عرب زبان مبعوث نمود: هود و صالح و اسماعیل و شعیب و محمد علیه السلام و شعیب از خوف خدا و محبت او بسیار مى گریست.
مردم مدین مردمى فاسد و طاغى و یاغى و متجاوز به حقوق حق و خلق بودند. خداوند بزرگ حضرت شعیب را در میان آنان مبعوث به رسالت فرمود، تا آنان را از گمراهى و ضلالت نجات دهد.
تعالیم ملکوتى و آسمانى شعیب را حضرت حق بدین صورت بیان مى فرماید:
«وَ إِلىَ مَدْیَنَ أَخَاهُمْ شُعَیْبًا قَالَ یَاقَوْمِ اعْبُدُواْ اللَّهَ مَا لَکُم مِّنْ إِلَاهٍ غَیرْهُ وَ لَا تَنقُصُواْ الْمِکْیَالَ وَ الْمِیزَانَ إِنىّ أَرَئکُم بخِیر وَ إِنىّ أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ محُّیطٍ،
وَ یَاقَوْمِ أَوْفُواْ الْمِکْیَالَ وَ الْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ وَ لَا تَبْخَسُواْ النَّاسَ أَشْیَاءَهُمْ وَ لَا تَعْثَوْاْ فىِ الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ،
بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیرْ لَّکُمْ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ وَ مَا أَنَا عَلَیْکُم بحفِیظٍ؛ (229)
و به سوى [مردم] مدین، برادرشان شعیب را [فرستادیم.] گفت: اى قوم من! خدا را بپرستید، شما را جز او هیچ معبودى نیست؛ و از پیمانه و ترازو مکاهید، همانا من شما را در توانگرى و نعمت[ى که بى نیاز کننده از کم فروشى است] مى بینم و بر شما از عذاب روزى فراگیر بیمناکم – و اى قوم من، پیمانه و ترازو را عادلانه [و منصفانه] کامل و تمام بدهید، و اجناس مردم را [هنگام خریدن] کم شمارتر و کم ارزش تر [از آنچه که هست] به حساب نیاورید و در زمین تبهکارانه فتنه و آشوب برپا نکنید – آنچه خدا [در کسب و کارتان از سود و بهره پس از پرداخت حق مردم] باقى مى گذارد، براى شما بهتر است اگر مؤمن باشید، و من بر شما نگهبان نیستم.»
تعالیم شعیب ضامن خیر دنیا و آخرت مردم بود، ولى جامعه ى مدین در برابر شعیب و دلسوزى هاى او موضع سختى گرفتند و نخواستند هدایت حق را بپذیرند و دست از هوى و هوس و شهوت و دنیاپرستى بردارند. و عجیب این جاست که تمام برنامه ها و تعالیم آن بزرگمرد الهى را نتیجه ى نماز شعیب مى دانستند و به این معنا علم داشتند که نماز، بازدارنده ى نمازگزار از هر فحشا و منکرى است. آنان به شعیب گفتند:
«قَالُواْ یَشُعَیْبُ أَ صَلَوتُکَ تَأْمُرُکَ أَن نَّترُکَ مَا یَعْبُدُ ءَابَاؤُنَا أَوْ أَن نَّفْعَلَ فىِ أَمْوَالِنَا مَا نَشَؤُاْ إِنَّکَ لَأَنتَ الْحَلِیمُ الرَّشِید» (230)
گفتند: اى شعیب! آیا نمازت به تو فرمان مى دهد که آنچه را پدرانمان مى پرستیدند رها کنیم؟ یا از این که در اموالمان به هر کیفیتى که مى خواهیم تصرف کنیم دست برداریم؟ به راستى که تو [انسانى] بردبار و راه یافته اى [پس چرا مى خواهى در برابر آزادى ما نسبت به بت پرستى و هزینه کردن اموالمان به هر کیفیتى که بخواهیم بایستى؟!]»
آرى، نماز رشد دهنده و هدایتگر و بازدارنده ى از فحشا و منکرات و فساد بود، اما مردم شهوت پرست مدین نمى خواستند در چنین حصن و حصینى داخل شوند و دایره ى حیات را با این دژ محکم و حصار مستحکم از شر شیاطین و خطرات مصون و محفوظ بدارند. (231)
موسى علیه السلام و نماز
موسى بن عمران بن یصهر بن قاهث بن یعقوب بن اسحاق بن ابراهیم. مادرش که مادر هارون نیز بوده به نقل ابن اسحاق «نخیب» و به روایت طبرى «یوخابد» و به قولى «اقاحیه» و مشهور «بوخائید» است. وجه تسمیه او به موسى گفته اند: این کلمه مرکب است از «مو» و «سى» که به زبان سریانى نخست به معنى تابوت و دوم به معنى آب است که موسى را در میان تابوت از آب گرفته بودند. و به نقل علل الشرایع به زبان قبطى آب را مو و درخت را سى گویند و چون موسى را از میان آب و درخت در تابوتى یافتند وى را بدین نام موسوم نمودند.
موسى سومین پیغمبر اولوالعزم و رهبر پرماجراى بنى اسرائیل است که پانصد سال پس از ابراهیم به رسالت مبعوث گشت و عمر 240 یا 120 ساله سراسر رنج و محنت خویش را بین مصر و مدین و تیه گذراند و سرانجام بنى اسرائیل را از ستم فرعون و فرعونیان رهانید سرزمین مصر را از شرک و بت پرستى بپرداخت ولى رنج و محنتى که از قوم خود بنى اسرائیل کشید کمتر از درد و رنجى که از فرعون به وى رسید نبود و عاقبت سرزمین موعود را نتوانست فتح کند و پس از او به دست وصى و خواهرزاده و پیغمبر بعد از او یوشع بن نون گشوده شد.».
حضرت کلیم الله که از انبیاى اولوالعزم است، مورد عنایت خاص حضرت محبوب بود.
یاد آن حضرت و اوصاف حمیده ى او در قرآن مجید زیاد آمده است.
او زمانى که به هدایت حضرت حق، در مسیر مدین و مصر به وادى سینا و منطقه ى طور رسید، براى اولین بار طنین دلرباى صداى معشوق را بدین گونه شنید:
«إِنىّ أَنَا رَبُّکَ فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى،
وَ أَنَا اخْترَتُکَ فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَى،
إِنَّنىِ أَنَا اللَّهُ لَا إِلَاهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنىِ وَ أَقِمِ الصَّلَوةَ لِذِکْرِى؛ (232)
اى موسى! – به یقین این منم پروردگار تو، پس کفش خود را از پایت بیفکن؛ زیرا تو در وادى مقدس طوى هستى – و من تو را [به پیامبرى] برگزیدم، پس به آنچه وحى مى شود، گوش فرادار – همانا! من خدایم که جز من معبودى نیست، پس مرا بپرست و نماز را براى یاد من برپا دار.»
آرى، نمازى که همراه با شرایط ظاهرى و باطنى اقامه شود یاد حضرت محبوب را در دل زنده مى سازد و حاکمیت آن یاد را در اعمال و اخلاق مى گستراند و امنیتى همه جانبه در قلب ایجاد مى کند به طورى که انسان از شر شیاطین در مصونیت الهى مى رود و از برکت آن امنیت، سعادت دنیا و آخرت آدمى تضمین مى شود.
«أَلَا بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئنِ الْقُلُوبُ؛ (233)
آگاه باشید! دل ها فقط به یاد خدا آرام مى گیرد.
چون امنیت به وسیله ى نماز با شرایط و عبادت با حال، حکومتش را در عرش قلب برقرار کرد، به هنگام مرگ و سفر به آخرت، دارنده ى قلب مطمئن مخاطب به خطاب حضرت حق مى شود و آن وقت، مردن براى انسان از عسل شیرین تر مى گردد.
«یَا أَیَّتهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ،
ارْجِعِى إِلىَ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً،
فَادْخُلىِ فىِ عِبَادِى،
وَ ادْخُلىِ جَنَّتىِ؛ (234)
اى جان آرام گرفته و اطمینان یافته!- به سوى پروردگارت در حالى که از او خشنودى و او هم از تو خشنود است، بازگرد – پس در میان بندگانم درآى – و در بهشتم وارد شو.» (235)
لقمان و نماز
لقمان نام مردى حکیم که اصلش حبشى بوده و در روزگار داود پیغمبر مى زیسته و در قرآن کریم نام وى آمده است: «و لَقَد آتَینا لُقمان الحِکمَة…»؛ ما به لقمان حکمت عطا نمودیم. یعنى وى را خرد و دانش دادیم و بصیرت عطا کردیم. درباره لقمان اختلاف کرده اند: برخى گفته اند: حکیم بوده و مقام نبوت را نائل نگشته است. بعضى او را پیامبر دانسته و حکمت را که در قرآن صفت وى آمده است به نبوت تفسیر نموده اند.
یکى از دوستانش به وى گفت: مگر نه تو با ما چوپانى مى کردى، این حکمت و دانش را از کجا و به چه سبب به دست آوردى؟! وى گفت: نخست خواست خداوند و اندازه گیرى او، و دیگر صفاتى که در من وجود داشت و همان زمینه ساز لطف خدا گردید، و آنها عبارت اند از: امین بودن، و راستگو بودن، و سکوت نمودن از آنچه که مرا سودى نباشد. (مجمع البیان)
وفات و قبر لقمان
ابراهیم ادهم گوید: قبر لقمان میان مسجد لقمه (از شهرهاى فلسطین) و بازار امروز است. علاوه بر قبر لقمان قبور هفتاد تن از انبیاء عظام که پس از لقمان وفات کرده اند در آنجاست؛ جهتش آن که بنى اسرائیل، انبیاء را از نزد خود اخراج و در رمله محصور کردند و در آنجا بودند تا همگى از گرسنگى هلاک شدند. آورده اند که روزى لقمان با پسر خویش در عیش نشسته بود، همین که آثار مرگ بر او ظاهر گردید به گریه آغازید، پسر گفت: اى پدر گریه تو از خوف مرگ است یا حرص دنیا؟ گفت: هیچ کدام، گریه من براى آن است که در پیش روى خود بیابان هولناک و عقبات طولانى و بار گران مى بینم با نداشتن زاد و راحله و ندانم که این بار گران از دوشم بردارند یا با آن به سوى دوزخ رهسپار گردم. (236)
آن بزرگمرد الهى که بر اثر تزکیه ى نفس و جهاد فى الله، از جانب حق وجود با برکتش چشمه ى جوشان حکمت الهى شد، در سفارشاتش به فرزند خود مى فرماید:
«یَا بُنىَ أَقِمِ الصَّلَوةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنکَرِ وَ اصْبرْ عَلىَ مَا أَصَابَکَ إِنَّ ذَالِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ؛ (237)
پسرکم! نماز را برپا دار و مردم را به کار پسندیده وادار و از کار زشت بازدار و بر آنچه [از مشکلات و سختى ها] به تو مى رسد شکیبایى کن، که این ها از امورى است که ملازمت بر آن از واجبات است.» (238)
داود علیه السلام و نماز
داود فرزند ایشا و پدر سلیمان از پیامبران بنى اسرائیل که به سال 1086 یا 1071 قبل از میلاد در بیت لحم بزاد. صد سال زندگى کرد و چهل سال سلطنت نمود و از شامات تا بلاد اصطخر، قلمرو سلطنتش بود.
از مشخصات بارز این پیامبر برگزیده ى خدا اینکه وى مانند پسرش سلیمان، پیامبرى و سلطنت را جمع داشت. وى پیغمبر شمشیر بود. پیش از نیل به مقام نبوت و در آغاز جوانى، به نیروى شجاعت و ایمان، جالوت را که فرمانده ى لشکر دشمن بنى اسرائیل بود به قتل رساند. وى مقام خلافةالله داشت. خداوند علم قضاوت و سمت داورى میان مردم را به وى عطا کرد. صنعت ساخت زره، از جمله علومى بود که خداوند به وى موهبت کرد در حدیث آمده که خداوند به وى وحى نمود که: «اى داود! تو نیکو بنده اى. جز اینکه از بیت المال معیشت مى کنى.»
داود چون شنید، بگریست. خداوند آهن را فرمود: «به دست بنده ام نرم شو». از آن پس، هر روز زرهى مى ساخت و آن را مى فروخت و از بیت المال بى نیاز گشت.
علامه ى مجلسى دانشمند کم نظیر شیعه در توضیح آیاتى که در رابطه با حیات بابرکت داود است، روایاتى درباره ى فضایل و محاسن و کثرت عبادات و مناجات داود، بخصوص عشقى که آن پیامبر بزرگ به نماز داشت، نقل مى کند:
آن حضرت در خانه ى خود محراب هاى متعددى قرار داده بود تا در جاى جاى منزلش اقامه ى نماز کند.
او اوقاتش را به چهار مرحله تقسیم کرده بود: روزى را براى حل مشکلات مردم، روزى را براى زن و فرزندش، روزى را براى دعا و مناجات در دل کوه ها و کنار دریا، و روزى را براى انس با محبوب در خلوت منزل و در کنار محراب عبادت.
امام صادق علیه السلام مى فرماید: در حالى که در محراب عبادتش مشغول نماز بود، خداوند مهربان با وى سخن مى گفت. (239)
سلیمان علیه السلام و نماز
سلیمان بن داود از انبیاى معروف بنى اسرائیل که مانند پدرش داود نبوت و سلطنت را جمع داشت، وى داراى وحى بود و شریعت مستقلى نداشت و مروج احکام تورات بود. نام مبارکش هفده بار در قرآن ذکر شده است. امام صادق علیه السلام در تفسیر آیه «اعمَلوا آل داود شکراً» فرمود: آنها (آل داود) هشتاد مرد و هفتاد زن بودند که محراب (بیت المقدس) هیچگاه از آن مردان خالى نبود و در همه اوقات شب و روز به نوبت در آن نماز مى گزاردند و همگى از نسل داود بودند و چون داود درگذشت، مقام زعامت و سرپرستى به سلیمان رسید و گفت: «علّمنا مَنطِق الطَّیر» خداوند جن و انس را مسخر وى ساخت و همه سلاطین از اطراف عالم، رام او گشتند و همه را به دین خویش آورد و باد را نیز در اختیارش قرار داد و هر گاه به مجلس خویش وارد مى شد پرندگان و جن و انس در خدمتش بودند و چون به جنگى عزیمت مى نمود بساطى از چوب (تخته هاى به هم بسته) داشته که تمام لشکریان و حیوانات سوارى و اسلحه جنگى بر آن جاى مى داد و چون محموله بساط آماده مى شد باد آن را حمل مى کرد و به هر جا که مى خواست مى برد و سرعت سیر باد آنچنان بود که سیر بامدادش به اندازه یک ماه و سیر شبانه اش نیز به قدر یک ماه راه پیمائى معمول بود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: اگر قرار بود کسى را به بهشتى ابدى نردبانى و یا به زدودن مرگ از خود راهى باشد همانا سلیمان بن داود مى بود که مقام سلطنت بر جن و انس او را مسلم و رتبه نبوت را حائز بود علاوه بر آن عظمت و شموخ منزلت و مرتبتى که داشت. ولى چون دورانش سپرى گشت و اجل حتمى اش فرا رسید کمان نیستى تیر مرگ به سویش رها ساخت و ناگهان خانه ها از وجودش تهى گشت و جایگاه ها او را در خود ندیدند و همه آن ملک و مالها به دیگران منتقل شد.
کتاب ارزشمند «ارشاد دیلمى» روایت مى کند: لباس سلیمان لباسى بس عادى بود، در حالى که سلطنت و حکومت و مالى که در اختیارش بود براى احدى از گذشتگان و آیندگان مقرر نشد.
او شب هاى خود را به نماز تمام مى کرد، در حالى که هم چون چشمه ى جوشان بهارى از دیده اشک مى ریخت. آن حضرت اداره ى امور معاشش از طریق زحمت بازوى خودش بود (240)
علماى اهل سنت در تفسیر آیات 30 تا 33 سوره ى ص متمایل به این معنا شده اند که سلیمان در بازدید از اسب هاى آماده براى جنگ از نماز عصرش غافل شد و به وقت غروب آفتاب متوجه از دست رفتن نماز گشت و به این خاطر به غم و غصه ى شدیدى دچار آمد.
خداوند قادر آفتاب را براى او برگرداند تا نماز عصرش را در ظرف معین وقتش بجاى آورد! امیرالمؤمنین و حضرت باقر علیهماالسلام نظر کعب الاحبار و علماى اهل سنت را مردود دانسته و دامن حیات با عظمت سلیمان را در تمام عمر از قضا شدن یک نماز پاک مى دانند.
در روایات شیعه آمده است که نماز سلیمان از اول وقت به تأخیر افتاد، و به این جهت سخت ملول شد. حضرت حق آفتاب را به وقت عصر برگرداند تا آن مرد بزرگ الهى و آن پیامبر معصوم نمازش را به وقت فضیلتش ادا نماید (241)
آرى، بر اساس معارف اسلامى – البته معارف ملکوتى و با ارزشى که شیعه نقل کرده است – حیات انبیاى حق از هر عیب و نقصى حتى قبل از مبعوث شدن مبرا بوده و پیامبرى نبوده که در عین آن همه زحمت و رنج روزانه، نمازى از نمازهایش قضا شده باشد. (242)
زکریا علیه السلام
زکریا: ابن برخیا ابن الیعار، که نسبش به سلیمان بن داود و بالاخره به هارون بن عمران برادر موسى علیه السلام، از پیامبران بنى اسرائیل و مقتداى احبار و صاحب قربان آنها بوده، پیوسته در مسجد الاقصى به عبادت بارى سبحانه و تعالى قیام نمود. و آن جناب را پسر عمى بود موسوم به عمران بن ماثان و این عمران پدر مریم است و او را دخترى دیگر بود از مریم بزرگتر، اشیاع نام که در فراش زکریا علیه السلام مى غنود و منکوحه عمران را، حنه ى بنت قافوذ مى گفتند و این حنه در کبر سن حامله شده به اتفاق عمران نذر کرد که چون آن فرزند متولد گردد محرر باشد و معنى محرر آن است که به شغل دنیا اشتغال ننماید. چون اناث را به واسطه ى عذرى که دارند قابلیت تحریر نیست. عمران و حنه متفکر و متحیر شدند پس وحى الهى جهت قبول آن دختر و جواز محرر بودن او به زکریا نازل شد و عمران دختر خود را مریم نام نهاد… احبار رضا داده زکریا مریم را به خانه ى خود برد و همت عالى به تربیت او مصروف داشته چون مریم قابلیت خدمت مسجد پیدا کرد جهت او غرفه اى در آن مسجد تعمیر نموده و او را بدانجا آورد و هرگاه زکریا از مسجد اقصى بیرون مى رفت در غرفه ى مریم را قفل مى فرمود و در بعضى از اوقات که نزد مریم مى آمد در زمستان ثمار صیفى و در تابستان میوه هاى شتوى نزد او مشاهده مى نمود.
آنگاه زوجه ى زکریا؛ اشیاع در نود و هشت سالگى به یحیى حامله شد. بعد از حمل اشیاع یحیى، مدت سه روز زکریا بر تکلم قادر نگشت.
روایت اکثر و اشهر در این باب است که چون مریم عذرا به عیسى حامله گشت و غیر از زکریا کسى با او ملاقات نمى نمود.
قرآن مجید در باب نماز زکریا مى فرماید:
«هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبّ هَبْ لىِ مِن لَّدُنکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سمِیعُ الدُّعَاءِ،
فَنَادَتْهُ الْمَلَئکَةُ وَ هُوَ قَائمٌ یُصَلىّ فىِ الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ یُبَشِّرُکَ بِیَحْیىَ مُصَدِّقَا بِکلِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ سَیِّدًا وَ حَصُورًا وَ نَبِیًّا مِّنَ الصَّالِحِینَ؛ (243)
در آنجا بود که زکریا [با دیدن کرامت و عظمت مریم] پروردگار خود را خوانده، گفت: پروردگارا! مرا از سوى خود فرزندى پاک و پاکیزه عطا کن، یقینا تو شنواى دعایى – پس فرشتگان، او را در حالى که در محراب عبادت به نماز ایستاده بود ندا دادند که خداوند تو را به یحیى بشارت مى دهد که تصدیق کننده ى کلمه اى از سوى خدا [یعنى مسیح] است و سرور و پیشوا، و [از روى زهد و حیا] نگاهدار خود از مشتهیات نفسانى، و پیامبرى از شایستگان است.» (244)
عیسى علیهالسلام و نماز
عیسى بن مریم: پیغمبر برگزیده خداوند و چهارمین از پیامبران الوالعزم که به امر خدا از مریم بنت عمران بى آنکه مردى او را مس کند در نیمه حزیران 622 پیش از هجرت پیغمبر اسلام در شهر بیت لحم فلسطین که همان ناصره باشد متولد شد و از این جهت او را ناصرى گویند. قرآن کریم او را روح و کلمه خدا و قول الحق و وجیه در دنیا و آخرت خوانده و «و أیدناه بروح القدس» دربارهاش گفته و دارنده آیات بینات و معجزاتى چون احیاى موتى و شفاى بیماران بهبود ناشدنى معرفى کرده و ولادت او را به صورت معجزه از مادرى صدیقه بیان داشته و وى را از این جهت به حضرت آدم تشبیه نموده و شریعت او را در ردیف شرایع بنیادى قرار داده «شَرَعَ لَکُم مِّنَ الدِّینِ مَا وَصىَ بِهِ نُوحًا وَ الَّذِى أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَ مَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَ مُوسىَ وَ عِیسىَ» (245) و بالاخره او و مادرش را آیت خدا خوانده «وَ جَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَ أُمَّهُ آیَة.»
قرآن علاوه بر آنچه که درباره عظمت و شموخ رتبه و ولادت خارقالعاده حضرت عیسى گفته به دو امر مهم درباره این پیغمبر تذکر داده است: 1- عقیده خرافى الحادى مسیحیان درباره او که برخى از آنها او را خدا و برخى پسر خدا و برخى دیگر او را سومین خدا خواندند: «لَّقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُواْ إِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْیَمَ قُلْ فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللَّهِ شَیًا إِنْ أَرَادَ أَن یُهْلِکَ الْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ» (246) «وَ قَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ» (247) «یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُواْ فىِ دِینِکُم … وَ لَا تَقُولُواْ ثَلَثَةٌ انتَهُواْ خَیرْا لَّکُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَاهٌ وَاحِدٌ.» (248)
2- مسأله به دار زدن حضرت عیسى که قرآن صرفا آن را نفى مىکند و مىفرماید: «وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا المْسِیحَ عِیسىَ ابْنَ مَرْیَمَ رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صَلَبُوهُ وَ لَکِن شُبِّهَ لهَمْ» (249) و نماز داستان عیسى و مادرش مریم که داراى مقام عصمت و طهارت بود، از عجایب مسائل روزگار است.
خداوند مهربان براى نشان دادن قدرت خود، و براى عبرت دیگران و در جهت هدایت امتها، به طور مکرر به واقعهى عظیمهى این پسر و مادر در قرآن مجید اشاره فرموده است.
از عجایب حیات عیسى سخن گفتن او ساعاتى پس از ولادت در گهواره است که در آن گفتار، حقایق الهیه را براى مردم بازگو کرد و بخصوص به این معنا اشاره فرمود که من مأمور به نمازم:
«قَالَ إِنىِّ عَبْدُ اللَّهِ ءَاتَئنىَِ الْکِتَابَ وَ جَعَلَنىِ نَبِیًّا،
وَ جَعَلَنىِ مُبَارَکا أَیْنَ مَا کُنتُ وَ أَوْصَانىِ بِالصَّلَوةِ وَ الزَّکَوةِ مَا دُمْتُ حَیًّا،
وَ بَرَّا بِوَالِدَتىِ وَ لَمْ یجْعَلْنىِ جَبَّارًا شَقِیًّا،
وَ السَّلَامُ عَلىََّ یَوْمَ وُلِدتُّ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا؛ (250)
گفت: بىتردید من بنده خدایم، به من کتاب عطا کرده و مرا پیامبر قرار داده است – و هر جا که باشم بسیار با برکت و سودمندم قرار داده، و مرا تا زندهام به نماز و زکات سفارش کرده است – و مرا نسبت به مادرم نیکوکار [و خوش رفتار] گردانیده و گردنکش و تیره بختم قرار نداده است – و سلام بر من روزى که زاده شدم، و روزى که مىمیرم، و روزى که زنده برانگیخته مىشوم.» (251)
یونس علیهالسلام و نماز
یونس بن متى از پیغمبران بنىاسرائیل بود که پس از سلیمان بر اهل نینوا (موصل) مبعوث گشت و امت وى حسب قرآن صد هزار یا بیشتر بودند. از امام صادق علیهالسلام روایت است که خداوند عذاب خود را پس از تقدیر از هیچ قومى برنگردانید جز قوم یونس؛ چه اینکه حضرت یونس پیوسته آنها را به دین خدا دعوت مىنمود و آنها نمىپذیرفتند، تصمیم گرفت بر آنها نفرین کند. دو نفر در میان آنها بودند یکى عالم به نام روبیل و دیگرى عابد به نام ملیخا، عابد همواره به یونس مىگفت: نفرین کن ولى عالم وى را از این امر باز مىداشت و مىگفت: خدا دوست ندارد بندگانش هلاک شوند. اما یونس سخن عابد را پذیرفت و نفرین نمود. وحى آمد که فلان روز، روز نزول عذاب است. چون وقت عذاب نزدیک شد یونس و عابد از میان قوم فرار کردند ولى عالم بماند. و چون روز موعود رسید و آثار عذاب نمایان گشت عالم خطاب به مردم نمود و گفت: همگى به خدا پناه برید باشد که بر شما رحم آرد و عذاب را از شما برگرداند. آنها گفتند: چه کنیم؟ وى گفت: همه دسته جمعى سر به بیانان نهید و کودکان را از مادران و نیز بچه حیوانات را از مادرانشان جدا سازید و به گریه و دعا بپردازید. آنها چنین کردند و همگى گریه و ناله و ضجه سر دادند، خداوند بر آنها ترحم نمود و عذاب را از آنها دفع ساخت.
آن عبد شایستهى حق سالها مردم نینوا را به عبادت حق و دست شستن از شرک و کفر و گناه دعوت کرد، ولى مردم در برابر تعالیم الهى او تکبر ورزیدند و با وى به مخالفت برخاستند تا جایى که آن حضرت را از هدایت خود ناامید ساختند، و آن جناب از حضرت رب جهت نابودى قوم نینوا نفرین نمود و سپس آنان را رها کرده به جایى رفت که مردم به او دسترسى نداشته باشند. چون به منطقه بازگشت زندگى مردم را عادى یافت، معلوم شد جامعهى نینوا به پیشگاه حق برگشته و عذاب را با قدرت و قوت توبه از خود دور کردهاند. پس، با خشم و غضب منطقه را ترک کرد و از میان امواج دریا در شکم ماهى جاى گرفت. خداوند، علت نجاتش را از آن زندان مهلک چنین بیان مىفرماید:
«فَلَوْ لَا أَنَّهُ کاَنَ مِنَ الْمُسَبِّحِینَ،
لَلَبِثَ فىِ بَطْنِهِ إِلىَ یَوْمِ یُبْعَثُونَ؛ (252)
[و در شکم ماهى به تسبیح خدا مشغول شد که] اگر او از تسبیح کنندگان نبود – بىتردید تا روزى که مردم برانگیخته مىشوند در شکم ماهى مىماند.»
در «مجمع البیان» از قول مفسر بزرگ قتاده آمده است که منظور از تسبیح و ستایش یونس نماز بود. (253)
معصومین
نماز پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله
نماز در اسلام محمدى حقیقتى جامع و واقعیتى کامل است. که در پرتو آن، انسان به آداب الهى مؤدب مىشود و طریق رشد و کمال و عرفان و طریقت و عشق و حقیقت را مىپیماید.
نماز در آیین محمد صلى الله علیه و آله بال پرقدرتى است که اگر با شرایط مخصوص به خودش انجام بگیرد، انسان را تا مقام قرب و وصال محبوب ابدى و معشوق سرمدى پرواز مىدهد. عارفان عاشق و واصلان کامل مىفرمایند: نماز معجونى است که حضرت شارع حکیم آن را ترتیب فرموده و به لطف عمیم خود ترکیب نموده است. (254)
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
«هر گاه کار بر پیامبران الهى دشوار مىشد و بیمناک و اندوهگین مىشدند، به نماز پناه مىبردند.» (255)
پیامبر اسلام نیز، چنان بودند که چون دچار نگرانى مىشدند، به نماز پناه مىبردند. (256)
امام على علیهالسلام نقل می کنند:
«پیامبر خدا صلى الله علیه و آله شام و یا چیز دیگرى را بر نماز مقدم نمىداشت و هنگامى که وقت نماز در مىرسید، گویا خانواده و دوست را نمىشناسد.» (257)
سید ابنطاووس می نویسد:
هنگامى که پیامبر صلى الله علیه و آله به نماز مىایستاد، گویا ایشان جامهاى به کنار افکنده بود. (258)
ابو [محمد] عبدالله بن حامد نقل می کند:
«پیامبر صلى الله علیه و آله هرگاه نماز مىخواند، از سینهاش آوایى از خوف، چون آواز جوشش دیگ شنیده مىشد. (259)
جعفر بن على قمى می گوید: پیامبر هرگاه به نماز مىایستاد، از ترس خداى متعال، رنگ چهرهاش تغییر مىکرد و سینهاش آوایى چون آواز جوشش دیگ داشت. (260)
امام سجاد علیهالسلام درمورد نماز جد بزرگوارشان پیامبر بیان فرمودند:
«پیامبر آن قدر در نماز مىایستاد، تا پاهایش ورم مىکرد.» (261)
اذان و اقامهى جبرئیل
امام باقر علیهالسلام فرمود: وقتى پیامبر صلى الله علیه و آله در معراج خود به بیت المعمور (مرکز فرشتگان در آسمان چهارم) رسید و وقت نماز شد، جبرئیل اذان و اقامه گفت: پیامبر جلو ایستاده و فرشتگان و پیامبران پشت سر رسول خدا صلى الله علیه و آله براى نماز به صف ایستادند و به او اقتدا کردند. (262)
نشستن پیامبر هنگام اذان
امام على علیهالسلام فرمودند: هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد مسجد مىشد و بلال مشغول گفتن اذان بود، پیامبر صلى الله علیه و آله مىنشست. (263)
عشق به اذان و نماز
صداى اذان براى پیامبر صلى الله علیه و آله چنان جاذبه داشت و نشاط مىآورد که هنگام اذان به بلال مىفرمود: «ما را از غم و اندوه رهایى بخش!»
هرگاه وقت نماز مىرسید گویا کسى را نمىشناخت و حال معنوى خاصى پیدا مىکرد؛ و مىفرمود: «گرسنه از غذا سیر و تشنه از آب سیراب مىشود، ولى من از نماز سیر نمىشوم.» (264)
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
«جَعَلَ قُرَّةَ عَیْنِی فِی الصَّلَاةِ وَ حَبَّبَهَا إِلَی؛ (265)
همانا خدا نور چشم مرا در نماز قرار داد و آن را محبوب من نمود.»
امام باقر علیهالسلام نیز فرمودند:
عایشه در شبى که نوبت ماندن پیامبر خدا صلى الله علیه و آله نزدش بود، به ایشان عرض کرد: اى پیامبر خدا، چرا خود را به زحمت مىاندازى با آنکه خداوند گناه گذشته و آیندهى تو را آمرزیده است. فرمود: اى عایشه، آیا بندهاى سپاسگزار نباشم؟ و پیامبر خدا صلى الله علیه و آله بر سر انگشتان پایش مىایستاد تا اینکه خداوند سبحان و متعال فروفرستاد: «طه، ما قرآن را بر تو فرو نفرستادیم تا بر خود سخت گیرى.» (266)
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله دو برابر نماز واجب، نماز مستحب مىخواند. (267)
امام باقر علیهالسلام می فرماید:
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله از آغاز روز تا زوال خورشید، هیج نماز نمىخواند و هنگام زوال، هشت رکعت نماز مىخواند که همان نماز «توبهکنندگان» است. در این ساعت، درهاى آسمان گشوده مىشود و دعا پذیرفته مىشود، نسیمها (ى رحمت) مىوزد و خداوند به آفریدههایش مىنگرد. پس هنگامى که سایه به اندازهى یک ذراع بازمىگشت، چهار رکعت نماز ظهر مىگزارد و پس از ظهر دو رکعت و سپس دو رکعت دیگر مىخواند و هنگامى که سایه به اندازهى یک (268) ذراع بازمىگشت، چهار رکعت نماز عصر مىگزارد و پس از مغرب، چهار رکعت مىخواند و سپس نمازى نمىخواند تا شفق فرورود و هنگامى که فرومىرفت، نماز عشاء را مىگزارد. سپس پیامبر به بسترش مىرفت و نماز نمىخواند تا نیمى از شب سپرى شود. هنگامى که شب از نیمه مىگذشت، هشت رکعت نماز مىگزارد و در پارهى چهارم شب، سه رکعت نماز وتر مىگزارد و در آنها «فاتحةالکتاب» و «قل هو الله احد» مىخواند و سه رکعت را با یک سلام دادن از هم جدا مىکرد و سخن مىگفت و نیازهایش را مىطلبید و از نمازگاهش بیرون نمىآمد، تا اینکه رکعت سوم نماز وتر را بخواند و در آن پیش از رکوع، قنوت مىخواند. سپس سلام مىداد و دو رکعت نماز (نافلهى) فجر را هنگام دمیدن سپیده یا اندکى پس و پیش، مىگزارد. سپس دو رکعت نماز صبح – یعنى سپیدهدمان – را هنگامى که مىخواند که سپیده گسترش مىیافت و به خوبى روشن مىشد. پس این نماز پیامبر خدا صلى الله علیه و آله تا هنگام قبض روحش بود. (269)
هفت تکبیر افتتاحیه
امام رضا علیهالسلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از هفت تکبیر، شش تا را آهسته و یکى را بلند مىگفت.
دو مکث در نماز
سَمُرَة وَ أُبَیُّ بْنُ کَعْب گفتهاند: مکث اول در نماز رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از گفتن تکبیرةالاحرام و دومى بعد از تمام شدن سورهى حمد بود. (270)
استعاذه قبل از نماز
ابوسعید خدرى گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در نماز، قبل از مشغول شدن به خواندن قرائت، «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» مىگفت. (271)
آشکار و بلند گفتن بسم الله
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
هنگامى که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با مردم نماز مىخواند، «بسم الله» را آشکار و بلند مىگفت.
و عن العیاشى فى تفسیره: (272)
سورههاى هر نماز
امام صادق علیهالسلام فرمودند:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در نماز صبح، سورههایى مانند «عم یتسائلون» و «هل اتیکَ حدیثُ الغاشیة» و «لا اُقسِمُ بِیَومِ القیامة» و نظیر آن را مىخواند.
و در نماز ظهر، سورههایى مانند «سَبِّح اسم» و «و الشّمس و ضُحیها» و «هل اتیک حدیث الغاشیة» و مانند آن را مىخواند و در نماز مغرب، سورههایى کوتاه مثل «قل هو الله احد» و «اذا جاء نصر الله و الفتح» و «اذا زلزلت» را مىخواند و در نماز عشاء، آنچه را که در نماز ظهر و در نماز عصر و آنچه در نماز مغرب قرائت مىفرمود، به جاى مىآورد.
خمیازه در نماز
امام على علیهالسلام فرمودند:
هرگاه حالت خمیازه در نماز به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دست مىداد، آن حضرت دست راست خود را جلوى دهان مىگرفت. (273)
آداب روز جمعه
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در هر روز جمعه، قبل از اینکه براى نماز از خانه خارج شود، ناخنهایش را مىگرفت و شاربش را کوتاه مىکرد. (274)
نشستن رو به قبله
امام علی علیهالسلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم اکثر اوقات رو به قبله مىنشست. (275)
نماز با عمامه
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم عمامه سیاهى داشت که آن را به سر بسته و با آن نماز مىگزارد. (276)
تشویق به نظافت
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دو عدد پارچه بافته شده داشت که آن را فقط در حال نماز مىپوشید، پیامبر، امت خود را به نظافت تشویق مىفرمود و به آن امر مىکرد. (277)
سه بار مسواک
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هر شب سه بار مسواک مىزدند؛ یکبار قبل از خوابیدن، بار دوم آنگاه که براى دعا و خواندن نماز بر مىخاستند و بار سوم قبل از آنکه براى نماز صبح از خانه بیرون رود.
سنت مؤکد
سید بن طاووس گوید: پس از تمام شدن سلام نماز، سه بار تکبیر گفته و هر بار دستها را تا برابر نرمهى گوش بلند کند؛ زیرا آن سنت مؤکدى است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم به شکرانه بعضى بشارتها که به آن حضرت رسیده بود، آن را سنت قرار داد. (278)
نماز روى حصیر
میمونه همسر رسول خدا صلى الله علیه و آله مىگوید:
حصیر کوچکى که از برگ درخت خرما درست شده بود را در مسجد براى رسول خدا صلى الله علیه و آله پهن مىکردند و حضرت بر روى آن نماز مىخواند. (279)
نماز در محاصرهى دشمن
در جنگ خندق، وقتى که مسلمانان در محاصرهى شدید دشمن قرار گرفتند، اضطراب و وحشت بر بعضى از سپاهیان اسلام چیره شد.
خذیفه نقل مىکند در آن لحظات که سرماى هوا تا استخوان هم نفوذ مىکرد، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله، بىاعتنا به محاصرهى دشمن و سرماى سخت، به نماز و نیایش مشغول بود و چنان غرق نماز و نیاز بود که گویى در میان دشمنان حضور ندارد. (280)
نماز در صحرا
امام على علیهالسلام فرمودند: هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله براى خواندن نماز از شهر خارج شده و به طرف مصلى، مىرفت در رفتن از راه «شجره» و در بازگشتن از راه محرس بازمىگشت و کلاً آن حضرت در رفتن به سوى مصلى درازترین راه و در بازگشت کوتاهترین راه را انتخاب مىفرمود. (281)
دشمن رسول خدا صلى الله علیه و آله
«ابوجهل» که از دشمنان سرسخت پیامبر صلى الله علیه و آله بود، به اطرافیان گفته بود:
«اگر پیامبر صلى الله علیه و آله را در حال سجده ببینم، با پاهایم گردنش را له مىکنم!»
یک بار که رسول خدا صلى الله علیه و آله مشغول نماز بود، ابوجهل براى اجراى تصمیم شوم سراغ آن حضرت صلى الله علیه و آله رفت، اما چون نزدیک رسید، دیدند عقبنشینى کرده، گویى که با دستش چیزى را از خود دور مىکند.
پرسیدند: «این چه وضعى است که در تو مىبینم؟»
گفت: «ناگهان میان خود و او گودالى از آتش دیدم، و منظرهاى وحشتناک و بال و پرهایى مشاهده کردم!»
این جا بود که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند: «قسم به کسى که جانم در دست اوست، اگر به من نزدیک شده بود، فرشتگان خدا بدن او را قطعه قطعه مىکردند، و اعضاى بدنش را مىربودند.» (282)
عشق به نماز
عطاء بن ابىریاح گوید: «روزى نزد عایشه رفتم پرسیدم: شگفتانگیزترین چیزى که در عمرت از پیامبر صلى الله علیه و آله دیدى چه بود؟»
او گفت: «کارهاى پیامبر صلى الله علیه و آله همهاش شگفتانگیز بود، ولى از همه عجیبتر اینکه شبى از شبها که پیامبر صلى الله علیه و آله در خانه من بود، به استراحت پرداخت، هنوز آرام نگرفته بود از جا برخاست و لباس پوشید و وضو گرفت و به نماز ایستاد و آن قدر در حال نماز و در جذبه خاص الهى اشک ریخت که جلو لباسش از اشک چشمش، تر شد. و همچنان تا طلوع صبح منقلب و گریان بود!
هنگامى که بلال او را به نماز فراخواند، پیامبر صلى الله علیه و آله را گریان دید. عرض کرد: چرا چنین گریانید، شما که مشمول لطف خدا هستید. فرمود: «افلا اکون عبداً شکوراً؛ آیا نباید بنده شکرگزار خدا باشم.» چرا نگریم، خداوند در شبى که گذشت، آیات تکان دهندهاى بر من نازل کرده است و سپس شروع به خواندن آیات کرد (283) و در پایان فرمود: «وَیلٌ لِمَن قَرئها و لَم یَتفَکّر فیها؛ واى به حال کسى که آنها را بخواند و در آنها نیندیشد.»
حضرت على علیه السلام فرمود: «هرگاه رسول خدا صلی الله علیه و اله براى نماز شب بر مىخاست، نخست مسواک مىکرد، سپس به آسمان مىنگریست و این آیات را زمزمه مىکرد: «إنّ فى خَلقِ السَّمواتِ و الأرض و اختِلاف اللَّیلِ و النَّهار لَایات لِأولى الألباب…؛ مسلما در آفرینش آسمانها و زمین و آمد و رفت شب و روز، نشانههاى (روشنى) براى خردمندان است…». (284)
عشق پیامبر صلی الله علیه و اله به نماز شب
در «الدر المنثور» است که ابنجریر از مجاهد روایت کرده که گفت: رسول خدا صلی الله علیه و اله هنگامى که مسألهى شب زندهدارى را براى ما مىگفت، دیدگانش پر از اشک شد؛ به طورى که اشک از دیدگانش فرو ریخت، و همى خواند: سوره مبارکه سجده، آیه 16: «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ.» (285)
از ابىحازم از سهل بن سعد، روایت کردهاند، که مىگفت: در جمعى که نزد رسول خدا صلی الله علیه و اله نشسته بودیم، و ایشان اوصاف بهشت را برایمان مىگفت، صحبت بدین جا کشید که در بهشت نعمتهایى هست که نه هیچ چشمى دیده و نه هیچ گوشى شنیده و نه به قلب کسى خطور کرده، آن گاه این آیه را تا آخر آیهى بعدىاش تلاوت کرد: «تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ.»
اهمیت نماز شب
«إِنَّ رَبَّکَ یَعْلَمُ أَنَّکَ تَقُومُ أَدْنى مِنْ ثُلُثَیِ اللَّیْلِ وَ نِصْفَهُ وَ ثُلُثَهُ وَ طائِفَةٌ مِنَ الَّذِینَ مَعَک ؛ (اى پیامبر!) پروردگارت مىداند که تو و گروهى از آنها که با تو هستند، نزدیک دو سوم شب یا نصف یا ثلث آن را به پا مىخیزید.» (286)
معاویة بن وهب مىگوید: امام صادق علیهالسلام ضمن بیان چگونگى و نحوهى رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم، فرمودند: شبها، هنگام خوابیدن ظرف آبى را که رویش را پوشیده بود، بالاى سر آن حضرت مىگذاشتند و خود پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هم مسواک خود را زیر تختخواب مىگذاشت و مىخوابید، تا آن مقدار که خداى مىخواست، هنگامى که از خواب برمىخاست، مىنشست و به آسمان نگاه مىکرد و آیات: «ان فى خلق السموات و الارض…» آخر سوره آلعمران را تلاوت کرده، سپس دندانها را مسواک مىزد وضو مىگرفت و به محل نماز خود مىرفت و به چهار رکعت نماز شب مشغول مىشد، رکوع هر رکعت به اندازه خواندن حمد و سوره طول مىکشید و سجودش به اندازه رکوعش طولانى بود، تا آنجا که مردم مىگفتند: چه هنگام سر از سجده بر مىدارد و به سجده مىرود؟ و سجدهاش آنقدر طول مىکشید که گفته مىشد: چه موقع سر بر مىدارد؟
سپس به بستر خود باز مىگشت و دوباره تا آنجا که خدا مىخواست، مىخوابید، باز بیدار شده، مىنشست، به آسمان نگریسته و همان آیات را تلاوت مىفرمود، سپس مسواک مىزد، وضو مىگرفت، به مسجد مىرفت و چهار رکعت دیگر نماز شب را به همان صورت که قبلا خوانده بود مىخواند.
دوباره به بستر خویش مىرفت و مقدارى مىخوابید، باز بیدار مىشد، به آسمان نگاه مىکرد و همان آیات را تلاوت مىفرمود، دوباره مسواک زده، وضو مىگرفت و (سه رکعت) نماز وتر را مىخواند، بعد دو رکعت نافله صبح را مىخواند و براى اداى فریضه صبح به مسجد مىرفت.
نماز شب، سنت پیامبر است
امام صادق علیهالسلام فرمودند: بر شما باد به نماز شب؛ چرا که نماز شب سنت پیامبرتان مىباشد.
دو رکعت نماز در دل شب
انس بن مالک گوید: شنیدم که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مىفرمود: به جاى آوردن دو رکعت نماز در دل شب، نزد من محبوبتر است از دنیا و آنچه در آن است.
سوره هل اتى در نماز شب
امام صادق علیهالسلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در رکعت آخر نماز شب سورهى «هَل اَتى علَى الإنسان» را قرائت مىفرمود.
ذکر قنوت وتر
امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلی الله علیه و اله در قنوت نماز وتر، هفتاد بار «استغفرالله» و هفت بار «هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِکَ مِنَ النَّار» (یعنى این جایگاه کسى است که از آتش به تو پناه آورده است) مىگفت. (287)
دعاى هدایت و عافیت در قنوت وتر
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در قنوت نماز وتر مىفرمود: «اللَّهُمَّ اهْدِنِی فِیمَنْ هَدَیْتَ وَ عَافِنِی فِیمَنْ عَافَیْتَ وَ تَوَلَّنِی فِیمَنْ تَوَلَّیْتَ وَ بَارِکْ لِی فِیمَا أَعْطَیْتَ وَ قِنِی شَرَّ مَا قَضَیْتَ فَإِنَّکَ تَقْضِی وَ لَا یُقْضَى عَلَیْکَ سُبْحَانَکَ رَبِّ الْبَیْتِ أَسْتَغْفِرُکَ وَ أَتُوبُ إِلَیْکَ وَ أُومِنُ بِکَ وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِکَ یَا رَحِیم؛ (288)
بار خدایا! مرا در زمرهى کسانى که هدایت فرمودهاى، هدایت فرما و مرا جزو کسانى که به آنها عافیت بخشیدهاى، قرار ده و در میان کسانى که کار آنها را بر عهده گرفتهاى، سرپرستى نما و در آنچه به من بخشیدهاى، برکت عنایت فرما و مرا از شر آنچه تقدیر فرمودهاى، حفظ کن که فرمان فقط از آن تو مىباشد، و هیچ کس بر تو فرمان و حکم نمىراند، تو از هر عیب و نقصى پاک و منزه هستى. اى پروردگار کعبه! از تو آمرزش خواسته و به سوى تو باز مىگردم و به تو ایمان داشته و بر تو، توکل مىنمایم هیچ توانایى و نیرویى جز به تو برپا نیست، اى خداى مهربان.»
نماز مستحبى در ماه مبارک رمضان
و در «تهذیب» به سند خود از ابىخدیجه از ابى عبدالله علیهالسلام نقل مىکند که فرمود: «رسول خدا صلى الله علیه و آله هر وقت ماه رمضان مىشد نماز خود را بیشتر مىکرد من نیز به آن مىافزایم شما نیز بیفزاید.»
مقصود از این بیشتر کردن همان خواندن نماز هزار رکعتى (تراویح) است، و این نماز، نافلهى ماه رمضان و غیر از پنجاه رکعت نافلههاى یومیه است، و در کیفیت تقسیم کردن این هزار رکعت نماز، بر شبهاى رمضان اخبار زیادى وارد شده، و از طریق امامان اهل بیت علیهالسلام وارد شده که رسول خدا صلى الله علیه و آله این نمازها را بدون جماعت مىخواند و از خواندن آن به جماعت نهى مىکرد و مىفرمود: «در نافله جماعت نیست.»
سریع خواندن نماز جماعت
عصر پیامبر صلى الله علیه و آله بود، ظهر فرارسید، مؤذن در مسجدالنبى مدینه اذان ظهر را گفت و مردم را به شرکت در نماز جماعت، با پیامبر صلى الله علیه و آله دعوت نمود، پیامبر صلى الله علیه و آله به مسجد آمد، مسلمین ازدحام کردند و صفوف نماز تشکیل شد، و نماز جماعت شروع گردید، در وسطهاى نماز ناگاه دیدند رسول خدا صلى الله علیه و آله مىخواهد با شتاب و عجله نماز را تمام کند.
خدایا چه شده است؟ مگر بیمارى شدیدى بر پیامبر صلى الله علیه و آله عارض گردیده؟ که او همواره به وقار و آرامش در نماز سفارش مىکرد، اکنون چرا مستحبات نماز را رعایت نمىکند، آن همه عجله براى چه؟ چرا؟ یعنىچه؟
چند لحظه نگذشت که نماز به پایان رسید، مردم به نزد آن حضرت شتافتند، احوال پرسیدند، مىگفتند: اى رسول خدا! آیا پیشامدى شده؟ حادثهى بعدى رخ داده؟ چرا نماز را این گونه با شتاب و سرعت به پایان رساندى؟
پاسخ همهى این چراها، فقط این جمله بود، که پیامبر صلى الله علیه و آله به آنها فرمود: «اما سَمِعتُم صُراخ الصَبى؛ آیا شما صداى گریه و جیغ کودک شیرخوار را نشنیدید؟»
معلوم شد کودک شیرخوارى در نزدیکى آنجا گریه مىکند و کسى نبود که او را آرام نماید، پیامبر صلى الله علیه و آله نماز را با شتاب تمام کرد، تا کودک را آرامش و نوازش دهد.
محبت به کودک در حال نماز
لیث بن سعد مىگوید: «روزى پیامبر صلى الله علیه و آله نماز جماعت مىخواند و جمعى به وى اقتدا کرده بودند. حسین علیهالسلام، که کودک بود، در همان نزدیکیها بود، وقتى که رسول خدا صلى الله علیه و آله به سجده مىرفت، حسین علیهالسلام آمد و به پشت پیامبر صلى الله علیه و آله سوار مىشد و پاهایش را حرکت مىداد و مىگفت: «حل… حل» (که شتر را با تکرار این واژه مىرانند) هنگامى که رسول خدا صلى الله علیه و آله مىخواست سر از سجده بردارد، حسین را مىگرفت و آرام به زمین مىگذاشت و بلند مىشد، و وقتى که به سجده مىرفت، باز حسین مىآمد و بر پشت رسول خدا صلى الله علیه و آله سوار مىشد و پاهایش را حرکت مىداد و مىگفت: «حل… حل».
این موضوع تا آخر نماز تکرار شد، یک نفر یهودى این منظره را مىدید، به عنوان اعتراض، نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و گفت: «اى محمد! شما با کودکان به گونهاى رفتار مىکنید، که ما این گونه رفتار نمىکنیم.»
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمود: «اگر شما به خدا و رسولش ایمان داشته باشید، به کودکان خود مهربانى مىکنید و با مهر و نوازش با آنها رفتار مىنمایید.» یهودى از دستور مهرانگیز تربیتى اسلام و بلندنظرى پیامبر صلى الله علیه و آله مجذوب اسلام شد و همان دم قبول اسلام کرد، و به صف مسلمین پیوست. (289)
رکوع و سجده پیامبر صلی الله علیه و اله
حد خم شدن رکوع
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تا اندازهاى براى رکوع خم مىشد که اگر چند قطره آب بر پشت او مىریختند، ثابت مىماند و فرو نمىریخت. (290)
مراقب رکوع نماز باش!
امام على علیهالسلام به محمد بن ابوبکر نوشتند که: مراقب رکوع نمازت باش… هنگامى که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از رکوع برمىخاست، مىفرمود:
«سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ أَللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ مِلْءَ سَمَاوَاتِکَ وَ مِلْءَ أَرْضِکَ وَ مِلْءَ مَا شِئْتَ مِنْ شَیْء؛ (291) خداوند ستایش کسى را که او را ستود بشنود و اجابت کند. خداوندا، تو را سپاس و ستایش به اندازهى آسمانها و زمینت، و به اندازهى هر چه که خواهى.»
تکبیر پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم
امام صادق علیهالسلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگام گفتن تکبیرةالاحرام و همچنین هنگام گفتن تکبیر براى رکوع و نیز بعد از برخاستن از رکوع، دستها را براى گفتن تکبیر تا برابر گوشها بلند مىنمود.
علت ذکر رکوع و سجود
هشام بن حکم گوید: از امام موسى بن جعفر علیهماالسلام پرسیدم: چرا در رکوع «سُبحان ربّى العَظیم و بِحَمدِه» و در سجده «سبحان ربى الاعلى و بحمده» گفته مىشود؟
امام علیهالسلام فرمودند: اى هشام! آنگاه که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به معراج بردند و او در آنجا نماز خواند، وقتى به یاد عظمت و بزرگى خداوند متعال افتاد که در آن شب دیده بود، بدنش به لرزه درآمد و بىاختیار به رکوع رفت و در همان حالت فرمود «سبحان ربى العظیم و بحمده».
و چون از رکوع برخاست به سوى حق تعالى، در مقام و جایگاهى بالاتر از حالت قبلى متوجه شد، (از ترس و عظمت حق) به سجده افتاد و فرمود: «سبحان ربى الاعلى و بحمده» و هنگامى که این ذکر را هفت بار تکرار نمود، حالت خوف و ترس از او برطرف گردید و به همین خاطر سنت بر آن قرار گرفت.
رکوع پیامبر
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگامى که رکوع مىفرمود، سرش را نه پایین مىانداخت و نه آنگونه بلند مىکرد که از بدنش بالاتر باشد، بلکه حد وسط را رعایت مىفرمود.
رکوع و سجود کامل و سبک
امام على علیهالسلام آنگاه که «محمد بن ابوبکر» را والى مصر نمود، دستورالعملى براى او نوشته و فرمود: متوجه و مراقب رکوع و سجودت باش؛ چرا که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نمازش از همه مردم، کاملتر و در عین حال سبکتر از همه بود.
«کان صلى الله علیه و آله اذا صلّى أثبَتَها؛ (292)
رسول خدا صلى الله علیه و آله چون نماز مىخواند آن را به طور تمام و کمال انجام مىداد.»
نوع سجده رسول خدا
امام على علیهالسلام فرمودند:
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگام سجده نمودن بر کف دستهاى خود تکیه مىنمود، و بازوهاى خود را به صورت باز نگاه مىداشت، به طورى که زیر بغل حضرت از پشت سر دیده مىشد.
صلوات خدا بر صلوات فرستنده
احمد حنبل، در مسند خود، از عبدالرحمن بن عوف روایت کرده است: روزى رسول خدا – صلی الله علیه و آله و سلم – از مدینه بیرون رفت، وارد نخلستان شد، به سجده رفت. سجدهى آن جناب، آن قدر طول کشید که من ترسیدم مبادا آن حضرت، وفات کرده باشد. آمدم به آن حضرت نگریستم. سر مبارک را از سجده برداشت، و فرمود «تو را چه مىشود؟»
من صورت حال را به عرض رسانیدم. فرمود: «جبرئیل بر من نازل شد، و گفت مىخواهى تو را بشارت دهم؟ به درستى که حق تعالى فرمود: هر که بر تو صلوات فرستد، من بر او صلوات مىفرستم. و هر که بر تو سلام گوید، من بر او سلام مىگویم.» (293)
سجده طولانى
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چون به (نماز مستحب) مىایستاد، (گاهى) رکوع و سجودش را به قدرى طولانى مىکرد، که مردم مىگفتند: «او چه زمانى سر از رکوع و سجود بر مىدارد؟» (294)
مشمول شفاعت و همنشین پیامبر
مردى به پیامبر (ص) عرض کرد: یا رسول الله! از خدا بخواه که مرا مشمول شفاعت تو قرار دهد و از همنشینان تو در بهشت باشم. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: من از خدا مىخواهم، ولى تو هم مرا با زیادى سجود کمک کن. (295)
سجدهى طولانى و وعدهى بهشت
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم مشغول تعمیر یکى از اتاقهایش بود. رهگذرى بر او گذشت و عرض کرد: یا رسول الله! اجازه مىدهید شما را در این کار یارى کنم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اختیار با خودت هست و آن مرد به کمک پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شتافت. هنگامى که از کار دست کشیدند. پیامبر فرمود: چه حاجتى دارى؟ مرد جواب داد: بهشت را. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم مکثى کرد و سپس به او قول بهشت داد و چون مرد به راه افتاد، فرمود: اى بندهى خدا، ما را در تحقق این وعده با سجدههاى طولانىات کمک کن. (296)
سجدهى پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از خواب
حضرت باقر علیهالسلام فرمود: هر گاه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خواب بر مىخاست، براى خدا سجده مىکرد. (297)
نماز رسول خدا در هر منزل
در احوال پیامبر صلى الله علیه و آله آمده است: رسول خدا صلى الله علیه و آله از منزلى کوچ نکرد، مگر آن که در آن، دو رکعت نماز خواند و فرمود: «تا این محل روز قیامت بر نماز خواندن من گواهى دهد». (298)
تعقیبات نماز پیامبر صلی الله علیه و اله
دعاى پیامبر هنگام صبح
امام صادق علیهالسلام فرمودند: سه جمله دعا را همه پیامبران دست به دست، از آدم علیهالسلام تا رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم گرداندند و پیامبر هر روز صبح آن دعا را مىخواند که:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ إِیمَاناً تُبَاشِرُ بِهِ قَلْبِی وَ یَقِیناً حَتَّى أَعْلَمَ أَنَّهُ لَا یُصِیبُنِی إِلَّا مَا کَتَبْتَ لِی وَ رَضِّنِی بِمَا قَسَمْتَ لِی؛ (299)
خدایا از تو ایمانى را مىخواهم که با آن، دلم همیشه پیش تو باشد و از تو یقینى را مىخواهم که به واسطه آن بدانم جز آن چیزى که تو براى من مقرر فرمودى، به من نمىرسد و خدایا! مرا به داشتن آنچه که قسمت من فرمودهاى، خشنود فرما.»
ذکر پیامبر در هر صبحگاه و شامگاه
هنگامى که امام على بن الحسین علیهماالسلام را مقابل یزید بردند، یزید، امام را مقابل خود نگاه داشت و از آن حضرت حرف مىکشید براى اینکه امام حرفى بزند و به بهانه آن حرف، گردن امام را بزند، امام زینالعابدین علیهالسلام به تمام سخنان یزید پاسخ مىدادند، در حالى که تسبیح کوچکى را در دست با انگشتان خود مىچرخانید. یزید پرسید: چرا هنگام جواب دادن به من، با بىاعتنایى مشغول گرداندن تسبیح خود هستى؟
امام فرمودند: پدرم از جدم روایت نمود که: هنگامى که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از خواندن نماز صبح و تعقیبات آن فارغ مىشد، با هیچ کس سخن نمىگفت، تا آنگاه که تسبیح را از جلوى خود برمىداشت و مىفرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَصْبَحْتُ أُسَبِّحُکَ وَ أُمَجِّدُکَ وَ أُحَمِّدُکَ وَ أُهَلِّلُکَ بِعَدَدِ مَا أُدِیرُ بِهِ سُبْحَتِی؛ (300) خدایا! صبح نمودم در حالى که به اندازهى دانههاى تسبیح خود تو را تمجید و تسبیح مىکنم و به حمد و ذکر توحیدى تو مىپردازم.»
سپس حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام فرمودند: جدم رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از گفتن این اذکار، دانههاى تسبیح را گردانده و به کارهاى روزانهى خود مىپرداخت و با مردم سخن مىگفت، بى آنکه ذکر بگوید و مىفرمود: با این کار به شمارهى گردش دانههاى تسبیح، براى او ذکر خدا حساب مىشود و آن وسیله پناهندگى به خداوند متعال است، تا آنگاه که به رختخواب مىرفت و آن هنگام نیز تسبیح را گرفته و ذکر قبلى را تکرار مىفرمود و تسبیح را زیر سر خود مىنهاد، و مىفرمودند: با این عمل ذکر خدا تا صبح در نامه اعمال نوشته مىشود. سپس امام زینالعابدین به یزید فرمودند: اینکه من تسبیح را مىگردانم، براى اقتدا نمودن به عمل جدم بود.
یزید بعد از شنیدن پاسخ امام، بارها گفت که: با هیچ یک از شما سخن نگفتم، مگر آنکه پاسخى داد که به نفع شما پایان پذیرفت!
یزید از کشتن امام منصرف شد و دستور داد تا زنجیرهاى امام را باز کنند.
دعا بعد از هر نماز
انس بن مالک گوید: پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بعد از هر نماز مىفرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عِلْمٍ لَا یَنْفَعُ وَ قَلْبٍ لَا یَخْشَعُ وَ نَفْسٍ لَا تَشْبَعُ وَ دُعَاءٍ لَا یُسْمَعُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ هَؤُلَاءِ الْأَرْبَع؛(301) بار خدایا! به تو پناه مىبرم. از دانشى که در آن سود و بهرهاى نباشد و از دلى که خشوع نورزد و از جانى که سیر نگردد و از دعایى که به اجابت نرسد، خدایا! از این چهار چیز به تو پناه مىبرم.»
دعاى پیامبر هنگامى که مىخواست از نماز باز گردد
امام على علیهالسلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم آنگاه که از نماز منصرف مىشدند، پیشانى مبارک را با کف دست راست مسح مىفرمود، سپس مىفرمودند: «اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنَّا الْهَمَّ وَ الْحَزَنَ وَ الْفِتَنَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَ مَا بَطَن؛(302) بار خدایا! ستایشها همه از آن توست، خدایى جز تو که داناى غیب و آشکار هستى، نیست، بار خدایا! غم و اندوه و فتنههاى آشکار و نهان را از ما دور ساز.» سپس مىفرمودند: «هر کس از امت من که این عمل را به جاى آورد، هر چه از خداوند عزوجل بخواهد، به او عنایت مىفرماید.»
دعاى پیامبر بعد از نماز ظهر
امام على علیهالسلام فرمودند: یکى از دعاهاى رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بعد از نماز ظهر این بود که: » کَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَقِیبَ صَلَاةِ الظُّهْرِ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْعَظِیمُ الْحَلِیمُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مُوجِبَاتِ رَحْمَتِکَ وَ عَزَائِمَ مَغْفِرَتِکَ وَ الْغَنِیمَةَ مِنْ کُلِّ خَیْرٍ وَ السَّلَامَةَ مِنْ کُلِّ إِثْمٍ اللَّهُمَّ لَا تَدَعْ لِی ذَنْباً إِلَّا غَفَرْتَهُ وَ لَا هَمّاً إِلَّا فَرَّجْتَهُ وَ لَا سُقْماً إِلَّا شَفَیْتَهُ وَ لَا عَیْباً إِلَّا سَتَرْتَهُ وَ لَا رِزْقاً إِلَّا بَسَطْتَهُ وَ لَا خَوْفاً إِلا آمَنْتَهُ وَ لَا سُوءاً إِلَّا صَرَفْتَهُ وَ لَا حَاجَةً هِیَ لَکَ رِضًى وَ لِی فِیهَا صَلَاحٌ إِلَّا قَضَیْتَهَا یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِین؛ (303) خدایى جز خداى عظیم و با گذشت نیست، خدایى جز پروردگار عرش عظیم نیست، همه حمدها و ستایشها مخصوص پروردگار جهانیان است. خدایا! من از تو وسیلههاى رحمتت و برات آمرزشت و بهرهمندى از هر خیر و سلامت از هر گناهى را مىطلبم. خدایا! گناهى را براى من باقى مگذار مگر اینکه آن را بخشیده باشى و نه غصهاى مگر آنکه آن را رفع نموده باشى و نه گرفتارى مگر آنکه آن را برطرف کرده باشى و نه بیمارى و مرضى مگر آنکه آن را شفا داده باشى و نه عیبى مگر آنکه آن را پوشانده باشى و نه روزى مگر آنکه آن را گسترده باشى و نه حاجتى که مورد رضاى تو و صلاح من باشد، مگر اینکه آن را روا کرده باشى، اى مهربانترین مهربانان، آمین رب العالمین.»
دعاى حفظ گوش و چشم
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگامى که نماز صبح را مىخواندند، مىفرمود: » َ اللَّهُمَّ مَتِّعْنِی بِسَمْعِی وَ بَصَرِی وَ اجْعَلْهُمَا الْوَارِثَیْنِ مِنِّی وَ أَرِنِی ثَأْرِی فِی عَدُوِّی؛ (304) بار خدایا! مرا از گوش و چشمم بهرهمند ساز و آن دو را وارث من قرار ده، و در مقابل چشمم، انتقام مرا از دشمنم بگیر.»
دعاى پیامبر در تعقیبات نماز صبح
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگامى که نماز صبح را به جاى مىآوردند، با صداى بلند به گونهاى که یاران رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هم مىشنیدند، سه بار مىفرمودند: «اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِی دِینِیَ الَّذِی جَعَلْتَهُ لِی عِصْمَة؛ خدایا! دینم را که وسیله نگهداریم قرار دادهاى، براى من حفظ فرما.»
و سه بار مىفرمود: «اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِی دُنْیَایَ الَّتِی جَعَلْتَ فِیهَا مَعَاشِی؛ خدایا! دنیایم را که در آن زندگى مىکنم، برایم اصلاح فرما».
سپس سه بار مىفرمودند: «اللَّهُمَّ أَصْلِحْ لِی آخِرَتِیَ الَّتِی جَعَلْتَ إِلَیْهَا مَرْجِعِی؛ خدایا! آخرتم را که بازگشت مرا در آن قرار دادهاى، نیکو گردان.»
بعد سه بار مىفرمودند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِرِضَاکَ مِنْ سَخَطِکَ، وَ أَعُوذُ بِعَفْوِکَ مِنْ نَقِمَتِک؛ خدایا! از خشم تو به رضایتت و از کیفر تو به بخششت پناه مىبرم». و در آخر مىگفتند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْکَ، لَا مَانِعَ لِمَا أَعْطَیْتَ، وَ لَا مُعْطِیَ لِمَا مَنَعْتَ، وَ لَا یَنْفَعُ ذَا الْجَدِّ مِنْکَ الْجَدُّ؛(305)
خدایا! به تو پناه مىبرم، آن چیزى را که تو ببخشى، چیزى نمىتواند مانع آن گردد و آنچه را که بازدارى، چیزى نمىتواند ببخشد و تلاش هیچ تلاشگرى بدون تو منفعتى نخواهد داشت.»
دعاى پیامبر در تعقیب نماز
محمد بن فرج گوید: امام رضا علیهالسلام به من نامه نوشت و در آن نامه فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگامى که نمازش به پایان مىرسید، مىفرمود:
» اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا قَدَّمْتُ وَ مَا أَخَّرْتُ وَ مَا أَسْرَرْتُ وَ مَا أَعْلَنْتُ وَ إِسْرَافِی عَلَى نَفْسِی وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّی اللَّهُمَّ أَنْتَ الْمُقَدِّمُ وَ أَنْتَ الْمُؤَخِّرُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ بِعِلْمِکَ الْغَیْبَ وَ بِقُدْرَتِکَ عَلَى الْخَلْقِ أَجْمَعِینَ مَا عَلِمْتَ الْحَیَاةَ خَیْراً لِی فَأَحْیِنِی وَ تَوَفَّنِی إِذَا عَلِمْتَ الْوَفَاةَ خَیْراً لِی اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ خَشْیَتَکَ فِی السِّرِّ وَ الْعَلَانِیَةِ وَ کَلِمَةَ الْحَقِّ فِی الْغَضَبِ وَ الرِّضَا وَ الْقَصْدَ فِی الْفَقْرِ وَ الْغِنَى وَ أَسْأَلُکَ نَعِیماً لَا یَنْفَدُ وَ قُرَّةَ عَیْنٍ لَا یَنْقَطِعُ وَ أَسْأَلُکَ الرِّضَا بِالْقَضَاءِ وَ بَرَکَةَ الْمَوْتِ بَعْدَ الْعَیْشِ وَ بَرْدَ الْعَیْشِ بَعْدَ الْمَوْتِ وَ لَذَّةَ الْمَنْظَرِ إِلَى وَجْهِکَ وَ شَوْقاً إِلَى رُؤْیَتِکَ وَ لِقَائِکَ مِنْ غَیْرِ ضَرَّاءَ مُضِرَّةٍ وَ لَا فِتْنَةٍ مَضَلَّةٍ اللَّهُمَّ زَیِّنَّا بِزِینَةِ الْإِیمَانِ وَ اجْعَلْنَا هُدَاةً مَهْدِیِّینَ اللَّهُمَّ اهْدِنَا فِیمَنْ هَدَیْتَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ عَزِیمَةَ الرَّشَادِ وَ الثَّبَاتَ فِی الْأَمْرِ وَ الرُّشْدِ وَ أَسْأَلُکَ شُکْرَ نِعْمَتِکَ وَ حُسْنَ عَافِیَتِکَ وَ أَدَاءَ حَقِّکَ وَ أَسْأَلُکَ یَا رَبِّ قَلْبا سَلِیماً وَ لِسَاناً صَادِقاً وَ أَسْتَغْفِرُکَ لِمَا تَعْلَمُ وَ أَسْأَلُکَ خَیْرَ مَا تَعْلَمُ وَ أَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا تَعْلَمُ فَإِنَّکَ تَعْلَمُ وَ لَا نَعْلَمُ وَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ؛ (306)
بار خدایا! گناهان گذشته و آینده، و گناهان پنهان و آشکار را بیامرز و همچنین زیادهروىهایى را که نمودهام و هر گناهى را که تو به آن داناترى، همه را ببخش، بار خدایا! پیشروى و پسروى امور و کارها در دست توست، خدایى جز تو نیست، تو را به علم غیبت و قدرتى که بر تمامى آفریدگان دارى، سوگند مىدهم که تا هنگامى که مىدانى زندگى براى من بهتر است، مرا زنده نگاه دارى و وقتى که دیدى مردن براى من بهتر است، مرا بمیرانى. خدایا! من از تو مىخواهم که خشیت و ترس از خودت را در پنهان و آشکار نصیب من فرمایى و در حالت خشم و خشنودى مرا به گفتن حق یارى کن و در حال فقر و ثروت مرا به میانه روى وادار نما. خدایا! من از تو نعمتى را خواهانم که پایانى نداشته باشد و روشنى چشمى که منقطع و گسسته نگردد و از تو مىخواهم که در برابر قضاى حتمیت به من رضا و خشنودى عطا فرمایى و در مرگ بعد از زندگانىام، برکت دهى و زندگى بعد از مرگم را گوارا نمایى و در نگاه کردن به سوى تو، لذت و شادى عطا فرمایى و مرا مشتاق دیدار و ملاقات خود فرمایى، بى آنکه در این گذر سختى به من برسد و یا امتحان گمراه کنندهاى براى من پیش آید. بار خدایا! عزم راسخ، ثبات قدم و استقامت در کارها را به من عطا فرما و از تو مىخواهم که شکرگزارى در برابر نعمتت و عاقبت به خیرى و ادا نمودن حق خودت را به من مرحمت فرما. پروردگارا! از تو قلبى سالم و زبانى صادق و راستگو مىخواهم و در برابر آنچه از من مىدانى، آمرزش بخواهم و از تو بهترین چیزى را که تو خود به آن دانایى، مىخواهم. خدایا! از سر آن چیزى که تو به آن دانا هستى، به تو پناه مىبرم؛ زیرا که تو مىدانى و ما نمىدانیم. آرى! تنها تو داناى به نهان ما هستى.»
دعاى پیامبر خدا صلی الله علیه و اله در تعقیب نماز
امام باقر علیهالسلام فرمودند: رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم هنگامى که تشهد و سلام نماز را مىگفتند، چهار زانو مىنشست، دست راستش را بر سر مىنهاد و مىفرمود: «بِسْمِ اللَّهِ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَ الشَّهَادَةِ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَذْهِبْ عَنِّی الْهَمَّ وَ الْحَزَن؛(307) به نام خدایى که جز او خدایى نیست، او که داناى پنهان و آشکار است، بخشنده و مهربان است، بار خدایا! بر محمد و اهل بیت او درود فرست و غم و حزن را از من دور گردان.»
نماز سواره
فیض بن مطر مىگوید: خدمت حضرت باقر علیه السلام رسیدم تا دربارهى خواندن نماز شب در کجاوه سؤال کنم، اما حضرت پیش از سؤال، فرمود: پیغمبر (ص) نماز (نافله) خود را بر شتر مىگذاشت، در حالى که شتر حرکت مىکرد. (308)
آخرین سخن پیامبر صلى الله علیه و آله
جابر بن عبدالله انصارى قدس سره مىگوید: «از امیرمؤمنان، حضرت امام على علیهالسلام پرسیدند: «آخرین سخنى که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود، چه بود؟»
پاسخ داد: «(در آخرین لحظات عمر رسول خدا صلى الله علیه و آله آن حضرت را به سینهام تکیه دادم، پیامبر صلى الله علیه و آله سر مبارکش را روى شانهام قرار داد، و فرمود:
(الصلاة! الصلاة)؛ (نماز! نماز!) (309)
با این که مىدانیم کسى همچون امام على علیه السلام هرگز ترک نماز شب نمىکرد، در عین حال اهمیت موضوع تا آن پایه است که پیامبر صلی الله علیه و اله در وصایایش به او فرمود: «تو را به امورى سفارش مىکنم همه را حفظ کن». سپس فرمود: «خداوندا! او را بر انجام این وظایف یارى فرما». تا آنجا که فرمود: «بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب، بر تو باد به نماز شب!». (310)
اولین نمازگزار همراه پیامبر
على علیهالسلام ده ساله بود که به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ایمان آورد، در آن هنگام پیامبر او را همراه خود به صحرا و اطراف مکه (جایى که کسى آنان را نبیند) مىبرد، آن گاه هر دو مشغول نماز مىشدند. (311)
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «فرشتگان هفت سال بر من و على علیهالسلام درود فرستادند؛ زیرا ما نماز مىگزاردیم و هیچ کس دیگرى با ما نماز نمىگزارد.»
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «نخستین کسى که با من نماز گزارد على علیهالسلام بود.» (312)
خداوندا من آن اول کس استم
که حق بشنیده و در کار بستم
زجان و دل شدم سوى انابت
نداهاى تو را کردم اجابت
کسى بر من به شهراه حقیقت
بجز پیغمبرت نگرفته سبقت
چو او بهر نماز افراخت قامت
ببستم قامت و کردم قیامت
على علیهالسلام نخستین کس از جنس مردان است که پس از پیامبر صلى الله علیه و آله آن هم در سن نه سالگى، شش سال قبل از بلوغ اقامهى نماز کردند.
حضرت علیهالسلام در ضمن خطبه 131 نهجالبلاغه فرمودند:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَوَّلُ مَنْ أَنَابَ وَ سَمِعَ وَ أَجَابَ لَمْ یَسْبِقْنِی إِلَّا رَسُولُ اللَّهِ ص بِالصَّلَاة؛ خداوندا! من نخستین کسى هستم که به سویت رو آوردم و دعوتت را شنیدم و اجابت کردم و این افتخار را دارم که جز رسول خدا صلى الله علیه و آله کسى در نمازگزاران بر من پیشى نگرفت.»
اهل سنت، پس از بردن نام على بن ابیطالب (علیهماالسلام) جملهى فعلیه و دعایى «کرم الله وجهه: خداوند، چهرهاش را گرامى کند» را بکار مىبرند؛ یعنى خداوند، ذات او را ارج و عزت بخشد. این دعا به صورت لقب خاصى براى حضرت مرتضى علیهالسلام درآمده است و براى دیگران بکار نرفته است و نمىرود. در وجه خصوصیت این دعا براى آن بزرگوار گفتهاند که جناب وى قبل از اسلام حتى لحظهاى پیش بتها سجده نکرده است و این امر به وجود و چهرهى او امتیاز بخشیده است. (313) براى چهرهاى که در جاهلیت، بتها را نپرستید و پس از ظهور اسلام نیز بعد از رخسار نورانى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، اولین جبینى بود که براى پرستش خدا بر زمین قرار گرفت، حق است که این مایه از فخر و شرافت ماندگار را به دست آرد. (314)
در حالات حضرت علیهالسلام نقل شده:
«کَانَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ ع إِذَا حَضَرَ وَقْتُ الصَّلَاةِ یَتَزَلْزَلُ وَ یَتَلَوَّنُ فَیُقَالُ لَهُ مَا لَکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَیَقُولُ جَاءَ وَقْتُ أَمَانَةِ اللَّهِ الَّتِی عَرَضَهَا عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَ أَشْفَقْنَ مِنْهَا وَ حَمَلَهَا الْإِنْسَانُ؛ (315)
على علیهالسلام در برابر نماز این گونه بود که وقت نماز فرامىرسید، لرزه بر اندام حضرتش مىافتاد و رنگ مبارکش تغییر مىنمود. وقتى سبب را سؤال مىکردند. مىفرمود: وقت امانتى رسیده است که خداوند آن را بر آسمان و زمین و کوه ها عرضه نمود و آنان از پذیرش آن ابا نمودند و ترسیدند و انسان آن را پذیرفت.»
و نقل شده: «کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِذَا أَخَذَ فِی الْوُضُوءِ یَتَغَیَّرُ وَجْهُهُ مِنْ خِیفَةِ اللَّهِ تَعَالَى؛ (316)
على علیهالسلام همیشه این گونه بود که وقتى شروع به وضو مىنمود، چهرهاش از خوف خدا تغییر مىنمود.
حضرت علیهالسلام رابطه خاصى با نماز، این بزرگترین فریضه الهى داشت و حضرتش در نماز چنان غرق توجه به خداوند مىشد که از هر چیز، غیر از خدا غافل مىشد.
او خود، بندگى براى خدا را موجبى براى عزت و فخر خویش مىداند و به پیشگاه على اعلى عرضه مىدارد:
«إِلَهِی کَفَى لِی عِزّاً أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْداً وَ کَفَى بِی فَخْراً أَنْ تَکُونَ لِی رَبّاً أَنْتَ کَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کَمَا تُحِبُّ؛ (317)
خداى من! این مایهى افتخار، مرا بس که تو پروردگار من باشى و این عزت، مرا بس که بندهاى براى تو باشم. تو چنانى که من مىخواهم پس مرا چنان قرار ده که خود مىخواهى.»
دو رکعت نماز با حضور قلب
نقل شده دو نفر، هر یک شتر بزرگى براى پیامبر گرامى هدیه آورده بودند. رسول اکرم صلى الله علیه و آله اعلام فرمودند: هر کس دو رکعت نماز بخواند و در آن نماز فکر دنیایى نکند، من یکى از این دو شتر را به او مىدهم. هیچ یک از اصحاب در این مسابقه شرکت نکردند. فقط مولاى متقیان امیرمؤمنان از جا برخاستند و رابطه معنوى خود را با معبود حقیقى برقرار کردند و با حضور قلب کامل دو رکعت نماز ادا نمودند. چون به محضر مبارک پیامبر صلى الله علیه و آله رسیدند و اظهار داشتند که من نماز را با حضور قلب ادا نمودم، پیامبر صلى الله علیه و آله تصدیق فرمودند و به جاى یک شتر هر دو شتر را به ایشان بخشیدند. (318)
پس رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم هر دو شتر را به او دادند، و خداوند این آیه را فرستاد: «إِنَّ فِی ذلِکَ لَذِکْرى لِمَنْ کانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِیدٌ؛ (319) در این مطلب تذکر است براى کسى که قلب هوشیارى داشته باشد یا گوش دل به کلام خدا دهد و به حقانیتش توجه کامل کند.»
به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دو شتر بزرگ هدیه دادند. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم یکى از دو شتر را به عنوان هدیه قرار داد براى کسى که دو رکعت نماز به جاى آورد و چیزى از امور دنیا را به خاطر نیاورد و به فکر چیزى از دنیا نیفتد. کسى به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم پاسخ مثبت نداد (یعنى کسى چنین نمازى را که در آن هیچ به فکر دنیا و مافیها نیفتد، نخواند) به جز حضرت على علیهالسلام که پاسخ مثبت داد. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم هر دو شتر را به على علیهالسلام مرحمت فرمود.
در جنگ صفین تیرى بر ران مقدسش وارد شد، هرچه کردند تا تیر را در موقع عادى خارج نمایند از شدت درد و ناراحتى آن حضرت نتوانستند.
خدمت امام حسن علیهالسلام جریان را عرض کردند، فرمودند: صبر کنید تا پدرم به نماز بایستد زیرا در آن حال چنان از خود بىخود مىشود که به هیچ چیز متوجه نمىگردد.
به دستور حضرت مجتبى علیهالسلام در حال نماز تیر را بیرون آوردند. بعد از نماز على علیهالسلام متوجه شد که خون از پاى مقدسش جاریست. پرسیدند چه شد؟ عرض کردند: تیر را در حال نماز از پاى شما بیرون کشیدیم. (320)
شیر خدا شاه ولایت على
صیقلى شرک خفى و جلى
روز احد چون صف هیجا گرفت
تیر مخالف به تنش جا گرفت
غنچهى پیکان به گل او نهفت
صد گل محنت ز گل او شکفت
روى عبادت سوى محراب کرد
پشت به درد سر اصحاب کرد
خنجر الماس چو بنواختند
چاک به تن چون گلش انداختند
غرقهى خون، غنچهى زنگارگون
آمد از آن گلشن احسان برون
گل گل خونش به مصلى چکید
گشت چو فارغ ز نماز، آن بدید
این همه گل چیست ته پاى من؟
ساخته گلزار، مصلاى من
صورت حالش چو نمودند باز
گفت که: سوگند به داناى راز
کز الم تیغ ندارم خبر
گر چه ز من نیست خبردارتر
طایر من سدره نشین شد چه باک
گر شودم تن چو قفس چاک چاک
جامى از آلایش تن پاک شو
در قدم پاک روان خاک شو
شاید از این خاک به گردى رسى
گرد شکافى و به مردى رسى (321)
و به گونه ای دیگر آورده اند: که در یکى از جنگها تیرى به پاى آن حضرت فرورفته بود و بیرون آوردن آن ممکن نمىشد. فاطمه (علیهاالسلام) فرمود: آن را در حال نماز از پایش بیرون آورید؛ زیرا در آن حال، آنچه را بر او مىگذرد، احساس نمىکند. بر اساس سفارش فاطمه علیهاالسلام هنگامى که امام مشغول نماز بود، تیر را از پایش بیرون کشیدند. (322)
ابودرداء مىگوید: شبى على علیهالسلام را دیدم که از مردم کناره گرفته و در مکان خلوتى مشغول مناجات با پروردگار خود است. در حالى که او در محراب عبادت ایستاده بود، اشکهایش بر گونهاش مىغلتید. وى مانند مارگزیده، به خودش مىپیچید و مانند مصیبت دیدهها گریه مىکرد و مىگفت: آه! آه! از توشهى اندک و سفر طولانى و انیس و همنشین کم! آه از آتشى که جگرها را بریان کند و پوست بدن را برکند! آه از آتشى که خرمن گستراند! ناگاه دیدم صدا خاموش شد. گفتم حتما خواب بر حضرت چیره گشته، رفتم که بیدارش کنم. چون ایشان را حرکت دادم، دیدم همچون چوب خشک شده است. گفتم: بلکه امام از دنیا رفته است و به خانهى آن حضرت رفتم و فاطمه علیهاالسلام را از این امر آگاه ساختم.
فرمودند: این حالتى است که از ترس خدا هر شب بر او عارض مىشود.
در شب «لیلةالهریر» (323) که از شبهاى مخوف جنگ صفین بود، آتش جنگ برافروخته شده بود و از هر سو مانند باران تیر مىبارید، دیدند که آن حضرت در نقطهاى رو به قبله ایستاده و مشغول نماز است.
پس از نماز، پرسیدند یا امیرالمؤمنین علیهالسلام این چه وقت نماز خواندن بود؟ فرمودند: این جنگ براى چیست؟ جز این است که مىخواهیم ظلم و فساد را ریشهکن کنیم تا نماز و احکام الهى چنان که باید اقامه گردد؟! (324)
دیلمى در توصیف نماز امام على علیهالسلام می نویسد: ایشان روزى در جنگ صفین سرگرم پیکار و جنگ بود و با این همه میان دو صف، مراقب خورشید بود. پس ابنعباس به ایشان عرض کرد: اى امیرمؤمنان، این چه کارى است؟ فرمود: به زوال خورشید مىنگرم تا نماز بگزاریم. پس ابنعباس عرض کرد: و آیا اکنون، هنگام نماز است؟ جنگ، ما را از نماز به خود مشغول داشته است. پس حضرت فرمود: براى چه با اینان مىجنگیم؟ ما فقط براى نماز با اینان مىجنگیم. (325)
ابنعباس گفت: در صفین
که على مرد جان فداى نماز
دیدم اندر فلک نگاه کند
از پى فرصت اداى نماز
عرض کردم که: یا على اکنون
وندرین صحنه نیست جاى نماز
گفت بهر نماز مىجنگیم
جنگ ما نیست جز براى نماز
این على، آن حسین فرزندش
که فدا شد پى بقاى نماز
آورده اند که خلیفه دوم مکرر به رسول گرامی اسلام عرضه می داشت که چرا جهاد (با آن که دل کندن از جان، مال، زن و فرزند را می طلبد) فروتر از نماز است و حضرت می فرمودند: «چون هر کس، در ضمن جهاد، جان بازد یک مرتبه دست از جان می شوید و به فردوس برین پر می گشاید اما برای قبولی نماز مجاهده همیشگی، آن هم توأم با اخلاص و حضور قلب لازم است.»
همین می بینیم امام علی نیز چونان پیامبر در گرماگرم پیکار و جهاد فی سبیل الله دست از قتال و مجاهده می کشد و به نمازی می ایستد آن چنان ژرف و بلند، در می یابیم که جهاد برای حفظ نماز و فرهنگ نورانی مبتنی بر آن است. (326)
حضرت در عهدنامهاى که براى محمد بن ابىبکر نوشت و او را روانه مصر نمود تا فرمانرواى آنجا باشد بیش از همه نماز مىگوید:
«صَلِّ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا الْمُوَقَّتِ وَ لَا تُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ وَ لَا تُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لِاشْتِغَالٍ وَ اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیْءٍ مِنْ عَمَلِکَ تَبَعٌ لِصَلَاتِک؛ (327)
«نماز را در اوقاتى که براى آنها تعیین شده به پاى دار و به علت این که بیکارى و فرصت و وقت دارى بیش از وقت آن را به جا میاور و به بهانه این که کار دارى آن را به تأخیر مینداز و این را بدان که تمام کارهایت پیرو نمازت مىباشد.»
و در آغاز خطبه 190 که موضوعات مهم اسلامى را به اصحابش سفارش مىکند و نسبت به انجام دادن آنها تأکید دارد، مىفرماید:
» تَعَاهَدُوا أَمْرَ الصَّلَاةِ وَ حَافِظُوا عَلَیْهَا وَ اسْتَکْثِرُوا مِنْهَا وَ تَقَرَّبُوا بِهَا فَإِنَّهَا کانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ کِتاباً مَوْقُوتاً أَ لَا تَسْمَعُونَ إِلَى جَوَابِ أَهْلِ النَّارِ حِینَ سُئِلُوا- ما سَلَکَکُمْ فِی سَقَرَ قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ وَ إِنَّهَا لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَقِ وَ تُطْلِقُهَا إِطْلَاقَ الرِّبَقِ وَ شَبَّهَهَا رَسُولُ اللَّهِ ص بِالْحَمَّةِ تَکُونُ عَلَى بَابِ الرَّجُلِ فَهُوَ یَغْتَسِلُ مِنْهَا فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ خَمْسَ مَرَّاتٍ فَمَا عَسَى أَنْ یَبْقَى عَلَیْهِ مِنَ الدَّرَنِ وَ قَدْ عَرَفَ حَقَّهَا رِجَالٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ لَا تَشْغَلُهُمْ عَنْهَا زِینَةُ مَتَاعٍ وَ لَا قُرَّةُ عَیْنٍ مِنْ وَلَدٍ وَ لَا مَالٍ یَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ- رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِیتاءِ الزَّکاةِ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص نَصِباً بِالصَّلَاةِ بَعْدَ التَّبْشِیرِ لَهُ بِالْجَنَّةِ لِقَوْلِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ أْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَیْها فَکَانَ یَأْمُرُ بِهَا أَهْلَهُ وَ [یُصْبِرُ] یَصْبِرُ عَلَیْهَا نَفْسَه؛ (328)
«نماز را چنان که باید برپا دارید و در حفظ و اداى آن کوشا باشید. هرچه بیشتر آن را به جا آورید و به وسیلهى آن به خداوند تقرب جویید، زیرا خداوند در قرآن مىفرماید: نماز فریضهاى است که در وقت معین بر اهل ایمان واجب شده است. آیا پاسخ دوزخیان را نشنیدهاید در وقتى که طبق گفتهى خداوند در قرآن، از آنها مىپرسند: «چه چیز شما را در دوزخ افکند؟» مىگویند: «ما از نمازگزاران نبودیم!» نماز، گناهان را مانند ریزش برگ درختان مىریزد و همچون رهایى چهارپایان از بند، انسان را رها مىسازد. رسول خدا صلى الله علیه و آله نماز را به چشمهى آب گرمى تشبیه فرمود که بر در خانهى مردى باشد و شبانه روز پنج نوبت با آن شستشو کند، که در این صورت چرکى در بدن وى باقى نخواهد ماند. مقام و اهمیت نماز را مردانى از مؤمنین مىدانند که زینت کالاى دنیا و فرزندان نور چشم خود و ثروت و دارایى آنها را به خود مشغول نمىدارد، چنان که خداوند در قرآن مجید فرموده است: «مردانى هستند که تجارت و داد و ستد دنیا آنها را از یاد خدا و اقامهى نماز و پرداخت زکات باز نمىدارد.» با این که خدا، بهشت را به پیغمبر صلى الله علیه و آله مژده داده بود معالوصف آن حضرت از بس نماز مىگزارد، خود را به رنج انداخته بود و در این کار نظر به این آیه شریفه داشت: «خانوادهات را فرمان ده نماز بگذارند و خویشتن نیز بر انجام آن شکیبا باش.»
از این رو پیغمبر صلى الله علیه و آله هم خانوادهى خود را به انجام این فریضهى بزرگ الهى وادار مىکرد و خود نیز با بردبارى به اداى آن مىپرداخت.» و حضرت در فرمان مشهور مالک اشتر سردار رشیدش که پس از شهادت محمد بن ابىبکر در مصر او را به فرمانروایى آن کشور منصوب داشتند نوشتند:
«إِذَا قُمْتَ فِی صَلَاتِکَ لِلنَّاسِ فَلَا تَکُونَنَّ مُنَفِّراً وَ لَا مُضَیِّعاً فَإِنَّ فِی النَّاسِ مَنْ بِهِ الْعِلَّةُ وَ لَهُ الْحَاجَةُ وَ قَدْ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص حِینَ وَجَّهَنِی إِلَى الْیَمَنِ کَیْفَ أُصَلِّی بِهِمْ فَقَالَ صَلِّ بِهِمْ کَصَلَاةِ أَضْعَفِهِمْ وَ کُنْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَحِیما؛ (329)
«هنگامى که برخاستى و خود را مهیا ساختى تا با مردم نماز گزارى، نماز را چندان طولانى مخوان که مردم را پراکنده سازى و سریع و تند هم مخوان که آن را تباه کنى، زیرا در میان مردمى که با تو نماز مىگزارند، کسانى هستند که علیل و بیمار و ناتوانند یا گرفتارى و کار دارند. من از رسول خدا صلى الله علیه و آله هنگامى که مرا براى تبلیغ دین اسلام به یمن مىفرستاد پرسیدم: چگونه با مردم نماز بگذارم؟ پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمودند: با آنها مانند ناتوان ترینشان نماز گزار و بر حال مؤمنین ترحم کن.»
و حضرتش در شب بیست و یکم ماه رمضان لحظهاى پیش از آن که جان به جانآفرین تسلیم کند ضمن وصیت تاریخى و مشهور خود به فرزندان گرامیش امام حسن و حسین علیهمالسلام از جمله مىفرماید:
«اللَّهَ اللَّهَ فِی الصَّلَاةِ فَإِنَّهَا عَمُودُ دِینِکُم؛ (330)
«خدا را خدا را که برپاداشتن نماز را از یاد نبرید، زیرا نماز ستون دین شماست.»
عاقبت هم حضرتش در بامداد شب قدر یعنى بهترین شبهاى سال، در حال نماز، ضربت خورد و در شب قدر هم با سفارش به اهمیت مقام نماز و دیگر ارکان اسلام، چشم از جهان فروبست و روح بلندش به ملکوت اعلى پرواز نمود.
در حدیث است که على علیهالسلام هرگاه وقت نماز مىشد، ناآرام و لرزان مىگشت و رنگش تغییر مىکرد. به ایشان گفته مىشد: شما را چه شده است، اى امیرمؤمنان؟ مىفرمود: وقت نماز در رسیده است، وقت امانتى که خداوند آن را بر آسمانها و زمین عرضه کرد و آنها از بر دوش کشیدنش خوددارى ورزیدند و از آن ترسیدند. (331)
هزار رکعت نماز
همانا على علیهالسلام در هر شبانهروز هزار رکعت نماز مىگزارد. (332)
اذان گفتن امام
حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام مرتب اذان مىگفت. در کوفه بالاى بام مسجد مىرفت و اذان مىگفت. حتى در شب ضربت خوردن (شب نوزدهم ماه مبارک رمضان) نیز اذان گفتن را ترک نفرمود.
امام على علیهالسلام پس از خواندن نماز شب، به بالاى بام مسجد کوفه مىرفت و انگشتان مبارک را بر گوش مىنهاد و با صداى بلند، به گونهاى اذان مىگفت که صداى اذان آن حضرت به گوش تمام مردم کوفه مىرسید. (333)
بازگرداندن خورشید به خاطر نماز
هنگامى که امام على علیهالسلام خواست با همراهان در شهر بابل (نزدیک کوفه) از شط فرات بگذرد، بسیارى از اصحاب، مشغول جمعآورى اثاثیه و چهارپایان بودند؛ حضرت آن وقت نماز عصر را با عدهى کمى خواند، هنوز همه همراهان از شط عبور نکرده بودند که خورشید غروب کرد و نماز عصر بسیارى از آنان فوت شد و فضیلت جماعت هم عموماً از دستشان رفت.
پس به حضرت در این باره گفتند که: چه کار کنیم؟
حضرت، وقتى حرفهاى آنان را شنید از خداوند خواست که خورشید را برگرداند تا آنها نماز عصرشان را بخوانند.
خداوند، دعاى حضرت را مستجاب کرد و خورشید را به افق نماز عصر بازگرداند؛ وقتى نماز عصر را خواندند در جا خورشید غروب کرد و صداى شدیدى از آن برخاست که جمعیت ترسیدند و تسبیح و تهلیل و استغفار گفتند و بر این نعمت، که میانشان ظاهر شد، خدا را شکر گفتند، و این خبر در همه شهرها منتشر شد و زبانزد مردم گشت. (334)
تکبیر آسمانیان به دنبال تکبیر على علیهالسلام
جبرئیل علیهالسلام در نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نشسته بود که على علیهالسلام از راه رسید. جبرئیل خندید و گفت: «اى محمد! این على بن ابىطالب است که از راه رسید.» پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «اى جبرئیل! مگر اهل آسمانها او را مىشناسند؟»
گفت: «اى محمد! سوگند به آنکه تو را به حق به پیامبرى برانگیخته، همانا اهل آسمانها بیشتر از اهل زمین به او معرفت دارند؛ او در هیچ جنگى تکبیر نگفت جز آنکه ما نیز با او تکبیر گفتیم و حملهاى نبرد جز آنکه با او حمله بردیم و شمشیرى نزد جز آنکه با او شمشیر زدیم.» (335)
خلوتگاه على علیهالسلام
امام صادق علیهالسلام فرمود: «حضرت على علیهالسلام اتاقى را در خانهاش براى خواندن نماز اختصاص داده بود، چون مقدارى از شب مىگذشت یکى از کودکانش را که بیدار بود همراه خود به آن اتاق مىبرد و مشغول نماز مىشد.» (336)
سفارش دعا بعد از نماز
«محفوظ بن عبیدالله» از پیرمردى از اهل حضرموت از محمد بن حنفیه – علیه الرحمه – روایت کند که:
امیرالمؤمنین على بن ابىطالب علیهالسلام به دور خانهى کعبه طواف مىکرد، به مردى برخورد کرد که به پردهى کعبه آویخته و مىگفت:
«اى آن که هیچ صوتى تو را از صوت دیگر باز ندارد! اى آن که حاجتمندانت تو را به اشتباه نیندازند (و حاجت آنان بر تو اشتباه نشود)! اى آن که اصرار نیازمندان در سؤال تو را ملول نسازد» خنکى عفو و شیرینى رحمت خود را به من بچشان.»
امیرالمؤمنین علیهالسلام به او فرمود: «این دعاى توست؟»
او پاسخ داد: «مگر شنیدى؟»
فرمود: «آرى.» و فرمود: «در پایان هر نمازى این دعا را بخوان، به خدا سوگند، هیچ مؤمنى این دعا را در پایان نمازش نخواند، جز این که خداوند گناهان او را بیامرزد، هر چند به شمار ستارگان آسمان و قطرات باران و به تعداد ریگ ریگزارها و ذرههاى خاک زمین باشد.»
امیرالمؤمنین علیهالسلام به او فرمود: «علم آن نزد من است و خداوند وسعت دهنده و کریم است.»
آن مرد که حضرت خضر علیهالسلام بود گفت: «به خدا سوگند، راست گفتى اى امیرمؤمنان علیهالسلام! و بر فراز مرتبهى هر صاحب دانشى داناى دیگرى هست.» (337)
دعاى آن حضرت در تعقیب هر نماز
«یَا مَنْ لَا یَشْغَلُهُ سَمْعٌ عَنْ سَمْعٍ یَا مَنْ لَا یُغَلِّطُهُ السَّائِلُونَ یَا مَنْ لَا یَتَبَرَّمُ بِإِلْحَاحِ الْمُلِحِّینَ أَذِقْنِی بَرْدَ عَفْوِکَ وَ حَلَاوَةَ مَغْفِرَتِکَ؛ (338) اى آنکه سرگرمش نکند از شنیدنى شنیدنى دیگر، اى که به اشتباهش نیندازند سائلان (بسیار) اى که به ستوهش نیاورد اصرار (زیاد) اصرار ورزان، بچشان به من لذت عفو و شیرینى رحمت و آمرزشت را.»
دعاى حضرت على علیهالسلام در تعقیب نماز صبح
«سبحان الله العظیم و بحمده و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم؛ پاک و منزه است خداى بزرگ و حمد و ستایش او را مىکنم و هیچ قوت و قدرت جز به خداى بزرگ بلند مرتبه نخواهد بود.»
دعاى حضرت على علیهالسلام در تعقیب نماز ظهر
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِجُودِکَ وَ کَرَمِکَ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَیْکَ بِمَلَائِکَتِکَ وَ أَنْبِیَائِکَ وَ بِکَ اللَّهُمَّ الْغِنَى عَنِّی وَ بِیَ الْفَاقَةُ إِلَیْکَ أَنْتَ الْغَنِیُّ وَ أَنَا الْفَقِیرُ إِلَیْکَ أَقَلْتَنِی عَثْرَتِی وَ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوبِی فَاقْضِ لِیَ الْیَوْمَ حَاجَتِی وَ لَا تُعَذِّبْنِی بِقَبِیحِ مَا تَعْلَمُ مِنِّی فَإِنَّ عَفْوَکَ وَ جُودَکَ یَسَعُنِی.
ثُمَّ یَخِرُّ سَاجِداً فَیَقُولُ وَ هُوَ سَاجِدٌ یَا أَهْلَ التَّقْوَى وَ یَا أَهْلَ الْمَغْفِرَةِ یَا بَرُّ یَا رَحِیمُ أَنْتَ أَبَرُّ بِی مِنْ أَبِی وَ أُمِّی وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ فَاقْلِبْنِی الْیَوْمَ بِقَضَاءِ حَاجَتِی مُسْتَجَاباً دُعَائِی مَرْحُوماً صَوْتِی وَ قَدْ کَفَفْتَ أَنْوَاعَ الْبَلَاءِ عَنِّی؛ (339)
«خدایا! من به تو تقرب جویم؛ به وسیلهى جود و بزرگواریت، به تو تقرب جویم؛ به وسیلهى محمد و بنده و رسول تو و به تو تقرب جویم؛ به وسیلهى فرشتگان مقرب درگاهت و پیامبران مرسل تو و به خودت اى خدا، تو را از من بىنیازى است؛ ولى مرا نیاز به تو است، تو از من بىنیازى؛ ولى من نیازمند توام، لغزشم را نادیده بگیر، و گناهانم را بر من بپوشان و همین امروز حاجتم را برآر، و مرا به کردار زشتى که از من اطلاع دارى عذاب و شکنجه مفرما، بلکه گذشت و جود تو، مرا فراگیرد.»
سپس به سجده افتاده و بگوید:
«اى شایستهى تقوى! و اى شایستهى آمرزش! اى نیکوکار! اى مهربان! تو نسبت به من، نیکوکارترى از پدر و مادرم و از همهى مردمان، مرا بازگردان (از درگاهت) با حاجت روا شده و دعاى مستجاب و در حالى که صدایم (و نالهام) مورد مهر و رحمت، قرار گرفته باشد و تو انواع بلا را از من دور کرده باشى.»
دعا هنگام رکوع
«اللَّهُمَّ لَکَ رَکَعْتُ وَ لَکَ خَشَعْتُ وَ لَکَ أَسْلَمْتُ وَ بِکَ آمَنْتُ وَ عَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ وَ أَنْتَ رَبِّی خَشَعَ لَکَ وَجْهِی وَ سَمْعِی وَ بَصَرِی وَ شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی وَ مُخِّی وَ عَصَبِی وَ عِظَامِی وَ مَا أَقَلَّتِ الْأَرْضُ مِنِّی لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ؛
بار پروردگارا! براى تو رکوع مىکنم و براى تو است خشوع من و براى تو است اسلام من و به تو ایمان دارم و بر تو توکل مىنمایم. تو پروردگار منى که خاشع است براى تو صورتم و گوشم و چشمم و مویم و پوستم، گوشت و خون و مغز و اعصابم و استخوانم، و آن چه از من است در روى زمین. همه از آن خداوند است که پروردگار عالمیان است.» (340)
دعا در سجده
«اصبغ بن نباته» مىگوید: امیرالمؤمنین حضرت على علیهالسلام در سجدهاش مىگفت:
«أُنَاجِیکَ یَا سَیِّدِی کَمَا یُنَاجِی الْعَبْدُ الذَّلِیلُ مَوْلَاه؛ (341) مولاى من! با تو مناجات مىکنم و راز و نیاز مىگویم آن گونه که بندهاى خوار و حقیر با مولایش راز و نیاز مىکند.»
دعا در هنگام سجده
«ارْحَمْ ذُلِّی بَیْنَ یَدَیْکَ، وَ تَضَرُّعِی إِلَیْکَ، وَ وَحْشَتِی مِنَ النَّاسِ، وَ آنِسْنِی بِکَ یَا کَرِیم؛ (342) خدایا! ترحم فرما به خواریم در پیش رویت و فروتنیم به درگاهت، و وحشتم از مردم و همدمیم با تو اى کریم.»
دعاى حضرت على علیهالسلام در نماز وتر
«رَبِّ أَسَأْتُ وَ ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ بِئْسَ مَا صَنَعْتُ وَ هَذِهِ یَدَایَ یَا رَبِّ جَزَاءً بِمَا کَسَبَتْ وَ هَذِهِ رَقَبَتِی خَاضِعَةٌ لِمَا أَتَیْتُ وَ هَا أَنَا ذَا بَیْنَ یَدَیْکَ فَخُذْ لِنَفْسِکَ مِنْ نَفْسِیَ الرِّضَا حَتَّى تَرْضَى لَکَ الْعُتْبَى لَا أَعُودُ.»
ثُمَّ تَقُولُ:
الْعَفْوَ الْعَفْوَ ثَلَاثَمِائَةِ مَرَّةٍ
وَ تَقُولُ:
رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ ارْحَمْنِی وَ تُبْ عَلَیَّ إِنَّکَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ ثُمَّ یَرْکَعُ فَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ یَقُولُ هَذَا مَقَامُ مَنْ حَسَنَاتُهُ نِعْمَةٌ مِنْکَ وَ سَیِّئَاتُهُ بِعَمَلِهِ وَ ذَنْبُهُ عَظِیمٌ وَ شُکْرُهُ قَلِیلٌ وَ لَیْسَ لِذَلِکَ إِلَّا دَفْعُکَ وَ رَحْمَتُک؛
پروردگارا! بد کردم و به خود ستم روا داشتم، و کار بدى انجام دادم، پس این دو دست من است! پروردگارا! به کیفر آنچه براى خویش به دست آوردم، و این گردن خاضع و فروتن من است به خاطر آنچه به درگاهت آمدهام، و این منم که در برابر تو ایستادهام، پس اى خدا! تو براى خود از من خوشنودى خودت را دریافت دار تا بدان حد که راضى شوى، براى تو است مؤاخذه (و حق آن را دارى) و من دیگر (به گناه) باز نمىگردم.»
سپس سیصد مرتبه بگو: «العفو؛ یعنى گذشتت را خواهم» آنگاه بگو (دعایى را که ترجمهاش این است) پروردگارا! بیامرز مرا و به من رحم کن، و توبهام را بپذیر که به راستى تویى توبهپذیر مهربان.»
نمازخانهى حضرت على علیهالسلام
قال الصادق علیهالسلام:
على علیهالسلام اتاقى داشت که در آن، غیر از فرش و شمشیر و قرآن چیز دیگرى نبود، وى در آن اتاق نماز مىخواند. (343)
ارزش نماز جمعه
وهب بن جعفر گوید: على علیهالسلام مىفرمود: اگر ده سال حضور در نماز عید قربان را ترک نمایم، بهتر است از این که یک بار بدون علت در نماز جمعه حاضر نشوم. (344)
حضور قلب
همانا امیرالمؤمنین علیهالسلام هنگام نماز، همچون بنائى ثابت و ستونى استوار بود که هیچگونه تحرکى نداشت. و بسا رکوع و سجودش طولانى مىشد و بدن مبارکش آن قدر بىحرکت بود که گاهى مرغى بر پشت مبارک آن حضرت مىنشست و احدى جز على بن ابیطالب علیهالسلام و على بن الحسین علیهالسلام طاقت نداشت که مانند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نماز بخواند. (345)
آخرین وصیت امام على علیهالسلام
اما در شب نوزدهم پیوسته مشغول رکوع و سجود بود و تضرع و زارى به سوى حق تعالى مىنمود، بسیار از خانه بیرون مىرفت و داخل مىشد. به اطراف آسمان نظر مىکرد و اضطراب مىنمود و تضرع مىکرد و مىگریست. پس سوره یس را تا آخر تلاوت نمود. اندکى خوابید، ترسان بیدار شد، جامه خود را بر روى مبارک کشید و برپا ایستاد و گفت: «خداوندا! مرا به دیدن خود برکت ده».
و کلمهى «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم» را بسیار مىگفت. (346)
در این شب بسیار صلوات مىفرستاد به محمد و آل محمد صلى الله علیه و آله و سلم و در این شب استغفار زیاد مىکرد.
مناجات در شب ضربت
على علیهالسلام در شب نوزدهم اندکى به خواب رفت و بیدار شد فرمود: «دخترم! چون نزدیک وقت اذان شد مرا خبر کن.» و مشغول تضرع و زارى و عبادت شد، چون نزدیک وقت نماز شد، امکلثوم مىگوید: آب نزد آن حضرت آوردم برخاست و تجدید وضو کرد و جامههاى خود را پوشیده و به جانب مسجد رفت. (347)
چه بهتر که در حال عبادت شهید شوم
على علیهالسلام در بستر افتاده و ساعت به ساعت حالش وخیمتر مىشود و سموم روى بدن مقدس على علیهالسلام بیشتر اثر مىگذارد. اصحاب ناراحتند، گریه مىکنند، ناله مىکنند؛ ولى مىبینند لبهاى على خندان و شکفته است، مىفرماید: «والله ما فجأنى من الموت وارد کرهته و لا طالع انکرته؛ و ما کنت الا کقارب ورد، و طالب وجد؛ (348) به خدا قسم، آن چه بر من وارد شده است، چیزى که براى من ناپسند باشد نیست. ابداً! شهادت در راه خدا همیشه آرزوى من بوده و براى من چه از این بهتر که در حال عبادت شهید شوم.» (349)
آخرین نماز
على مرتضى علیهالسلام در شب نوزدهم ماه مبارک رمضان هماره به آسمان مىنگریست و پیوسته به نماز و راز و نیاز مىگذرانید و از شهادت فردایش خبر مىداد…
على علیهالسلام آهنگ مسجد نمود. در حیاط منزل، مرغابیانى بودند. به شتاب پیش دویدند و در برابر على علیهالسلام پر و بال گشودند و از خود، سر و صدایى شگفت برآوردند، تنى چند خواستند که آنها را دور کنند، که فرمود: «چه کارشان دارید؟ بگذارید به حال خویش باشند و فریاد کنند. اینان، از پى، نوحه سرایانى نیز خواهند داشت»! «دعوهن فانهن صوائح تتبعها نوائح.»
سپس على بن ابىطالب علیهالسلام، به راهش ادامه داد، بر در سراى، که رسید، حلقه در، به کمربندش گیر کرد و آن را باز نمود. گویى که مرغابیان نوحهگر و حلقه در از عمق فاجعه آگاه بودند، و دل از على علیهالسلام برنمىکندند!
امیرالمؤمنین علیهالسلام کمربندش را محکم بست و چند بیتى شعر سرود و به
راه افتاد. آنگاه بر بام مسجد رفت، اذان گفت و فرود آمد و با شعار «الصلوة، الصلوة» خفتگان خوابیده در مسجد را بیدار کرد.
ابنملجم – که از رحمت خدا به دور باد – بر رو افتاده بود و خفته به نظر مىآمد. على علیهالسلام او را بیدار کرد و گفت: بدین گونه مخواب، که خواب شیطان است! برخیز! که مىتوانم بگویم چه چیزى پنهان کردهاى!!
امام علیهالسلام به نماز ایستاد، همین که آن بزرگوار سر از سجدهى اولین رکعت نماز برداشت، ابنملجم که کمین کرده بود، به سرعت شمشیر زهرآلودش را فرابرد و فرود آورد و بر فرق على علیهالسلام کوبید!
امام على علیهالسلام فریاد برآورد: «فزت و رب الکعبه؛ به خداى کعبه رستگار شدم».
خون سرخ شهادت، که آب حیات اسلام است، بر چهرهى على علیهالسلام دوید و همه جا را رنگین کرد. اما امام علیهالسلام با همان حال، نمازش را به پایان برد. آنگاه دو روز درد کشید و دم نزد و در بیست و یکمین روز از ماه عبادت، ماه روزه، آن اولین شهید محراب، به سوى معبود خویش عروج کرد و شهید راه نماز و عدالت شد!
شهادت در حال نماز
نزدیک اذان صبح امیرالمؤمنین علیهالسلام به مسجد جامع رسید. مانند همیشه که خود اذان مىگفت، بالاى مأذنه رفت و فریاد «الله اکبر» ایشان در فضا رنگ توحید گرفت.
اذان را که تمام کرد، با آن سپیدهدم خداحافظى نمود و فرمود: «اى صبح، اى سپیدهدم، اى فجر! از روزى که على علیهالسلام چشم به دنیا گشوده است، آیا روزى بوده که تو دمیده باشى و چشم على علیهالسلام خواب باشد».
عشق بود که در مسجد جامع کوفه بر تن نمازگزاران بال مىکشید. امام به سجده رفت. دست پلید عبدالرحمان بن ملجم مرادى (350) شمشیر زهرآلود بر فرق مبارک حضرت فرود آمد و امام سرود وصل را بر لبان خود جارى نمود «فزت و رب الکعبه؛ به خداى کعبه قسم رستگار شدم». امام در بستر افتاد. چشمها را گشود و فرمود: «به خدا قسم هنگامى که این ضربت بر فرق من وارد شد، مثل من، مثل عاشقى بود که به معشوق خودش رسیده باشد. مثل من مثل آن کسى است که در شب ظلمانى دنبال آبى مىگردد تا خیمه و خرگاه خود را بردارد و به آنجا برود. اگر در آن تاریکى آن چاه آب را پیدا کند، چقدر خوشحال مىشود. مثل من، مثل همان شخص است». (351)
على علیهالسلام اولین مردى که با پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم نماز گزارد و در حیات خود، بندگى براى خدا و پیشگامى در نماز را مایهى افتخار خود مىدانست، در محراب نماز به شهادت رسید و با بیان (فُزتُ وَ ربِّ الکَعبَة) (352) به چنین مرگى اظهار فخر و مسرت کرد و در ممات خود به دریافت عنوان اولین شهید محراب، مفتخر گردید.
در این هنگام بود که جبرئیل بین زمین و آسمان فریاد مىزد و مىگفت:
اى مردم! به خدا سوگند! پایههاى هدایت ویران گردید، ستارههاى آسمان خاموش شد و پرچمهاى تقوا از حرکت باز ایستاد.
پسر عم مصطفى را کشتند، وصى سید اوصیا را کشتند، پستترین اشقیا او را شهید کرد. (353)
این صدا را تمام مردم کوفه شنیدند، همه سراسیمه و گریهکنان به سوى مسجد دویدند و دور محراب را گرفتند. خدایا! چه مىبینند؟ امیرمؤمنان محاسنش از خون سرش رنگین شده!
صداى ناله مىآید ز محراب
على در خون خود افتاده بىتاب
سخن بس کن که حیدر در نماز است
امیر عشق در راز و نیاز است
در آغاز نماز آن مرد برتر
به گرمى بانگ زد «الله اکبر»
به مسجد پخش شد عطر نمازش
جهان لرزید از راز و نیازش
صلا زد «قل هو الله احد» را
ستایش کرد «الله صمد» را
به آهنگ رکوع خویش خم شد
نواى دلنشین زیر و بم شد
سپس شیر خدا، آن سرو آزاد
ز شوق حق، به خاک سجده افتاد
سحر بود و على بود و خدا بود
چنان در سجده، کز عالم جدا بود
چه گویم در نخستین سجده چون شد؟
«گل روى ولایت» غرق خون شد
نخستین سجده بود و واپسین بود
نماز عشق را پایان چنین بود
درید آن تیره دل فرق ولى را
برآورد از جگر بانگ على را
کلام دلنوازش را گسستند
به شمشیرى نمازش را شکستند
درخت عدل را از ریشه کندند
عدالت را به ظلم از پا فکندند
از آن زخمى که او را بر سر افتاد
قد مردانگى از پا در افتاد
شگفتا «عشق» را در خون فشاندند
«دو چشم کعبه» را در خون نشاندند
چنان آهى برآورد از دل تنگ
که از آهش پریشان شد دل سنگ
ولى «آه على» هم، خود نماز است
«نفسهاى على» راز و نیاز است (354)
حضرت فاطمه علیهاالسلام و نماز
«فاطمهى زهرا علیهاالسلام» یگانه بانوى جهان و دختر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و مادر ائمه اطهار علیهالسلام یکى از کسانى است که از همه مردم زمان خویش به نماز بیشتر اهمیت مىداد. در تمام سختىها و مشکلاتش از نماز کمک مىجست. خداوند به جهت اهمیت دادن «فاطمه علیهاالسلام» به نماز، بارها جبرئیل را با طبقى از غذاهاى بهشتى به سوى ایشان نازل مىکرد.
در قیامت نماز حضرت «فاطمه علیهاالسلام»، میزان سنجش، براى نماز زنان مسلمان است، در آن جا نماز زنان مسلمان را با نماز «زهراى اطهر علیهاالسلام» مقایسه کرده و وزن نموده، صحت و فساد آن را مشخص مىکنند. پس نماز زنان محبان «زهرا علیهاالسلام» و پیروان آن بانو، باید در مسیر نماز آن حضرت باشد.
در این جا مقدارى از نماز و عبادت حضرت «فاطمه علیهاالسلام» را متذکر مىشویم تا زنان مسلمان از او پیروى نمایند.
از امام حسن مجتبى علیهالسلام فرزند بزرگ حضرت «فاطمه علیهاالسلام» نقل شده است که فرمود:
«شب جمعهاى بود که خواب به چشم من نیامد، از اول شب مادرم را دیدم که در محراب عبادت ایستاد و مشغول نماز است، از سر شب مشغول نماز شد، گاهى در حال قیام و گاهى در حال رکوع و سجود بود تا سفیده صبح طلوع کرد و نماز صبح را هم به جا آورد». (355)
در این خصوص از امام موسى کاظم علیهالسلام نقل شده است که فرمود: «مادرم فاطمه علیهاالسلام آن قدر روى پاهاى مبارکشان ایستاده و نماز خوانده بودند که ساقهاى پاهایشان ورم کرده و مجروح شده بود». (356)
حسن بصرى راجع به نماز و عبادت «فاطمه زهرا علیهاالسلام» چنین مىگوید: در میان امت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله کسى عابدتر و نمازخوانتر از فاطمه نبود، آن قدر به نماز ایستاد تا قدمهاى مبارکشان ورم نمود. (357)
بعد از رحلت پدر بزرگوارش در حالى که کتک خورده، پهلویش شکسته شده، بازویش ورم کرده و صورتش نیلى شده بود باز نماز را نشسته به جاى مىآورد. (358)
با پیکر زار و خسته مىخواند نماز
از جور عدو نشسته مىخواند نماز
تا عرضه کند درستى راهش را
با دست و دل شکسته مىخواند نماز
روایتى از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله دربارهى اهل بیتش وارد شده است، تا آن جایى که فرمود: اما دخترم «فاطمه» که بزرگ و سرور اولین و آخرین زنان عالم است. او پاره تن، نور چشم، میوه قلب و روح من که در دو پهلویم قرار گرفته و او حوراء الانسیه است.
سپس فرمود: هنگامى که دخترم در محراب عبادت در مقابل پروردگارش قرار مىگیرد، نور او بر ملایکه آسمان تابید، همان گونه که نور ستارگان بر اهل زمین مىتابد و موقعى که مشغول نماز مىشود، خداوند عالم به فرشتگان مىفرماید: «اى فرشتگان! نظر کنید به سوى بزرگ کنیزان من، مشاهده کنید که چگونه از ترس اعضاء و جوارحش از هم گسیخته شده و با تمام توجه و حضور قلب به عبادت مشغول است».
بعد خطاب به فرشتگان کرد و فرمود: من شما را شاهد مىگیرم که شیعیان او را در قیامت از آتش جهنم در امان قرار مىدهم و بدنشان را بر آن حرام مىگردانم. (359)
نماز حضرت فاطمه علیهاالسلام و غذاى بهشتى
حضرت «فاطمه علیهاالسلام» هر وقت مشکلى برایش پیش مىآمد متوسل به نماز مىشد و مشکل خود را با خواندن نماز حل مىکرد.
در این باره آمده است که: چند روزى غذا داخل خانهى «فاطمه علیهاالسلام» کمیاب شد و حسن و حسین و زهرا و على علیهمالسلام همه گرسنه بودند. روزى حضرت على علیهالسلام وارد خانه شد دید حضرت «رسول صلى الله علیه و آله» میهمان دخترش «حضرت فاطمه علیهاالسلام» است در حالى که «فاطمه زهرا علیهاالسلام» مشغول نماز است و طبقى سرپوشیده کنار اطاق قرار دارد. وقتى که «حضرت فاطمه علیهاالسلام» از نماز فارغ شد سرپوش را از روى طبق برداشت دید کاسهاى بزرگ پر از نان و گوشت است.
حضرت على علیهالسلام رو به «فاطمه» کرد و فرمود: اى فاطمه! این غذا از کجا برایت آورده شده است؟
عرض کرد: یا على! این طبق از جانب خداوند نازل گردیده و خدا به هر کس که بخواهد بدون حساب روزى مىدهد.
حضرت رسول فرمود: آیا مىخواهید نظیر این داستان را براى شما نقل کنم؟
گفتند: بلى، یا رسولالله!
فرمود: یا على! مثل شما، مثل حضرت «زکریا» است که هر وقت بر حضرت «مریم» وارد مىشد مىدید او در محراب عبادت است و در پیشگاه او طبقى از غذا مهیاست.
مىفرمود: «اى مریم! این غذا را چه کسى براى تو آورده و از کجا آمده است؟»
«مریم» در جواب مىگفت: این طبق از جانب خداوند بر من نازل شده است و او هر کس را بخواهد بدون حساب روزى مىدهد. (360)
آن گاه حضرت «فاطمه» طبق بهشتى را حاضر ساخت و همگى بر سر طبق نشتند و از غذا میل کردند و آن طبق غذا تا یک ماه به جاى خود باقى بود.
آن ظرف غذا همان ظرفى است که الان حضرت مهدى علیهالسلام از آن غذا مىخورد. (361)
شاعر دربارهى نماز حضرت «زهرا علیهاالسلام» چه زیبا سروده است.
اى بهشت از نور رویت دلپذیر
خوبىات در هر دو عالم بىنظیر
گوهر پاکت، به مریم همطراز
هم چو مریم، اهل راز، اهل نماز
چون نمازت مىشود یک پل ز نور
مىکند از آن دعاهایت عبور
کن دعا تا خلق انسانخو شوند
تا ملایک جمله آمین گو شوند
کن دعا اى عرش اعلى پایهات
بیش از اهل خویش بر همسایهات
از دعایت ابر غفران – اشک ریز
از دعایت بحر رحمت موج خیز
اى امانت! اى جگر بند رسول
فاطمه – صدیقه زهراى بتول
گر نمىگفت از تو همسر – یا پدر
کس نبود از کسب حالت – با خبر
آه… اى بانوى طوبى سایه- آه…
آه… اى طوبى رضوان جایگاه
چون پیامبر را به دو، در وا کنى
شرم از میهمان نابینا کنى
تاول دستان کارى – پند تو
خط بند مشک – گردنبند تو
دل – خوش از مهر نهانى کردنت
با یتیمان مهربانى کردنت
لقمه از خویش از کسانت باز گیر
زانکه در راهند، مسکین و اسیر
گشت تسبیح تو اى نیکو سرشت
خلق را یک در ز درهاى بهشت
از غمت اى پیش حق – با آبرو
ابر بغضى تلخ دارم در گلو
بغضم آیا از حدیث کربلاست؟
یا زیاد درد پهلوى شماست
در دلم این بغض غوغا مىکند
آخر این شعر سر وا مىکند (362)
زهرهى زهرا
ابان بن تغلب مىگوید: به امام صادق علیهالسلام عرض کردم: یابن رسول الله! چرا حضرت فاطمهى زهرا، «زهراء» نامیده شدند. حضرت فرمود: به خاطر این که، روزى سه بار براى امیرالمؤمنین علیهالسلام نورافشانى مىکرد: وقت نماز صبح، در حالى که مردم در خواب بودند، جمالش نورافشانى کرده و سفیدى نورش به خانههاى مردم در مدینه مىتابید و دیوارها سپید مىگشت و آنها تعجب کرده و خدمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله مىرسیدند و از آنچه دیده بودند مىپرسیدند، حضرتش ایشان را روانهى منزل فاطمه علیهاالسلام مىکرد و آنها به منزل حضرتش آمده و مىدیدند که حضرت در محراب عبادتش نشسته و نماز مىگزارد و نور جمالش از محراب ساطع است و (آن گاه) مىدانستند که آن نورى که دیده بودند، از نور فاطمهى زهرا علیهاالسلام بوده است. و نیز هنگام نیمهى روز، که براى نماز آماده مىشد، جمال آن حضرت نور زردى پرتوافشانى مىکرد و در خانههاى مردم مىتابید و لباسها و رنگشان زرد مىشد، آنها خدمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رسیده و از آنچه دیده بودند، سؤال مىکردند و حضرتش آنها را به منزل فاطمه علیهاالسلام روانه مىکرد، مىدیدند که حضرت در محراب عبادتش ایستاده و جمال آن حضرت – صلوات و رحمت خداوند بر او و پدر بزرگوار و شوهر و پسرانش باد – به نور زرد مىدرخشد (و آن گاه) مىدانستند که آن چه دیده بودند، از نور و جمالش بوده است. و نیز در هنگام آخر روز، که آفتاب غروب مىکرد، صورت فاطمه علیهاالسلام سرخ شده و جمالش از شادى و به جهت شکر خداى تعالى به سرخى مىدرخشید و نور جمالش به خانههاى مردم مىتابید و دیوارها سرخ مىشد، آنان تعجب کرده و خدمت پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله رسیده و از آن سوال مىکردند، حضرتش باز آنان را روانهى منزل فاطمه علیهاالسلام مىکرد، مىدیدند آن بانوى بزرگوار نشسته و مشغول تسبیح و تمجید و ثناى الهى است و نور جمالش به سرخى مىدرخشید و (آن گاه) مىدانستند که آنچه دیده بودند، از نور جمال فاطمه علیهاالسلام بوده است. (363)
خوف فاطمهى زهرا علیهاالسلام از خداوند
یکى از خصوصیات ویژه در نماز و عبادت حضرت فاطمه علیهاالسلام خوف و خشیت وى بوده است.
ابومحمد دیلمى در ارشادالقلوب روایتى را در این باره نقل نموده و گوید: کانت فاطمة تَنْهَج فى صَلواتها مِن خَوفِ الله؛ (364)
و روایت شده که حضرت فاطمه علیهاالسلام به هنگام نماز نفسش به شماره مىافتاد.
سبب این حالت که در نماز و دعا براى فاطمه علیهاالسلام پیش مىآمد «خوف و خشیت» وى از حضرت بارى تعالى بوده است.
ممکن است پرسیده شود که: «خوف از چه چیزى؟» مگر حضرت فاطمه علیهاالسلام، معصوم نبوده و آیهى تطهیر در شأن او نازل نشده است؟ پس کسى که خداوند او را از معاصى و پلیدىها تطهیر نموده گناهى از او صادر نمىشود، چرا باید خائف و ترسان باشد؟
در پاسخ گوییم: خوف اسباب متعدد دارد، گاهى به سبب گناه و سوء عمل است و این که فردى مىداند در محضر کسى ایستاده که او را به دلیل گناهش مجازات خواهد کرد و گاهى منشأ خوف، اطلاع و یقین نسبت به نقص خود و کمال معبود است، و ناقص وقتى خود را در محضر کامل بیند، البته نفسش به شماره مىافتد، رنگش متغیر مىشود و حتى غش به او دست مىدهد.
علت خوف و خشیت حضرت فاطمه علیهاالسلام معرفت تمام نسبت به خداوند متعال مىباشد.
حال اگر کسى بگوید: جایگاه خوف و خشیت در قلب است؟ گوییم: امام مؤمنان على بن ابىطالب علیهالسلام در این باره گوید: «بندهى خداوند طعم ایمان را وقتى مىچشد که داراى خوف و رجا باشد و اگر خوف و رجاى او صحیح و کامل باشد، اثر آن، در جسد و عمل مؤمن دیده مىشود.» (365)
خشیت حضرت زهرا سلام الله علیها
خشیت آن حالتى است که عارض مىشود بر اولیاء خدا هنگامى که نفس ایشان متوجه عظمت و جلالت و هیبت ذات احدیت مىشود، در آن وقت این حالت او را دست مىدهد که مبادا حاجبى بین محبوبش پیدا بشود و این حالت حاصل نمىشود مگر از براى کسى که مطلع بر عظمت کبریایى بوده باشد و لذت قرب را چشیده باشد، از این جهت خداى تعالى مىفرماید: «إِنَّما یَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماء» پس خشیت خوف خاصى است که گاهى اطلاق خوف بر او مىشود.
پس باید دانست که خوف فاطمه زهرا علیهاالسلام و سائر ائمه هدى علیهمالسلام از این سنخ است نه آن که به واسطه این است که کوچکترین معصیتى از آنها سر زده باشد، ترک اولى هم از آنها سر نمىزد.
لقب تقیه
شریفترین لقب حضرت زهرا علیهاالسلام تقیه مىباشد، به معناى کسى که از خدا بترسد و خدا را حاضر داند و از گناهان دورى و پرهیز کند. فاطمه زهرا علیهاالسلام عین و خود کلمه تقوى است و هیچ یک از زنان عالم همانند آن حضرت خوف و خشیت از خداوند را نداشت، عارفین گفتهاند: «همهى خیر دنیا و آخرت در یک کلمه جمع شده و آن کلمه تقوى مىباشد.» (366)
بانوى نمونه جهان اسلام حضرت فاطمه اطهر سلام الله علیها «هنگام نماز از هیبت و جلال الهى قلبش به طپش و ضربان شدید مىافتاد و سخت مضطرب و پریشان مىگشت.» (367)
شخصیت ملکوتى حضرت زهرا
امام جعفر صادق علیهالسلام از قول رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم شخصیت ملکوتى حضرت صدیقه کبرى علیهاالسلام را چنین وصف مىکند:
«خداوند نور فاطمه سلام الله علیها را قبل از خلقت آسمان و زمین آفرید.»
عدهاى سؤال کردند: «پس فاطمه علیهاالسلام از سنخ انسان نیست؟»
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «حوریهاى است در لباس انسان».
پرسیدند: «چگونه چنین چیزی ممکن است؟»
رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «خداوند قبل از آنکه آدم را خلق کند، فاطمه را آفرید. در آن هنگام ارواح خلق شده بودند. چون خداوند آدم را خلق کرد، ارواح را بر او عرضه داشت».
پرسیدند: «در آن زمان فاطمه کجا بود؟»
آن حضرت فرمود: «در جایگاه مخصوص خود در ساق عرش».
پرسیدند: «غذایش چه بود؟»
پیامبر جواب داد: «ذکر خدا (تقدیس، تهلیل، تحمید و تسبیح) و الله اکبر. چون خداوند، آدم را خلق کرد و دوست داشت که نسل من از فاطمه باشد، او را به سیب بهشتى تبدیل کرد. جبرئیل آن سیب را براى من آورد و گفت: سلام و رحمت خدا بر تو اى محمد. این سیب میوهاى از میوههاى بهشت است که خداوند براى تو هدیه فرستاده است. پس آن را گرفتم به سینه چسباندم. جبرئیل گفت آن را بخور.
سیب را دو نیم کردم. نور درخشان و گستردهاى از آن پرتوافشانى کرد. از آن به هوس افتادم. جبرئیل گفت: اى محمد صلى الله علیه و آله و سلم چرا سیب را نمىخورى، تمام آن را بخور که این نور منصوره در آسمان و نور فاطمه در زمین است». (368)
پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:
اما دخترم، فاطمه، همانا سرور زنان جهان از آغاز تا پایان است. او پارهاى از تنم، نور چشمم، میوهى دلم، روح و جانم و حوریهاى به صورت انسان است. هرگاه در محرابش در پیشگاه پروردگار بزرگ و شکوهمندش مىایستد، نورش براى فرشتگان آسمان جلوه مىنماید، همانگونه که نور ستارگان براى ساکنان زمین جلوه مىکند و خداوند عزوجل به فرشتگانش مىگوید: «اى فرشتگان من، به کنیز من فاطمه، سرور کنیزانم، بنگرید که در پیشگاه من ایستاده و از ترس من گوشت تنش مىلرزد و با دلش به عبادت من روى آورده است. شما را گواه مىگیرم که پیروانش را از آتش، ایمن ساختم.» (369)
دائم در رکوع و سجود
امام حسن مجتبى علیه السلام فرمود:
در شب جمعهاى مادرم فاطمه علیهاالسلام را دیدم که در محراب عبادت ایستاده است و تا سپیدهى صبح، دائم در رکوع و سجود بود، و مىشنیدم که براى مؤمنین و مؤمنات دعا مىنمود و نام آنها را مىبرد و براى آنها بسیار دعا مىکرد، ولى براى خود هیچ دعایى نمىنمود. گفتم: اى مادر! چرا همان طور که براى دیگران دعا مىکنى، براى خود دعا نمىکنى؟
حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: فرزندم! اول، همسایه؛ سپس خانه. (370)
راز مقام عبادى زهرا علیهاالسلام
آرى! فاطمه علیهاالسلام به تمامى عاشق و شیداى خداى خویش است و او را با همهى ذرات وجودش مىپرستد و لذا أعبد الناس مىگردد.
سؤالى که وجود دارد این است که چرا فاطمه علیهاالسلام به این مقام مىرسد؟
در تحقیق شخصیت هر انسانى، امور ذیل تأثیرى انکارناپذیر دارند:
1- امور تکوینى
2- شخصیت و افکار پدر و مادر در زمان نطفهى فرزند و روحیهى آنها.
3- روح و رفتار مادر در دوران باردارى.
4- تربیت
5- انتخاب شخصى
از جهت تکوینى، در عالم ذر، نور فاطمه علیهاالسلام از نور پدر و از شجرهى طوبى و نطفهى او از میوههاى درختان بهشتى که خداوند متعال آنها را توسط جبرئیل براى پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم تحفه فرستاده است.
از جهت امور غیر تکوینى، نیز ضرورت ندارد که سخنى به درازا گفته شود، فقط همین مقدار کافى است که بگویم:
فاطمه علیهاالسلام دختر خدیجه و محمد صلى الله علیه و آله و سلم است، خدیجه که یکى از «چهار زن برتر در جهان» است و خداوند به او مباهات مىنماید، و محمد صلى الله علیه و آله و سلم که برترین پیامبر الهى و خاتم ایشان است، و فاطمه علیهاالسلام در دامان چنین پدر و مادرى پاى بر عرصه گیتى مىگذارد و پرورش مىیابد. او از همان روز اول که چشمش گشوده مىشود و گوشش شنوا مىگردد و عرفان پدر و مادرش را مىبیند و در هر روز و شب عبادت خالصانه و تضرع آنها را به درگاه ربوبى مشاهده مىکند و پدر را مىبیند که در میان شب برمىخیزد و ساعتهاى متمادى با خداى جهانیان به راز و نیاز مىپردازد، و…
و هنگامى که قوهى درک این کودک به کمال مىرسد، ادراک مىکند که آنچه از پدر و مادر خود مىبیند و مىشنود و آنچه پیامبر به آن عمل مىکند و توصیه مىنماید حق حقیقى است که از عمق جان برمىخیزد و در عمق دلها نفوذ مىکند، پس جز آن را بر خود نمىپسندد و پاى در جاى پاى پدر مىنهد، و از این روست که فاطمه، فاطمه مىشود و لیاقت آن را پیدا مىکند که سیدة نساء العامین من الأولین و الآخرین خوانده شود.
پس بنا بر عوامل تکوینى و تربیتى و خواست آگاهانهى فاطمه است که او را شخصیتى متکامل و برخوردار از همهى صفات عالى، از آن جمله: زهد، ورع، عرفان و عبادت به بار مىآورد و الگوى کسانى مىسازد که مىخواهند مقام واقعى انسانیت را بشناسند و چنان باشند. (371)
او در خانهاى به دنیا آمد که در آن شیوه پرستش پروردگار دائما در صحنه نمایش بود. از خردسالى بانگ و نواى آسمانى تکبیر را مىشنید، زمزمههاى مناجات مادر و پدر را استماع مىکرد.
آنگاه که مادر را از دست داد، پدرى بسان مادر او را دربر گرفت و به رشد و تربیت او همت گماشت، همان پدرى که ثلث آخر شب در حال احیا و عبادت بود و فاطمه علیهاالسلام خردسال گاهى تماشاگر پدر در عبادت و زمانى همپاى پدر در عبادت مىشد و طبیعى است در این بیدارى و همگامى با خلوت شب و روح سحر انس و آشنایى یافت.
عابدترین افراد
امام حسن مجتبى علیهالسلام فرمود: در دنیا کسى عابدتر از حضرت فاطمه علیهاالسلام نبود. آنقدر به عبادت مىایستاد تا پاهایش ورم مىکرد. (372)
شریک عبادت پروردگار
حضرت زهرا علیهاالسلام آنقدر به عبادت پروردگارش علاقهمند و وابسته است که در شب اول زندگانى مشترکش با على علیهالسلام او را به عبادت و نمازگزارى فرا مىخواند و سه روز بعد که پیامبر از على علیهالسلام مىپرسد که فاطمه چگونه همسرى است، پاسخ مىدهد: «نعم العون على طاعة الله؛ (373)
او بسیار مددکار و یارى کننده به عبادت و طاعت خداوند است.»
استعمال عطر هنگام نماز
از مستحبات نماز آن است که انسان بوى خوش به بدن و لباسش بزند، و با لباس پاکیزه نماز بخواند و با احترام و وقار براى عبادت خدا مشغول شود.
لحظات آخر عمر حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام بود چند لحظهاى به اذان مغرب باقى مانده بود، نزدیک بود که وقت نماز فرا برسد. فاطمه علیهاالسلام به اسماء بنت عمیس فرمود: «عطر مرا بیاور تا خود را خوشبو سازم، و آن لباس را که با آن نماز مىخوانم بیاور»، سپس وضو گرفت، و در این هنگام که مىخواست نماز بخواند، حالش منقلب شد، سرش را به زمین نهاد، به اسماء گفت: «کنار سرم بنشین، هنگامى که وقت نماز فرارسید، مرا بلند کن تا نمازم را بخوانم، اگر برخاستم که چیزى نیست و اگر برنخاستم شخصى را نزد على بفرست، تا خبر فوت مرا به او بدهد.» اسماء مىگوید: وقت نماز فرارسید، گفتم: «الصلاة یا بنت رسول الله؛ «اى دختر رسول خدا! وقت نماز است.»
جوابى نشنیدم، ناگاه متوجه شدم که حضرت زهرا علیهاالسلام از دنیا رفته است…
به راستى باید از زهراى اطهر علیهاالسلام درس پاکیزگى و مقید بودن به آداب اسلام را آموخت، در آن حال لباس نماز را پوشید و بوى خوش استعمال کرد، تا نماز بخواند و قبل از وقت خود را آماده نماز کند.
نزول مصحف در محراب عبادت
ابوبصیر گوید: از حضرت امام محمد باقر علیهالسلام دربارهى مصحف فاطمه پرسیدم، فرمود: مطالبى است که پس از درگذشت پدرش، حضرت رسول، بر ایشان نازل شد. گفتم: آیا از قرآن چیزى در آن هست؟
فرمود: چیزى از قرآن در آن نیست.
عرض کردم: آن را برایم توصیف فرمایید!
فرمود: آن داراى دو جلد از جنس زبرجد قرمز است و به اندازهى طول و عرض یک برگ مىباشد.
عرض کردم: ورقه و برگ آن از چیست؟
فرمود: از دُر سفید که با گفتن کلمهى «کُن» به وجود آمده است.
عرض کردم: چه چیزى در آن نوشته شده است؟
فرمود: اخبار آنچه که تا به حال بوده است و آنچه که تا روز قیامت خواهد بود و اخبار هر یک از آسمانها و تعداد فرشتگان هر یک از آنها، نامهاى فرستادگان خدا از انبیاى مرسل و غیر مرسل و اقوامى که اینان بر آنها مبعوث شدهاند، اسامى مخالفان و تکذیب کنندگانش و گروندگان به آنها، اسامى تمام مؤمنان و کافران از آغاز تا پایان آفرینش، نامهاى شهرها و ویژگىهاى هر شهرى، چه در شرق و چه در غرب جهان، تعداد مؤمنان هر شهر و آمار کافران آن، ویژگىهاى تمام کسانى که تکذیب کردهاند، مشخصات اقوام پیشین و داستانهاى مربوط به آنان، طاغوتیانى که به قدرت رسیدهاند و دوران فرمانروایى و تعداد آنان، مشخصات ائمه و اسامى آنان، و مدت زمانى که هر یک از آنان امامت و پیشوایى و زمامدارى داشتهاند، ویژگىهاى بزرگان آنها و خلاصه هر گونه دگرگونى و نقل و انتقالى که در ادوار گوناگون انجام گیرد، همگى اینها در مصحف حضرت فاطمه وجود دارد.
عرض کردم: فداى شما بشوم، چند دوره وجود دارد؟
فرمود: پنجاه هزار سال که مىشود هفت دوره. در آن مصحف اسامى همه آفریدگان و مدت عمر آنها، صفت بهشتیان، تعداد کسانى که وارد بهشت خواهند شد، تعداد جهنمیان و نامهاى هر یک از آن دو گروه، و نیز در همان مصحف علم قرآن به همان گونه که نازل شده است و همچنین علم تورات و انجیل و زبور به همان ترتیب نزول، و تعداد درختان و سنگریزههاى هر شهر و دیار وجود دارد. حضرت باقر علیهالسلام فرمود: هنگامى که خداوند خواست این مصحف را بر آن حضرت نازل فرماید، دستور داد که جبرئیل و میکائیل و اسرافیل آن را برداشته نزد آن حضرت بیاورند. این نزول در ثلث دوم شب جمعه در هنگامى که حضرت در محراب خود به نماز ایستاده بود، واقع شد. فرشتگان سر پا ایستاده تا اینکه حضرت نشست. پس از آنکه از نماز فارغ شد، سلام کرده گفتند: خداوند به تو سلام مىرساند و مصحف را در دامان آن حضرت گذاشتند. حضرت فرمود: سلام مخصوص خداوند و از سوى او و به سوى اوست و بر شما اى فرستادگان خدایى سلام و سلامتى باد! آنگاه به آسمان رفتند. پس از نماز صبح تا سر ظهر به طور پیوسته به خواندن و مطالعهى آن مشغول شد تا اینکه به آخرش رسید آن حضرت بر تمامى خلق خدا از جن و انس، پرندگان و وحوش، ملائکه و پیامبران واجب الاطاعة مىباشد.
راوى مىگوید عرض کردم: فدایتان شوم، پس از آن حضرت این مصحف به چه کسى منتقل شد؟
فرمود: آن را به امیرالمؤمنین علیهالسلام داد و پس از درگذشت حضرت على، به امام حسن و بعد به امام حسین و بعد نزد اهلش باقى مىماند تا اینکه به صاحب این امر واگذار کند.
عرض کردم: این علم بسیار زیاد است!
فرمود: اى ابومحمد! آنچه را که من به تو گفتم، در دو برگ اول آن بود و مطالب پس از ورقهى دوم را براى تو نگفتم و حتى یک حرف از آن را هم بازگو نکردم. (374)
وضوى صحیح
روزى امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام در دوران کودکى خویش، پیرمردى را دیدند که وضو مىسازند. آن پیرمرد، اشتباه وضو مىگرفت و آن دو کودک هوشمند دریافتند که باید به شکلى او را از اشتباه بیرون آورند. لحظهاى فکر کردند و نقشهاى کشیدند. آن گاه به نزد او رفته و در مقابل وى دربارهى وضو گرفتن با هم صحبت نمودند.
حسن علیهالسلام مىگفت: «وضوى من درست است.» و حسین علیهالسلام پاسخ داد: «برادر! وضوى من نیز صحیح مىباشد».
سپس از پیرمرد – که به آنها مىنگریست – خواستند دربارهى وضوى آنها داورى کند. پیرمرد، پس از مشاهدهى کار آنها دریافت که هر دو کودک کاملاً صحیح وضو مىگیرند و این خود او مىباشد که در انجام این کار اشتباه دارد. پس به آنها گفت: «اى کودکان هوشمند! وضوى شما درست است. من وضو ساختن را یاد نگرفته بودم اینک آموختم! (375)
حضرت امام حسن علیهالسلام و نماز
امام حسن مجتبى علیهالسلام از جمله کسانى است که به نماز و عبادت پروردگار خود اهمیت بسیار مىداد، به طورى که هنگام نماز از خود بىخود مىشد. زمانى که مىخواست آماده نماز شود (هنگام وضو، موقع نماز، تا فارغ شدن از نماز) حالت فوقالعادهاى به آن حضرت دست مىداد که همهى مردم را متوجه خود مىکرد.
نقل شده است که: آن حضرت هر وقت مىخواست مشغول نماز و مقدمات آن شود، رنگ مبارکشان متغیر و زرد مىشد.
بندهاى بدنش مىلرزید. سبب این حالت را از آن حضرت پرسیدند.
فرمود: سزاوار است کسى که مىخواهد نزد «رب العرش» و در برابر خداى خود به نماز و بندگى بایستد، رنگش زرد گردد و رعشه در مفاصل و بندهاى بدنش افتد. (376)
بعد از فارغ شدن از وضو این حالت، شدت پیدا مىکرد. هر چه به نماز نزدیکتر مىشد منقلبتر مىشد. با همین حال به مسجد، تشریف مىبرد. وقتى به در مسجد مىرسید سر مبارکشان را به سوى آسمان بلند مىکرد و به حال زار با خداى خود به گفتگو و راز و نیاز پرداخته و مىگفت:
«اى خداى من! مهمان تو به درگاهت آمده و در مقابل تو ایستاده است.»
اى خداوند نیکوکار! بنده رو سیاه و گنهکار به در خانه و نزد تو آمده است.
پس در گذر از کارهاى زشت و ناپسندش به نیکىهاى خودت اى کریم! اى کریمى که «کرمت» شامل حال گنهکاران مىشود.
بعد از آن که داخل مسجد مىشد و به نماز مىایستاد، بندهاى بدنش به طورى مىلرزید که مىخواست از هم جدا شود، به جهت آن که خود را در مقابل پروردگار خویش مىدید. (377)
در نماز تو خدایا! بدنم مىلرزد
چون به لب، نام تو آرم، سخنم مىلرزد
یادم از بار گناه آید و سر منزل مرگ
و ز غم این ره بىتوشه تنم مىلرزد (378)
هنگامى که بهشت و جهنم را یاد مىکرد، مانند کسى که مار و عقرب او را گزیده باشد مضطرب و بىطاقت مىشد و بعد از فارق شدن نماز، از خداوند متعال بهشت را درخواست مىکرد و از آتش جهنم به او پناه مىبرد. (379)
آرى، همان گونه که ماهىها از شنا کردن خسته نمىشوند، اولیاى خدا نیز از عبادت و نماز خسته و ملول نمىشوند. بلکه با هر عبادتى، شوق بیشترى جهت بندگى و نیایش به درگاه خداوند مىیابند. (380)
روایت شده است که امام حسن فرزند ارجمند امام على خداپرستترین و پارساترین و برترین مردم روزگار خود بود. هنگامى که حج مىکرد، پیاده حج مىنمود و پیاده به رمى جمره مىرفت، و بسا با پاى برهنه گام مىسپرد.
او چنان بود که وقتى مرگ را به یاد مىآورد، گریه مىکرد، و هنگامى که روز رستاخیز و برانگیخته شدن از آرامگاه خود را یاد مىنمود مىگریست. هنگامى که عبور از گذرگاه صراط را یاد مىنمود، گریه مىکرد، و هنگامى که قرار گرفتن در پیشگاه خدا را به یاد مىآورد، باران اشک از جام دیدگانش مىفشاند و فریادى از پردهى دل برمىآورد که بیهوش مىشد!
آن حضرت هنگامى که به نماز مىایستاد، بندهاى وجودش در برابر شکوه پروردگارش مىلرزید، و هنگامى که بهشت و دوزخ را به یاد مىآورد بسان دردمندان، قرار از کف مىداد و از بارگاه خدا بهشت زیبا و پرنعمت او را درخواست مىکرد، و از دوزخ و کیفر آن به خدا پناه مىبرد. (381)
خشوع امام مجتبى علیهالسلام
امام صادق علیهالسلام فرمود:
امام حسن مجتبى علیهالسلام وقتى به نماز مىایستاد، تن مبارک حضرتش در مقابل پروردگار مىلرزید و هرگاه که یاد بهشت و جهنم مىنمود، چون مار گزیده مضطرب و پریشان مىشد و به خود مىپیچید. (377)
لباس زیبا در نماز
نقل شده هنگامى که امام حسن مجتبى علیهالسلام براى نماز برمىخاست، بهترین لباسهاى خود را مىپوشید.
از آن حضرت پرسیدند: چرا بهترین لباس خود را مىپوشید؟
امام در پاسخ فرمود: «إِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمَالَ فَأَتَجَمَّلُ لِرَبِّی وَ هُوَ یَقُولُ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ فَأُحِبُّ أَنْ أَلْبَسَ أَجْمَلَ ثِیَابِی؛ (382) خداوند، زیباست و زیبایى را دوست دارد، به همین جهت من لباس زیبا براى راز و نیاز با پروردگار مىپوشم، و هم او فرموده است که به هنگام رفتن در مسجد، زینت خود را برگیرید. پس دوست دارم بهترین لباسهایم را بپوشم.» (383)
بر همین اساس، برطبق روایات، استحباب دارد که انسان در حال نماز نیکوترین لباس خود را بپوشد و خود را معطر کند و با رعایت نظافت و طهارت کامل، به نماز و راز و نیاز با خداى بزرگ، بپردازد.
حضرت امام حسن مجتبى علیهالسلام چون به نماز مىایستاد، مفصلهاى بدنش به حرکت درمىآمد، و چون بهشت و جهنم را یاد مىکرد، همانند انسان مارزده مضطرب مىگشت، در هیچ حالى او را ندیدند، مگر آن که خدا را ذکر مىکرد. از عبادات او (که از فضایل مختص این امام است مىتوان این را گفت که آن حضرت 25 بار پیاده به زیارت کعبه رفت، با آن که مرکبهاى ایشان با او برده مىشد، ولى مسافت 450 کیلومتر راه را زیر اشعهى سوزان آفتاب و روى سنگریزههاى داغ پیاده مىپیمود تا رضایت خدا را بیشتر فراهم آورد. (384)
و در حالات امام حسن علیهالسلام نقل شده:
در روایت است: آنگاه که حسن بن على علیهالسلام وضو مىگرفت، رنگ چهرهاش تغییر مىکرد. به حضرت عرض کردند: چرا چنین حالتى به شما دست مىدهد؟ فرمود: «حَقٌّ عَلَى مَنْ أَرَادَ أَنْ یَدْخُلَ عَلَى ذِی الْعَرْشِ أَنْ یَتَغَیَّرَ لَوْنُه؛(385) سزاوار است آن که مىخواهد بر خداوند وارد شود حالش چنین باشد.»
هرگاه به نماز مىایستاد: «تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَل؛ (386) بدنش از خوف خداوند به لرزه مىافتاد.» (387)
و در نهایت امام حسن علیهالسلام، در راه احیا و ابقاى روح نماز در کالبد امت اسلام، از همه چیز خود گذشت.
جلوهى نماز از ولادت تا کربلا
اذان و اقامه در گوش امام حسین علیه السلام
از اسماء بنت عمیس نقل شده: حسین علیهالسلام بعد از گذشت یک سال از ولادت برادرش حسن علیهالسلام دیده به جهان گشود. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به خانهى زهرا علیهاالسلام آمد و به من فرمود: «پسرم را نزد من بیاور.» من حسین علیهالسلام را که در قنداقهى سفیدى بود، به محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بردم.
پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از دیدار چهرهى حسین علیهالسلام شاد و خندان شده؛ در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس حسین علیهالسلام را به دامن گرفت و گریه کرد.
عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت اى رسول خدا! چرا گریه مىکنى؟
فرمود: گریهام به خاطر مصائبى است که بعد از من به این نوزاد وارد مىشود.
به زودى گروه ستمگر او را مىکشند و خداوند آن گروه را مشمول شفاعت من نخواهد کرد.
سنت هفت بار تکبیر
صدوق رحمهالله از امام باقر علیهالسلام نقل کرده که فرمود: حسین علیهالسلام دیر به سخن آمد تا آنجا که بیم مىرفت نکند حرف نزند و بىسخن باشد. روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم براى نماز بیرون آمد در حالى که حسین علیهالسلام را بر شانهى خود نهاده بود مردم، (براى نماز) پشت سر حضرت صلى الله علیه و آله و سلم صف بستند و حضرت صلى الله علیه و آله و سلم او را در طرف راست خود بر زمین گذارد و تکبیر نماز گفت، پس حسین علیهالسلام (نیز) تکبیر گفت، چون رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم تکبیر حسین علیهالسلام را شنید تکبیر را دوباره فرمود و حسین علیهالسلام نیز دوباره تکبیر گفت، تا اینکه رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم هفت بار تکبیر فرمود، و حسین نیز (به پیروى از رسول خدا) هفت بار تکبیر گفت. بدینگونه سنت هفت بار تکبیر گفتن (در ابتداى نماز) آغاز شد.
وضوى امام حسین علیه السلام
امام حسین علیهالسلام وقتى وضو مىگرفت رنگش پریده و پاهایش مىلرزید.
علت این کار را پرسیدند فرمود: سزاوار است براى کسى که در مقابل خداى باجبروت ایستاده رنگش زرد شود و پاهایش بلرزد. (388)
رکوع و سجدهى طولانى
حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف فرمود:
جدم حسین علیهالسلام رکوع و سجدهاش طولانى بود. (389)
تغییر رنگ صورت امام هنگام وضو
روایت شده که امام حسین علیهالسلام هرگاه به نماز مىایستاد رنگ از چهرهاش مىپرید، از او سؤال مىشد: این حالت چیست که هنگام وضو در شما پیدا مىشود؟
مىفرمود: «شما چه مىدانید که در پیشگاه چه کسى مىخواهم بایستم؟» (390)
نماز تقیّه
قطب راوندى به سند خود، از امام موسى کاظم علیهالسلام از امام صادق علیهالسلام نقل مىکند که فرمود «امام حسن علیهالسلام و امام حسین علیهالسلام پشت سر مروان بن حکم (از باب تقیه) نماز مىگزاردند.
پس به یکى از آن دو بزرگوار عرض شد: آیا پدر شما وقتى به منزل برمىگشت نماز را اعاده نمىکرد؟ فرمود: نه به خدا سوگند، او به همان یک نماز اکتفا مىکرد. (391)
سفارش اهلبیت به نماز
على بن ابراهیم، از امام باقر علیهالسلام نقل مىکند دربارهى فرمودهى خداى سبحان: «خانوادهى خود را به نماز امر کن و خود نیز سخت بر آن پایدار باش.» فرمود: در آن به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمان ابلاغ ویژه به اهل بیتش را داده است نه عموم مردم را، تا به همهى مردم اعلام شود که اهل بیت محمد صلى الله علیه و آله و سلم، در نزد خدا منزلتى ویژه دارند که براى دیگر مردمان نیست، زیرا خداى سبحان به آنان (جهت اقامهى نماز)، هم فرمان عمومى همراه با همهى مردم داده، هم فرمان خصوصى.
پس از نزول این آیه، پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم هر روز، وقت نماز صبح به در خانه على علیهالسلام مىآمد و مىفرمود: «سلام و رحمت و برکات خدا بر شما باد»، پس (اهل بیت یعنى) على علیهالسلام و فاطمه علیهاالسلام و حسن علیهالسلام و حسین علیهالسلام (در پاسخ) اظهار مىداشتند: (و سلام و رحمت و برکات خدا (نیز) بر شما باد اى پیامبر خدا.»
سپس حضرت صلى الله علیه و آله و سلم دو طرف چهارچوبهى در را گرفته مىفرمود: «نماز، نماز، خدا شما را رحمت کند»، «همانا خدا چنین مىخواهد که هر گونه آلودگى را از شما خاندان نبوت ببرد و شما را (از هر گونه ناخالصى) پاک گرداند.» پس حضرت صلى الله علیه و آله و سلم، زمانى که در مدینه حضور داشت، هر روز صبح پیوسته این کار را انجام مىداد تا اینکه از دنیا رفت. ابوالحمراء خادم پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مىگوید: من شهادت مىدهم که هر روز پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم این عمل را انجام مىداد. در کتاب «مودة القربى» از انس بن مالک و از زید بن على بن الحسین علیهالسلام از پدرش امام سجاد علیهالسلام، از جدش علیهالسلام نقل مىکند که فرمود: پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بعد از نزول آیهى شریفهى «و أمُر أهلَک بِالصَّلوةِ و اصطَبِر عَلیها» «و اهل بیت خود را به نماز فرمان ده و خود نیز بر آن سخت پایدار باش» به مدت نه ماه هر روز هنگام نماز صبح، به در خانهى فاطمه علیهاالسلام مىآمد و مىفرمود: نماز اى اهل بیت نبوت! «همانا خدا مىخواهد که از شما خاندان هر گونه آلودگى را ببرد و شما را منزه گرداند» و این حدیث را سیصد نفر از صحابه نقل کردهاند.
زید بن على از پدرش امام سجاد از جدش علیهالسلام نقل مىکند که فرمود: «روزى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم در خانهى امسلمه بود. فرنى خدمت حضرت آوردند. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم على و فاطمه و حسن و حسین علیهمالسلام را فراخواند و از آن خوردند.
سپس رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آنان را در پوشش عبایى خیبرى قرار داد و این آیه شریفه را تلاوت فرمود: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»
امسلمه اظهار داشت: اى رسول خدا! آیا من هم از اهل بیت نبوتم؟
حضرت فرمود: تو (از آنان نیستى اما) رو به سوى خیر دارى. (392)
طواف و نماز پس از نماز عصر
عمار بن معاویه از ابوسعید نقل کرده که گفت: «حسن علیهالسلام و حسین علیهالسلام را دیدم که با امام (جماعت) نماز عصر را خواندند سپس نزد حجرالاسود آمده آن را استلام کردند، سپس هفت بار طواف کردند و دو رکعت نماز خواندند.»
مردم (که ایشان را شناختند) گفتند: اینان فرزندان دختر رسول خدایند. پس مردم آنان را در (هجوم و) فشار قرار دادند تا جایى که نتوانستند حرکت کنند، همراه ایشان یک مرد رکانى بود. حسین علیهالسلام دست رکانى را گرفته به کمک او مردم را از امام حسن علیهالسلام دور کرد او امام حسن علیهالسلام را بسیار احترام مىکرد و ایشان را ندیدم که بر رکن نزد حجر از جانب حجر بگذرند مگر که آن را استلام مىکردند. راوى گوید: به ابوسعید گفتم: شاید برخى از هفت طواف – که با نماز قطع شده – مانده بوده است.
گفت: نه بلکه هفت بار کامل طواف کردند. (393)
مقدمات نماز در سیره نظرى و عملى امام حسینعلیه السلام
بخشى از سیره نظرى و عملى امام حسین علیه السلام در مقدمات نماز تجلّى دارد.
بدین گونه که آن حضرت با گفتار و کردار خویش، مسلمانان را در آشنایى و عملِ هر چه بهتر به مقدمات نماز رهنمون شده است. در یک تقسیمبندى، مىتوان سخنان و نحوه عملکرد آن امام همام را در مقدمات نماز، در محدوده طهارت و اذان نشان داد.
طهارت
آداب غسل:
از امام باقر علیه السلام نقل شده که فرمود:
حسن و حسینعلیهما السلام با پوشش مناسبى، وارد آب فرات شدند. سپس فرمودند: «آب نیز براى خود ساکنانى دارد.» (394)
مقارنات نماز در سیره نظرى و عملى امامحسینعلیه السلام
مقارنات نماز به آن دسته از اذکار و افعال و حرکات و حالاتى اطلاق مىشود که نمازگزار از تکبیرةالاحرام تا سلام نماز به انجام آن همت مىگمارد و همان طور که واضح است این کلمه از ریشه قَرَن، و به معناى نزدیک بودن و همراه بودن گرفته شده است. بدین جهت که این اذکار و افعال در تمام نماز قرین و همراه نمازگزارند؛ اما در سخنان و سیره نظرى و عملى امام حسینعلیه السلام برخى احادیث و اعمال وارده درباره مقارنات نماز به چشم مىخورد که در ادامه به آنها اشاره مىشود.
1. نماز در یک لباس
ابوبصیر از امام صادق علیهالسلام پرسید: جهت نماز گزاردن مرد چه مقدار لباس کفایت مىکند؟
حضرت علیهالسلام فرمود: «امام حسین علیهالسلام در یک قطعه لباس که از نیمهى ساق پا بالاتر و نزدیک زانوها بود و بر دوش حضرت علیهالسلام جز به مقدار دو بال پرستو نداشت نماز گزارد و وقتى رکوع مىنمود از شانههایش مىافتاد و سجده مىکرد بر گردن حضرت مىرسید، پس آن را با دست بر شانههاى خود برمىگرداند، این گونه بود تا از نماز فارغ شد.»
امام باقر علیهالسلام فرمود: «براى من نقل نمود کسى که امام حسین علیهالسلام را در حالى دیده است که در یک جامه نماز مىگزارد، و امام حسین علیهالسلام براى او نقل نموده که: «پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دیده است که در یک لباس نماز مىخواند.» (395)
2. بسمالله، بلند و آشکار:
از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم، امیرالمؤمنین علیه السلام، امام حسن علیه السلام، امامحسین علیه السلام، امام سجاد علیه السلام، امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام روایت شده است که:
«همه آن بزرگواران در نمازهاى جهریه خود (صبح و مغرب و عشا) بسماللّهالرّحمنالرّحیمِ حمد و سوره را در هر رکعتى صدادار و آشکارا ادا مىفرمودند. و در نمازهاى دیگر که آهسته ادا مىشوند (ظهر و عصر) آن را آهسته ادا مىکردند.»
و امام حسین علیه السلام فرمود:
«ما فرزندان فاطمه سلام الله علیها بر این روش اتفاق داریم.» (396)
3. قنوت نماز:
امام حسینعلیه السلام از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم روایت فرمودند که قنوت در هر نمازى مستحب است. و فرمود «من رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دیدم که در همه نمازهایش قنوت مىگرفت و من در آن روز شش ساله بودم.» (397)
4. تشهد:
بهزى مىگوید: از امام حسینعلیه السلام پرسیدم تشهد علىعلیه السلام چگونه بود؟ فرمود: «همان تشهد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم بود.» عرض کردم: «پس تشهد عبدالله چگونه بود؟» فرمود: «پیامبر خداصلى الله علیه وآله و سلم دوست مىداشت که (در تکالیف) بر امت خود تخفیف دهد.» عرض کردم: تشهد علىعلیه السلام به تبعیت از تشهد رسول خداصلى الله علیه و آله و سلم چگونه بود؟ فرمود: (با این فراز مستحب آغاز مىشد که:) «همه درودها از آن خداست، و همه صلوات (و نماز و نیایش) و آن پاکیزههاى پگاهان و شبان که بارور و پر برکت و خالصند از آنِ خداست.» (398)
5. نیایش امام حسینعلیه السلام در قنوت:
«اللَّهُمَّ مَنْ أَوَى إِلَى مَأْوىً فَأَنْتَ مَأْوَایَ وَ مَنْ لَجَأَ إِلَى مَلْجَإٍ فَأَنْتَ مَلْجَئِی اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ نِدَائِی وَ أَجِبْ دُعَائِی وَ اجْعَلْ مَا بِی عِنْدَکَ وَ مَثْوَایَ وَ احْرُسْنِی فِی بَلْوَایَ مِنِ افْتِنَانِ الِامْتِحَانِ وَ لُمَّةِ الشَّیْطَانِ بِعَظَمَتِکَ الَّتِی لَا یَشُوبُهَا وَلَعُ نَفْسٍ بِتَفْتِینٍ وَ لَا وَارِدُ طَیْفٍ بِتَظْنِینٍ وَ لَا یَلُمُّ بِهَا فَرَحٌ حَتَّى تَقْلِبَنِی إِلَیْکَ بِإِرَادَتِکَ غَیْرَ ظَنِینٍ وَ لَا مَظْنُونٍ وَ لَا مُرَابٍ وَ لَا مُرْتَابٍ إِنَّکَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِین؛ (399)
بار الها! هر کس در پى پناهى است و تو پناه منى. هر کس در پى دلارامى است و تو دلارام منى.
بارالها! بر محمد و آل محمد درود فرست و نیایشم را بشنو و دعایم را پاسخ بگو و باز گشتگاه و اقامتگاه مرا نزد خود قرار ده و مرا در غوغاى آزمونهاى زندگىام از امتحانات گوناگون و در هم پیچیده و آشفتگىِ وسوسههاى شیطان نگهدار. به عظمتت سوگند – عظمتى که – آزمندى هیچ کس از راه فریب به آن نیامیزد و هیچ نمودارى در ذهن، از راه گمان به آن مخلوط نشود و هیچ شکافى به آن نرسد مرا نگهدار تا آن گاه که مرا با اراده خود بدون بدگمانى به تو و بدون مشکوکیت و ناپسندى اعمالم و شکدار بودن در عقاید و باورهایم به سوى خود برگردانى. حقا که تو از همه رحمکنندگان رحمکنندهترى.»
6. نیایش امام حسینعلیه السلام در قنوت نماز وتر
«اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَرَى وَ لَا تُرَى وَ أَنْتَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَى وَ إِنَّ إِلَیْکَ الرُّجْعَى وَ الْمُنْتَهَى وَ إِنَّ لَکَ الْمَمَاتَ وَ الْمَحْیَا وَ إِنَّ لَکَ الْآخِرَةَ وَ الْأُولَى اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ مِنْ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزى؛ (400)
بارالها! حقا که تو (همه را) مىبینى و دیده نمىشوى، و تو در چشمانداز برین (قیومیت) هستى و بازگشت همه به سوى توست و آخرت و دنیا از آن توست. بارالها! از این که (سرانجام) خوار و رسوا شویم به تو پناه مىبریم.»
اهلبیت مصداق آیه 41 سوره مبارکه حج
از حضرت اباعبدالله علیهالسلام معناى آیهى 41 سورهى حج «الّذین إن مَکَّناهُم فِى الأرضِ أقاموا الصَّلوة و…» را پرسیدند پاسخ فرمود: «هذهِ فینا أهل البیت»
(این آیه «آنان که اگر آنها را در زمین حاکم گردانیم نماز را برپاى مىدارند و…» دربارهى ما اهل بیت پیامبر نازل شده است). (401)
هزار رکعت نماز
وقتى از امام زینالعابدین علیهالسلام سؤال کردند: «ما أقل ولد أبیک». «چرا پدر شما امام حسین علیهالسلام اولاد، کم دارد؟» فرمودند:
«الْعَجَبُ کَیْفَ وُلِدْتُ لَهُ کَانَ یُصَلِّی فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ أَلْفَ رَکْعَةٍ فَمَتَى کَانَ یَتَفَرَّغُ لِلنِّسَاءِ؛ (402)
«همین قدر که داشت، شگفتآور بود، زیرا پدرم در هر شبانهروز هزار رکعت نماز مىگذارد، کى براى تماس با زنان فراغت داشت!»
تغییر رنگ چهره در وقت نماز
یکى از دانشمندان نامدار اهل سنت، در این مورد چنین مىنویسد:
هر گاه امام حسین به نماز مىایستاد، رنگ چهرهاش دگرگون مىشد. هنگامى که دلیل آن دگرگونى سیما و چهره و آن راز فوران شور و شعور را مىپرسیدند، مىفرمود:
«أَ تَدْرُونَ بَیْنَ یَدَیْ مَنْ أُرِیدُ أَنْ أَقُوم؛ (403)
هیچ می دانید در پیش روی چه کسی می خواهم بایستم.»
آیه نماز شب
ابنمنذر نقل مىکند: دیده شد که حسین بن على علیهماالسلام در فاصله میان مغرب و عشا نیز نماز مىخواند از حضرتش در این مورد سؤال شد فرمود: این نماز از عبادت شب «ناشئة اللیل» (404) به شمار مىآید. (405)
حضرت امام حسین علیهالسلام و نماز در کربلا
روز نهم محرم وقتى مىخواستند به آن حضرت حمله کنند، برادر بزرگوار خود حضرت عباس علیهالسلام را به سوى دشمن فرستاد و فرمود: به آنها بگو! جنگ را تا فردا به تأخیر اندازند تا ما امشب را نماز بخوانیم و با خداى خود راز و نیاز کنیم. خدا مىداند که من تلاوت قرآن و نماز در دل شب را دوست دارم. (406)
وضو و غسل در شب عاشورا
لشگریان یزید به رهبرى عمر سعد گرچه تلاش کردند در بعد از ظهر روز نهم محرم کار را یکسره کنند، اما امام حسین علیهالسلام شب عاشورا را مهلت خواست، سپس به یاران فرمود:
«برخیزید، از این آب بنوشید که آخرین روزى شما در دنیاست، با آن وضو بسازید، غسل کنید، و لباسهاى تان را با آن شستشو دهید که فردا کفنهاى شما خواهد بود.»
آن گاه شب عاشورا را همه به دعا و نماز و قرآن و ذکر و نیایش گذراندند، هر کس از دور به خیمهها نزدیک مىشد، گویا به کندوى زنبوران عسل نزدیک شده است. (407)
در شب عاشورا سى و دو نفر از سپاه عمرسعد که گذارشان به خیمههاى حسین علیهالسلام افتاد، به آن حضرت پیوستند. (408)
امام حسین علیهالسلام و یارانش سرگرم نبرد بودند که ابوثمامه، «عمرو بن عبدالله صائدى» خطاب به آن حضرت گفت:
وقت نماز ظهر است، گرچه من دست از تو نمىکشم تا کشته شوم اما دوست دارم دو رکعت نماز با تو بخوانم.
امام سر برداشت و در حق او این گونه دعا کرد.
«ذکرت الصلاة، جعلکَ الله مِنَ المُصلّین الذّاکرین! نعم، هذا اوّل وقتها»؛
نماز را به یادمان آوردى، خدا تو را از نمازگزاران و ذاکرین قرار دهد، آرى هم اکنون اول وقت براى نماز ظهر است.
آن گاه به یاران فرمود: از کوفیان بخواهید دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانیم کوفیان مخالفت کردند.
حضرت اباعبدالله علیهالسلام خود اذان گفت، وقتى اذان تمام شد، خطاب به عمر سعد فرمود:
واى بر تو اى پسر سعد! آیا احکام اسلام را از یاد بردى؟ آیا جنگ را متوقف نمىکنى تا ما نماز خود را بخوانیم و شما نماز خود را بخوانید، سپس به پیکار برگردیم؟
عمر سعد جواب نداد. امام علیهالسلام فرمود:
شیطان بر او چیره شده است؛
آن گاه به زهیر بن قین و سعید بن عبدالله فرمود:
شما دو نفر جلو بایستید تا من نماز ظهر را بخوانم. (409)
آن حضرت ظهر روز عاشورا وقتى مىخواستند در سجادهى عشق قرار گیرند، دشمن نگذاشت و از هر طرف، تیرها را به جانب آن حضرت نشانه گرفتند، امام حسین علیهالسلام به زهیر بن قین بجلى و سعید بن عبدالله حنفى فرمود:
«شما پیاده شوید و در پیش روى من بایستید تا نماز بخوانم و با خداى خود در این لحظههاى آخر عمر راز و نیاز کنم.» (410)
نازم به عاشقى که در عشق باز کرد
در خاک و خون تپیدن او کشف راز کرد
تا هر بشر بداند اهمیت نماز
با خون وضو گرفت و شروع نماز کرد
نماز امام حسین علیهالسلام در ظهر عاشورا
حرارت خورشید همه جا را پر کرده، لهیب سوزانى از زمین کربلا بلند شده، دو صف در مقابل یکدیگر صفآرائى کردهاند حق و باطل، کفر و ایمان، ظالم و مظلوم.
از یک طرف صداى عربدهى دیوصفتان گمراه و ددمنشانى به گوش مىرسد که حب جاه و مقام و عشق مال و منال، چشم گوش جان آنان را کور و کر نموده است و در مقابل امام زمانشان قرار گرفتهاند.
از طرف دیگر صداى تکبیر مردانى به گوش مىرسد که عشق به شهادت و دوستى خدا و دین و علاقه به مولایشان حسین علیهالسلام آنچنان شور و هیجانى در آنان به وجود آورده که حاضراند هزار بار کشته شوند و باز زنده گردند و به امام زمانشان صدمهاى وارد نشود.
در این گیر و دار که خاندان نبوت در محاصرهى هزاران گرگ وحشى و خونخوار قرار گرفته و صداى العطش اطفال معصوم و فرزندان پیامبر بلند است، هر لحظه جنازهى شهیدى را مىآورند در این هنگام ابوثمامه صیداوى، ظهر عاشورا وقتى دید، هنگام زوال و موقع نماز است؛ به خدمت امام علیهالسلام آمد و عرض کرد:
«یا اباعبدالله! جان من فداى تو باد! چنین مىبینم که این لشکر به مقاتله و جنگ به شما نزدیک گشتهاند. ولى من با خداى خود سوگند یاد مىکنم که تو کشته نشوى تا من اول در خدمت شما کشته شده و به خون غلتان شوم». سپس پیشنهاد نماز داد و گفت:
«یا حسین! من دوست دارم که آخرین نماز ظهر را با شما به جا آورم و بعد از آن به شهادت رسم و خداى خویش را ملاقات کنم.»
در این هنگام امام حسین علیهالسلام سر به سوى آسمان برداشت و نگاهى به خورشید انداخت و فرمود:
«اى ابوثمامه! یاد نماز کردى و ما را به فکر آن انداختى. خدا تو را از نمازگزاران و ذاکران قرار دهد».
بعد فرمود: بلى، اول وقت و هنگام نماز ظهر است، همان موقع در محاصره دشمن و در گرماى سوزان مشغول نماز شده و نماز خوف را با جماعت خواندند. (411)
صف نماز بسته شد اندر دیار خون
کردند سجده، خالق خود را کنار خون
گلهاى گل ستان نبى در بهار خون
نشو و نما گرفت از آن جویبار خون
یا رب به خون اطهر سلطان انس و جان
ما را ببر به ردیف نماز خوان
ابنطاووس می نویسد:
وقت نماز ظهر که شد حسین علیهالسلام به زهیر بن قین و سعید بن عبدالله حنفى فرمان داد که با نیمى از افراد جلو بایستند. سپس نماز خوف را با بقیه گزارد. پس تیرى به حسین علیهالسلام رسید. سعید بن عبدالله حنفى پیش رفت و با تن خود به نگهبانى از امام حسین علیهالسلام پرداخته و گام از گام برنداشت تا اینکه به زمین افتاد، در حالى که مىگفت: خدایا، آنان را همچون عاد و ثمود لعنت کن. خدایا، سلامم را به پیامبرت برسان و آنچه درد زخم کشیدهام به او خبر ده، که من پاداش تو را در یارى فرزندان پیامبرت خواستارم. پس عهدش را به سرآورد و شهید گشت (رضوان الله علیه). پس جز آنچه از ضربت شمشیرها و نیزهها بر او بود، سیزده تیر در تنش یافت شد. (412)
شهادت به خاطر احیاى نماز
حالت نیایش و راز و نیاز امام حسین علیهالسلام به درگاه الهى، هیچ گاه در تمام زندگى ظاهرى حضرتش قطع نگشت… بلکه انواع مصائب و گرفتارىها و رنجهاى جانکاه را بر پیکر مقدسش و سر مطهر و قبر منورش، پس از شهادت خود نیز، در راه خدا به جان خرید و همه اینها را در همان دوران زندگى ارزیابى و براى خشنودى خدا، نیت همهى آنها را نمود. در این مورد کافى است به پایمال شدن پیکرش، بریده شدن دست و انگشتانش پس از شهادت، زده شدن چوب بیداد بر لب و دهانش، بر فراز نیزه گرداندن سر مطهرش در شهرها نگریست که همه اینها را به نیت انجام فرمان خدا و نماز و عبادت و اطاعت او و احیاى دین و سنت پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم انجام داد.
شهادت در حال نماز
حضرت سیدالشهداء علیهالسلام به برادرش فرمود که: اگر من به لانهى حیوانات پناه ببرم بنىامیه بر من دست پیدا مىکنند مىداند که او را مىکشند و جناب امیرالمؤمنین علیهالسلام مىدانست او را شهید مىکنند، من عالم مىدانم که مرا مىکشند حالا که مىداند خوب چرا توى خانه؟ چرا توى دهلیز؟ چرا توى یک بیابانى بىاطلاع؟ خوب، حالا که مرا مىکشند طورى کشته و شهید شوم که خون من هدر نرود مظلومیت من برملا بشود، آنها که بالاخره على علیهالسلام را مىکشتند لذا مىرود به مسجد اگر مسجد هم نمىرفت آن شب او را مىکشتند.
به یک وجه دیگر چه بهتر که حقانیتشان را بر مردم معلوم کنند، در مسجد سر نماز (مسجد مأمن مردم است) که قساوت و شقاوت را خوب برساند این را اختیار کرد، این مسیر را برگزیده است نباید گفت چرا على امیرالمؤمنین علیهالسلام تن به تهلکه داده چرا؟ قرآن که مىفرماید: «وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَة» انسان بالاتر از این حرفهاست.
اینها دست از امام حسین علیهالسلام برنمىداشتند به هر طریقى او را مىکشتند، ولى امام جهاد و شهادت را اختیار کرد، و در میدان جهاد، درس استقامت و آزادى و شهادت و بندگى و معنویت و مناجات و عبادت و برپایى نماز براى تمام انسانها داد. نماز حقیقى را امام در شب، صبح و ظهر عاشورا به تصویر کشید، اگر چه فیلمبردار آنجا نبود، ولى انسان با چشم بینا مىتواند الآن هم ببیند چونکه آنها حق بودند و حق هم نابود شدنى نیست، تا ابد این فیلم نماز کربلا زنده و پایدار است.
در قیامت خداوند تمام صف کربلا را به عالم محشر نشان مىدهد، واقعا رکوع و سجود امام دیدنى است. واقعا آنها چقدر قسىالقلب بودند، که به قلب نماز و به قلب نمازگزار تیر زدند.
دشمنان با این کار ثابت کردند که نمازگزار واقعى نیستند، بلکه نمازگزار واقعى امام حسین علیهالسلام و یارانش مىباشند، اگر آنها نمازگزار واقعى بودند به نماز و نمازگزار تیر نمىزدند. (413)
نماز امام حسینعلیه السلام در صبح عاشورا
ضحاک بن عبدالله مىگوید: شب عاشورا امامحسینعلیه السلام و یاران با وفایش تا صبح در حال نماز و استغفار و دعا و گریه و زارى بودند. بالاخره صبح غمبار روز دهم محرم فرا رسید. امام و یارانش براى اقامه نماز صبح آماده شدند. براى بسیارى از یاران امام این آخرین نمازى بود که به امام خویش اقتدا مىکردند. امام از شهادت خود مطلع و با خبر است لذا برخلاف روزهاى گذشته و با وجود مؤذن، خودِ حضرت اذان و اقامه را مىگویند و به گونهاى که پدر بزرگوارش در سحرگاه نوزدهم رمضان عمل کردند، رفتار مىنمایند.
ابن قولویه و مسعودى نقل مىکنند آن گاه که امامعلیه السلام نماز صبح را به پایان رسانید رو به سوى نمازگزاران کرد و پس از حمد و سپاس الهى فرمود: «خداوند به کشته شدن شما و کشته شدن من در این روز اذن داده است و بر شماست که صبر و شکیبایى در پیش گرفته و با دشمن بجنگید.» (414)
از مناجات امام حسین علیهالسلام در لحظات آخر عمر است: «صبراً على قضائک یا رب، لا اله سِواک یا غیاث المُستغیثین؛ بر تقدیر تو صبر مىکنم پروردگار من! معبودى جز تو نیست اى پناه پناهآورندگان!» (415)
چهار نوع نماز عاشقانه
امام حسین علیهالسلام نماز را به راستى به صورت بىنظیرى به پا داشت به گونهاى که مخصوص او بود و نه دیگرى، در شبانهروز جاودانه عاشورا آن حضرت چهار نوع نماز خواند.
1- نماز وداع و آن نمازى بود که شب عاشورا پس از به تأخیر افکندن پیکار و مهلت خواستنش از دشمن به پا داشت.
2- نماز نیمروزى که به صورت نماز خوف به سبک ویژهاى جز نمازهاى خوفى که در منزلگاه «عسفان» و «ذات الرقاع» و «بطن النخل» خواند، به پا داشت که در آن برخى از یاران پاکباختهاش هدف تیرهاى دشمن کینهتوز و تجاوزکار قرار گرفته، به شهادت رسیدند.
3- روح و جان نماز را با آوردن اسرار و افعال و چگونگى و کلمات آن به صورت تمام عیار به پا داشت.
4- و نماز مخصوصى که تکبیرة الاحرام، قرائت، قیام، رکوع، سجود، تشهد و سلام ویژهاى داشت:
نمازى که تکبیر آن را به هنگام فرود آمدن از مرکب سر داد و قیام آن را به هنگامى که پس از افتادن بر خاک به روى پاى خویش ایستاد به جا آورد و رکوع آن را به هنگامى که از شدت زخم و خونریزى بر خاک مىافتاد و برمىخاست انجام داد و قنوت آن را با آخرین دعاى روحبخش و آخرین نیایش ملکوتىاش در واپسین دقایق زندگى زمزمه کرد که: «خداى من! اى خدایى که مقامت بس والا و بلند مرتبه است و خشم و غضبت بر بیدادگران بسیار شدید، نیرویت از هر نیرویى بالاتر است. اى خدایى که از تمامى مخلوقات بىنیازى و در کبریا و عظمت فراگیر و به آنچه بخواهى توانا.
بار خدایا! ما خاندان و فرزندان پیامبر محبوب و برگزیده تو هستیم که اینان با ما از راه فریب و حیله وارد شدند و دست از یارى ما کشیدند و ما را که براى حق و عدالت به پا خاستیم به شهادت رساندند.»
و سجده آن را با نهادن چهره پرفروغش بر خاک گلگون کربلا انجام داد و تشهد و سلام آن را با خروج روح بلندش از پیکر غرق به خونش ادا کرد و بالاخره سر از سجدهى نماز برداشتن را، با اوج گرفتن سر بریدهاش بر فراز نیزهها و تعقیب نمازش را هم با برخى دعاها و اذکار و سوره مبارکه کهف که از فراز نیزهها تلاوت کرده، به گوشها مىرساند. (416)
آخرین سجده خونین حسین علیهالسلام
اباعبدالله قهراً از روى اسب بر زمین افتاد، طرف راست صورتش را روى خاکهاى گرم کربلا گذاشت…
سید بن طاووس در لهوف چنین نقل کرده:
هنگامى که از اسب بر روى گونهى راستش بر زمین افتاد چنین گفت: بِسم الله و بِالله و عَلى مِلَّةِ رسول الله؛ به نام خدا و به یاد او و به راه پیامبر.
پیشواى آزادگان و سالار شهیدان امام حسین علیهالسلام، با خون وضو گرفت و به مقتل، نماز عاشقانهاى به جاى آورد و با شهادت خود، آیین نماز را به پیروانش یاد داد.
«آن کس که عشق را با خاک خون گرفته
تیمم کرد
سجاده را
بر دشت تشنه بگسترد
و مهر را
از لختههاى خون عزیزان…
تا آخرین نماز عاشقانه را
در قامت عروج بخواند.» (417)
حضرت امام سجاد علیهالسلام و نماز
یکى دیگر از اولیاى خدا که اهمیت زیادى به نماز مىداد، حضرت سیدالساجدین، امام زینالعابدین علیهالسلام است که شب و روز مشغول نماز و رکوع و سجود بود، به طورى که امام محمد باقر علیهالسلام مىفرمود: پدرم در هر شبانهروز هزار رکعت نماز به جا مىآورد. (418)
و باد او را چون خوشهى گندم خم مىکرد. (419)
و نیز در این باره مىفرمود: از براى پدرم پانصد درخت خرما بود و در کنار هر درختى دو رکعت نماز مىخواند.
نیز چنین مىفرمود: پدرم هنگامى که به نماز مىایستاد رنگ مبارکش متغیر و زرد مىشد و حالش در نزد پروردگار جلیل، مانند بندگان ذلیل بود. اعضاى بدن شریفش از خوف خدا مىلرزید و نمازش نماز مودع و مانند کسى بود که فکر مىکند این نماز آخر او خواهد بود و بعد از آن دیگر ممکن نخواهد بود که نماز بخواند. (420)
نیز چنین آمده است: روزى حضرت مشغول نماز بود که عبا از یک طرف دوشش ساقط شد. ایشان اعتنایى نکردند و آن را به دوش خود نینداختند تا نمازشان تمام شد. بعضى از یاران آن حضرت سبب بىاعتنایى او به افتادن عبا را سئوال کردند.
در جواب فرمود: واى به حال شما آیا مىدانید در مقابل چه کسى ایستادهاید و با چه کسى تکلم مىکنید؟ همانا نماز انسان قبول نمىشود مگر به همان اندازه که دل متوجه آن باشد و به جاى دیگر توجه نکند.
عرض کردند: یا ابن رسولالله! پس ما هلاک شدیم، از این جهت که نمازهاى بىروح و بدون حضور قلب را به جا آوردیم.
فرمود: خیر، خداوند متعال آن نمازهاى ناقص را به وسیلهى نمازهاى نافلهاى که انسان انجام مىدهد جبران مىکند. (421)
و در حالات امام زینالعابدین علیهالسلام نقل شده که در نماز وقتى به «مالک یوم الدین» مىرسید، آنقدر تکرار مىکرد، تا بیننده خیال مىکرد او در آستانه جان دادن قرار گرفته است. (422)
و در حالاتشان از قول امام صادق علیهالسلام نقل شده:
«کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ص إِذَا قَامَ فِی الصَّلَاةِ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ فَإِذَا سَجَدَ لَمْ یَرْفَعْ رَأْسَهُ حَتَّى یَرْفَضَّ عَرَقاً؛ (423)
امام سجاد علیهالسلام وقتى به نماز مىایستاد، رنگ چهرهاش تغییر مىنمود و هنگامى که سر به سجده مىگذاشت سر را بلند نمىکرد (آن قدر طول مى داد) تا خیس عرق مىشد.
و نقل شده حضرت علیهالسلام به نماز ایستادند، عبا از دوششان به زمین افتاد، توجهى نکردند تا از نماز فارغ شدند، وقتى سبب را پرسیدند، فرمودند:
«مىدانى در پیشگاه چه کسى ایستاده بودم، توجه به او مرا از عبایم غافل کرده بود، نمىدانى که آن مقدار از نماز پذیرفته مىشود که با توجه و حضور قلب باشد.» (424)
ابان بن تغلب گفت: به امام صادق علیهالسلام عرض کردم: من امام سجاد علیهالسلام را دیدم که چون به نماز برمىخاست رنگ چهره مبارکش دگرگون مىشد. فرمودند: به خدا قسم امام سجاد علیه السلام مىشناخت کسى را که در پیشگاه او به نماز مىایستاد. (425)
اهمیت نماز در نزد امام سجاد علیهالسلام
اهمیت دادن آن حضرت به نماز به قدرى بود که وقتى به نماز مىایستاد، مانند ساق درختى (426)
بود که حرکت نمىکرد، مگر آنچه که باد از لباسهاى او حرکت مىداد. چون به «مالک یوم الدین» مىرسید این آیه را آن قدر تکرار مىکرد که نزدیک بود جان از بدنش خارج شود.
وقتى به مسجد مىرفت سر از سجده برنمىداشت تا عرق مىکرد و عرقش جارى مىشد، سجده را به قدرى طول مىداد که سالى چندین مرتبه پینههاى پیشانى و سر زانوهایش مىافتاد، آنها را جمع مىکرد و مىفرمود: آنها را پس از مرگ داخل کفنم گذارید.
شبها آن قدر نماز مىخواند تا خسته و بىحال مىشد به طورى که دیگر نمىتوانست ایستاده حرکت کند و خود را به فرش و رختخواب برساند، آخرالامر مانند کودکانى که هنوز راه نیفتادهاند حرکت مىکرد و خود را به رختخواب مىرسانید.
آن حضرت هنگام وضو رعشه در بدن و لرزه به اعضایش مستولى و رنگش متغیر مىشد و این حالت تا بعد از نماز ادامه داشت. وقتى نماز تمام مىشد به حالت اول برمىگشت. در این جا نمونههایى از نمازهاى آن حضرت را بیان مىکنیم:
1- ملاقات جابر هنگام نماز
نمازهاى آن حضرت، اهلبیت او را بسیار ناراحت کرده بود، به طورى که روزى فاطمه دختر امیرالمؤمنین پیش جابر بن عبدالله انصارى آمد و گفت:
اى جابر! تو از اصحاب بزرگ پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله هستى و ما اهلبیت به گردن تو حق بسیار داریم. از بازماندگان اهلبیت رسالت تنها على بن الحسین بیشتر باقى نمانده است و او هم بر خود ستم مىکند؛ زیرا بر اثر کثرت نماز و سجدههاى طولانى پیشانى، زانوها و کف دستهاى او پینه بسته و مجروح شده است، بدن او نحیف و لاغر و کاهیده گردیده، به نزد او برو و التماس کن شاید قدرى نمازهاى خود را کمتر کند.
جابر چون به خدمت آن حضرت رسید، دید در محراب نشسته در حالى که نماز و عبادت، بدن شریفش را لاغر و نحیف گردانیده است. امام، جابر را اکرام و احترام کرد و در پهلوى خود نشانید و با صداى بسیار ضعیف احوال او را پرسید.
بعد از آن جابر گفت: یا ابن رسولالله صلى الله علیه و آله! خداوند عالمیان بهشت را براى شما و دوستانتان خلق کرده و جهنم را براى دشمنان و مخالفان شما آفریده است،پس چرا این قدر به خاطر نماز به خود زحمت مىدهید؟
فرمود: اى جابر! پیامبر بزرگوار اسلام صلى الله علیه و آله با آن کرامت و عظمتى که پیش خداوند داشت و ترک اولاى گذشته و آینده او را آمرزیده بود، نماز و عبادت را ترک نکردند تا جایى که ساق و قدم مبارکشان ورم کرده و مجروح شده بود.
اصحاب عرض کردند: یا رسولالله صلى الله علیه و آله! چرا این قدر به خود زحمت مىدهید و حال آن که خداوند بر تو تقصیر نمىنویسد؟
فرمود: آیا من بندهى شاکر خدا نباشم و شکر این همه نعمتهایى را که به من داده است ترک کنم؟!
جابر عرض کرد: یا ابن رسولالله صلى الله علیه و آله اقلا بر مسلمانان رحم کنید که به برکت شما خداوند بلاها را از مردم دفع نموده و آسمانها را نگاه مىدارد و عذاب خود را بر ایشان نازل نمىکند.
فرمود: اى جابر! بدان که من بر طریق پدران خود خواهم بود تا ایشان را ملاقات کنم. (427)
2- فریاد طفل را نشنید
هنگامى که آن حضرت در دل شب مشغول نماز بود یکى از فرزندان آن جناب از بلندى افتاد و دستش شکست. از اهل خانه فریاد بلند شد به طورى که همسایگان متوجه شدند، آمدند و بچه را پیش شکسته بند برده و دست او را بستند در حالى که آن طفل بر اثر درد، فریاد مىزد. آن حضرت متوجه نشدند و صداى فریاد آن طفل را نمىشنیدند، چون صبح شد و از نماز فارغ شدند، دیدند دست بچه به گردنش آویخته است، علت آن را پرسیدند، اهل منزل داستان شب گذشته را بیان کردند.
3- فریاد زنها را نمىشنید
در وقت دیگر در خانهاى که امام مشغول نماز و عبادت بود هنگام سجده، آن خانه آتش گرفت. اهل خانه با صداى بلند فریاد مىزدند و مىگفتند:
«النار! النار» یابن رسولالله! ولى آن حضرت متوجه نشدند. مردم آمدند و آتش را خاموش کردند، بعد از زمانى که سر از سجده برداشتند. از ایشان پرسیدند که: چه چیز تو را از این آتش غافل کرده بود؟
فرمود: آتش بزرگ قیامت مرا از آتش اندک و کوچک دنیا غافل گردانیده بود. (428)
4- تجسم شیطان در نماز
توجه امام به نماز به قدرى بود که هیچ قدرتى نمىتوانست او را منصرف کند.
روزى امام سجاد علیهالسلام مشغول نماز بود، شیطان مىخواست کارى کند که حداقل امام نماز خود را کوتاه کند.
آن ملعون به شکل مارى شده و جلوى امام رفت و آمد مىکرد، آن حضرت توجه نکرد. آمد داخل سجاده، باز توجه نکرد؛ آخرالامر آمد و انگشت بزرگ پاى امام را به دندان گرفت و فشار داد، باز توجه نکرد و نماز را به اتمام رسانید. بعد از آن فرمود:
اى ملعون دور شو! خیال مىکنى من تو را نمىشناسم. در این هنگام صدایى از آسمان بلند شد «أنت زینالعابدین» تو زینت دهنده عبادت کنندگانى. (429)
وضوى امام سجاد علیهالسلام
امام سجاد علیهالسلام وقتى که براى وضو گرفتن آماده مىشد، رخسارش زرد مىگشت. (430)
نماز امام سجاد علیهالسلام همیشه نماز وداع بود
امام باقر علیهالسلام فرمود:
وقتى به نماز مىایستاد، رنگ صورتش تغییر مىکرد و مانند یک بندهى ذلیل در برابر خدا مىایستاد، اعضاى بدنش از ترس مىلرزید، و نمازش همیشه نماز وداع بود، آنچنان که گویا بعد از آن نمازى نخواهد خواند. (431)
خشوع امام سجاد علیهالسلام
امام صادق علیهالسلام فرمود:
هرگاه وقت نماز مىرسید، پوست بدن امام سجاد علیهالسلام مىلرزید و رنگ چهرهاش زرد مىشد و مانند برگ درخت خرما رعشه بر اندام مبارک او مىافتاد. (422)
سیصد بار «العفو» در قنوت نماز
امام صادق علیهالسلام فرمود: امام زینالعابدین علیهالسلام در قنوت نماز وتر در وقت سحر، سیصد بار مىگفت العفو، العفو. (432)
امام سجاد علیهالسلام و استغاثه
امام سجاد علیهالسلام مىفرمود:
خدایا! من با این همه غفلت از واجبات، و تعدى از مرزها و حریم شکستنها، چگونه به وسیلهى نافلهها و مستحبات به سوى تو راه یابم. (433)
دعاى امام سجاد علیهالسلام در مورد نماز
امام سجاد علیهالسلام در دعاى خود مىفرمود:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ وَفِّقَنَا [وَ وَقِّفْنَا] فِیهِ عَلَى مَوَاقِیتِ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ بِحُدُودِهَا الَّتِی حَدَدْتَ وَ فُرُوضَهَا الَّتِی فَرَضْتَ وَ وَظَائِفَهَا الَّتِی وَظَّفْتَ وَ أَوْقَاتِهَا الَّتِی وَقَّتَّ وَ أَنْزِلْنَا فِیهَا مَنْزِلَةَ الْمُصِیبِینَ لِمَنَازِلِهَا الْحَافِظِینَ لِأَرْکَانِهَا الْمُؤَدِّینَ لَهَا فِی أَوْقَاتِهَا عَلَى مَا سَنَّهُ عَبْدُکَ وَ رَسُولُکَ [عَلَى سُنَّةِ نَبِیِّکَ وَ رَسُولِکَ] مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُکَ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فِی رُکُوعِهَا وَ سُجُودِهَا وَ جَمِیعِ فَوَاضِلِهَا [فَوَاصِلِهَا] عَلَى أَتَمِّ الطَّهُورِ وَ أَسْبَغِهِ وَ أَبْیَنِ الْخُشُوعِ وَ أَبْلَغِه؛ (434)
پروردگارا! به روان مقدس محمد و آل محمد صلى الله علیه و آله رحمت فرست و ما را یارى کن تا نماز پنجگانه خویش را در وقت فاضل و شریفى که مقرر داشتهاى بگذاریم وظایف خویش را به حد کفاف و کمال ادا کنیم و در سایهى طاعت و عبادت از مردمى شمرده شویم که راه حق را شناختهاند و سعادت خویش را دریافتهاند. پروردگارا ما را در نماز همچون کسانى قرار ده، که مراتب شایستهى آن را دریافته، و ارکان و جوانب آن را نگاه مىدارند و آن را در اوقات خود به همان طریقى که بنده و فرستادهى تو – که درودهایت بر او و آل او باد – رکوع و سجود و قیام و قعود به عمل آورده و با منتهاى خشوع و حضور قلب به درگاه تو برپاى ایستادهاند و وضوى خود را سیراب ساختهاند.»
آثار عبادت از چهرهى امام سجاد علیهالسلام
زهرى مىگوید: «همراه على بن الحسین علیهالسلام بر عبدالملک بن مروان وارد شدیم. چون چشم عبدالملک بر پیشانى آن جناب افتاد و اثر سجده را بر پیشانى آن حضرت دید اعجاب نموده و گفت: اى ابامحمد! آثار کوشش (در عبادت) بر تو آشکار است، در حالى که از پیش خداوند خیر و نیکویى برایت مقرر و مقدر نموده است؛ تو پارهى تن پیامبر خدا صلى الله علیه و آله هستى، نسبتت (به او) نزدیک و پیوندت محکم است و تو در میان افراد خانواده و مردم زمانهات فضیلت و برترى عظیمى دارى و فضل و دانش و دین و تقوایى که تو راست براى احدى جز گذشتگان از خاندانت در گذشته و اکنون نبوده است. و همچنان آن حضرت را بسیار ستود. آنگاه على بن الحسین علیهالسلام فرمود: آنچه که دربارهى فضل و تأیید و توفیق خداى سبحان (نسبت به ما) گفتى، شکر این نعمتها چگونه توان کرد؟ رسول الله صلى الله علیه و آله به نماز مىایستاد تا پاهایش متورم مىشد و در ایام روزه دهانش از تشنگى خشک مىشد. به آن حضرت گفتند: اى رسول خدا! مگر خدا گناهان گذشته و آیندهى تو را نیامرزیده است؟ فرمود: آیا نباید بندهاى سپاسگزار باشم؟ حمد خداى را بر آنچه انعام فرموده و ما را بدان آزمود و سپاس او راست در دنیا و آخرت. به خدا قسم اگر اعضاء بدنم پاره پاره شود و چشمانم از حدقه بر سینهام فرو غلطند تا مگر شکر ده یک از یک دهم نعمتى از نعمتهاى خدا را که شمارندگان شمارش آن نتوانند کرد و حمد همهى حامدان حق یکى از آنها را ادا نتواند کرد به جاى آورم، به خدا سوگند، نمىتوانم، جز آن که خدا مرا چنان بیند که در شب و روز و خلوت و آشکار چیزى مرا از شکر و ذکر او باز نمىدارد. و اگر نبود که خانوادهام بر من حق دارند و دیگران را نیز بر من حقوقى است، که ناگزیر باید در حد توان خود آن حقوق را ادا کنم، همانا چشم به آسمان مىدوختم و دل را به سوى خدا متوجه مىساختم و دیده و دل برنمىگرفتم تا خداوند جانم را بگیرد و اوست بهترین حکمکنندگان. آنگاه حضرتش به گریه افتاد و عبدالملک (نیز) گریست… (435)
دعاى امام سجاد علیهالسلام در سجده
طاووس یمانى گفت: «شبى از کنار کعبه عبور مىکردم، دیدم امام سجاد علیهالسلام به حجر اسماعیل علیهالسلام وارد شد، و مشغول نماز گردید سپس به سجده رفت. من با خود گفتم: این مرد صالح از خاندان رسالت و نیکى است، خوب است از فرصت استفاده کنم و گوش کنم بدانم که دعاى آن حضرت در سجده چیست؟ شنیدم در سجده گفت: «عُبَیْدُکَ بِفِنَائِکَ مِسْکِینُکَ بِفِنَائِکَ فَقِیرُکَ بِفِنَائِکَ سَائِلُکَ بِفِنَائِک؛ بندهى کوچک تو به در خانهى تو آمده بىچارهى تو به در خانهى تو آمده، فقیر تو به در خانه تو آمده، درخواست کنندهات به درگاه تو آمده است.»
طاووس مىگوید: «آن را یاد گرفتم و در رفع هر اندوه و گرفتارى آن دعا را خواندم و اندوه و گرفتاریم برطرف شد.» (436)
گریه در حال سجده
یکى از غلامان آن حضرت مىگوید: «روزى امام سجاد علیهالسلام به بیابان رفت، من نیز به دنبالش بیرون رفتم، دیدم پیشانى بر سنگ سختى نهاده است، کنارش ایستادم، صداى ناله و گریهاش را مىشنیدم، شمرده هزار بار گفت: «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حَقّاً حَقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تَعَبُّداً وَ رِقّاً لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِیمَاناً وَ تَصْدِیقاً وَ صِدْقا؛ نیست معبودى جز خداى یکتا، که حقاً همین است، نیست معبودى جز خداى یکتا که از روى عبودیت و بندگى گویم، نیست خدایى جز خداى یکتا که از روى ایمان و تصدیق و راستى گویم.»
سپس سر از سجده برداشت، صورت و محاسن وى غرق در اشک چشمش بود، به پیش رفتم و عرض کردم: «آقاى من! آیا وقت آن نرسیده که روزگار اندوهت، به پایان برسد و گریهات کاهش یابد؟»
فرمود: «واى بر تو! یعقوب بن اسحاق ابن ابراهیم علیهالسلام پیغمبر و پیغمبرزاده بود، دوازده فرزند داشت، خداوند یکى از آنها را پنهان نمود، از اندوه فراق او، موى سرش سفید، و کمرش خمیده، و چشمش از گریهى زیاد نابینا شد، با این که فرزندش (یوسف) در همین دنیا و زنده بود، ولى من پدر و برادر و هفده تن از بستگانم را کشته، و به روى زمین افتاده دیدم، چگونه روزگار اندوهم به پایان رسد، و گریهام کاهش یابد». (437)
مناجات امام سجاد علیهالسلام
اصمعى مىگوید:«شبى مهتابى بود، به هنگامى که اطراف خانهى خدا طواف مىکردم، صداى زیبا و غمانگیزى گوش مرا نوازش داد. به دنبال صاحب صدا مىگشتم که چشمم به جوان زیبا و خوش قامتى افتاد که آثار نیکى از او نمایان بود، دست در پردهى خانهى کعبه افکنده و چنین مناجات مىکرد:
«اى آقاى من! اى خداى من! چشمهاى بندگان در خواب فرورفته و ستارگان آسمان، یکى بعد از دیگرى، سر به افق مغرب گذارده، و از دیدهها پنهان مىگردند، و تو خداوند حى و قیومى که هرگز خواب تو را فرا نمىگیرد. در این دل شب پادشاهان درهاى قصرهاى خویش را بسته و نگهبانان گماردهاند، تنها در خانهاى که براى سائلان گشوده است در خانه تو است. من اکنون به در خانهات آمدهام، خطاکار و مستمندم، از تو امید رحمت دارم، اى رحیم و اى کریم! نظر لطفت را مىطلبم. اى کسى که دعاى گرفتاران در تاریکیهاى شب را اجابت مىکنى و دردها و رنجها و بلاها را برطرف مىسازى، گنهکاران به در خانهى چه کسى بروند و از که امید بخشش داشته باشند.»
اصمعى گفت: «آن قدر جوان اشعار تکاندهنده خواند که بیهوش شد و به روى زمین افتاد. نزدیک او رفتم و به صورتش خیره شدم، نور ماه در صورتش افتاده بود، خوب که دقت کردم متوجه شدم او زینالعابدین مىباشد. سرش را به دامن گرفتم و سخت به حال او گریستم، قطرهى اشکم بر صورتش افتاد و به هوش آمد، چشمانش را گشود و گفت: «کیست که مرا از یاد مولایم مشغول داشته است؟ من گفتم: اصمعى هستم اى سید و مولاى من! این چه گریه و بىتابى است، تو از خاندان نبوت و وحى و عصمت هستى.»
امام برخاست و نشست و بعد فرمود: «اى اصمعى! هیهات هیهات! خداوند بهشت را براى مطیعان آفریده هر چند غلام حبشى باشد، دوزخ را براى عاصیان خلق کرده هر چند بزرگى از قریش باشد، مگر نشنیدهاى که قرآن مىفرماید، هنگامی که نفخ صور مىشود و قیام قیامت، نسبها به درد نمىخورد، بلکه ترازوى سنجش عمل باید سنگین وزن باشد.» (438)
اصمعى مىگوید: «هنگامى که چنین دیدم او را به حال خود گذاشتم و کنار رفتم.» (439)
امام باقر علیهالسلام فرمود: «خدمت پدرم رسیدم مشاهده کردم به جایى از عبادت رسیده که هیچ کس نخواهد رسید صورتش از شب زندهدارى زرد و چشمها از شدت گریه مانند آتش سرخ گردیده پیشانى از کثرت سجده پینه بسته بود، قدمها و ساق پاى مبارکش به واسطه زیادى سر پا ایستادن در نماز ورم کرده بود، فرمود: من از دیدن آن حال دیگر نتوانستم خوددارى کنم، دلم سوخت و شروع به گریه نمودم. در آن موقع پدرم به فکر فرورفته بود، پس از مختصر زمانى متوجه من شد فرمود: پسر جان یکى از جزوههاى عبادت على بن ابىطالب علیهالسلام را بیاور! من جزوهاى را تقدیم کردم.اندکى از آن را خواند. با خاطرى افسرده جزوه را به زمین گذاشت و فرمود: چه کسى قدرت دارد مانند على علیهالسلام عبادت نماید.» (440)
نماز با عطر
عبدالله بن حارث گوید: امام سجاد علیهالسلام همیشه در سجادهى خود عطر داشت و هرگاه مىخواست نماز بخواند، از آن استفاده مىکرد.
امام سجاد علیهالسلام در استفاده از عطر به هنگام نماز از رسول خدا صلى الله علیه و آله متابعت مىکرد. چنان که از امام صادق علیهالسلام نقل است، پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله شیشهى عطرى داشت که هنگام وضو، استفاده مىکرد، بعد از منزل بیرون مىرفت و مردم از بوى خوش عطر مىفهمیدند که پیامبر صلى الله علیه و آله است. (441)
امام سجاد علیهالسلام در نماز
هرگاه حضرت قصد انجام نماز مىنمود، به مکان خشنى مىرفت، خود را از مردم پنهان مىنمود، مشغول نماز مىشد و زیاد گریه مىکرد. روزى در هواى بسیار گرم به دنبال چنین جایگاهى بود که یکى از غلامان متوجه آن جناب شد. دید حضرت پیشانى را بر سنگ سختى نهاده و گریه مىکند. ساعتها طول کشید تا آن که حضرت سر از سجده برداشت از بس گریه کرده بود، چنین مىنمود که سر و صورت را در آب فرو برده است. (442)
یقین کامل به خدا در نماز
روزى، امام سجاد علیهالسلام سرگرم نماز بود و کودک نازنینش، امام محمدباقر علیهالسلام درون چاه عمیقى که در خانه بود، افتاد. فریاد همسر امام برخاست و از امام سجاد علیهالسلام که در نماز بود، درخواست کمک کرد.
حضرت، همچنان به نماز ادامه داد. همسر امام نزدیک حجره آمد و عرض کرد: «چقدر سخت دلى… فرزندت را نجات بده!» ولى امام از نماز باز نایستاد، تا آنکه نمازش را به جاى آورد.
سپس کنار چاه آمد و دست مبارک را درون چاه برد و بدون آن که از طناب کمک بگیرد، فرزندش محمد را بیرون کشید. در حالى که کودک روى دست مبارک حضرت به بازى و خنده مشغول بود، بدون آن که بدن و لباسش تر شده باشد. آن گاه کودک را به مادرش سپرد و فرمود: «این هم فرزندت، اى کسى که یقینت به خدا ضعیف است!» و به دنبال آن فرمود: «سرزنش بر تو نیست، من در مقابل خداوند جبار بودم و اگر از او روى مىگردانم، او از من روى برمىگرداند. چه کسى در این حال به من ترحم مىکرد». (443)
نماز در مسجد
و روایت شده که از ابوحمزهى ثمالى – که از زاهدین اهل کوفه و مشایخ آنجا بود – گفت: «دیدم حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام را که وارد مسجد کوفه شد و آمد نزد ستون هفتم و کفش خود را کند و به نماز ایستاد پس دستها را تا برابر گوش بلند کرد و تکبیرى گفت که جمیع موهاى بدن من از دهشت آن راست ایستاد، و گفته که چون آن حضرت نماز گذاشت، گوش کردم نشنیدم لهجهى پاکیزهتر و دلرباتر از او.» (444)
نماز امام سجاد علیهالسلام براى طلب حاجت
روایت است که اگر گرفتارى و اندوهى براى حضرت سجاد علیهالسلام پیش مىآمد، تمیزترین جامههایش را مىپوشید و وضو مىساخت و به بام مىرفت و چهار رکعت نماز مىخواند. در رکعت اول حمد و سورهى زلزلت، و در رکعت دوم حمد و سورهى نصر، و در رکعت سوم حمد و سورهى کافرون، و در رکعت چهارم حمد و توحید را مىخواند، بعد سر به آسمان برمىداشت و مىفرمود:
«اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی إِذَا دُعِیتَ بِهَا عَلَى مَغَالِقِ أَبْوَابِ السَّمَاءِ لِلْفَتْحِ انْفَتَحَتْ وَ إِذَا دُعِیتَ بِهَا عَلَى مَضَایِقِ الْأَرَضِینَ لِلْفَرَجِ انْفَرَجَتْ وَ أَسْأَلُکَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی إِذَا دُعِیتَ بِهَا عَلَى أَبْوَابِ الْعُسْرِ لِلْیُسْرِ تَیَسَّرَتْ وَ أَسْأَلُکَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی إِذَا دُعِیتَ بِهَا عَلَى الْقُبُورِ لِلنُّشُورِ انْتَشَرَتْ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اقْلِبْنِی بِقَضَاءِ حَاجَتِی؛ (445)
خداوندا! تو را قسم مىدهم به اسمائى که اگر بر درهاى بسته آسمان بخوانى باز مىشود، و اگر براى گشاده شدن تنگىهاى زمینها بخوانى، گشاده مىگردد، و به اسماء تو که اگر براى مشکلات بخوانى آسان گردد و به اسمائى که اگر بر قبرها بخوانى برانگیخته مىشوند. بر محمد و آل او درود فرست و مرا حاجت روا بازگردان.»
حضرت زینالعابدین علیهالسلام فرمود: «به خدا سوگند، هیچ کس پس از این عمل قدم برنمىدارد، مگر آن که حاجت او روا مىگردد، انشاء الله تعالى.»
نماز آن حضرت قبل از نماز شب
امام سجاد علیهالسلام قبل از نماز شب دو رکعت نماز کوتاه به جاى مىآورد، در رکعت اول سورهى اخلاص، و در رکعت دوم سورهى کافرون را خوانده، بعد از رکعت اول دستهایش را با تکبیر بالا برده و دعا مىخواند. (446)
استاد شهید مرتضى مطهرى (ره) نقل مىکند که طاووس یمانى مىگوید:
«حضرت على بن الحسین علیهالسلام را دیدم که از وقت عشا تا سحر به دور خانه خدا طواف مىکرد و به عبادت مشغول بود.
چون خلوت شد و کسى را ندید به آسمان نگریست و گفت: «خدایا ستارگان در افق ناپدید شدند و چشمان مردم به خواب رفت حال آنکه درهاى تو بر روى درخواست کنندگان گشوده است». طاووس جملههاى زیادى در این زمینه از مناجاتهاى خاضعانه و عابدانه آن حضرت نقل مىکند و مىگوید: امام چند بار در خلال مناجات خویش گریست. سپس به خاک افتاد و بر زمین سجده کرد. من نزدیک رفتم و سرش را بر زانو نهاده و گریستم. اشکهاى من سرازیر شد و قطرات آن بر چهرهاش چکید. برخاست و نشست و گفت: کیست که مرا از یاد پروردگارم مشغول ساخت؟ عرض کردم: من طاووس هستم اى پسر پیامبر! این زارى و بىتابى چیست؟ ما مىباید چنین کنیم که گنهکار و جفا پیشهایم. پدر تو حسین بن على علیهالسلام و مادر تو فاطمه زهرا علیهاالسلام و جد تو رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم است؛ یعنى شما چرا با این نسب شریف و پیوند عالى در وحشت و هراس هستید؟ به من نگریست و فرمود: اى طاووس! سخن نسب را کنار بگذار. خدا بهشت را براى کسى آفریده است که مطیع و نیکوکار باشد، هر چند غلامى سیاه چهره باشد و آتش را آفریده است براى کسى که نافرمانى کند و لو آقازادهاى از قریش باشد. مگر نشنیدهاى سخن خداى تعالى را «فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَیْنَهُمْ یَوْمَئِذٍ وَ لا یَتَساءَلُونَ» وقتى که در صور دمیده شد، نسبها منتفى است و از آن پرسش نمىکنند. به خدا قسم، فردا تو را سود نمىدهد مگر عمل صالح که امروز پیش مىفرستى». (447)
هم چنین آن استاد بزرگوار در کتاب «سیرى در سیره ائمه اطهار» درباره این امام همام آورده است: «انسان وقتى على بن الحسین علیهالسلام را مىبیند، آن خوفى که از خدا دارد، آن نمازهایى که واقعا نیایش بود و واقعا به قول «الکسیس کارل» پرواز روح به سوى خدا بود. نمازى که او مىخواند این طور نبود که پیکرش رو به کعبه بایستد و روحش جاى دیگرى بازى کند. اصلا روحش کانه از این کالبد مىرفت، آرى، انسان وقتى على بن الحسین علیهالسلام را مىبیند با خود مىگوید: این اسلام چیست؟ این چه روحى است؟
وقتى انسان على بن الحسین علیهالسلام را مىبیند کانه پیغمبر را در محراب عبادتش در ثلث آخر شب یا در کوه حرا مىبیند. یک شب امام مشغول همان نیایش و دعایى بود که خودش اهل آن دعا بود و یکى از بچههاى امام، از جایى افتاد و استخوانش شکست که احتیاج به شکستهبندى پیدا شد. اهل خانه نیامدند متعرض عبادت امام بشوند. رفتند و شکستهبند آوردند و دست کودک را بستند، در حالى که او از درد فریاد مىکشید. بچه راحت شد و قضیه گذشت. هنگام صبح امام دید دست فرزندش را بستهاند. فرمود: چرا چنین است؟ عرض کردند: جریان این طور بود. کى؟ دیشب در فلان وقت که شما مشغول عبادت بودید. معلوم شد که آنچنان امام در حال جذبه به سر مىبرده است و آن چنان این روح به سوى خدا پرواز کرده بود که هیچ یک از آن صداها اصلا به گوش امام نرسیده بود.» (448)
حضرت سجاد علیهالسلام، زینت عبادتکنندگان بود و هم ایشان زیبایى معنوى نماز و سجده را براى همگان ارائه داد.
حضرت امام باقر علیهالسلام و نماز
همین طور که امیرالمؤمنین و امام زینالعابدین علیهماالسلام در حال نماز از خود بىخود مىشدند و متوجه اطراف نمىگردیدند، حضرت باقرالعلوم علیهالسلام هم همانطور بودند.
نقل شده است که: چاهى در منزل ایشان بود، آن حضرت وضو گرفتند و در کنار همان چاه مشغول نماز شدند. یکى از فرزندان پسر امام، کوچک بود به طورى که نمىتوانست راه برود، چهار دست و پا آمد تا خود را به پدر رساند، ناگهان در چاه افتاد و امام متوجه نشد.
یکى از کنیزان آن حضرت هر چه فریاد زد که بچه داخل چاه افتاد، باز متوجه نشد و به نماز خود ادامه داد و آن را قطع نکرد. بعد از آن که از نماز، فارغ شد، همسر امام پیش آمد و گفت:
یا بن رسولالله صلى الله علیه و آله چقدر شما قسىالقلب و سخت دل هستید! بچه، داخل چاه افتاد و ما هر چه فریاد مىزنیم توجه نمىکنید.
امام باقر علیهالسلام وقتى از جریان اطلاع پیدا کرد، آمد کنار چاه و مشاهده کرد که آن کودک در ته چاه روى آب نشسته است! در این هنگام آب شروع به جوشیدن کرد و تا لب چاه آمد، در حالى که کودک به روى آن نشسته بود.
حضرت دست خود را دراز کرد و کودک را صحیح و سالم گرفت از چاه بیرون آورد. بعد از آن به زنان و کنیزان فرمود: توجه داشته باشید! چون من در حال خدمت به آقا و مولاى خود و مشغول عبادت و نماز براى خداى متعال بودم، او هم فرزند مرا حراست و نگهدارى نمود و او را صحیح و سالم به من بازگرداند. (449)
در بیان رهآورد نماز و نیایش فرمود:
«کُلُّ عَیْنٍ بَاکِیَةٌ یَوْمَ الْقِیَامَةِ غَیْرَ ثَلَاثٍ عَیْنٍ سَهِرَتْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ عَیْنٍ فَاضَتْ مِنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَ عَیْنٍ غُضَّتْ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ؛ (450)
همهى چشمها در روز رستاخیز اشکبارند، جز این سه چشم:
الف. چشمى که در راه خدا بیدارى کشد و براى خودسازى و خودشکوفایى، شب را به نماز و نیایش و شب زندهدارى بگذراند.
ب. چشمى که از ترس خدا، اشک بریزد و به گناه باز نشود.
ج. چشمى که از نافرمانى خدا بسته شود، و دنبال حرام نباشد.»
امام باقر علیهالسلام و لباس خشن براى نماز
امام صادق علیهالسلام فرمود:
پدرم را دو لباس خشن بود که با آنها نماز مىخواند. (451)
حضور قلبى امام باقر علیهالسلام
جابر جعفى مىگوید:
روزى امام باقر علیهالسلام مشغول نماز بودند، که چیزى بر سرشان قرار گرفت. حضرت بدون اعتنا به آن چیزى که به جهت تعظیم خداوند و حضور قلبى که در نماز داشت، به نماز خود ادامه دادند تا این که امام صادق علیهالسلام آمد و آن چیز را از سر پدرش برداشت. (452)
لباس داراى تصویر
از امام صادق علیهالسلام روایت شده است:
امام محمدباقر علیهالسلام کراهت داشت از این که با لباسى که داراى تصویر است، نماز بخواند. (453)
غرق در نماز
در خبر است که چون امام باقر علیهالسلام به نماز مىایستادند، رنگشان تغییر مىکرد و گاهى سرخ مىشدند و گاهى زرد! (454)
آنقدر در هنگام نماز، رعایت احترام و ادب، در پیشگاه حضرت حق مىنمودند و که نماز ایشان زبانزد خاص و عام بود، و عظمت الهى در سراسر نماز بر وجودشان چنان سایه افکنده بود که رنگ مبارکشان تغییر مىکرد و لرزه بر اندامشان مىافتاد.
نیایش امام محمدباقر علیهالسلام
امام صادق علیهالسلام در مورد عبادت پدرش امام باقر علیهالسلام مىفرماید: «همیشه بستر پدرم را پهن مىکردم و انتظار مىکشیدم تا بیاید. یک شب آمدن پدرم به بستر به تأخیر افتاد. به دنبال ایشان به مسجد رفتم. هیچ کس در مسجد نبود. پدرم را دیدم که در گوشهاى از مسجد به سجده رفته و با حالت گریه و انابه استغاثه مىکند. گوش دادم و شنیدم که مىگوید:
«پروردگارا! تو منزه و ستودهاى. معبود من! از روى تعبد و بندگى تو را ستایش مىکنم. کردار و عبادتم کم است. پس تو خود آن را بر من دو چندان کن».
افلج مىگوید: «امام باقر علیهالسلام در مراسم حج، پس از طواف در کنار مقام ابراهیم علیهالسلام به نماز ایستاد. پس از نماز، وقتى سر از سجده بلند کرد دیدم پیشانى امام از بسیارى اشک، خیس شده است. (455)
امام صادق علیهالسلام: پدرم علیهالسلام در دل شب نماز مىگزارد و چنان سجدهاش را طول مىداد، که مىگفتیم: خفته است. (456)
جابر جعفى می گوید:
ابوجعفر (امام باقر علیهالسلام) روزى نماز مىخواند که چیزى بر سر حضرت افتاد. آن را از سرش برنداشت، تا اینکه جعفر برخاست و آن را از سرش برداشت. و این به خاطر بزرگداشت خداوند و توجه به نمازش بود که همان گفتهى خداست: «و پاکدلانه روى به دین داشته باش.» (457)
ابوایوب: ابوجعفر (امام باقر علیهالسلام) و ابوعبدالله (امام صادق علیهالسلام) هنگامى که به نماز مىایستادند، رنگشان سرخ و زرد مىشد، گویا کسى را که با او مناجات مىکنند، مىبینند. (458)
امام صادق علیهالسلام می فرماید:
پدرم پس از نماز عشاء آخر، دو رکعت نماز در حالت نشسته مىگزارد که در آن صد آیه مىخواند و مىگفت: هر کس این دو رکعت را بگزارد و صد آیه بخواند، جزو غافلان نوشته نمىشود. (459)
نیز شیخ صدوق از مالک بن انس روایت کرده که گفت:
«… و چنان بود آن حضرت که خالى نبود از یکى از سه خصلت: یا روزهدار بود و یا قائم به عبادت بود و یا مشغول به ذکر و آن حضرت از بزرگان عباد و اکابر زهاد بود و از کسانى بود که دارا بودند خوف و خشیت از حق تعالى را…» (460)
حضرت امام صادق علیهالسلام و نماز
روایت شده است: که امام صادق علیهالسلام روزى در نمازش قرآن تلاوت مىفرمود، دراین هنگام حالت غش بر آن حضرت عارض شد. پس از به هوش آمدن، از آن جناب سوال کردند: چه چیز باعث شد که چنین حالتى بر شما عارض شد؟
فرمود: «پیوسته آن (آیه) را تکرار مىکردم، تا آن که آن را از گویندهاش شنیدم.» (461)
آرى، در چنین حالى بود که قوه بشرى را توان این مکاشفه جلال الهى نبود و او را از پاى درآورد و به حال بىهوشى انداخت.
نماز و نیایش در سیره و سخن امام صادق علیه السلام
در مورد نقش انسانپرور نماز و نیایش و رابطهى انسان با خدا از امام صادق آوردهاند که چنین فرمود:
«… وَ فِی الرُّکُوعِ أَدَبٌ وَ فِی السُّجُودِ قُرْبٌ وَ مَنْ لَا یُحْسِنُ الْأَدَبَ لَا یَصْلُحُ لِلْقُرْب؛ (462)
در رکوع نماز است که ادب بندهى عبادت کننده و یکتاپرست در برابر خدا جلوهگر مىشود. و در سجدههاى آن، راهى است براى نزدیک شدن به خدا و قرب معنوى به ذات بىهمتاى او؛ و کسى که مراتب ادب را در بندگى به صورت شایستهاى به جاى نیاورد، شرایط و صلاحیت نزدیک شدن به خدا را ندارد.»
سجدهى امام صادق علیهالسلام
حفص بن غیاث گوید:
امام صادق علیهالسلام را دیدم که در حال سجده پانصد مرتبه سبحان الله را تکرار مىکرد. (463)
سجدهى امام صادق علیهالسلام بر تربت امام حسین علیهالسلام
امام صادق علیهالسلام جز بر تربت امام حسین علیهالسلام به خاک دیگرى سجده نمىکرد و این کار را از سر خشوع و خضوع براى خدا مىکرد. (461)
توجه به وقت نماز
… امام صادق علیهالسلام دستور فرمود که الاغ و استرى را زین کردند، من سبقت گرفتم و بر الاغ سوار شدم، تا احترام کرده باشم و آن حضرت سوار بر استر گردد.
فرمود: اگر بخواهى الاغ را در اختیار من بگذار؟
گفتم: استر براى شما مناسبتر و زیباتر است.
فرمود: الاغ براى من راهورتر است.
من از الاغ پیاده شدم و بر استر سوار گشتم و آن حضرت بر الاغ سوار شد و با هم حرکت کردیم تا وقت نماز رسید، فرمود: پیاده شویم تا نماز بخوانیم، سپس فرمود: اینجا زمین شورهزار است و نماز در اینجا روا نیست (و مکروه است) از آنجا رفتیم و به زمین خاک سرخى رسیدیم، و آماده نماز شدیم، در آنجا مرد جوانى بزغاله مىچرانید. حضرت به او و بزغالهها نگریست و به من فرمود: «و الله یا سدیر لو کان لى شیعة بعدد هذه الجداء ما وسعنى القعود؛ سوگند به خداى سدیر، اگر شیعیان من به تعداد این بزغالهها بودند، خانهنشینى بر من روا نبود» (و قیام مىکردم).
سپس پیاده شدیم و نماز خواندیم، پس از نماز، کنار بزغالهها رفتم و شمردم که هفده عدد بودند. (464)
نماز خواندن امام جعفرصادق علیهالسلام
حماد بن عیسى گوید: «امام جعفرصادق علیهالسلام به من فرمود: اى حماد مىتوانى نماز بخوانى. گفتم: آقاى من! کتاب حریز را که در نماز است مىدانم. فرمود: یک نمازى بخوان. حماد مىگوید: حرکت کردم نمازى خواندم. فرمود: چقدر قبیح است که شخصى شصت یا هفتاد سال بر او بگذرد و یک نماز تام و تمام کامل انجام نداده باشد. حماد گفت: پس من در نفس خویش ذلت و خوارى را یافتم. عرض کردم: فداى تو شوم! مرا نماز تعلیم فرما. پس امام علیهالسلام حرکت کرد و قد راست رو به قبله ایستاد و دستهاى خود را بر دو ران خود گذاشت و انگشتها را به یکدیگر قرار دادند و انگشتهاى پا را نیز روى به قبله نمود و با خشوع فرمودند: «الله اکبر». پس سورهى حمد را با تأنى قرائت فرموده و بعد سورهى توحید را، پس از تمام شدن قرائت به اندازهى نفس کشیدنى صبر فرموده، سپس دستها را در مقابل صورت بلند کرده در حال ایستاده فرموده: «الله اکبر» و پس از تمام شدن تکبیر رکوع فرمودند، در حالى که دو کف دست را بر دو زانو گذاشته و انگشتهاى دست باز و دو زانو را عقب زده و پشت مبارک آن حضرت راست و مستقیم، به طورى که اگر یک قطره آب یا روغن بر پشت آن حضرت مىریختند، به هیچ طرفى نمىرفت (به خاطر مساوى بودن سطح پشت حضرت) و گردن را کشیده و چشمها را برهم گذاشته و سپس سه مرتبه با تأمل فرمود: «سبحان ربى العظیم و بحمده»، سپس سر از رکوع برداشتند و وقتى که بدن حضرت قد راست آرام گرفت، فرمود: «سمع الله لمن حمده»، پس از آن در همان حال ایستاده دستها را مقابل صورت بلند نموده و فرمودند: «الله اکبر» و سپس براى سجده سرازیر شد، به طورى که دستها را مقابل زانوها گذاشت و انگشتها را بسته مقابل صورت پس سه مرتبه فرمودند: «سبحان ربى الاعلى و بحمده» و هیچ چیزى از بدنش بر یکدیگر نگذاشته، اعضاء و جوارح را از یکدیگر جدا فرمودند و سجده فرمودند بر هشت موضع: دو کف دست و دو زانو و دو انگشت بزرگ پا و پیشانى و دماغ، و فرمودند: هفت موضع واجب است و گذاشتن دماغ بر زمین مستحب است. پس سر از سجده برداشتند، وقتى راست نشستند و فرمودند: «الله اکبر» پس بر ران چپ نشسته و پشت قدم راست، را بر کف پاى چپ قرار دادند و فرمودند: «استغفر الله ربى و اتوب الیه»، پس در حال نشسته تکبیر فرمودند، و بعد مثل سجده اول، به سجده دوم عازم شدند. هیچ عضوى از اعضاى آن حضرت بر عضو دیگر نچسبیده بود، نه در حال رکوع و نه در حال سجود. پس به همین طور دو رکعت نماز خواندند و انگشتهاى دستها در حال تشهد به هم چسبیده و بعد از تشهد سلام فرمودند. پس فرمودند: اى حماد! این طور نماز بخوان». (465)
حمزه بن حمران و حسن بن زیاد: بر امام صادق وارد شدیم در حالى که نزدش گروهى بودند که با آنها نماز عصر را (به جماعت) گزارد ولى ما نماز خوانده بودیم. پس در رکوعش سى و چهار یا سى و سه بار «سبحان ربى العظیم» را شمردیم. یکى از این دو راوى در روایتش چنین گفت: «و بحمده» به تعداد یکسان در رکوع و سجود. و ابان بن تغلب می گوید: بر امام صادق علیهالسلام وارد شدم در حالى که نماز مىخواند. پس در رکوع و سجودش شصت تسبیح شمردم. (466)
وزیر ابوالفتح اربلى درباره اوصاف حضرت صادق علیهالسلام مىگوید:
«نیکىهاى صادق علیهالسلام بسیار، و خصایل شریف او کامل است. وى از سخن و شیوههاى پدران ارجمند خویش پیروى مىکرد و خود را وقف عبادت و اطاعت و زهد کرده بود. چنان او به شب زندهدارى و نماز و عبادتش دل بسته و مشغول بود که فلک نیز نمىتوانست با وى به رقابت برخیزد.» (467)
وصیت امام صادق علیهالسلام به نماز و صلهى رحم
سرانجام منصور، توسط افراد مرموزى با انگور زهرآلود امام جعفرصادق علیهالسلام را مسموم کرده، و آن حضرت بر اثر آن به شهادت رسید، او در دنیا سخن بسیار فرمود، حوزهى علمیه را تأسیس کرد، و چهار هزار نفر شاگرد تربیت نمود، یکى از شاگردانش به نام زراره (ره) چندین هزار حدیث از او آموخت و…
ولى هنگامى که به بستر شهادت افتاد، به دو چیز سفارش مخصوص کرد:
1- نماز (پیوند نیک با خدا).
2- صله رحم (پیوند نیک با خویشاوندان).
امحمیده (کنیز او) گوید: در آن هنگام که امام صادق علیهالسلام در آستانهى شهادت بود، چشم گشود و فرمود: «بستگانم را حاضر کنید، ما همهى آنها را حاضر کردیم، به آنها فرمود: «إِنَّ شَفَاعَتَنَا لَا تَنَالُ مُسْتَخِفّاً بِالصَّلَاة؛ همانا شفاعت ما به کسى که نماز را شبک بشمرد، نرسد.» (468)
حضرت امام موسى کاظم علیهالسلام و نماز
زندگانى پربار این امام بزرگوار، داراى جنبههاى مختلفى است. بخشى از آن توجه خاص آن حضرت به عبادت به خصوص نماز است؛ زیرا سجدههاى طولانى ایشان از رابطه تنگاتنگ او با نماز، سخن مىگوید.
احمد بن عبدالله اهوازى از پدرش نقل مىکند: روزى بر فضل بن ربیع وارد شدم در حالى که وى بر جاى بلندى نشسته بود، همین که مرا دید گفت، عبدالله بیا بالا. وقتى بالاى بلندى رفتم، گفت:
درون این اطاق نگاه کن و بگو چه مىبینى؟! وقتى درست نگاه کردم، گفتم: پیراهنى است که در وسط اطاق افتاده است.
گفت: خوب نگاه کن! گفتم: گویا مردى به سجده رفته است.
فضل بن ربیع گفت: او را مىشناسى؟
گفتم: او را نمىشناسم.
در جواب گفت: او امام تو موسى بن جعفر علیهالسلام است.
سپس ادامه داد و گفت: من شب و روز مراقب او هستم و در تمام لحظهها وى را چنین دیدم که پس از به جا آوردن نماز صبح، مشغول تعقیب مىشود تا آن که خورشید طلوع نماید. پس از آن به سجده مىرود تا زوال خورشید. آن حضرت کسى را معین کرده تا وقتهاى نماز را به او یادآورى کند. همین که وقت نماز را به او خبر مىدهد، از جا برمىخیزد و دوباره مشغول نماز مىشود، بدون آن که تجدید وضو نماید.
این شیوه همیشگى اوست و باز به سجده مىرود تا موقع نماز مغرب، پس از نماز عشا افطار مىکند و مقدار کمى استراحت مىنماید و بعد از آن، تجدید وضو مىنماید و باز به سجده مىرود و تمام شب را تا سپیده صبح به عبادت و نماز سرگرم است. (469)
در احوال امام کاظم علیهالسلام آمده است:
موسى بن جعفر علیهالسلام وقتى نماز صبح را به جاى مىآورد، تا طلوع آفتاب مشغول تعقیب و ذکر خداوند مىشد و سالهایى که در زندان بودند غالباً پس از نماز سر به سجده مىگذاشتند و تا نزدیک ظهر به دعا و ذکر و حمد مشغول بودند و چون ظهر فرا مىرسید برمىخاستند و بدون تجدید وضو به نماز مىایستادند. (470)
امام کاظم علیهالسلام و نماز شب
امام موسى کاظم علیهالسلام در نماز وتر، وقتى سر از رکوع برمىداشت، مىایستاد و چنین مىگفت: خدایا! تو در کتاب خود فرمودهاى (در وصف مُتّقین): «کمى از شب را مىخوابیدند و در سحرها استغفار مىنمودند.» به خدا سوگند خواب من طولانى و شب خیزى من اندک است، حال این سحر است و من به استغفار از گناهانم برخاستهام، استغفار آن کس که نه مالک سود و زیان خود مىباشد و نه مرگ و حیات و نشورش را در اختیار خود دارد. سپس امام علیهالسلام به سجده مىافتاد. (471)
حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام نوافل شب را مىخواندند و تا اذان صبح مشغول نمازهاى مستحبى بودند. (470)
تأثیر نماز بر کنیز
امام موسى کاظم علیهالسلام در طول 35 سال امامت، به زندگى اجتماعى و سیاسى جامعهى مسلمین، توجه عمیق داشت، همواره تلاش مىکرد که مسلمانان را از زیر یوغ طاغوتها نجات دهد، و حقوق از دست رفتهى آنها را به آنها بازگرداند، آن بزرگمرد آزاده، در این راستا بسیار صدمه دید، بخصوص در عصر حکومت طاغوتى هارون همواره در زندانهاى تاریک و سخت، تحت شکنجه و فشار بود، سرانجام به دستور هارون، او را در زندان مسموم نموده و به شهادت رساندند. در آن هنگام که امام کاظم علیهالسلام در زندان سندى بن شاهک (بغداد) بود، هارون کنیزى خوش قامت و زیبا چهره را به عنوان خدمتگزار به زندان فرستاد. امام کاظم علیهالسلام آن کنیز را نپذیرفت، و به عامرى (کسى که واسطهى رساندن کنیز شده بود) فرمود: به هارون بگو: (بَل اَنتم بِهَدیَّتِکُم تَفرَحون؛ بلکه شما هستید که به هدایایتان شاد هستید، من نیازى به آن هدیه ندارم». عامرى بازگشت، جریان را به هارون گزارش کرد هارون خشمگین شد و به او گفت: به زندان برو، به موسى بن جعفر علیهالسلام بگو: «نه ما با رضایت تو، تو را زندانى کردهایم و نه با رضایت تو، تو را دستگیر نمودهایم، قطعاً باید کنیز در زندان باشد. به این ترتیب، کنیز را در زندان باقى گذاشتند، هارون جاسوسى را بر او گماشت، تا چگونگى کار کنیز را به او گزارش دهد. کنیز در زندان، آنچنان تحت تأثیر معنویت امام علیهالسلام قرار گرفت که همواره به سجده مىرفت و مىگفت: «قدّوس، سُبحانک سُبحانک…» اى خداى پاک و بىعیب، که از هرگونه عیب، منزه و پاک هستى… آن جاسوس، ماجرا را به هارون گزارش داد. هارون گفت: به خدا سوگند موسى بن جعفر علیهالسلام کنیز را با جادوى خود، سحرزده کرد، برو آن کنیز را نزد من بیاور.
کنیز در حالى که لرزه بر اندام و بهتزده بود نزد هارون آمد، هارون احوال او را پرسید. کنیز گفت: امام علیهالسلام را دیدم، شب و روز سرگرم نماز و عبادت و تسبیح بود، به او گفتم: اى آقاى من، من براى خدمتگزارى تو به اینجا آمدهام، چه حاجت دارى تا تو را یارى کنم. فرمود: اینها (هارون و اطرافیان او) دربارهى من چه فکر مىکنند؟ ناگهان به سویى متوجه شد، من نیز به آن سو نگریستم، باغى شاداب و پر درخت و باصفا با حوریان و غلمان دیدم، بىاختیار به سجده افتادم تا اینکه این غلام شما آمد و مرا به اینجا آورد.
هارون گفت: «اى زن خبیث، تو در سجده به خواب رفتهاى و آن چیزها را دیدهاى، سپس دستور داد که آن کنیز را تحتنظر قرار دادند تا وقایع زندان را به کسى نگوید، او همچنان تحتنظر مشغول عبادت بود تا از دنیا رفت.» (472)
سجدهى شکر به یاد نعمت
هشام بن احمر مىگوید، همراه امام کاظم علیهالسلام در اطراف مدینه، سوار بر مرکب سیر مىکردیم، ناگاه امام کاظم علیهالسلام از بالاى مرکب زانو خم کرد و به سجده افتاد، و مدتى طول داد و سپس سر بلند کرد و سوار بر مرکبش شد. عرض کردم: قربانت گردم، سجدهى طولانى، انجام دادى؟ فرمود: «إِنَّنِی ذَکَرْتُ نِعْمَةً أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَیَّ فَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْکُرَ رَبِّی.» من هنگام سیر به یاد نعمتى افتادم که خداوند به من عطا فرموده است دوست داشتم پروردگارم را به خاطر آن نعمت (با سجده) شکر کنم.» (473)
نماز در زندان هارون
امام موسى کاظم علیهالسلام در زندان «سندى بن شاهک» به سر مىبرد. یک روز هارون مأمورى فرستاد که از احوال آن حضرت سؤال نماید. خود سندى نیز وارد زندان شد.
وقتى که مأمور وارد شد، امام پرسید، «چه کارى دارى؟»
مأمور گفت: «خلیفه مرا فرستاد تا احوالى از تو بپرسم.»
امام علیهالسلام فرمود: «از طرف من به او بگو هر روز که از این روزهاى سخت بر من مىگذرد، یکى از روزهاى خوشى تو هم سپرى مىشود. تا آن روزى برسد که من و تو در یک جا به هم برسیم، آنجا که اهل باطل به زیانکارى خود واقف مىشوند.»
یک روز دیگر، «فضل بن ربیع» وزیر خلیفه، مأمور رساندن پیغامى از طرف هارون به آن حضرت گردید. وقتى که وارد شد، دید امام نماز مىخواند.
هیبت حضرت مانع شد که بنشیند. نماز ایشان که تمام شد، به وى اعتنا نکرد و بلافاصله نماز دیگرى آغاز نمود. مرتب همین کار را ادامه مىداد و به او بىاعتنایى مىکرد.
آخر کار، وقتى که یکى از نمازها تمام شد، قبل از آنکه نماز دیگر را شروع کند؛ فضل بن ربیع لب باز کرد: «برادرت هارون سلام مىرساند و مىگوید: خبرهایى از تو به ما رسید که موجب سوءتفاهمى شد. اکنون معلوم گردید که شما تقصیرى ندارید، ولى من میل ندارم که شما همیشه نزد من باشید و به مدینه نروید. حالا که بناست پیش ما بمانید، خواهش مىکنم از لحاظ برنامهى غذایى – هر نوع غذایى که خودتان مىپسندید – دستور دهید؛ و فضل مأمور پذیرایى شماست.
حضرت جواب فضل را به دو کلمه داد: «از مال خودم چیزى در اینجا نیست که از آن استفاده نمایم. و خداوند مرا اهل تقاضا و خواهش هم نیافریده، که از شما تقاضا و خواهشى داشته باشم.»
بعد از گفتن آن کلمه، فوراً از جا حرکت کرد و فرمود: «الله اکبر» و نماز خود را آغاز نمود. (474)
کمک به دیگران در حال نماز
زکریاى اعور – که از فقها و محدثین شیعى قرن اول و دوم هجرى، و شاگرد امام کاظم علیهالسلام نیز بوده است – مىگوید: «امام موسى کاظم علیهالسلام را در حال نماز خواندن دیدم. پهلوى ایشان پیرمردى سالخورده نشسته بود که اراده کرد از جاى برخیزد. عصایى داشت. آن را جستجو مىکرد تا به دست آورد. امام با آن که در نماز ایستاده بود، خم شد و عصاى پیرمرد را برداشته به دستش داد و به موضع نماز خود برگشت.» (475)
اهتمام به نمازهاى مستحبى
مرحوم شیخ مفید قدس سره نقل کرده که امام هفتم عابدترین مردم اهل زمانشان بودند… نوافل شب را مىخواندند و تا هنگام اذان صبح، به انجام نمازهاى مستحبى مشغول بودند (این اهتمام حضرت به نمازهاى استحبابى و نماز شب در طول عمر مبارکشان ادامه داشت). (476)
در روایت است که چون وقت نماز صبح فرا مىرسید. امام کاظم علیهالسلام بلافاصله به نماز مىایستادند (و در سایر اوقات نیز توجه خاصى به نماز اول وقت داشتند).
هنگامى که نماز صبح را اقامه مىکردند تا طلوع آفتاب به تعقیب و ذکر خداوند اشتغال داشتند و سالهایى که در زندان بودند غالباً پس از نماز سر به سجده مىگذاشتند و تا نزدیک ظهر به دعا و ذکر و حمد مشغول بودند، و چون ظهر مىرسید، برمىخاستند و بدون تجدید وضو به نماز مىایستادند. این دلیل آن بود که در سجدهى صبح تا ظهر به خواب نرفتهاند. (477)
زندگانى پربار این امام همام، داراى جنبههاى مختلفى است، که بخشى از آن، توجه خاص حضرت به عبادت و خصوصاً نماز است. چه اینکه رابطهى تنگاتنگى میان امام و مناجات بود گویا با سجدههاى طولانى هم قسم بود. شبى حضرت قدم به مسجد رسول خدا صلى الله علیه و آله گذارد و سر به سجده نهاد و در سجدهى حضرت این جملات مترنم بود: «اللَّهُمَّ عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ یَا أَهْلَ التَّقْوَى وَ أَهْلَ الْمَغْفِرَةِ؛ بزرگ است گناه بندهى تو پس نیکوست بخشش از جانب تو اى اهل تقوا و اهل مغفرت». و آن قدر این جملات را تکرار کرد تا آنکه صبح شد. (478)
ابوحنیفه بر امام صادق علیهالسلام وارد شد و به ایشان گفت: پسرت (موسى) را دیدم که نماز مىخواند و مردم هم از پیش رویش مىگذشتند بىآنکه آنان را باز دارد، با اینکه اشکال دارد.
پس امام صادق علیهالسلام گفت: موسى را نزد من خوانید و وقتى آمد به او گفت: اى پسرکم، ابوحنیفه مىگوید که نماز مىخواندى و مردم هم از پیش رویت مىگذشتند بىآنکه آنان را باز دارى. گفت: بلى پدر، آن که برایش نماز مىخوانم، از آنان به من نزدیکتر است. خدا مىفرماید: «و ما از رگ گردن به او نزدیکتریم». پس امام صادق علیهالسلام او را به خود چسباند و فرمود اى پسرکم، پدر و مادرم فدایت باد، اى راز سپرده. (479)
سجدههاى طولانى حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام
حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام پس از نماز صبح به سجده مىرفتند و سر از سجده برنمىداشتند تا روز بلند مىشد. (480)
«تعفیر»؛ یعنى دو طرف صورت را به خاک رسانیدن، از نشانههاى مؤمن است. (481)
البته اگر مصلحت باشد هر چه بخواهد به او عطا مىفرماید و اگر مصلحتش نباشد، ذخیرهى آخرتش مىفرماید. (482)
گویند از جلمه جلوههاى طاعت حضرت امام موسى بن جعفر علیهالسلام این بود که اول شب وارد مسجدالنبى مىشد و یک سجده مىکرد و در حال سجده زمزمهاى داشت که حکایت از اخلاص و ترس او مىنمود؛ «عَظُمَ الذَّنب عِندى، َ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِک، یَا أَهْلَ التَّقْوَى وَ یَا أَهْلَ الْمَغْفِرَة «؛ گناه من بزرگ است اما عفو و بخشش تو نیکو، اى اهل تقوا و آمرزش! امام علیهالسلام این کلمات را با حال زارى و شکستگى و گریه تکرار مىکرد تا وقتى که صبح مىشد (483) و درباره آن حضرت وارد شده که نوافل شب را مىخواند و تا هنگام اذان صبح، مشغول نمازهاى مستحبى بود. (470)
شخصى درباره نیایش آن حضرت نقل مىکند که آن امام در آخرین رکعت از نماز شب خود با معبودش چنین نیایش مىکرد: «خدایا تو خود در کتابت فرمودهاى: اهل بهشت چنان بودند که اندکى از شب را خوابیده و سحرگاهان به استغفار بر مىخاستند. به خدا سوگند، که خواب من طولانى و شب زندهدارى من کم است. اکنون این سحر است و من به طلب بخشش از گناهانم برخاستهام؛ بخشش کسى که نه مالک سود و زیان خود است و نه اختیار مرگ و زندگى و نشورش را دارد.» (471)
کمالالدین محمد بن طلحه شافعى در حق او گفته: «اوست امام کبیر القدر عظیمالشأن کثیرالتهجد، مجد در اجتهاد، مشهور به عبادات، مواظب بر طاعات، مشهور به کرامات، شب را به روز مىآورد به سجده و قیام و روز را به آخر مىرساند به تصدق و صیام». در منتهى الامال آمده که «حضرت امام موسى علیهالسلام عابدترین اهل زمان خود و افقه و از همه سخىتر و گرامىتر بود و روایت شده که شبها براى نوافل شب برمىخاست و پیوسته نماز مىگذاشت تا نماز صبح. نیز آمده «… و چندان گریه مىکرد از خوف خدا که محاسنش از اشک چشمش تر مىشد…» (484)
در خبرى از مأمون نقل شده در ورود حضرت موسى بن جعفر علیهالسلام بر هارونالرشید، مأمون گفته: «إِذْ دَخَلَ شَیْخٌ مُسَخَّدٌ قَدْ أَنْهَکَتْهُ الْعِبَادَةُ کَأَنَّهُ شَنٌّ بَالٍ قَدْ کَلَمَ السُّجُودُ وَجْهَهُ وَ أَنْفَه» یعنى وارد شد بر پدرم پیرمردى که صورتش از بیدارى شب و عبادت زرد و ورم دار شده بود و عبادت او را رنجور و لاغر کرده بود، به حدى که مانند مشک پوسیده شده بود و کثرت سجده صورت و بینى او را مجروح کرده بود…» (485)
نماز شب امام کاظم علیه السلام
«موسى بن جعفر – علیهالسلام – یُصَلِّی فِی جَوْفِ اللَّیْلِ حَتَّى یَطْلُعَ الْفَجْر؛ (486)
حضرت موسى بن جعفر علیه السلام تا اذان صبح، مشغول نمازهاى مستحبى بود.»
امام کاظم علیهالسلام بعد از نماز صبح، سر به سجده مىگذاشت و تا پاسى از روز، در حال سجده بود. (487)
نماز در سیره امام رضا علیه السلام
نماز در دیدگاه و منظر حضرت امام رضا علیهالسلام جایگاهى بس والا و ارجمند دارد. آن امام همام، به اندازهاى به نماز اهمیت مىدادند که قابل توصیف و بیان نیست. آن حضرت افتخار خود را در عبادت و پرستش مىدانست و در جواب مأمون که از او خواسته بود خلافت را بر عهده بگیرد، فرمود: «به پرستش خدا افتخار مىکنم و با زهد و پارسایى امیدوارم از شر دنیا آسوده شوم و…»
پیشواى هشتم، الگو و اسوهى کاملى از یک نمازگزار واقعى است که هم با سخنان خود و هم با رفتار و عملکرد خود، سیماى نورانى نماز را به نحو احسن، براى ما تبیین کرده است. (488)
کیفیت «نماز» امام رضا علیهالسلام
شیخ صدوق از رجاء بن ابىضحاک – که از طرف مأمون براى بردن حضرت رضا علیهالسلام از مدینه به مرو، مأموریت داشت – روایت کرده است که گفت:
من از مدینه تا مرو همراه امام بودم. به خدا سوگند کسى را در پرهیزکارى و کثرت ذکر خدا و شدت خوف از حق تعالى مانند او ندیدم.
جریان عبادت آن جناب در شبانهروز چنان بود که چون صبح مىشد، تسبیح، تحمید، تکبیر و تهلیل مىگفت و صلوات بر حضرت رسول و اولاد او مىفرستاد تا آفتاب طلوع مىکرد.
پس از آن به سجده مىرفت و سجده را چندان طول مىداد تا روز، بلند مىشد. سپس سر از سجده برمىداشت و با مردم سخن مىگفت و تا نزدیک زوال آفتاب، آنان را موعظه مىفرمود. پس از آن تجدید وضو مىکرد و به مصلاى خود برمىگشت.
چون زوال مىشد، برمىخاست و شش رکعت نافلهى ظهر به جا مىآورد و در رکعت اول بعد از حمد، سورهى «قل یا ایّها الکافرون» و در رکعت دوم و چهار رکعت دیگر، بعد از حمد سورهى «قل هو الله احد» را مىخواند و در هر دو رکعت سلام مىداد و چون از این شش رکعت فارغ مىشد، برمىخاست، اذان نماز مىگفت و دو رکعت دیگر نافلهى پس از اذان به جاى مىآورد.
سپس اقامهى نماز مىگفت و شروع به نماز ظهر مىکرد و چون سلام نماز مىداد، آنچه خدا مىخواست، تسبیح، تحمید، تکبیر و تهلیل مىگفت.
پس سجدهى شکر به جاى مىآورد و در سجده، صد مرتبه مىگفت: «شکراً لله.»
پس سر برمىداشت و براى نافلهى عصر برمىخاست و شش رکعت نافلهى عصر به جا مىآورد و در هر رکعت بعد از حمد، سورهى «قل هو الله احد» مىخواند و پس از فراغ، اذان نماز عصر مىگفت و دو رکعت دیگر نافلهى عصر به جا مىآورد و در تمام نوافل ظهر و عصر، پس از خاتمهى حمد و سورهى رکعت دوم، قنوت مىخواند. سپس اقامه گفته و نماز عصر را شروع مىکرد و چون سلام مىداد، تسبیح، تحمید، تکبیر و تهلیل مىگفت تا آنچه خدا خواسته باشد. بعد به سجده مىرفت و در حال سجود، صد مرتبه مىگفت «حمداً لله.»
چون روز به پایان مىرسید و آفتاب غروب مىکرد، وضو مىگرفت و اذان و اقامه مىگفت و سه رکعت نماز مغرب را ادا مىکرد و در رکعت دوم، پس از قرائت و پیش از رکوع، قنوت مىگرفت و چون سلام نماز مىداد، از مصلاى خود، حرکت نمىکرد و خدا را آنچه مىخواست، تسبیح، تحمید، تکبیر، تهلیل مىگفت. سپس سجدهى شکر به جا مىآورد.
پس از برداشتن سر از سجده، با کسى تکلم نمىکرد تا چهار رکعت نافلهى نماز مغرب را به جا مىآورد و در رکعت اول از این چهار رکعت بعد از حمد، سورهى «قل یا ایّها الکافرون» و در رکعات دیگر حمد و سورهى توحید مىخواند و پس از سلام مىنشست و الى ما شاء الله تعقیب مىخواند، آن گاه چیزى مىخورد و تا نزدیک ثلث شب مکث مىفرمود.
بعدا چهار رکعت نماز عشا را به جاى مىآورد و پس از خاتمهى نماز در مصلاى خود مىنشست و ذکر خدا مىگفت و آنچه خدا خواسته تسبیح، تحمید، تکبیر و تهلیل مىگفت و بعد از تعقیب نماز، سجده شکر به جاى مىآورد و آن گاه به رختخواب مىرفت.
و چون ثلث آخر شب مىشد از بستر برمىخاست و مشغول تسبیح، تحمید، تکبیر، تهلیل و استغفار مىشد. پس مسواک مىکرد و وضو مىگرفت و هشت رکعت نافلهى نماز شب مىخواند و در خاتمهى هر دو رکعت سلامى مىداد و در دو رکعت اول از این هشت رکعت، در هر رکعتى بعد از حمد، سى مرتبه سورهى توحید مىخواند و بعد از این دو رکعت، چهار رکعت نماز جعفر طیار به جا مىآورد و از نماز شب محسوب مىنمود و چون از این شش رکعت فارغ مىشد، دو رکعت دیگر را به جاى مىآورد. بدین طریق که در رکعت اول، حمد و سورهى «تبارک الملک» و در رکعت دوم، حمد و سورهى «هل أتى» را مىخواند و چون سلام نماز مىداد، برمىخاست، دو رکعت نماز شفع به جاى مىآورد و در هر رکعت بعد از حمد، سه مرتبه سورهى توحید مىخواند و پس از خاتمهى نماز شفع، یک رکعت نماز وتر به جاى مىآورد.
بعد از حمد، سه مرتبه سورهى توحید و یک مرتبه سورهى «قل اعوذُ برب الفلق» و یک مرتبه سورهى «قل اعوذُ بربّ الناس» مىخواند. سپس شروع مىکرد به خواندن قنوت و این دعا را مىخواند:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ اهْدِنَا فِیمَنْ هَدَیْتَ وَ عَافِنَا فِیمَنْ عَافَیْتَ وَ تَوَلَّنَا فِیمَنْ تَوَلَّیْتَ وَ بَارِکْ لَنَا فِیمَا أَعْطَیْتَ وَ قِنَا شَرَّ مَا قَضَیْتَ فَإِنَّکَ تَقْضِی وَ لَا یُقْضَى عَلَیْکَ إِنَّهُ لَا یَذِلُّ مَنْ وَالَیْتَ وَ لَا یَعِزُّ مَنْ عَادَیْتَ تَبَارَکْتَ رَبَّنَا وَ تَعَالَیْت»
سپس هفتاد مرتبه مىگفت: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَة» و چون سلام نماز مىداد تا نزدیک طلوع فجر مشغول خواندن تعقیب نماز بود و سپس براى خواندن دو رکعت نافله نماز صبح برمىخاست؛ که در رکعت اول بعد از حمد، سورهى «قل یا ایها الکافرون» و در رکعت دوم حمد و سورهى توحید مىخواند و چون فجر طلوع مىکرد، اذان و اقامه مىگفت و دو رکعت فریضهى صبح را به جا مىآورد. و تا طلوع آفتاب، مشغول خواندن تعقیب بود.
آن گاه دو سجدهى شکر به جاى مىآورد و چندان طول مىداد تا روز بالا آید.
آن حضرت در رکعت اول نمازهاى واجب روزانه، بعد از حمد، سورهى قدر و در رکعت دوم سورهى توحید مىخواند، مگر در روز جمعه که در نمازهاى صبح، ظهر و عصر آن روز، در رکعت اول حمد و سورهى جمعه و در رکعت دوم حمد و سورهى منافقین مىخواند و در نمازهاى چهار رکعتى، در دو رکعت آخر، سه مرتبه تسبیحات اربعه را مىخواند و در قنوت تمام نمازها، این دعا را قرائت مىکرد:
«رَبِّ اغْفِرْ وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعَزُّ الْأَکْرَم»
در هر شهرى که ده روز اقامت مىکرد، روزها روزه مىگرفت و چون شب مىشد، پس از نماز افطار مىکرد و نافلهى نمازهاى مغرب و نماز شب و شفع و وتر و نماز صبح را در حضر و سفر ترک نمىکرد.
اما نوافل نمازهاى چهار رکعتى را در سفر ترک مىکرد و بعد از به جا آوردن نمازهاى مزبور، سى مرتبه تسبیحات اربعه را مىخواند و مىفرمود: این به جهت تمامى نماز است و همیشه در موقع دعا چه در نماز و یا غیر نماز – ابتدا شروع مىکرد به صلوات زیاد فرستادن به رسول خدا صلى الله علیه و آله و اولاد او علیهمالسلام و قرآن را بسیار تلاوت مىکرد و هر گاه به آیهاى مىرسید که در آن ذکر بهشت یا دوزخ شده است، گریه مىکرد و از خدا درخواست بهشت مىنمود و از آتش پناه مىجست و در جمیع نمازهاى خود «بسم الله» را بلند مىگفت و چون «قل هو الله احد» را تلاوت مىکرد، آهسته مىگفت: «الله اکبر» و چون از خواندن آن سوره فارغ مىشد، سه مرتبه مىگفت: «کذلک الله ربنا» و چون «قل یا ایها الکافرون» را مىخواند، آهسته در دل خود مىگفت: «یا ایها الکافرون» و چون از آن سوره فارغ مىشد، سه مرتبه مىگفت: «ربى الله و دینى الاسلام» و چون سورهى «و التین و الزیتون» را تلاوت مىکرد، بعد از فراغ مىگفت: «بَلى و أنا علَى ذلک مِنَ الشّاهدین»… و هر گاه در قرآن، «یا ایّها الّذین آمنوا» را قرائت مىکرد، آهسته مىگفت: «لبیک اللهم لبیک».
در هیچ شهرى وارد نمىشد، مگر این که مردم قصد خدمتش مىکردند و از معالم دین خود مىپرسیدند، حضرت رضا علیهالسلام آنها را جواب مىفرمود و براى آنان احادیث بسیارى از پدرانش و حضرت على علیهالسلام و رسول خدا صلى الله علیه و آله مىگفت.
پس چون آن حضرت را نزد مأمون بردم، از من خبر حال او را در بین راه پرسید و من آنچه از آن جناب، مشاهده کرده بودم، در اوقات شب و روز و حرکت و اقامت، به مأمون خبر دادم. مأمون گفت: بلى اى پسر ابىضحاک! على بن موسى الرضا علیهالسلام بهترین اهل زمین و عالمترین و عابدترین آنان است؛ ولى این مطلب را به کسى مگو؛ چون نمىخواهم فضل آن جناب ظاهر شود؛ مگر به زبان من و به خدا استعانت مىجویم که او را بلند کنم و قدرش را رفیع سازم. (489)
امام رضا علیهالسلام در تمام اوقات با وضو بود. و در شبها علاوه بر نمازهاى واجب به نمازهاى مستحبى مشغول مىشد. هر وقت آن حضرت وضو مىگرفت به دنبال آن نماز مىخواند. وقتى براى نماز شب وضو مىگرفت نماز شب مىخواند. بعد مقدارى استراحت مىکرد. دوباره برمىخواست و تجدید وضو مىنمود و به نماز مشغول مىشد و کار او تا صبح همین بود و بعد از آن که نماز صبح را ادا مىکرد به سجده مىرفت و سر از سجده برنمىداشت تا خورشید بالا مىآمد. (490)
«همیشه با وضو بود و شبها به عبادت مىپرداخت. وضو مىگرفت و نماز مىخواند و مقدارى استراحت مىکرد. در پى این استراحت کوتاه، دیگر بار برمىخاست و وضو مىگرفت و به نماز مىایستاد و باز هم اندک استراحتى مىکرد، سپس برمىخاست و تا صبح همین گونه بود.» (491)
نماز امام رضا علیهالسلام در میان بحث
فرقه ای دینی و معروف که نامش در قرآن آمده است «صابئین» است که طرفداران آن گرایش به حضرت یحیى بن زکریا علیهماالسلام دارند و براى ستارگان تأثیرى قائلند و مراسم ویژهاى دارند و گروهى از آنان هنوز در خوزستان زندگانى مىکنند.
این فرقه رهبرى بسیار دانشمند ولى مغرور داشتند که بارها با حضرت امام رضا علیهالسلام گفت و گو داشت ولى زیر بار نمىرفت. در یکى از جلساتى که در حضور مأمونالرشید عباسى امام رضا علیهالسلام علیه دین او استدلالى کرد که او تسلیم شد و گفت:
حالا روح من نرم شد و فهمیدم دین تو حق است، حاضرم مکتب تو را بپذیرم. ولى ناگهان صداى اذان بلند شد. امام رضا علیهالسلام براى اقامهى نماز جلسه را ترک کرد.
مردم گفتند: یابن رسولالله! فرصت حساسى است، دیگر چنین فرصتى براى هدایت این شخص پیش نمىآید بحث را به آخر رسانید.
امام رضا علیهالسلام فرمود: اول وقت نماز است و آن بر همه چیز مقدم مىباشد. امام رضا علیهالسلام، مأمون و حاضرین نماز را اقامه کردند و باز در مجلس بحث حاضر شدند.
امام فرمود: به آن دانشمند «صابئى» بگویید براى ادامهى بحث در مجلس حاضر شود چون آن مرد این تعهد را از امام علیهالسلام دید، علاقهاش به اسلام بیشتر شد و بعد از تکمیل بحث ایمان آورد و دین اسلام را پذیرفت. (492)
از بعضى روایات استفاه مىشود که امام هشتم حضرت رضا علیهالسلام مدتى در شهر سرخس، زندانى و تحتنظر بوده است از جمله:
اباصلت هروى مىگوید: «در سرخس به کنار خانهاى که امام هشتم در آن زندانى بود رفتم، از زندانبانها اجازه خواستم با امام ملاقات کنم.
آنها گفتند: نمىتوانى با امام ملاقات کنى.
گفتم: چرا؟
گفتند: امام رضا علیهالسلام نوعاً شبانهروز مشغول نماز است و در یک شبانهروز هزار رکعت نماز مىخواند، فقط ساعتى در آغاز روز، و قبل از ظهر، و ساعتى هنگام غروب، نماز نمىخواند، ولى در این ساعات نیز در محل نماز خود به مناجات و راز و نیاز با خدا، اشتغال دارد…». (493)
نماز امام رضا علیه السلام و اول وقت
ابراهیم بن موسى قزاز مىگوید: امام رضا علیهالسلام به عنوان استقبال از بعضى اقوام خود که از مدینه به خراسان مىآمدند. با عدهاى از یاران از شهر خارج شدیم. وقت نماز فرا رسید. قصرى در آن نزدیکى بود. امام رضا علیهالسلام با یاران به سوى آن قصر رفتند و در کنار سنگ بزرگى ایستادند.
امام رضا علیهالسلام به من فرمود: اى ابراهیم براى نماز اذان بگو.
عرض کردم: منتظر هستم که مسافرین و بعضى از یاران، به ما ملحق شوند و نماز را با جماعت بیشترى اقامه کنیم.
حضرت فرمود: اى ابراهیم! خدا تو را بیامرزد، نماز را بدون عذر از اول وقت تأخیر نینداز. بر تو باد که نماز را در اول وقت بخوانى.
ابراهیم مىگوید: من به دستور امام رضا اذان گفتم و نماز را در اول وقت اقامه کردیم. (494)
نمازى که امام رضا علیهالسلام به پا داشت نماز جماعت بود که هر چه جمعیت بیشتر باشد ثواب آن بیشتر است.
در این جا دیدیم که امام اجازه نفرموده به خاطر رسیدن و ملحق شدن جمعیت بیشترى نماز از اول وقت به تأخیر بیفتد. بلکه تأکید مىکرد که نماز حتما باید اول وقت خوانده شود.
این که امام به موسى فرمود: بر تو باد که همیشه نماز را اول وقت به پا دارى تنها خطاب به او نبود، بلکه خطاب به فرد فرد مسلمانان جهان است. (495)
افعى هنگام نماز امام رضا علیهالسلام
نقل شده است که امام رضا فرمود: روزى در «فرع» (496) بودم که وقت نماز فرا رسید. پیاده شدم و به سوى بوتهى خارى روانه گردیدم (در بیابان عربستان گاهى بوتهاى به اندازهى بزرگى درختى وجود دارد که از سایهاش به خوبى مىتوان استفاده کرد.)
همین که به نماز ایستادم یک افعى نزدیک آمد و در کنارم قرار گرفت و من چون متوجه نماز بودم آن را کوتاه نکردم و نشکستم.
در این حال افعى نزدیک من شد و سپس به طرف بوته برگشت. وقتى از نماز فارغ شدم، دعا و تعقیبات نماز را نیز تخفیف ندادم.
بعضى از یارانم را که همراه من بودند فراخواندم و گفتم پشت سر شما زیر این بوته افعى است رفتند و او را کشتند. امام فرمود: هر کس از غیر خدا نترسد خداوند متعال او را کفایت مىکند و از شر موجودات حفظ مىنماید. (497)
نماز و نیایش در سیره و سخن امام رضا علیه السلام
از امام رضا آوردهاند که در سخنى جامع و جالب، در بیان ویژگىهاى شیعیان و رهروان واقعى پیامبر و خاندانش، چنین فرمود:
«فَوَ اللَّهِ مَا شِیعَتُنَا إِلَّا مَنِ اتَّقَى اللَّهَ وَ أَطَاعَهُ وَ مَا کَانُوا یُعْرَفُونَ یَا جَابِرُ إِلَّا بِالتَّوَاضُعِ وَ التَّخَشُّعِ وَ الْأَمَانَةِ وَ کَثْرَةِ ذِکْرِ اللَّهِ وَ الصَّوْمِ وَ الصَّلَاةِ وَ الْبِرِّ بِالْوَالِدَیْنِ وَ التَّعَاهُدِ لِلْجِیرَانِ مِنَ الْفُقَرَاءِ وَ أَهْلِ الْمَسْکَنَةِ وَ الْغَارِمِینَ وَ الْأَیْتَامِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ تِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ کَفِّ الْأَلْسُنِ عَنِ النَّاسِ إِلَّا مِنْ خَیْر؛ (498)
به خداى سوگند که شیعهى ما نیست، جز آن کسى که پروا پیشه سازد، و خداى را فرمان برد. شیعیان و رهروان راه ما شناخته نمىشوند، جز به فروتنى، و به حقپذیرى و خشوع در برابر مقررات خدا، و به امانتدارى و اداى امانت، و به یاد همارهى خدا با زبان و جان و به هنگام تصمیم و اقدام، و به روزهدارى شایسته، و به نماز و نیایش و فرهنگ آن، و به نیکى به پدر و مادر، و به احساس مسئولیت نسبت به همسایگان محروم، ناتوان، نیازمند و ورشکسته، و به مهر و توجه به یتیمان، و به ویژگى راستى در گفتار و منش و عمل، و به تلاوت شایستهى قرآن، و نگاه داشتن تیزى زبان از مردم، مگر در کار خیر و بیان حقیقت و عدالت در برابر استبدادگران.»
نماز پشت حوض
حضرت رضا علیهالسلام در نیشابور به محله غزینى رفت. در آنجا حمامى وجود داشت و چشمهى آبى بود، ولى آب آن اندک بود. حضرت همان جا اقامت کرد و تصمیم به بازسازى و پاکسازى آن چشمه گرفت. اشخاصى را که مقنى بودند طلبید و آنها به دستور آن حضرت به لایروبى و بازسازى چشمه پرداختند. آب آن چشمه زیاد شد. آنگاه حضرت رضا علیهالسلام دستور داد که در بیرون پلهى آن چشمه حوضى ساختند، از آن چشمه آب به آن حوض مىریخت. حضرت رضا علیهالسلام به میان حوض رفت و غسل کرد و سپس در پشت آن حوض، نماز خواند، و همین برنامه، براى مردم سنت گردید، مىآمدند و در آن حوض غسل مىکردند و سپس در پشت آن، نماز مىخواندند و دعا مىکردند تا خداوند نیازهایشان را برآورده سازد و بر نعمتهایشان بیفزاید. این برنامه تاکنون، از یادگارهاى حضرت رضا علیهالسلام بین شیعیان، باقى مانده است. (499)
نحوهى وضو گرفتن امام رضا علیهالسلام
یکى از شاگردان حضرت رضا علیهالسلام به نام «حسن وشاء» مىگوید: به حضور حضرت رضا علیهالسلام رفتم، دیدم آفتابهاى را در کنار خود نهاده و مىخواهد با آب آن وضو بگیرد، نزدیک رفتم تا آفتابه را بردارم و آب بریزم و در وضو گرفتن، آن حضرت را کمک کنم.
امام رضا علیهالسلام از من جلوگیرى کرد و فرمود: اى حسن! چنین نکن.
گفتم: چرا مرا از ریختن آب بر دستت نهى مىکنى؟ آیا نمىخواهى من پاداشى ببرم؟
حضرت فرمود: تو پاداش ببرى، ولى من گناه کنم؟
عرض کردم: توضیح بدهید، چگونه شما گناهکار مىشوید؟
فرمود: آیا این سخن خداوند را نشنیدهاى که مىفرماید: «و لا یُشرک بِعِبادَةِ ربِّهِ اَحَداً؛ کسى که امید لقاى پروردگارش را دارد نباید کسى را در عبادت پروردگار، شریک سازد». (500)
اهمیت به نماز در اول وقت
در احوال حضرت رضا علیهالسلام نوشتهاند: ابراهیم بن عباس مىگوید: «کسى را ندیدم که از على بن موسى الرضا علیهالسلام برتر باشد. هرگز به کسى جفا نمىنمود، سخن کسى را قطع نمىکرد، خواستهى افراد را بىجواب نمىگذاشت و هیچگاه پاهایش را مقابل کسى دراز نمىکرد و در حضور کسى تکیه نمىداد. در خندههایش قهقهه نبود و کنار سفرهى غلامان خویش مىنشست. در شب کم مىخوابید و اکثر شبها تا سحرگاه بیدار بود. کار نیک و صدقهى پنهانى را بسیار دوست مىداشت و نوعاً چنین کارهایى را که در شب تاریک انجام مىداد.» (501)
ابراهیم بن عباس در وصف عبادت پیشواى هشتم شیعیان حضرت امام رضا علیهالسلام مىگوید: «حضرت رضا علیهالسلام شبها کمتر مىخوابید و بیشتر شب را به شب زندهدارى سپرى مىکرد. بعضى شبها نیز از اول شب تا صبح بیدار مىماند». (502)
حضرت رضا علیهالسلام علاوه بر آن که با عمل و رفتارش دیگران را به عبادت خدا سوق مىداد، با زبان و گفتار نیز آنان را، به ویژه اعضاى خانواده خود را به تهجد و شب زندهدارى فرا مىخواند. یکى از کنیزان امام علیهالسلام مىگوید: روش امام علیهالسلام این بود که هر شب ما را براى عبادت و نماز شب بیدار مىکرد. (503).
و نیز درباره آن بزرگوار آمده است: «… و به جهر و آشکارا مىخواند قرائت نمازهاى مغرب و عشاء و نماز شب و شفع و وتر و صبح را…»
«… و ترک نمىکرد نافلهى مغرب و نماز شب و شفع و وتر و دو رکعت نافلهى فجر را نه در سفر و نه در حضر؛ اما نوافل نهاریه را در سفر ترک مىکرد…» (504)
هدیهى امام رضا علیهالسلام
دعبل خزائى، از شعراى به نام بود، گوید:
وقتى قصیدهى معروف به «مدارس آیات» را سرودم، براى زیارت امام رضا علیهالسلام به خراسان رفتم و شعر خودم را براى آن حضرت خواندم. آن حضرت آن را تحسین کرد و فرمود اشعارت را براى کسى نخوان تا من اجازهى خواندن به تو بدهم.
خبر آمدن من به خراسان، به مأمون نیز رسید، مرا احضار کرد و حالم را پرسید و از من خواست تا شعر معروفم را برایش بخوانم، من گفتم: آن را نمىدانم، مأمون، به غلام خود گفت: على بن موسى الرضا علیهالسلام را حاضر کن. چیزى نگذشت که حضرت آمد و به من فرمود: اى دعبل! اشعارت را بخوان. من اشعارم را خواندم، مأمون آن را تحسین کرد و پنج هزار درهم به من جایزه داد. امام رضا علیهالسلام هم نزدیک به همین مبلغ را به من مرحمت فرمود. من از حضرت رضا علیهالسلام خواستم که یکى از لباسهایش را به من بدهد تا آن را کفن خود قرار دهم. حضرت پذیرفت و دستمال و پیراهنى از خز را به من داد و فرمود:
«احْتَفِظْ بِهَذَا الْقَمِیصِ فَقَدْ صَلَّیْتُ فِیهِ أَلْفَ لَیْلَةٍ کُلَّ لَیْلَةٍ أَلْفَ رَکْعَةٍ وَ خَتَمْتُ فِیهِ الْقُرْآنَ أَلْفَ خَتْمَةٍ؛
نگه دار که در آن، هزار شب و در هر شب، هزار رکعت نماز خواندهام و در آن هزار بار قرآن ختم کردهام.» (505)
عبادت و بندگى
امام جواد علیهالسلام همانند پدر و اجداد پاکش، قبل از هر چیز بندهى خدا بود، و آثار بندگى در تمام رفتار و کردارش دیده مىشد، عبادت خدا و راز و نیاز به درگاه الهى، برنامهى همیشگیش بود، اخلاص در عبادت و اعمال را به طور کامل رعایت مىکرد، و از هر چیزى که بوى شرک مىداد، پرهیز مىنمود.
عبدالله بن رزین مىگوید: در مدینه بودم، امام جواد علیهالسلام را مىدیدم که هر روز به مسجد النبى مىرفت و بر پیامبر صلى الله علیه و آله سلام مىکرد، سپس به طرف خانهى حضرت فاطمهى زهرا علیهاالسلام بازمىگشت و نعلینش را از پایش بیرون مىآورد و در آنجا نماز مىخواند، و این کار، روش هر روزهى آن حضرت بود. (506)
حضرت امام محمد تقى علیهالسلام و نماز
نقل شده است: امام جواد علیهالسلام با همسر خود از بغداد به مدینه مراجعت مىنمودند. وقتى به کوفه رسیدند در خانه مسیب فرود آمدند. آن هنگام غروب آفتاب بود (و اول وقت براى نماز مغرب، و لذا حضرت براى آن که هم نماز اول وقت را درک کنند و هم ثواب نماز خواندن در مسجد را) به مسجد وارد شدند. در صحن مسجد درخت سدرى بود که بار نمىداد و میوهاى نداشت. حضرت کوزهى آبى را طلبیدند و در زیر آن درخت وضو گرفتند و همانجا به نماز ایستادند و نماز مغرب را با مردم حاضر به جا آوردند و بعد از حمد در رکعت اول سورهى نصر و در رکعت دوم توحید خواندند و قنوت (با حال و معنویتى) به جاى آوردند و پس از اتمام نماز لحظهاى نشستند و ذکر خدا گفتند، سپس چهار رکعت نافلهى مغرب به جا آوردند، آن گاه تعقیبات نماز مغرب را انجام داده و دو سجده شکر به جا آوردند… بعد از رفتن امام از مسجد، مردم دیدند آن درخت به برکت آن حضرت میوه داده و میوهاى شیرین و بدون دانه از آن چیدند و خوردند. (507)
روش امام در طواف خانه خدا
على بن مهزیار گوید:
امام جواد علیهالسلام را شب زیارت دیدم که طواف نساء را انجام داد و پشت مقام حضرت ابراهیم نماز خواند، سپس داخل زمزم شد و با دست مبارکش از آن نوشید و از آن آب بر بدنش ریخت، سپس دوباره به زمزم رفت. و از دیگر اصحاب هم شنیدم که سال بعد هم حضرت همینطور عمل کرد. (508)
لباس نماز امام هادی علیه السلام
و از وشا نقل مىکند که گفت: با خود گفتم: یکى از پیراهنهاى حضرت رضا علیهالسلام را از حضرت جواد طلب مىکنم؛ حضرت بدون سابقه پیراهنى براى من فرستاد و به قاصد فرمودند: بگو این از لباسهایى است که حضرت علیهالسلام در آنها نماز مىگذاشت. (509)
امامت و نبوت در کودکى
على بن اسباط گوید:
امام جواد علیهالسلام را دیدم از خانه بیرون آمد، او را زیر نظر گرفتم و از سر تا پایش را دقیق نگریستم تا قدر و قامت او را براى شیعیان در مصر توصیف کنم، او در این هنگام به سجده افتاد و چنین فرمود: خداوند در امامت به آنچه که در نبوت استدلال کرده احتجاج کرده است، خداوند فرمود: ما به یحیى در کودکى (که سه سال داشت) نبوت دادیم. و فرمود: و چون یوسف به سن رشد و کمال رسید او را مسند حکمفرمایى و مقام دانش عطا کردیم و به چهل سالگى رسید، پس ممکن است حکمت در کودکى عطا شود و ممکن است در چهل سالگى عطا شود. (510)
نماز امام جواد علیه السلام در اول ماه
وقتى اول ماه مىشد، امام جواد علیهالسلام دو رکعت نماز مىخواند، در رکعت اول یک بار سوره حمد و سى بار سوره توحید و در رکعت دوم سوره حمد و سى بار سوره انا انزلناه و بعد در حد توان صدقه مىداد و بدین وسیله سلامتى در همه آن ماه را مىخرید. (511)
حضرت امام على النقى علیهالسلام و نماز
در حالات و مکارم اخلاق امام هادى علیهالسلام گفته شده است که: وقتى شب فرا مىرسید آن حضرت رو به قبله مىایستاد و مشغول نماز مىگشت و ساعتى غافل از آن نمىشد در حالى که بر بدن شریفش جبهاى از پشم بود و سجادهاش حصیرى بیش نبود و پیوسته دو لب مبارکش در حال تسبیح و ذکر خدا بود. (512)
و همچنین آمده است که: متوکل ملعون چندین مرتبه مأمورینى را براى تفتیش و بازرسى به منزل آن حضرت مىفرستاد. مأموران در هر دفعهاى که وارد خانه مىشدند مىدیدند که امام هادى علیهالسلام روى سجادهى حصیرىاش مشغول نماز خواندن یا تلاوت قرآن است.
نیز روایت شده: چون حضرت امام على النقى علیهالسلام داخل خانهى متوکل شد همان جا ایستاد و مشغول نماز گشت. یکى از مخالفین جلو آمد و در مقابل آن حضرت ایستاد و چنین گفت:
تا کى ریاکارى مىکنى؟ حضرت تا این جسارت را شنید با عجله نماز خود را به پایان برد و رو به آن مرد کرد و فرمود:
اگر این حرفى که گفتى و این نسبتى را که به من دادى دروغ گفته باشى خداوند ریشهى تو را از بیخ برکند.
وقتى آن حضرت این کلمه را فرمود در همان حال آن مرد روى زمین افتاد و جان داد. (513)
مواظبت به نماز اول وقت
حضرت امام هادى علیهالسلام آن قدر براى اداى نماز در وقت خود مقید بودند که به خادم خویش – که کافور نام داشت – مىفرمودند تا آب را در سطل بریزد و در محلى بگذارد، تا هم کمى از سردى آن کاسته شود و هم براى وضوى آن حضرت مهیا باشد. و حتى در یک شب سرد زمستانى که خادم فراموش کرده بود آب را از قبل آماده کند از ترس آنکه مورد توبیخ و ملامت حضرت قرار گیرد یا حضرت به مشقت بیفتد، خود را پنهان ساخت زیرا مىدانست که آن حضرت چقدر بر این امر اهتمام دارند و از تأخیر در نماز و یا مقدمات آن تا چه میزان ناراحت مىشوند. اما حضرت او را صدا کردند و چون خادم با ترس و لرز خود را به امام علیهالسلام رسانید، حضرت فرمودند: چرا در سطل آب گرم ریختى؟ مگر نمىدانى که من جز با آب سرد، وضو نمىگیرم؟ خادم گفت: من اصلاً فراموش کردم آب درون سطل بریزم و آب گرم را من نریختهام!
حضرت فرمودند: پس این معجزهى الهى است و از لطف خداوند آب گرم درون این ظرف قرار گرفته است. (514)
دعاى آن حضرت در تعقیب نمازها
محمد بن ابراهیم به آن حضرت نوشت: اى سرورم اگر صلاح مىدانى به من دعایى بیاموز که بعد از نمازهایم بخوانم، و خدا خیر دنیا و آخرت را برایم گرد آورد، امام نوشتند مىگویى:
«أَعُوذُ بِوَجْهِکَ الْکَرِیمِ وَ عِزَّتِکَ الَّتِی لَا تُرَامُ وَ قُدْرَتِکَ الَّتِی لَا یَمْتَنِعُ مِنْهَا شَیْءٌ مِنْ شَرِّ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ مِنْ شَرِّ الْأَوْجَاعِ کُلِّهَا؛ (515) به چهرهى کریمانهات و عزّتت که مورد سوء قصد قرار نمىگیرد و قدرتى که هیچ کس را یاراى آن نیست پناه مىبرم از شر دنیا و آخرت و از شر تمامى بیماریها.»
گویند: «امام هادى علیهالسلام بیش از همه معاصران خود به عبادت و تهجد مىپرداخت و تقوا و پایبندى وى به اصول دیانت زبانزد خاص و عام بود. ایشان تمام نوافل را به جاى مىآورد و در رکعت سوم نافله مغرب سوره «حمد» و اول سوره «حدید» را تا «انّهُ عَلیمٌ بِذاتِ الصُّدور» و در رکعت چهارم پس از سوره «حمد» آخر سوره «حجرات» را تلاوت مىکرد».
«شب هنگام به پروردگارش روى مىآورد و شب را با حالت خشوع به رکوع و سجده سپرى مىکرد و بین پیشانى نورانىاش و زمین جز سنگریزه و خاک حائلى وجود نداشت و پیوسته این دعا را تکرار مىنمود: «الهى مسىء قد ورد، و فقیر قد قصد، لا تخیب مسعاه و ارحمه و اغفر له خطأه»؛(516) یعنى بارالها! گنهکارى بر تو وارد شده و تهیدستى به تو روى آورده است. تلاشش را بىنتیجه مگردان و او را مورد عنایت و رحمت خویش قرار ده و از لغزشش درگذر.
قطب راوندى گفته که «در حضرت على بن محمد هادى علیهالسلام جمع شده بود خصال امامت و کامل شده بود در آن حضرت، فضل و علم و خصال و خیر و تمامى اخلاق آن حضرت خارق از عادت بود؛ مانند اخلاق پدران بزرگوارش.»
حضرت امام حسن عسکرى علیهالسلام و نماز
امام حسن عسکرى علیهالسلام همانند پدران و اجداد گرامى خود در توجه به نماز و عبادت خداوند نمونه بود، چون وقت نماز فرا مىرسید او از هر کارى که مشغول بود دست مىکشید و هیچ چیز را بر نماز مقدم نمىداشت.
ابوهاشم جعفرى مىگوید: روزى خدمت امام حسن عسکرى مشرف شدم، دیدم آن حضرت، مشغول نوشتن نامهاى است.
هنگامى که وقت نماز فرارسید، آن بزرگوار کاغذ را بر زمین گذاشت و مشغول نماز شد. در همین موقع توجه کردم دیدم قلم بر روى کاغذ، خود به خود مىنویسد تا نامه به آخر رسید. از تعجب به سجده افتادم، وقتى امام نمازشان به پایان رسید، نشستند و قلم را به دست گرفتند و اذن دادند که مردم داخل شوند. (517)
معتمد عباسى پانزدهمین طاغوت بنىعباس، یازدهمین امام بر حق امام حسن عسکرى علیهالسلام را از مدینه به سامراء آورد، و آن حضرت را در کنار پادگان خود تحتنظر شدید نگاه داشت و سرانجام نیز او را توسط دژخیمانش به شهادت رساند. روزى جمعى از درباریان عباسى، نزد صالح بن صیف (زندانبان امام) رفته و با او دربارهى امام حسن عسکرى علیهالسلام صحبت کردند، از جمله به او گفتند: «بر امام، سخت بگیر و او را در تنگناى دشوارى قرار بده!»
صالح به آنها گفت: «مىگویید چه کنم؟ من دو نفر از شرورترین افراد را پیدا کردهام و آنها را نگهبانان خاص حسن بن على علیهالسلام قرار دادم، ولى همین دو نفر، آنچنان تحتتأثیر مقام ملکوتى آن حضرت قرار گرفتهاند که همواره به عبادت و نماز و روزه اشتغال دارند، اینک همین جا باشید من دستور مىدهم آن دو نفر را به اینجا آورند، و خودتان از آنها بشنوید.»
صالح دستور داد آن دو نفر را، احضار کردند، در حضور درباریان عباسى به آن دو نفر رو کرد و گفت: «واى بر شما، با این مرد – اشاره به امام حسن عسکرى علیهالسلام – کار شما به کجا کشید؟»
آنها با کمال صراحت گفتند: چه مىگویى در مورد مردى که روزها روزه مىگیرند و شبها از آغاز تا پایان شب، مشغول عبادت و مناجات است، اصلاً سخنى به ما نمىگوید، و به غیر عبادت به هیچ چیز اشتغال ندارد، هرگاه چهرهى (ملکوتى) او را مىدیدیم، از هیبت او، بر اندام ما، لرزه مىافتاد، و آن چنان دگرگون مىشدیم، که گویى افراد قبل نیستیم. وقتى درباریان شکمبارهى عباسى این گفتار را از آن دو نگهبان شنیدند با کمال خفت و سرافکندگى از مجلس خارج شدند. (518)
کیفیت و چگونگى نماز خواندن و عبادت آن جناب به گونهاى بود که دیگران را به یاد خدا مىانداخت و گاه افراد گمراه و منحرفى را اساسا عوض مىکرد و به راه راست هدایت مىنمود.
آن زمان که امام در زندان «صالح بن وصیف» زندانى بود، عدهاى از بنىعباس پیش زندانبان آمدند و گفتند:
از جهت آب و غذا و استراحت، او را در تنگنا قرار بده!
صالح گفت: من با او چه کنم؟ دو نفر از بدترین و خطرناکترین مأموران خود را بر آن امام گماشتهام: یکى به نام «عَلِیَّ بْنَ بَارَمَش» و دیگرى به نام «أَقْتَامَش» اما آن دو نفر بر اثر معاشرت با آن حضرت دگرگون شده و اهل نماز و عبادت و روزه گشته و به مرحلهاى عظیم رسیدهاند. بعد زندانبان، آن دو نفر را فراخواند و گفت: واى بر شما! در مورد این مرد چه رفتارى در پیش گرفتهاید؟
گفتند: ما چه بگوییم در مورد کسى که روزها در حال روزه و تمام شب را به نماز و عبادت مشغول است و با کسى تکلم نمىکند و به غیر از نماز و عبادت، سخن نمىگوید؟ (519)
نماز خواندن آن حضرت به گونهاى است که دشمن از آن تعریف مىکند: وقتى در زندان على بن حزین بود، معتمد دائم خبر آن جناب را از او مىپرسید.
زندانبان مىگفت: او روزها روزه مىگیرد و تمام شب را مشغول نماز و عبادت است. (520)
حضرت امام حسن عسکرى علیهالسلام آن قدر به نماز علاقه داشتند و مخصوصاً شبها به قدرى نماز مىخواندند که وقتى معتمد، خلیفه عباسى آن حضرت را به زندان افکند از جاسوس خود جویاى احوالات آن امام محبوس شد، و او در پاسخ گفت: روزها را روزه مىگیرند و تمام شب را به نماز مشغول هستند (و این برنامه همیشه زندگى آن حضرت بود چه در زندان و چه در منزل). (521)
از روایات رسیده چنین دریافت مىشود که نماز و نیایش واقعى، وسیله پالایش جسم و جان و پاک منشى انسان از گناه و نافرمانى خداست.
در سایهى نماز و نیایش، لغزشهاى انسان پاک مىگردد؛ درست همانند کسى که آلودگى و گرد و غبار را به وسیلهى آب جارى و زلال شستشو مىکند.
امام عسکرى در نامهاى به مردم قم در این مورد چنین نوشت:
«أُوصِیکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ الْوَرَعِ فِی دِینِکُمْ وَ الِاجْتِهَادِ لِلَّهِ وَ صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَى مَنِ ائْتَمَنَکُمْ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ وَ طُولِ السُّجُودِ وَ حُسْنِ الْجِوَارِ فَبِهَذَا جَاءَ مُحَمَّدٌ صلى الله علیه و آله… (522)
شما را به پروا و حساب بردن از خدا، به منش پرهیزگارانه در دین او، به تلاش خستگىناپذیر در راه حق، به آراستگى به ویژگى راستى و راستگویى، به امانتدارى و اداى امانتها، به سجدههاى شایسته و خالصانه، به رعایت حقوق همسایه و حرمت همسایگى، به صلهى رحم و پیوند عاطفى و انسانى با بستگان، و به منش و اخلاق نیکو سفارش مىکنم؛ چرا که پیامبر به خاطر بیان و گسترش این اندیشه و منش زیبا و انسان پرور برانگیخته شد و به عنوان پیام رسان خدا به سوى مردم آمد…»
ذکر بعد از نماز
از آن حضرت روایت شده که فرمود: انسان مسافر بعد از خواندن نمازهایى که آنها را به صورت شکسته مىخواند، این ذکر را باید سى بار بگوید:
«سُبحان اللهِ و الحَمدُ للهِ و لا الهَ الّا اللهُ و الله اکبر»
خداوند پاک و منزه است، و سپاس او را سزاست، و معبودى جز خداوند نیست، و او بزرگتر است. (523)
در حدیث است که چون معتمد آن حضرت را مسموم نمود حضرت بسترى شد و به حال احتضار افتاد. آخرین لحظات عمرش بود که مقدارى داروى جوشانده و ظرفى آب آوردند تا حضرت بنوشد. امام علیهالسلام فرمود: وقت نماز صبح است، ابتدا آبى بیاورید تا وضو بگیرم و نماز بخوانم. آب آوردند و حضرت دستمالى در دامان انداخت و به کمک فرزندش حضرت مهدى علیهالسلام، وضو گرفت و نماز صبح را خواند. آن گاه از دست مبارک فرزندش امام عصر علیهالسلام آن نوشیدنى را میل کرد و چیزى نگذشت که از دنیا رحلت نمود. (524)
گفتهاند: «امام حسن عسکرى علیهالسلام عابدترین مرد زمان خود بود و بیش از همه به اطاعت خداوند و انجام دستورات الهى مىپرداخت. شبها را با تلاوت قرآن، نماز و سجود براى خدا تا بامداد سر مىکرد.»
محمد شاکرى مىگوید: «امام در محراب مىنشست و به سجده مىرفت و من مىخوابیدم و بیدار مىشدم؛ لیکن ایشان همچنان در حال سجده بودند.» (525)
نماز امام زمان علیهالسلام
چون حضرت مهدى علیهالسلام به دنیا آمدند، بلافاصله رو به قبله سجده کردند و شهادتین را گفتند و عالیترین مرتبه بندگى و خاکسارى را در مقابل خداوند به جاى آوردند. (526)
نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر روی آب
رشیق که یکى از مأمورین خلیفهى عباسى (معتضد) است مىگوید:
روزى خلیفه، من و دو نفر دیگر را خواست و به ما دستور داد که به طور محرمانه به سامرا رویم و وارد خانهى امام حسن عسکرى علیهالسلام که در آن خانه از دنیا رفته بود شویم و هر کس را در آن خانه یافتیم به قتل رسانیم و سرش را براى او بیاوریم.
ما به سامرا رفتیم و بدون هیچ مشکلى وارد خانه شدیم و همه جا را بررسى کردیم تا این که به پردهاى رسیدیم. آن را کنار زدیم سردابى پدیدار شد، وارد آن شدیم دیدیم دریایى از آب است و در انتهاى آن حصیرى بر روى آب افکنده شده و شخص بسیار زیبایى روى آن مشغول نماز و عبادت است و هیچ توجه به ما ندارد.
یکى از همراهان ما خواست داخل شود و او را دستگیر نماید، اما داخل آب افتاد و چیزى نمانده بود که غرق شود. من دستم را دراز کردم و او را بیرون کشیدم و او تا یک ساعت بىهوش افتاده بود.
در این حال رفیق دیگر ما اقدام به رفتن به سوى او کرد، ولى او هم داخل آب غرق شد. من نیز او را بیرون کشیدم، مات و متحیر شده بودم. به آن آقا خطاب کردم و گفتم: از خداوند و از شما بزرگوار عذر مىخواهم که مزاحم شما شدم. ولى او اعتنایى به حرف ما نکرد و ناچار برگشتیم و جریان را براى (معتضد) خلیفهى عباسى گفتیم. او به ما گفت: این جریان را باید پنهان بدارید و جایى آن را نقل نکنید وگرنه سرتان را از بدن جدا مىکنم.
ما هم جرأت بیان کردن این ماجرا را نداشتیم تا وقتى که او از دنیا رفت ما جریان را نقل کردیم. (527)
نماز از دیدگاه امام زمان عجل الله تعالی فرجه
نماز، عامل شکست شیطان
«فَمَا أُرْغِمَ أَنْفُ الشَّیْطَانِ بِشَیْءٍ أَفْضَلَ مِنَ الصَّلَاةِ فَصَلِّهَا وَ أَرْغِمْ أَنْفَ الشَّیْطَان؛ (528)
هیچ چیز مثل نماز، بینى شیطان را به خاک نمىمالد و او را خوار نمىکند، پس نماز بخوان و بینى شیطان را به خاک بمال.»
لازمترین سجده
«سَجْدَةُ الشُّکْرِ مِنْ أَلْزَمِ السُّنَنِ وَ أَوْجَبِهَا؛ (529)
سجدهى شکر (بعد از نماز)، از لازمترین و واجبترین سنتهاى مستحبى است.»
تأخیر نماز صبح
«مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْغَدَاةَ إِلَى أَنْ تَنْقَضِیَ النُّجُومُ؛ (530)
ملعون است، ملعون است، کسى که نماز صبح را تأخیر بیاندازد، تا زمانى که ستارگان محو شدند.»
تأخیر نماز عشا
مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَخَّرَ الْعِشَاءَ إِلَى أَنْ تَشْتَبِکَ النُّجُومُ؛(530)
ملعون است، ملعون است، آن کسى که نماز عشا را تأخیر بیاندازد تا زمانى که آسمان پدیدار شود.»
سلام بر نماز حضرت مهدى
در زیارت حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه خطاب به آن حضرت مىگوییم:
«السَّلَامُ عَلَیْکَ حِینَ تُصَلِّی وَ تَقْنُتُ السَّلَامُ عَلَیْکَ حِینَ تَرْکَعُ وَ تَسْجُدُ السَّلَامُ عَلَیْکَ حِینَ تُکَبِّرُ وَ تُهَلِّلُ؛ (531) سلام بر تو آن گاه که به نماز ایستاده، قنوت مىخوانى، سلام بر تو آن گاه که به رکوع و سجود مىروى، سلام بر تو آن گاه که تکبیر (الله اکبر) و تهلیل (لا اله الا الله) مىگویى.»
کراهت سجده بر قبر
«أَمَّا السُّجُودُ عَلَى الْقَبْرِ فَلَا یَجُوز؛ (532)
سجده بر قبر، جایز نیست.»
خاتم اوصیاء
امام زمان عجل الله تعالی فرجه فرمود: «من خاتم اوصیاء هستم و به وسیلهى من خدا بلا را از اهل من و شیعیانم دور مىگرداند.»
توحید حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه
حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه فرمود:
نماز و همه اعمالم و زندگى و مرگم براى خداست، شریکى براى او نیست، بدین امر، مأمور شدهام و از مسلمانانم.» (533)
خواندن دعا
امام زمان عجل الله تعالی فرجه فرمودند:
«خواندن دعا در آغاز نماز واجب نیست؛ بلکه مستحب است بگوییم:
«وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مسلما على ملة إبراهیم و دین محمد و هدی أمیر المؤمنین وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ. إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ و أنا من المسلمین. أعوذ بالله السمیع العلیم من الشیطان الرجیم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ؛
چهرهام را به سوى کسى قرار مىدهم که آسمانها و زمین را خلق کرد، در حالى که در راه مستقیم قرار داشته و تسلیم او هستم و به دین حضرت ابراهیم و محمد و هدایت حضرت على علیهالسلام قرار داشته و نسبت به خدا شریکى قرار ندادهام. نماز و اعمالم و زندگى و مرگم براى پروردگار جهانیان بوده، شریکى براى او نیست و بدین امر مأمور شدهام و از مسلمانان هستم. پروردگارا! مرا از مسلمانان قرار ده، از شر شیطان رانده شده به خداوند شنواى دانا پناه مىبرم.» (534)
دعا بعد از نماز
«فَإِنَّ فَضْلَ الدُّعَاءِ وَ التَّسْبِیحِ بَعْدَ الْفَرَائِضِ عَلَى الدُّعَاءِ بِعَقِیبِ النَّوَافِلِ کَفَضْلِ الْفَرَائِضِ عَلَى النَّوَافِل؛ (535) برترى دعا و تسبیح گفتن پس از نمازهاى واجب در برابر دعا کردن پس از نمازهاى مستحب، چون برترى واجبات بر مستحبات است.»
عبادات مورد توجه مهدى عجل الله تعالی فرجه
سید احمد رشتى مىگوید:
در سفر حج که خدمت امام عصر عجل الله تعالی فرجه مشرف شدم، آن حضرت فرمود: «چرا شما (نماز) نافله نمىخوانید؟ نافله، نافله، نافله!»
سپس فرمود: «چرا شما (زیارت) عاشورا نمىخوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا، عاشورا!»
بار دیگر فرمود: «چرا شما (زیارت) جامعه نمىخوانید؟ جامعه، جامعه، جامعه!» (536)
فرمایشاتى از امام زمان عجل الله تعالی فرجه به آیت الله مرعشى
مرحوم مرعشى در ضمن نقل جریان تشرف خود به محضر مبارک حضرت بقیة الله عجل الله تعالی فرجه مىفرماید:
مجلس نزدیک دو ساعت طول کشید و در این مدت مطالبى رد و بدل شد که به بعضى از آنها اشاره مىکنم. از جمله مطالب در این جلسه تأکید (آن حضرت) بر تلاوت و قرائت این سورهها بعد از نمازهاى واجب بود:
بعد از نماز صبح، سوره «یاسین»
بعد از نماز ظهر، سوره «نبا»
بعد از نماز عصر، سوره «نوح»
بعد از مغرب، سوره «واقعه»
بعد از نماز عشاء، سوره «ملک»
دیگر این که تأکید فرمودند، بر دو رکعت نماز بین مغرب و عشاء که در رکعت اول بعد از حمد، هر سورهاى خواستى مىخوانى و در رکعت دوم بعد از حمد سوره واقعه را مىخوانى و فرمود: کفایت مىکند این از خواندن سوره واقعه بعد از نماز مغرب چنانکه گذشت.
و تأکید فرمود که بعد از نمازهاى پنجگانه این دعا را بخوان: «اللَّهُمَّ سَرِّحْنی عَنِّی الْهُمُومَ وَ الْغُمُومَ وَ وَحْشَةَ الصَّدْرِ وَ وَسْوَسَةَ الشَّیْطَان برحمتک یا ارحم الراحمین»
و دیگر تأکید (فرمود) بر خواندن این دعا بعد از ذکر رکوع در نمازهاى یومیه خصوصاً رکعت آخر. «اللهم صل على مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم» (537)
نماز شب نورانى مهدى عجل الله تعالی فرجه
استاد الهى و عارف ربانى، مرحوم حاج شیخ جواد انصارى همدانى رحمه الله مىفرمود:
یکى از مؤمنان، شبى که براى نماز شب بیدار شده بود، مشاهده کرد که در حدود پانصد خانه از خانههاى همدان نورافشانى مىکنند. به او الهام شده بود که در این خانهها نماز شب خوانده مىشود، در نقطهاى (از زمین) عمودى از نور دیده بود که تا آسمان کشیده شده است و به او الهام شده بود که در آن مکان، وجود مقدس حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه) هست که به نماز شب ایستاده است. (538)
پدرم فدایش باد!
اخبار بسیارى دربارهى کثرت و شدت کوشش و اهتمام حضرت مهدى علیهالسلام در عبادت وارد شده است. جد بزرگوارش سیدالعابدین علیهالسلام آمده که در وصف حضرت قائم – روحى فداه – فرمود: «با آن چهرهى گندمگون، زردى بىخوابى شب نیز آمیخته است، پدرم فداى آن کس که شبش را در حال سجود و رکوع و ستاره شمارى (کنایه از بیدارى) خواهد گذراند.» (539)
زردى روى از عبادت
در روایتى از حضرت امام موسى کاظم علیهالسلام در وصف آن حضرت آمده که: «بر رنگ گندمگونش از بیدارى شبها زردى عارض مىشود.» (540)
تشرف محمد بن ابىالرواد و ابنجعفر دهان
محمد بن ابىالرواد رواسى مىگوید:
روزى در ماه رجب، با محمد بن جعفر دهان به سوى مسجد سهله به راه افتادیم. محمد به من گفت: مرا به مسجد صعصعه ببر. [امیرالمؤمنین و ائمهى اطهار علیهمالسلام در این مسجد نماز خوانده و قدمهاى شریف خود را در آن جا گذاشتهاند؛ لذا مسجد با برکتى است.] به سوى آن مسجد حرکت کردیم.
در آن جا در حال نماز خواندن دیدیم، مرد شتر سوارى از راه رسید. از شتر خود پیاده شد و در زیر سایهاى زانویش را عقال کرد (زانویش را بست.) آنگاه داخل مسجد شد و دو رکعت نماز خواند؛ ولى آن دو رکعت را طول داد، بعد هم دستهاى خود را بلند کرد و گفت: اللهم یا ذالمنن السابغه… تا آخر دعا. [این دعا در کتب ادعیه در اعمال ماه رجب و اعمال مسجد صعصعه، معروف است] آنگاه برخاست و نزد شتر خود رفت و بر آن سوار شد. محمد بن جعفر دهان به من گفت: آیا برنخیزیم و نرویم تا سؤال کنیم که ایشان کیست؟ من قبول کردم؛ لذا برخاسته، نزد او رفتیم و گفتیم: تو را به خداوند قسم مىدهیم به ما بگو کیستى؟
فرمود: شما را به خداوند قسم مىدهم، فکر مىکنید که باشم؟
ابنجعفر دهان گفت: فکر کردم خضر هستید.
آن شخص به من فرمود: تو هم چنین تصورى داشتى؟
عرض کردم: من هم فکر کردم که خضر هستید.
فرمود: و الله من کسى هستم که خضر محتاج به دیدن او است. برگردید که منم امام زمان شما. (541)
مسجد کوفه مصلاى امام زمان علیه السلام
مسجد کوفه محل نماز پیامبران و اوصیاء بود و به زودى محل نماز امام زمان علیهالسلام خواهد شد.
فضیلت مسجد سهله
امام صادق علیهالسلام فرمود:
«گویا مىبینم حضرت صاحب الأمر صلوات الله علیه را که با اهل و عیالش وارد مسجد سهله شده و در آن جا ساکن شدهاند، خداوند هیچ پیغمبرى را نفرستاد مگر آن که در آن جا نماز خواند، و هر کس در آن مکان اقامت نماید چنان است که در خیمهى رسول خدا اقامت گزیده است.
هیچ مرد و زن مؤمنى نیست جز آن که دلش آرزوى رفتن به آن مسجد را دارد، در آن مسجد سنگى است که صورت همهى پیامبران – صلوات الله علیهم در آن است. هر کس با نیت خالص در آن مسجد نماز بخواند و دعا نماید، خداوند حاجت او را برآورده مىکند، و هر کس در آن جا امان بخواهد خداوند او را از هر چیزى که مىترسد ایمن مىدارد، و هیچ شب و روزى نیست مگر آن که ملائکه براى زیارت آن مکان و عبادت خدا در آن جا فرود مىآیند.» (542)
نماز به امامت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه
در بحار از کتاب «تنبیه الخاطر» از سید اجل على فرزند ابراهیم عریضى علوى حسینى از على فرزند على فرزند نما منقول است که گفت:
حسن فرزند على فرزند حمزه در خانهى شریف على فرزند جعفر فرزند على مداینى علوى براى ما تعریف کرد که: پیرمرد رختشویى در کوفه بود که به زهد موصوف و به سیاحت و عبادت و عزلت شادان بود، و پیوسته در پى آثار و اخبار خوب مىرفت، در یکى از روزها که من در مجلس پدرم بودم دیدم این پیرمرد براى پدرم صحبت مىکند و پدرم خوب گوش مىدهد.
پیرمرد مىگفت: شبى در مسجد جعفى – که مسجدى قدیمى و در بیرون کوفه است، بودم، شب به نیمه رسیده بود و من در آنجا براى عبادت خلوت داشتم که ناگاه سه نفر داخل مسجد شدند، و چون به وسط حیاط مسجد رسیدند، یکى از آنها به زمین نشست، سپس دست خود را به چپ و راست روى زمین کشید که آبى جوشید و از آن جا بیرون زد. آنگاه وضو گرفت و به آن دو نفر هم اشاره کرد آنها نیز وضو گرفتند، سپس جلو ایستاد و آن دو نفر به او اقتدا کردند، من هم رفتم به او اقتدا کردم و نماز خواندم. پس از آن که نماز را سلام دادم و آن را به جاى آوردم، وضع او مرا مبهوت کرد و آب بیرون آوردنش را بزرگ شمردم، از آن کسى که از آن دو نفر در سمت راست من بود پرسیدم: این کیست؟
به من گفت: این صاحب الامر فرزند امام حسن عسکرى علیهالسلام است.
پیش رفتم و دستهاى مبارک حضرت علیهالسلام را بوسیدم و عرضه داشتم: یابن رسول الله! درباره شریف عمر فرزند حمزه چه مىفرمایى، آیا او بر حق است؟
فرمود: نه؛ ولى چه بسا که هدایت شود و پیش از مرگ مرا مىبیند.
راوى مىگوید: این حدیث جالب را نگاشتیم، و مدتى از این قضیه گذشت تا این که شریف عمر فرزند حمزه وفات یافت و شنیده نشد که او امام زمان – عجل الله فرجه الشریف – را دیده باشد. روزى با آن پیرمرد زاهد در جایى ملاقات نمودم و جریانى که گفته بود به یادش انداختم و از او – به طور ایراد – پرسیدم: مگر شما نگفتید شریف قبل از مرگش حضرت صاحب الامر را – که به او اشاره نمودى – خواهد دید؟
پیرمرد گفت: از کجا دانستى که او آن حضرت را ندیده است؟
بعد از آن روز، شریف ابوالمناقب پسر شریف عمر فرزند حمزه را دیدم، و دربارهى پدرش با او گفتوگو کردم.
شریف ابوالمناقب گفت: در یکى از شبهایى که پدرم در بستر مرض مرگ قرار داشت نزد او بودم، آخر شب بود، نیروى بدنى پدرم تحلیل رفته و صدایش ضعیف شده و درها به روى ما بسته بود، که ناگهان مردى بر ما وارد شد که هیبت او ما را گرفت، و آمدنش را با وجود بسته بودن درها مهم تلقى کردیم؛ ولى توجهى نداشتیم که از وى سؤال کنیم. آن مرد در کنار پدرم نشست، و مدتى آهسته با وى گفتوگو کرد و پدرم مىگریست. سپس برخاست و رفت، و چون از دیدگان ما غایب شد، پدرم به سختى تکان خورد و گفت: مرا بنشانید، ما هم او را نشاندیم چشمهاى خود را باز کرد و گفت: این شخص که نزد من بود کجاست؟
گفتیم: از همان جا که آمده بود بازگشت.
گفت: دنبالش بروید. رفتیم؛ ولى او را دیگر نیافتیم، درها بسته بود. نزد پدر بازگشتیم و جریان را به او گفتیم، سپس از او پرسیدم: این شخص که بود؟
گفت: این صاحب الامر علیهالسلام بود، پس از آن سختى بیماریش عود کرد و بىهوش شد. (543)
نمازگزار نورانى
مرحوم عالم ربانى شیخ محمود عراقى، شاگرد شیخ انصارى در کتاب «دارالسلام» نقل مىکند از حاج میرزا خلیل طیب رحمه الله:
در زمانى که عالم ربانى میرزا ابوالقاسم قمى گیلانى صاحب کتاب قوانین به نجف اشرف آمده بود، روزى در منزل او بودم، اظهار نمود که بیا دیدن سید معنى بحرالعلوم برویم، به همراه ایشان رفتیم.
پس از انجام رسوم و آداب، میرزاى قمى اظهار نمود که سؤالى در خلوت دارم، سید به اهل مجلس نظر کرد و فرمود: بفرما و این جماعت اصحاب سر من هستند.
میرزاى قمى وقتى این را شنید پرسید: شنیدهام که از براى آقا (سید) شرفیابى ملاقات حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه) حاصل شده، آیا این خبر درست است؟
سید گفت: آرى! مدتى به آرزوى دریافت این نعمت به مسجد سهله مىرفتم، تا آن که در یک شب از شبها در وسط مسجد روشنایى دیدم، هنگامى که نظر کردم مردى را در وسط مسجد دیدم که نماز مىخواند و این روشنى از آثار و انوار اوست، دانستم آن بزرگوار است و شرفیاب خدمت او شدم.(544)
دعا بعد از ذکر رکوع
«اللهم صل على مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ تَرَّحَّم عَلی عَجزِنا وَ اَغِثنا بِحَقِّهِم؛
پروردگارا! بر محمد و خاندانش درود فرست، و بر ناتوانى ما رحم نما، و به حق آنان به فریادمان برس.» (545)
دعا در قنوت
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ- وَ أَکْرِمْ أَوْلِیَاءَکَ بِإِنْجَازِ وَعْدِکَ وَ بَلِّغْهُمْ دَرْکَ مَا یَأْمُلُونَهُ مِنْ نَصْرِکَ وَ اکْفُفْ عَنْهُمْ بَأْسَ مَنْ نَصَبَ الْخِلَافَ عَلَیْکَ وَ تَمَرَّدَ بِمَنْعِکَ عَلَى رُکُوبِ مُخَالَفَتِکَ وَ اسْتَعَانَ بِرِفْدِکَ عَلَى فَلِّ حَدِّکَ وَ قَصَدَ لِکَیْدِکَ بِأَیْدِکَ وَ وَسِعْتَهُ حِلْماً لِتَأْخُذَهُ عَلَى جَهْرَةٍ وَ تَسْتَأْصِلَهُ عَلَى عِزَّةٍ فَإِنَّکَ اللَّهُمَّ قُلْتَ وَ قَوْلُکَ الْحَقُّ- حَتَّى إِذا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَها وَ ازَّیَّنَتْ وَ ظَنَّ أَهْلُها أَنَّهُمْ قادِرُونَ عَلَیْها أَتاها أَمْرُنا لَیْلًا أَوْ نَهاراً فَجَعَلْناها حَصِیداً کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ وَ قُلْتَ فَلَمَّا آسَفُونا انْتَقَمْنا مِنْهُمْ وَ إِنَّ الْغَایَةَ عِنْدَنَا قَدْ تَنَاهَتْ وَ إِنَّا لِغَضَبِکِ غَاضِبُونَ وَ إِنَّا عَلَى نَصْرِ الْحَقِّ مُتَعَاصِبُونَ وَ إِلَى وُرُودِ أَمْرِکَ مُشْتَاقُونَ وَ لِإِنْجَازِ وَعْدِکَ مُرْتَقِبُونَ وَ لِحُلُولِ وَعِیدِکَ بِأَعْدَائِکَ مُتَوَقِّعُونَ اللَّهُمَّ فَأَذِّنْ بِذَلِکَ وَ افْتَحْ طُرُقَاتِهِ وَ سَهِّلْ خُرُوجَهُ وَ وَطِّئْ مَسَالِکَهُ وَ اشْرَعْ شَرَائِعَهُ وَ أَیِّدْ جُنُودَهُ وَ أَعْوَانَهُ وَ بَادِرْ بَأْسَکَ الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ وَ ابْسُطْ سَیْفَ نَقِمَتِکَ عَلَى أَعْدَائِکِ الْمُعَانِدِینَ وَ خُذْ بِالثَّارِ إِنَّکَ جَوَادٌ مَکَّار؛ (546)
پروردگارا! بر محمد و خاندانش درود فرست، و اولیایت را با قطعى ساختن وعدهات گرامى دار، و آنان را به آن چه از یارىات امید دارند برسان، و دشمنى کسى که به مخالفت تو برخاسته، و از محرمات تو سرکشى نموده و آنها را انجام داده، و با کمک عنایات و نعمتهاى تو در صدد از هم گسستن حدت برآمده، و با همان نعمتهایت قصد نیرنگ با تو را نموده، و بردبارى تو شامل حال او گردیده، را از ایشان بازدار، تا او را آشکار برگیرى، یا در حالى که مغرور شده باشد از ریشه برآورى. پروردگارا! به درستى که تو فرمودهاى و فرمودهات حق است: «آنگاه که زمین سبزى و زینت به خود گرفت و اهل آن گمان کردند بر آن قادر هستند امر ما در شب یا روز فرا رسید، پس آن را نابود ساختیم گویا که دیروز هیچ سبزهاى وجود نداشته، این چنین آیات را براى گروهى که اندیشه کنند شرح مىدهیم.» و نیز فرمودهاى: «پس چون ما را به خشم آوردند از آنان انتقام گرفتیم.»
و به راستى که آخرین فرصت نزد ما به سر آمده، و ما براى خشم تو غضبناک، بر یارى حق هماهنگ، و به آمدن فرمانت مشتاق، و براى تحقق یافتن وعدهات در انتظار به سر برده، و فرود آمدن عذابت را بر دشمنانت خواهانیم.
بارالها! پس در آن امر به ما اذن ده، و راههایش را بگشاى، و نحوهى بیرون آمدن از آن را آسان گردان. و زمینههاى پیمودنش را فراهم نما، و راههاى آن را به روى ما بگشاى، و سپاهیان و یاورانش را تأیید فرما، و عذابت را بر ستمگران زودتر برسان، و شمشیر نعمتت را بر دشمنان معاندت بگستران، و انتقام خونها را بگیر که تو بسیار بخشنده و مکرکنندهاى.»
دعاى حضرت مهدى عجل الله تعالی فرجه در شأن خود
«اللَّهُمَّ سَرِّحْنی عَنِّی الْهُمُومَ وَ الْغُمُومَ وَ وَحْشَةَ الصَّدْرِ وَ وَسْوَسَةَ الشَّیْطَان برحمتک یا ارحم الراحمین؛
پروردگارا! مرا از غم و اندوه و بیمناک بودن و وسوسههاى شیطان رهایى بخش، به رحمتت اى مهربانترین مهربانان.» (547)
«احکام نماز»
در این قسمت گوشهاى از فرمایشات و توقیعات امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) صادر شده:
تکلیف ماموم هنگام بروز حادثه براى امام
سؤال: اگر امام جماعت در هنگامى که به نماز مشغول است، حادثهاى برایش رخ دهد (وفات کند) مأمومین چه کنند؟ و البته این سؤال قبلا از ائمهى معصومین علیهمالسلام نیز شده و فرمودهاند: «برخى دیگر جلو بایستند و نماز را تمام کنند و هر که امام متوفى را مس کرده است، باید غسل مس میت به جا آورد.» این خلاصه پرسشى است که از فقهاء و عالم پیش از شما شده است.
جواب: و کسى که با لباس او را حرکت دهد، وظیفهاى جز شستن دست نخواهد داشت و اگر کارى انجام نداده که موجب قطع نماز باشد، نماز را با مردم تمام مىکنند. (548)
ثواب حمد و سوره در نمازهاى واجب
سؤال: در مورد ثواب قرائت قرآن در نمازهاى واجب، از امام علیهالسلام روایت شده است که: «هر کس در نماز سورهى «انا انزلناه فى لیلة القدر» را نخواند، در قبول شدن نمازش تعجب است.»
و نیز روایت است: «نمازى که در آن سورهى «قل هو الله احد» خوانده نشود، قبول و پاکیزه نیست.»
همچنین روایت شده است: «که هر کس در نمازهاى واجبش سوره «همزه» را بخواند از دنیا به او چنین و چنان داده خواهد شد، آیا جایز است که در نماز سوره همزه را بخواند و سورههاى «انا انزلناه» و «قل هو الله احد» را نخواند، با وجود اینکه پاکیزگى و قبولى نماز در خواندن این دو سوره است؟»
جواب: ثواب در سورهها، به همان اندازهاى است که روایت شده است و اگر کسى خواندن سورهاى را که ثواب دارد ترک کرده، به جاى آورد، سورههاى «قل هو الله» و «انا انزلناه» را به خاطر برترى و فضیلت آنها بخواند، هم ثواب داده مىشود. خواندن سورهاى غیر از «انا انزلناه» و «قل هو الله احد» نیز جایز و نماز هم درست و صحیح است، ولى کسى که این دو سوره را ترک کند، فضیلتى را از دست داده است. (549)
گفتن ذکر هنگام برخاستن از تشهد
سؤال: آیا نمازگزار پس از تشهد اول که براى رکعت سوم برمىخیزد باید تکبیر بگوید؟ برخى از اصحاب ما را عقیده بر این است که در این مورد تکبیر واجب نیست و اگر بگوید «بحول الله و قوته اقوم و اقعد» کافى است.
جواب: در این مورد دو حدیث است: مضمون یکى از آن دو این است که نمازگزار هنگامى که از حالتى به حالت دیگر منتقل گردد، باید تکبیر گوید. حدیث دیگر این است که نمازگزار اگر از سجده دوم سر برداشته، تکبیر بگوید و سپس بنشیند و بعدا برخیزد، پس از برخاستن دیگر لازم نیست تکبیر بگوید. در مورد تشهد اول نیز همین گونه است و به هر یک از دو حدیث از جهت تسلیم عمل کنى، صحیح است. (550)
مالیدن دست به صورت بعد از قنوت
سؤال: آیا نمازگزار در قنوت نمازهاى واجب، پس از اینکه از دعا فارغ شد، مىتواند دستش را به صورت و سینهاش بمالد؟ زیرا حدیث است که: «خداوند عزوجل بزرگتر از این است که دست بنده را خالى برگرداند، بلکه آن را از رحمت خود پر مىکند.» به طورى که نقل شده است، بعضى از اصحاب در نماز چنین کردهاند، آیا جایز است یا خیر؟ جواب: پس از قنوت نمازهاى واجب، مالیدن دست به سر و صورت جایز نیست و آنچه که باید کرد این است که وقتى در قنوت نمازهاى واجب از دعا فارغ شد، کف دستها را با سینهاش به آرامى در مقابل زانوها قرار داده، تکبیر گوید و به رکوع برود و این خبر درست است و در مورد نوافل روز و شب مىباشد نه در نمازهاى واجب، و عمل کردن به این روایت در نمازهاى نافله بهتر است. (551)
لباس پاک
سؤال: نزدیک ما خیاط مجوسى است که گوشت مرده مىخورد و از آلودگى جنابت پروایى ندارد. آیا با لباسى که براى ما مىدوزد قبل از اینکه تطهیر شود، مىتوان نماز خواند؟
جواب: نماز در آن لباس مانعى ندارد. (552)
نماز مکروه
سؤال: در مورد انگشتر خماهن (فلزى است)، آیا اگر نمازگزار چنین انگشترى در انگشت داشته باشد، نماز وى صحیح است؟
جواب: با چنین انگشترى نماز گزاردن مکروه است. (550)
سجده بر تربت امام حسین علیه السلام
سؤال: آیا بر مهر تربت (امام حسین علیهالسلام) سجده جایز است و آیا فضیلتى دارد یا خیر؟
جواب: این عمل جایز و در آن ثواب و فضیلت است. (553)
واجبترین مستحبات
سؤال: در مورد سجدهى شکر پس از نماز واجب، برخى از اصحاب گفتهاند که این کار بدعت است. آیا جایز است که پس از نمازهاى واجب سجده شکر نمود یا خیر؟ در صورتى که جایز است، در مورد نماز مغرب، پس از نماز واجب باید سجده کرد یا پس از نوافل مغرب؟
جواب: سجده شکر از لازمترین و واجبترین مستحبات است و کسى که آن را بدعت خوانده، خود قصد ایجاد بدعت در دین داشته است. اما خبرى که در مورد سجده شکر روایت شده و در آن اختلاف است که پس از نماز مغرب است یا پس از چهار رکعت نافله آن، بدان که: فضیلت دعا و تسبیح پس از فرایض در مقایسه با دعا و تسبیح پس از نوافل، مشابه و مانند فضیلت خود فرایض بر نوافل است. و سجده، دعا و تسبیح مىباشد، پس بهتر است که بعد از فریضه و نماز واجب باشد؛ البته پس از نوافل هم جایز و صحیح است. (554)
ثواب تسبیح با تربت
سؤال: آیا از تربت مىتوان تسبیح درست کرد و تسبیح با تربت فضیلتى دارد یا خیر؟
جواب: با آن (تسبیح تربت)، تسبیح بگوید که چیزى از تسبیح گفتن با آن بالاتر نیست و از جمله فضیلت و برترى آن، این که گاهى انسان تسبیح گفتن را فراموش مىکند، اما تسبیح را مىگرداند، براى او ثواب تسبیح گفتن را مىنویسند. (553)
حکم سجده بر قبور ائمه
سؤال: شخصى به زیارت قبور ائمه علیهمالسلام مىرود، آیا سجده بر قبور ائمه جایز است؟ آیا ایستادن پشت قبر و قبر را قبله خود قرار دادن جایز است؟ آیا مىتوان بالاى سر و پایین پا بایستد؟ و آیا جایز است پشت به قبر و رو به قبله ایستاده، نماز بخواند یا خیر؟
جواب: اما سجده بر قبر، نه در واجبات و نه در مستحبات و نه در نماز احتیاط، جایز نیست و آنچه بدان عمل مىشود آن است که طرف راست صورت و گونه خود را روى قبر بگذارد و اما نماز به نحوى که قبر در جلو قرار گرفته باشد جایز است، ولى در جلوى قبر یا طرف راست و چپ قبر نماز خواندن درست نیست و از امام – که درود خدا بر او و خاندانش باد- نباید جلو افتاد و در طرف مساوى امام نیز نباید ایستاد. (553)
نماز جعفرطیار در مسافرت
سؤال: آیا خواندن نماز حضرت جعفر در مسافرت جایز است یا خیر؟
جواب: جایز است. (555)
آداب مسح وضو
سؤال: آیا هر دو پا را با هم مىتوان مسح کرد یا باید یکى پس از دیگرى مسح شود، یعنى اول پاى راست و سپس پاى چپ؟
جواب: هر دو را با هم مىتوان مسح کرد، و اگر خواست اول یکى را مسح کند، باید از پاى راست شروع کند و بعد پاى چپ را مسح نماید. (556)
حکم نماز ظهر دو رکعتى
سؤال: کسى نماز ظهر را خوانده و وارد نماز عصر شده و پس از اینکه دو رکعت از نماز عصر را خوانده، یقین کرد نماز ظهر را دو رکعتى خوانده است؛ تکلیف او چیست؟
جواب: اگر در بین نماز، چیزى که نماز را باطل مىکند، انجام داده است، هر دو نماز را اعاده مىکند، و اگر انجام نداده است، دو رکعت اخیر را به نیت نماز ظهر خوانده، سپس نماز عصر را مىخواند. (557)
فضیلت حمد یا تسبیح
سؤال: در مورد دو رکعت آخر نماز، روایات بسیارى رسیده که قرائت سوره حمد به تنهایى بهتر و افضل است، ولى در برخى از روایات آمده که تسبیح افضل است؛ فضیلت و برترى با کدام است تا بدان عمل کنیم؟
جواب: قرائت «ام الکتاب» سوره حمد، تسبیح را نسخ کرده است (حمد افضل است) و دلیل این نسخ، فرمایش امام علیهالسلام است که هر نمازى که در آن قرائت نباشد ناقص است، مگر براى بیمار یا کسى که دچار سهو و نسیان مىشود و مىترسد که نمازش باطل شود. (558)
تعداد تسبیح فاطمه زهرا سلام الله علیها
سؤال: در مورد تسبیح حضرت زهرا علیهاالسلام، اگر کسى اشتباها بیش از سى و چهار مرتبه «الله اکبر» بگوید، آیا باید به همان سى و چهار مرتبه بازگردد و یا اینکه باید از ابتدا شروع کند و نیز اگر شصت و هفت مرتبه تسبیح گفت، آیا باید به شصت و شش بازگردد یا باید از ابتدا شروع کند؟ در این مورد تکلیف وى چیست؟
جواب: هرگاه در گفتن «الله اکبر» اشتباه کرد و از سى و چهار مرتبه گذشت، بنا را بر سى و سه بگذارد و اگر در گفتن «سبحان الله» اشتباه کرد و از شصت و هفت تجاوز نمود، بنا را بر شصت و شش بگذارد و در مورد «الحمدلله» اگر تجاوز نمود و بیش از صد تا گفت، اشکالى ندارد و بر او چیزى نیست. (555)
نماز در محل
پرسش: مردى بر روى محمل و کجاوه، که روى شتر است، قرار دارد و با توجه به این که برف بسیارى به ارتفاع قامت انسان باریده است، مىترسد اگر از شتر پایین بیاید، در برف فرو برود و چه بسا ممکن است که در حال بیرون آمدن از محمل، برف از بالا سقوط کند و او نتواند آن را از خود دور سازد، آیا در این صورت مىتواند نماز واجب خود را در محمل بخواند؟ البته ما چند بار این کار را کردهایم، آیا باید نمازهایى را که این گونه خواندهایم اعاده کنیم یا خیر؟
پاسخ: در هنگام ضرورت و در حال اضطرار مانعى ندارد. (559)
نماز امام زمان علیهالسلام
امام باقر علیهالسلام فرمود:
مهدى موعود (عج) هنگام نماز عشا در مکه در حالى که پرچم رسول الله صلى الله علیه و آله بر دست و پیراهن او را بر تن و شمشیر او را با خود دارد، ظهور مىکند. وقتى نماز عشا پایان یافت، با صداى بلند خطبه مىخواند: اى مردم! شما را به ایستادنتان در پیشگاه خدا یادآورى مىکنم؛ خدایى که حجرالاسود را برگزید، پیامبر را مبعوث و قرآن را نازل کرد و به شما فرمان داد که هرگز شرک نورزید و پیوسته در اطاعت از خدا و رسولش بکوشید و آنچه را زنده نگاه داشته زنده نگه دارید و آنچه را قرآن میرانده بمیرانید و یار و یاور هدایتآوران و وزیر تقواپیشگان باشید. فنا و فرسودگى جهان نزدیک است و من شما را به خدا، رسول، عمل به قرآن، از بین بردن باطل و زنده نگاه داشتن سنت حق دعوت مىکنم.
امام باقر علیهالسلام افزود: سپس با 313 تن به تعداد مردان بدر قیام مىکند. (560)
در نهایت این حضرت ولىعصر (عج) است که پرچم نماز و عبادت را در کرهى خاکى به اهتزاز درخواهد آورد و لوح زرین نیایش را در محراب هستى، خواهد آویخت.
اذان ظهر ادا کرد پیشگوى نمازش
میان منتظران بود گفتگوى نمازش
هزارها صف دل بىقرار و دیده به راهش
هزارها نگران دل در آرزوى نمازش
اولین نماز بعد از ظهور
بعد از آن که امام زمان به اذن پروردگار ظهور مىکند به مسجدالحرام مىرود و پشت مقام ابراهیم رو به سوى کعبه مىایستد و دو رکعت نماز مىخواند و سپس ظهور خود را اعلام مىفرماید.
مىبینیم که اول و مهمترین کار آن حضرت خواندن نماز و دست نیاز به درگاه خالق بىنیاز گشودن است و یکى از هدفهاى مهم حضرت مهدى علیهالسلام اقامهى نماز در سرتاسر جهان است.
سوگند به زمزم نمازت
بر زمزمههاى سوز و سازت
بر ذکر رکوع و بر سجودت
بر حال قیام بر قعودت
بر ذکر تشهد و قنوتت
بر بهت خدایى سکوتت (561)
نماز عیسى پشت سر امام زمان علیهالسلام
بعد از آن که حضرت «مهدى علیهالسلام» قیام مىکند حضرت «عیسى علیهالسلام» به عنوان یکى از یاران و فرماندهان آن حضرت از آسمان چهارم پایین مىآید و در رکاب حضرت «مهدى علیهالسلام» قرار مىگیرد. آن حضرت به عیسى مىفرماید: جلو بایست و براى مردم اقامهى نماز جماعت کن.
در این حال حضرت «عیسى علیهالسلام»، به امام عصر عرض مىکند: نماز براى شما اقامه شده است و باید شما جلو بایستید و اقامهى جماعت فرمایید و خود «عیسى» پشت سر آن حضرت به نماز مىایستد و با او بیعت مىکند. (562)
جابر بن عبدالله انصارى آورده است که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: «به هنگام ظهور حضرت مهدى، عیسى بن مریم علیهالسلام از آسمانها فرود مىآید. فرزندم مهدى علیهالسلام که سالار مردم است، به او مىگوید: «بیا و با ما نماز بخوان!» آنگاه مىفرماید: «آگاه باشید! خداوند به خاطر احترام و گرامیداشت این امت، برخى را پیشواى برخى دیگر قرار داد.» (563)
مهدى است آن که وقت نماز جماعتش
عیسى به صد نیاز به او اقتدا کند (564)
قبله؛ پایگاه قیام مهدى
ایستادن رو به قبله یادآور ارزشهاى بسیارى است: مکه شکنجهگاه بلال، قربانگاه اسماعیل، زادگاه على بن ابىطالب علیهالسلام، پایگاه قیام مهدى (عجل الله تعالی فرجه) ان شاء الله، محل آزمایش ابراهیم و عبادتگاه تمام انبیا و اولیاست؛ و چه زیباست که نمازگزار آنگاه که رو به قبله مىایستد، پیش از شروع نماز مرورى بر این ارزشها داشته باشد.
اولین نماز جمعه مهدى با مردم
امام باقر علیهالسلام فرمود: «آنگاه که حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه) (قیام کند، و) وارد کوفه شود، مردم از او درخواست کنند تا براى آنان نماز جمعه بخواند، حضرت دستور مىدهد که در قسمتى از نجف به نام مسجد خط بکشند و در آن جا با ایشان نماز جمعه بخواند، ان شاء الله» (565)
بناى مسجدى با هزار درب
امام صادق علیهالسلام فرمود: «هنگامى که قائم ما (عجل الله تعالی فرجه) قیام کند، در پشت کوفه مسجدى بنا کند که داراى هزار در است.»
اعلان ظهور امام زمان علیه السلام
حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه) در روز ظهور، به اذن پروردگار به «مسجدالحرام» مىرود و پشت «مقام ابراهیم» رو به «کعبه» مىایستد و دو رکعت نماز مىگزارد و سپس اعلام ظهور مىفرماید، ان شاء الله.»
زنده کردن دین با اجراى عبادت
آدم، زمین را با عبادت خدا زنده کرد، پس از آن که جنیان با کفر و طغیانشان آن را میرانده بودند. قائم علیهالسلام نیز زمین را با دین خدا و عبادت و عدالت و برپایى حدودش زنده خواهد کرد، بعد از مردن آن به کفر و معصیت اهل زمین. (566)
قیام بعد از نماز عشاء
جابر در ارتباط با اولین شب قیام و حکومت جهانى حضرت بقیة الله (ارواحنا له الفداء) از وجود مقدس حضرت جواد الائمه علیهالسلام روایت مىکند که: آن حضرت علیهالسلام فرمودند: حضرت مهدى (عجل الله تعالی فرجه) شبانگاه در وقت نماز عشاء و در مسجدالحرام ظهور مىکند، در حالى که پرچم رسول اکرم را – که درود خدا بر او و بر خاندانش باد – به دست و پیراهن آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) و شمشیر مخصوص آن بزرگوار را به همراه دارد، به علاوه نشانههایى از نور و بیان. پس چون نماز عشاء را به جا آوردند با صداى بسیار بلند مىفرماید: اى مردم! خدا را به یاد شما مىآورم و ایستادن شما را در پیشگاه خداوند. (567)
مردم! خداوند با فرستادن انبیاء، حجت را بر شما تمام کرد (و راه سعادت و شقاوت را نشان داد) و قرآن را بر شما نازل کرد و امر فرمود که شریکى براى خداوند قائل نشوید و اینک در اطاعت از او و پیامبرش کوتاهى نورزید و هر آنچه را قرآن زنده کرده است، شما آن را زنده کنید و آنچه را قرآن نابود و به اصطلاح مرگش را اعلام نموده است، شما نیز آن را بمیرانید و بکوشید یاور هادیان به سوى خیر باشید و خود از مقام واقعى هدایت استفاده کنید و همیشه طرفدار تقوى و پرهیزگارى باشید، به درستى که دنیاى شما نزدیک به فنا و نابودى است و با زبان مخصوص خودش با شما خداحافظى مىکند. و من شما را (به چند اصل حیاتى) دعوت مىکنم:
1- به سوى خداوند (بندگى خداوند.)
2- به سوى فرستاده او (حضرت محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم)
3- بیایید به احکام و مقررات خداوند عمل کنید.
4- باطل را بمیرانید (امحاء بدعتها، مکتبهاى ضد قرآن و خلاصه فرهنگ غیر قرآن.)
5- سنتهاى الهى و آنچه را که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرموده است زنده کنید (اوامر و نواهى خداوند) (568)
دعاى هنگام ظهور
قائم هنگام ظهورش در مکه در حالى که دست بر صورت مىکشد مىگوید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا الْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ فَنِعْمَ أَجْرُ الْعامِلِین…» (569)
1) هزار و یک نکته درباره ى نماز، ص 137.
2) توضیح المسائل، مسأله 106.
3) احکام عمومى، ج 3، ص 384.
4) سوره مبارکه مدثر، آیه 38 – 45.
5) سوره مبارکه مریم، آیه 59.
6) المواعظ العددیة، فى الرباعیات الواردة عن النبى صلى الله علیه و آله و سلم، الفصل الثانى.
7) در کتاب الصلاة فى الکتاب و السنة، ص 126 و 127 بیش از ده روایت به این مضمون نقل شده است.
8) اصول کافى، ج 2، باب وجوه الکفر، حدیث 1.
9) سوره مبارکه جاثیه، آیه 23.
10) سوره مبارکه نمل، آیه 14 و سوره مبارکه بقره، آیه 152.
11) سوره مبارکه نمل، آیه 40 و سوره مبارکه ابراهیم، آیه 7 و سوره مبارکه بقره، آیه 152.
12) سوره مبارکه بقرة، آیات 84 – 85.
13) سوره مبارکه ابراهیم، آیه 22 و سوره مبارکه عنکبوت، آیه 25.
14) روضة المتقین، ج 2، ص 33.
15) العروة الوثقى، ج 1، فى التقلید، مسأله 29.
16) اجود التقریرات باب مقدمه ى واجب، ص 158.
17) بحار الأنوار (چاپ بیروت)، ج 1، ص 176.
18) سؤال: ملاک جاهل مقصر بودن چیست و فرق آن با جاهل قاصر که معذور است، چه مى باشد؟ جواب: ملاک، التفات داشتن و احتمال بطلان و شک در صحت و عدم صحت عمل است به این معنا که اگر کسى احتمال بطلان عمل خاصى را بدهد و در صحت آن شک داشته باشد و در عین حال سؤال نکند، جاهل مقصر محسوب مى شود و معذور نیست اما اگر التفات و توجه به جهل خود نداشته باشد و احتمال بطلان ندهد و عمل را صحیح بداند، جاهل قاصر محسوب مى شود و معذور است. «جامع المسائل، ج 2، ص 67، سؤال 33 و اجوبة الاستفتاآت، ج 1، ص 19، سؤال 49».
19) العروة الوثقى، ج 1، فى التقلید مسئله 16 و فى احکام القراءة، مسئله 22 و فى احکام المسافر، مسئله 3 و 4 و 5؛ مدارک العروه، ج 1، ص 121 و اجوبة الاستفتاآت، ج 1، ص 7، سؤال 6.
20) عن مسعدة بن زیاد قال: سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ ع وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ قَوْلِهِ تَعَالَى فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ لِلْعَبْدِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَ کُنْتَ عَالِماً فَإِنْ قَالَ نَعَمْ قَالَ لَهُ أَ فَلَا عَمِلْتَ بِمَا عَلِمْتَ وَ إِنْ قَالَ کُنْتُ جَاهِلًا قَالَ لَهُ أَ فَلَا تَعَلَّمْتَ حَتَّى تَعْمَلَ فَیَخْصِمُهُ وَ ذَلِکَ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ.تفسیر المیزان، ج 7، ص 393.
21) «بَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله جَالِسٌ فِی الْمَسْجِدِ إِذْ دَخَلَ رَجُلٌ، فَقَامَ یُصَلِّی، فَلَمْ یُتِمَّ رُکُوعَهُ وَ لَاسُجُودَهُ، فَقَالَ صلى الله علیه و آله: نَقَرَ کَنَقْرِ الْغُرَابِ، لَئِنْ مَاتَ هذَا وَ هکَذَا صَلَاتُهُ، لَیَمُوتَنَّ عَلى غَیْرِ دِینِی» الفروع من الکافى، ج 3، ص 268.
22) أَبْصَرَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام رَجُلًا وَ هُوَ یَنْقُرُ بِصَلَاتِهِ فَقَالَ مُنْذُ کَمْ صَلَّیْتَ بِهَذِهِ الصَّلَاةِ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ مُنْذُ کَذَا وَ کَذَا قَالَ مَثَلُکَ عِنْدَ اللَّهِ مَثَلُ الْغُرَابِ إِذَا مَا نَقَرَ لَوْ مِتَّ مِتَّ عَلَى غَیْرِ مِلَّةِ أَبِی الْقَاسِمِ ثُمَّ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع إِنَّ أَسْرَقَ السُّرَّاقِ مَنْ سَرَقَ مِنْ صَلَاتِه ؛ روضة الواعظین و بصیرة المتعظین (چاپ قدیم)، ج 2، ص 319.
23) محمدى رى شهرى، الصلاة فى الکتاب و السنة، ص 34.
24) الفروع من الکافى، ج 3، ص 269.
25) بحارالانوار، ج 77، ص 264.
26) محمدى رى شهرى، الصلاة فى الکتاب و السنة، ص 53.
27) سوره مبارکه ماعون، آیات 4 – 5.
28) نورالثقلین، ج 5، ص 677.
29) نورالثقلین ، ج 5، ص 678.
30) محمدى رى شهرى، الصلاة فى الکتاب و السنة، ص 39.
31) محمدى رى شهرى، الصلاة فى الکتاب و السنة، ص 41.
32) الفروع من الکافى، ج 3، ص 363.
33) العروة الوثقى، ج 1، فى صلاة القضاء، مسئله 27 و توضیح المسائل مراجع، مسأله 1372.
34) محجة البیضاء، ج 3، ص 73.
35) وسائل الشیعه، ج 3، ص 13.
36) استفتائات جدید، ج 2، سؤال 417.
37) جامع المسائل، ج 2، سؤال 241؛ دانستنى هاى لازم از نماز ، محمد وحیدى، ص83-104.
38) دانستنى هاى لازم از نماز ، محمد وحیدى، ص 104، به نقل از اسرار الصلوه امام خمینی.
39) تحف العقول، النص، ص 246.
40) دانستنىهاى لازم از نماز، محمد وحیدى، ص 105.
41) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم ، نعمت الله صالحى حاجى آبادى ، ص136.
42) بحارالانوار، ج 41، ص 14.
43) الکافی (انتشارات الإسلامیة)، ج 2، ص 84.
44) بحارالانوار، ج 75، ص 378.
45) مفاتیح الجنان، دعاى سحر.
46) رضا مختارى، سیماى فرزانگان، ج 3، ص 171.
47) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم ، نعمت الله صالحى حاجى آبادى ، ص150.
48) محجة البیضاء، ج 1، ص 377.
49) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم ، نعمت الله صالحى حاجى آبادى ، ص153-150.
50) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم ، نعمت الله صالحى حاجى آبادى ، ص154-153.
51) نهج البلاغه، خطبه 97: » لَقَدْ رَأَیْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و اله فَمَا أَرَى أَحَداً یُشْبِهُهُمْ مِنْکُمْ لَقَدْ کَانُوا یُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً وَ قَدْ بَاتُوا سُجَّداً وَ قِیَاماً یُرَاوِحُونَ بَیْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ…»در کلامى دیگر، در توصیف اصحاب باوفایش که در نبردهاى پیشین به شهادت رسیده بودند و یاد کرد حالات عرفانى و عبادى آنان مى فرماید: «از بس گریسته بودند، چشمانشان آسیب دیده بود، از روزه دارى، شکمهایشان خالى بود، از دعا و نیایش بسیار، لبهاى خشکیده داشتند و از بس شبها بیدارى کشیده و به عبادت پرداخته بودند، چهره هایى رنگ پریده داشتند که غبار خشوع بر سیمایشان نشسته بود…». **زیرنویس= نهج البلاغه، خطبه 121: «مُرْهُ الْعُیُونِ مِنَ الْبُکَاءِ خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّیَامِ ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ صُفْرُ الْأَلْوَانِ مِنَ السَّهَرِ عَلَى وُجُوهِهِمْ غَبَرَةُ الْخَاشِعِین .».
52) نهج البلاغه، خطبه ى 109: «وَ إِنَّهُمْ عَلَى مَکَانِهِمْ مِنْکَ وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَکَ وَ اسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِیکَ وَ کَثْرَةِ طَاعَتِهِمْ لَکَ وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِکَ لَوْ عَایَنُوا کُنْهَ مَا خَفِیَ عَلَیْهِمْ مِنْکَ لَحَقَّرُوا أَعْمَالَهُمْ وَ لَزَرَوْا عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَ لَعَرَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ یَعْبُدُوکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ وَ لَمْ یُطِیعُوکَ حَقَّ طَاعَتِک .».
53) نهج البلاغه، خطبه ى 91 (خطبه ى اشباح): َ لَمْ یَتَوَلَّهُمُ الْإِعْجَابُ فَیَسْتَکْثِرُوا مَا سَلَفَ مِنْهُمْ.».
54) نهج البلاغه، حکمت 77.
55) درسهایى از نهج البلاغه3، عبادت و نماز، جواد محدثى، ص 25-27.
56) بت پرست.
57) اجازه بده.
58) مولوى، مثنوى معنوى، به سعى و اهتمام نیکلسن، چاپ یازدهم، دفتر اول، ص 350؛ سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم ، نعمت الله صالحى حاجى آبادى ، ص157-154.
59) لذت حضور، استاد مرتضى آقا تهرانى، ص 77.
60) سوره مبارکه ابراهیم، آیه 40.
61) سوره مبارکه ابراهیم، آیه 37.
62) ر. ک: نماز، درس هایى از استاد حائرى شیرازى، ص 62.
63) سوره مبارکه حج، آیه 78.
64) نورالثقلین، ج 2، ص 548.
65) تفسیر نمونه، ج 10، ص 368.
66) سوره مبارکه آل عمران، آیه 68.
67) نور الثقلین، ج 2، ص 548.
68) دانستنى هاى لازم از نماز، محمد وحیدى، ص 107-110.
69) نماز عشق، زندگانى حضرت على علیه السلام.
70) سجاده وصل، آثار برگزیده چهارمین مسابقه نویسندگان جوان و جوانان نویسنده، ص43، ستاد اقامه نماز، چاپ اول: پاییز 1382، به نقل از مقاله: «شهیدان نماز»، سمیه زنگى آبادى.
71) سجاده وصل، آثار برگزیده چهارمین مسابقه نویسندگان جوان و جوانان نویسنده، ص60، ص25، ستاد اقامه نماز، چاپ اول: پاییز 1382، به نقل از مقاله: «رکعتان عشق، ناهید اصلانى».
72) قصه هاى نماز، جلالى، عزیزیان.
73) اقتباس از قصص العلماء و محاکمه و بررسى باب و بها، ج 1، ص 90 – 93.
74) خاطرات کوتاه از عملیات هاى بزرگ، ص24.
75) شهداى روحانیت شیعه، صص277 و 278؛ سجاده وصل، آثار برگزیده چهارمین مسابقه نویسندگان جوان و جوانان نویسنده، ص48، ستاد اقامه نماز، چاپ اول: پاییز 1382، به نقل از: مقاله: «شهیدان نماز»، حلیمه سادات رضویان.
76) صاحب کتاب الذریعه الى تصانیف الشیعه.
77) شهداى روحانیت شیعه، صص310-308.
78) سجاده وصل، آثار برگزیده چهارمین مسابقه نویسندگان جوان و جوانان نویسنده، ص31، ستاد اقامه نماز، چاپ اول: پاییز 1382، به نقل از مقاله: «دو رکعت عشق شهداى نماز، الهام محمدیان».
79) سجاده وصل، آثار برگزیده چهارمین مسابقه نویسندگان جوان و جوانان نویسنده، ص31، ستاد اقامه نماز، چاپ اول: پاییز 1382، به نقل از مقاله: «دو رکعت عشق شهداى نماز»، الهام محمدیان.
80) آینه ها درکویر؛ آثار برگزیده چهارمین دوره مسابقه نویسندگان جوان و جوانان نویسنده، ص 209-199، ستاد اقامه نماز، چاپ اول: پاییز 1382، به نقل از: مقاله: «نماز در میدان هاى جهاد و شهادت»، منیژه کاوه قهفرخى.
81) زن در آیینه ى جلال و جمال، ص 352.
82) سوره مبارکه نوح، آیه 17.
83) زن در آیینه جلال و جمال، ص 227.
84) غررالحکم، ص 37، روایت 5.
85) زن در آیینه جلال و جمال، ص 225.
86) من لایحضره الفقیه، ج 1، ص 374، روایت 1089.
87) سوره قیامت، آیه 4.
88) سوره مبارکه علق، آیه 14.
89) نهج البلاغه، خطبه 89.
90) زن در آیینه ى جلال و جمال، ص 223.
91) زن در آیینه ى جلال و جمال، ص 210.
92) فروع کافى، ج 3، ص 85.
93) زن در آئینه جلال و جمال، ص 86.
94) بحارالانوار، ج 8، ص 309.
95) بحارالانوار، ج 47، ص 97.
96) بحارالانوار، ج 8، ص 58.
97) سفارشات پیامبر (ص) به دختران و زنان، ص 93.
98) بحارالانوار، ج 103، ص 224، امالى صدوق.
99) مستدرک الوسائل، ج 14، ص 243.
100) کنز العمال، حدیث 45094.
101) وسائل الشیعه، ج 14، ص 123.
102) فروع کافى، ج 5، ص 507.
103) وسائل، ج 14، ص 6.
104) دویست داستان از حالات عرفانى و معنوى، نماز بانوان، عباس عزیزى، ص13-38.
105) دلائل النبوه، ج1، ص 268.
106) ریاحین الشریعة، ج 2، ص 209.
107) ریاحین الشریعة، ج 2، ص 208.
108) دلائل النبوة، ج 1، ص 268.
109) مهج الدعوات، ص 6؛ دویست داستان از حالات عرفانى و معنوى، نماز بانوان، عباس عزیزى، ص57-59.
110) ریاحین الشریعه، ج 2، ص 380.
111) کشف الغمه، ج 2، ص 133.
112) سوره مبارکه آل عمران، آیه 37. توضیح: این آیه درباره ى حضرت مریم است که فاطمه ى زهرا علیها السلام در پاسخ پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از آن استفاده کرده است.
113) تفسیر نمونه، ج 2، ص 399.
114) ریاحین الشریعة، ج 2، ص 278.
115) تفسیر سوره ى یوسف، ص 532 – 534.
116) منازل الآخرة، ص 23.
117) سوره مبارکه آل عمران، آیه 39.
118) حدیث نبوى.
119) زن در آئینه جلال و جمال، ص 146.
120) سوره مبارکه تحریم، آیه 12.
121) سوره مبارکه مائده، آیه 75.
122) سوره مبارکه نساء، آیه 69.
123) آل عمران، آیات 42 و 43.
124) دویست داستان از حالات عرفانى و معنوى، نماز بانوان، عباس عزیزى، ص39-51.
125) بحار الانوار، ج 13، ص 165، مجمع البیان، ج 10، ص 319.
126) کشف الغمه، ج 2، ص 133؛ پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم روزى چهار خط کشید و فرمود: بهترین زنان بهشت چهار زن هستند: آسیه، مریم، خدیجه، و فاطمه (خصال صدوق، ج 1، ص 96.
127) زنان مرد آفرین تاریخ، ص 56.
128) دویست داستان از حالات عرفانى و معنوى، نماز بانوان، عباس عزیزى، ص52-56.
129) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 6 – 7.
130) بصائر الدرجات، طبع جدید، ص 278.
131) ریاحین الشریعة، ج 3، ص 61.
132) زینب الکبرى، ص 63.
133) ریاحین الشریعة، ج 3، ص 62.
134) زینب کبرى، نقدى، ص 58.
135) زلال جارى نماز و نیایش در آیینه ى قرآن و روایات، استاد على کرمى فریدنى، ص130-132.
136) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 42.
137) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 46.
138) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 45.
139) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 54.
140) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 57.
141) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 62.
142) کبریت احمر، مرحوم بیرجندى.
143) کبریت احمر، بیرجندى.
144) مثیرالاحزان، علامه شیخ شریف جواهرى. پیشواى شهیدان، ص 228.
145) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم ، نعمت الله صالحى حاجى آبادى ، ص165-163.
146) الارشاد، ص 197.
147) الطبقات الکبرى، ج 8، ص 474؛ السمط الثمین، ص 168.
148) تاریخ ابن الوردى، ج 1، ص 233، اعیان الشیعه، ج 4، ص 124، المناقب، ج 2، ص 251.
149) ادب الطف، ج 1، ص 164.
150) اسعاف الراغبین در حاشیه ى نور الابصار، ص 210.
151) فاطمه بنت الامام الحسن، ص 14؛ دویست داستان از حالات عرفانى و معنوى، نماز بانوان، عباس عزیزى، ص125-127.
152) ریاحین الشریعة، ج 2، ص 318.
153) ریاحین الشریعه، ج 2، ص 314؛ دویست داستان از حالات عرفانى و معنوى، نماز بانوان، عباس عزیزى، ص128-129.
154) امام مهدى علیه السلام از ولادت تا ظهور، ص 189؛ دویست داستان از حالات عرفانى و معنوى، نماز بانوان، عباس عزیزى، ص148-162.
155) ریاحین الشریعه، ج 6، ص 190؛ دویست داستان از حالات عرفانى و معنوى، نماز بانوان، عباس عزیزى، ص130-147.
156) سفارشات پیامبر (ص) به دختران و زنان، ص 70؛ دویست داستان از حالات عرفانى و معنوى، نماز بانوان، عباس عزیزى، ص130-147.
157) سوره مبارکه انعام، آیه 127.
158) اعلام النساء المؤمنات، ص 28 – 626؛ دویست داستان از حالات عرفانى و معنوى، نماز بانوان، عباس عزیزى، ص163-168.
159) مهر تابان، ص 51 – 52.
160) پندهایى از رفتار علماى اسلام، ص 8.
161) سیماى عبادالرحمن در قرآن، ص 61.
162) قصص العلماء، ص 403.
163) مردان علم در میدان عمل، ص 362.
164) پند تاریخ، ص 173.
165) بهلول واعظ معروف است که در زمان رضاخان در مسجد گوهرشاد مشهد مردم را بر علیه بى حجابى شورانید.
166) نماز اول وقت، ص 161.
167) یک کهکشان اشک، ص 71 و 72.
168) امام در سنگر نماز، ص 100.
169) سوره مبارکه نساء، آیه 86.
170) راه تکامل، ج 1، ص 190 – 191.
171) مهر تابان، ص 25؛ دویست داستان از حالات عرفانى و معنوى، نماز بانوان، عباس عزیزى، ص175-186.
172) بحار الانوار، ج 13، ص 163.
173) تحفة المریدین، ص 243.
174) ریاحین الشریعه، ج 4، ص 250.
175) دعاى عرفه، بخش پایانى.
176) سوره مبارکه رعد، آیه 38.
177) سوره مبارکه یس، آیه 53.
178) زن در آیینه ى جلال و جمال، ص 239.
179) سوره مبارکه یونس، آیه10؛ ریاحین الشریعه، ج 6، ص 149؛ دویست داستان از حالات عرفانى و معنوى، نماز بانوان، عباس عزیزى، ص169-174.
180) تذکرة الاولیاء، ج 1، ص 56 -52.
181) عطار نیشابورى، منطق الطیر، صادق گوهرین، انتشارات علمى فرهنگى چاپ نهم، ص 32.
182) تذکرة الاولیاء، ج 1، ص 56.
183) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم ، نعمت الله صالحى حاجى آبادى ، ص170-168.
184) محاسبة النفس، سید بن طاووس، ص 14.
185) التکامل فى الاسلام، ج 7، ص 210.
186) آینه آفتاب، دیدار با ابرار، ص 19 – 21.
187) ریاحین الشریعه، ج 5، ص 64.
188) ریاحین الشریعه، ج 4، ص 55.
189) ریاحین الشریعه، ج 4، ص 22.
190) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 32.
191) ریاحین الشریعه، ج 4، ص 4.
192) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 439.
193) خزینة الجواهر، ص 663، هماى سعادت، ص 24.
194) شیفتگان حضرت مهدى (عج)، ج 2، ص 335.
195) مسجد جمکران، تجلیگاه صاحب الزمان (عج)، ص 107.
196) گناهان کبیره، ج 1، ص 154؛ اخلاق، ص 623.
197) الگوهاى تربیتى کودکان و نوجوانان، ص 69.
198) ریاحین الشریعه، ج 4، ص 62؛ دویست داستان از حالات عرفانى و معنوى، نماز بانوان، عباس عزیزى، ص187-224.
199) المیزان، ج 16، ص 336؛ مجمع البیان، ذیل آیه ى 35 سوره مبارکه احزاب.
200) زنان مرد آفرین تاریخ، ص 16.
201) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم ، نعمت الله صالحى حاجى آبادى ، ص141-139.
202) سوره مبارکه واقعه، آیه 37.
203) سفارشات پیامبر (ص)، به دختران و زنان، ص 95.
204) مجمع البیان.
205) سوره مبارکه آل عمران، آیه 33.
206) کنزالعمال، حدیث 44158.
207) تفسیر على بن ابراهیم قمى، ج 1، ص 44.
208) سوره مبارکه بقره، آیه 37.
209) التهذیب، ج 3، ص330، باب 32، حدیث 59؛ وسائل الشیعة، ج 3، ص 76، باب 5، حدیث 3058؛ بحارالأنوار، ج 11، ص260، باب 8، حدیث 3.
210) سیماى نماز، استاد حسین انصاریان، ص29-33.
211) سوره مبارکه مریم، آیات 56.
212) سوره مبارکه انبیاء، آیه 85.
213) بحارالأنوار، ج 11، ص 280، باب 9، حدیث 10؛ مستدرک الوسائل، ج3 ، ص 413، باب 39، حدیث 3899.
214) بحارالأنوار، ج11، ص 280، باب قصص ادریس قال طبرسى رحمه الله: إنّه (ادریس النبى) جد أبى نوح علیه السلام و اسمه اخنوخ و هو أول مَن خاطَ الثّیاب.
215) سیماى نماز، استاد حسین انصاریان، ص33-34.
216) بحارالأنوار، ج11، ص 331، باب 3، حدیث 53؛ تفسیر العیاشى، ج 2، ص 144، حدیث 18؛ سیماى نماز، استاد حسین انصاریان، ص35.
217) بحار الانوار، ج 21، ص 79 و کامل ابن اثیر.
218) سیماى نماز، استاد حسین انصاریان، ص35-38.
219) مجمع البیان و دهخدا.
220) سوره مبارکه مریم، آیات 54 – 55.
221) سیماى نماز، استاد حسین انصاریان، ص39.
222) دهخدا و بحار الانوار، ج11، ص 65.
223) سوره مبارکه هود، آیات 71 – 72.
224) سوره مبارکه صافات، آیه 112.
225) قاموس کتاب مقدس و قاموس الاعلام ترکى.
226) سوره مبارکه انبیاء، آیات 72 – 73.
227) سیماى نماز، استاد حسین انصاریان، ص40-41.
228) سفینة البحار.
229) سوره مبارکه هود، آیات 84-86.
230) سوره مبارکه هود، آیه 87.
231) سیماى نماز، استاد حسین انصاریان، ص41-43.
232) سوره مبارکه طه، آیات 14 – 12.
233) سوره مبارکه رعد، آیه 28.
234) سوره مبارکه فجر، آیات 27 – 30.
235) سیماى نماز، استاد حسین انصاریان، ص43-45.
236) کنز الحکمة، ترجمه نزهة الارواح شهرزورى، ص 211 – 205.
237) سوره مبارکه لقمان، آیه 17.
238) سیماى نماز، استاد حسین انصاریان، ص45-46.
239) تفسیر القمى، ج 2، ص 229؛ بحارالأنوار، ج 14، ص 20، باب 2؛ سیماى نماز، استاد حسین انصاریان، ص47.
240) بحارالأنوار، ج 14، ص 83 باب 5؛ ارشاد القلوب، ج 1، ص 157.
241) تفسیر القمى، ج 2، ص 234؛ بحارالأنوار، ج14، ص 103 – 98، باب 8، حدیث 1.
242) سیماى نماز، استاد حسین انصاریان، ص48-49.
243) سوره مبارکه آل عمران، آیات 39 – 38.
244) سیماى نماز، استاد حسین انصاریان، ص51-52.
245) سوره مبارکه شورى، آیه 13.
246) سوره مبارکه مائده، آیه 17.
247) سوره مبارکه توبه، آیه 30.
248) سوره مبارکه نساء، آیه 171.
249) سوره مبارکه نساء، آیه 157.
250) سوره مبارکه مریم، آیات 33 – 30.
251) سیماى نماز، استاد حسین انصاریان، ص53-54.
252) سوره مبارکه صافات، آیات 144 -143.
253) مجمع البیان، ج 8 ، ص 459؛ سیماى نماز ، استاد حسین انصاریان ، ص50-51.
254) سیماى نماز، استاد حسین انصاریان، ص54-62.
255) فتح القدیر، ج 1، ص 66.
256) تفسیر در المنثور، ج 1، ص 67.
257) کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله لَا یُؤْثِرُ عَلَى الصَّلَاةِ عَشَاءً وَ لَا غَیْرَهُ وَ کَانَ إِذَا دَخَلَ وَقْتُهَا کَأَنَّهُ لَا یَعْرِفُ أَهْلًا وَ لَا حَمِیما؛ مجموعة ورام، ج2، ص 78.
258) إِنَّ النَّبِیَّ ص کَانَ إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ کَأَنَّهُ ثَوْبٌ مُلْقًى؛ فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 161.
259) أَنَّهُ کَانَ إِذَا صَلَّى سُمِعَ لِصَدْرِهِ أَزِیزٌ کَأَزِیزِ الْمِرْجَلِ مِنَ الْهَیْبَة، الخصال، ج1، ص 282.
260) کَانَ النَّبِیُّ صلی اله علیه و اله إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ تَرَبَّدَ وَجْهُهُ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ تَعَالَى وَ کَانَ لِصَدْرِهِ أَزِیزٌ کَأَزِیزِ الْمِرْجَل؛ فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 161.
261) کان رسول الله صلى الله علیه و آله یَقِفُ فِی الصَّلَاةِ حَتَّى یَرِمَ قَدَماه (فتح الأبواب، ص 170).
262) کافى، ج 3، ص 302.
263) نماز و عبادت پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله، ص 112.
264) أَنَا لَا أَشْبَعُ مِنَ الصَّلَاة؛ مستدرک الوسائل، ج3، ص 42.
265) الأمالی (للطوسی)، النص، ص 528.
266) کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله عِنْدَ عَائِشَةَ لَیْلَتَهَا فَقَالَتْ یَا رَسُولَ اللَّهِ لِمَ تُتْعِبُ نَفْسَکَ وَ قَدْ غَفَرَ اللَّهُ لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ مَا تَأَخَّرَ فَقَالَ یَا عَائِشَةُ أَ لَا أَکُونُ عَبْداً شَکُوراً قَالَ وَ کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص یَقُومُ عَلَى أَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیْهِ فَأَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى- طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقى. سوره مبارکه طه، آیات 1 و 2. (الکافی، انتشارات الإسلامیة، ج2، ص 95).
267) کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله یُصَلِّی مِنَ التَّطَوُّعِ مِثْلَیِ الْفَرِیضَةِ (الکافی، انتشارات الإسلامیة، ج3، ص 443).
268) به قرینهى سایر روایات و علم فقه، درست آن است که «دو» باشد.
269) کَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا یُصَلِّی مِنَ النَّهَارِ شَیْئاً حَتَّى تَزُولَ الشَّمْسُ فَإِذَا زَالَتْ صَلَّى ثَمَانِیَ رَکَعَاتٍ وَ هِیَ صَلَاةُ الْأَوَّابِینَ تُفَتَّحُ فِی تِلْکَ السَّاعَةِ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَ یُسْتَجَابُ الدُّعَاءُ وَ تَهُبُّ الرِّیَاحُ وَ یَنْظُرُ اللَّهُ إِلَى خَلْقِهِ فَإِذَا فَاءَ الْفَیْءُ ذِرَاعاً صَلَّى الظُّهْرَ أَرْبَعاً وَ صَلَّى بَعْدَ الظُّهْرِ رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ أُخْرَاوَیْنِ ثُمَّ صَلَّى الْعَصْرَ أَرْبَعاً إِذَا فَاءَ الْفَیْءُ ذِرَاعاً ثُمَّ لَا یُصَلِّی بَعْدَ الْعَصْرِ شَیْئاً حَتَّى تَئُوبَ الشَّمْسُ فَإِذَا آبَتْ وَ هُوَ أَنْ تَغِیبَ صَلَّى الْمَغْرِبَ ثَلَاثاً وَ بَعْدَ الْمَغْرِبِ أَرْبَعاً ثُمَّ لَا یُصَلِّی شَیْئاً حَتَّى یَسْقُطَ الشَّفَقُ فَإِذَا سَقَطَ الشَّفَقُ صَلَّى الْعِشَاءَ ثُمَّ أَوَى رَسُولُ اللَّهِ صلى الله علیه و آله إِلَى فِرَاشِهِ وَ لَمْ یُصَلِّ شَیْئاً حَتَّى یَزُولَ نِصْفُ اللَّیْلِ فَإِذَا زَالَ نِصْفُ اللَّیْلِ صَلَّى ثَمَانِیَ رَکَعَاتٍ وَ أَوْتَرَ فِی الرُّبُعِ الْأَخِیرِ مِنَ اللَّیْلِ بِثَلَاثِ رَکَعَاتٍ فَقَرَأَ فِیهِنَّ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ- وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ- وَ یَفْصِلُ بَیْنَ الثَّلَاثِ بِتَسْلِیمَةٍ وَ یَتَکَلَّمُ وَ یَأْمُرُ بِالْحَاجَةِ وَ لَا یَخْرُجُ مِنْ مُصَلَّاهُ حَتَّى یُصَلِّیَ الثَّالِثَةَ الَّتِی یُوتِرُ فِیهَا وَ یَقْنُتُ فِیهَا قَبْلَ الرُّکُوعِ ثُمَّ یُسَلِّمُ وَ یُصَلِّی رَکْعَتَیِ الْفَجْرِ قُبَیْلَ الْفَجْرِ وَ عِنْدَهُ وَ بُعَیْدَهُ- ثُمَّ یُصَلِّی رَکْعَتَیِ الصُّبْحِ وَ هُوَ الْفَجْرُ إِذَا اعْتَرَضَ الْفَجْرُ وَ أَضَاءَ حُسْناً فَهَذِهِ صَلَاةُ رَسُولِ اللَّهِ ص الَّتِی قَبَضَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیْهَا (من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 227).
270) أَنَّ السَّکْتَةَ الْأُولَى بَعْدَ تَکْبِیرَةِ الِافْتِتَاحِ وَ الثَّانِیَةَ بَعْدَ الْحَمْد (مستدرک الوسائل، ج4، ص 206).
271) مُحَمَّدُ بْنُ مَکِّیٍّ الشَّهِیدُ فِی الذِّکْرَى عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله و سلم أَنَّهُ کَانَ یَقُولُ قَبْلَ الْقِرَاءَةِ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ (وسائل الشیعة، ج6، ص 135).
272) کان رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم إذا صلى بالناس جَهر ببسم اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم (تفسیر نور الثقلین، ج3، ص 174).
273) کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله و سلم إِذَا تَثَاءَبَ فِی الصَّلَاةِ رَدَّهَا بِیَدِهِ الْیُمْنَى (مستدرک الوسائل، ج 5، ص 416).
274) کَانَ صلی الله علیه و آله و سلم یُقَلِّمُ أَظْفَارَهُ وَ یَقُصُّ شَارِبَهُ- یَوْمَ الْجُمُعَةِ قَبْلَ أَنْ یَخْرُجَ إِلَى الصَّلَاة (مستدرک الوسائل، ج6، ص 46).
275) مِنَ السُّنَّةِ إِذَا جَلَسْتَ فِی الْمَسْجِدِ أَنْ تَسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةَ.. (بحار الأنوار (چاپ بیروت)، ج80، ص380).
276) أَنَّهُ صلی الله علیه و اله کَانَ لَهُ عِمَامَةٌ سَوْدَاءُ یَتَعَمَّمُ بِهَا وَ یُصَلِّی فِیهَا (عوالی اللئالی، ج2، ص 214).
277) أنه کَانَ لَهُ بُرْدَانِ مَعْزُولَانِ لِلصَّلَاةِ لَا یَلْبَسُهَا إِلَّا فِیهَا وَ کَانَ یَحُثُّ أُمَّتَهُ عَلَى النِّظَافَةِ وَ یَأْمُرُهُمْ بِهَا (کنز الفوائد، ج2، ص 185).
278) نماز و عبادت پیامبر اعظم، عباس عزیزى، ص 61.
279) نماز و عبادت پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله، عباس عزیزى، ص 112.
280) هزار و یک داستان نماز و نمازگزار، ص 139.
281) نماز و عبادت پیامبر اعظم صلى الله علیه و آله، عباس عزیزی، ص 60.
282) تفسیر نمونه، ج 27، ص 165.
283) سوره مبارکه آل عمران، آیات 191 و 192.
284) ثواب نماز شب، ص 42؛ سوره مبارکه آلعمران، آیات 194 – 190؛ داستانهاى تفسیر نمونه، ص 184.
285) ترجمهى تفسیر المیزان، ج 16، صص 404 – 402.
286) سوره مبارکه مزمل، آیه 20.
287) وسائل الشیعة، ج6، ص 280.
288) من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 487.
289) مناقب، ج 4، ص 72 و 73؛ سیصد و سیزده نکته درباره نماز چهارده معصوم، عباس عزیزی، ص54-17.
290) کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و اله إِذَا رَکَعَ لَوْ صُبَّ عَلَى ظَهْرِهِ مَاءٌ لَاسْتَقَر (دعائم الإسلام، ج1، ص 162).
291) مستدرک الوسائل، ج4، ص431.
292) سننالنبى، ملحقات نماز، ص 287.
293) آثار و برکات صلوات، 30.
294) المیزان، ج 6، ص 332.
295) هزار و یک داستان نماز و نمازگزار، ص 347.
296) هزار و یک داستان نماز و نمازگزار، ص 343.
297) مکارم الاخلاق، ص 39؛ جامع آیات ج 2، ص 62؛ نماز و عبادت پیامبر اعظم، عباس عزیزى، ص 78-83.
298) مستدرک الوسائل، ج 8، ص 245.
299) الکافی، انتشارات الإسلامیة، ج2، ص 524.
300) بحار الأنوار (چاپ بیروت)، ج45، ص 200.
301) مستدرک الوسائل، ج5، ص 70.
302) الجعفریات (الأشعثیات)، ص40.
303) مستدرک الوسائل، ج5، ص 95.
304) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج5، ص 91.
305) الأمالی (للطوسی)، النص، ص 158.
306) الکافی، انتشارات الإسلامیة، ج2، ص 548.
307) مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج5، ص 53.
308) اثبات الهداة، ج 5، ص 306.
309) المراجعات، ص 251، المراجعة 76، ش 3.
310) وسائل الشیعه، ج 5، ص 268؛ نماز و عبادت پیامبر اعظم، عباس عزیزى، ص 105-111.
311) سیرت رسولالله صلى الله علیه و آله و سلم، ص 16.
312) فرائد السمطین، ج 1، ص 245.
313) با استفاده از لغتنامهى دهخدا چاپ جدید، ص 16122 به نقل از فرهنگ آنندراج.
314) نمازشناسى، ج 1، حسن راشدى، ص 125.
315) مستدرک الوسائل، ج4، ص 94.
316) أعلام الدین فی صفات المؤمنین، ص 247.
317) الخصال، ج2، ص 420.
318) أُهْدِیَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص نَاقَتَانِ عَظِیمَتَانِ فَجَعَلَ إِحْدَاهُمَا لِمَنْ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ لَا یَهُمُّ فِیهِمَا بِشَیْءٍ مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَ لَمْ یُجِبْهُ أَحَدٌ سِوَى عَلِیٍّ ع فَأَعْطَاهُ کِلْتَیْهِمَا (بحار الأنوار (چاپ بیروت)، ج41، ص 18).
319) سوره مبارکه ق، آیه 37.
320) داستانها و پندها، ص 147، البته قابل ذکر است که این حالات هیچگونه منافاتى با شأن نزول آیه 55 و 56 مائده که على علیهالسلام در حال نماز انگشترش را به سائل داده، ندارد. چرا که دادن انگشتر در حال نماز، عبادت در ضمن عبادت بود و با توجه به درخواست سائل و شکوه او به خداوند که کسى به من توجه نمىکند. کمک کردن در این حالت، عین توجه به خداوند بوده است. از طرفى باید دانست که توجه کامل به خداوند و بریدن از توجه غیر، کاملا امرى اختیارى است و این طور نیست که انسان بىاختیار احساس خود را از دست بدهد.
321) جامى.
322) محجة البیضاء ج 1، ص 397.
323) «لیلةالهریر» یعنى شب هریر. «هریر» در لغت عرب به زوزه سگ گویند. سپاه معاویه در آن شب در زیر ضربات سپاه على علیهالسلام همچون سگ زوزه مىکشید. شبى که سختترین شب جنگ صفین بود و نزدیک بود بساط حکومت معاویه و امویان برچیده شود.
324) اسرارالصلوة، ص 214.
325) أَنْظُرُ إِلَى الزَّوَالِ حَتَّى نُصَلِّیَ فَقَالَ لَهُ ابْنُ عَبَّاسٍ وَ هَلْ هَذَا وَقْتُ صَلَاةٍ إِنَّ عِنْدَنَا لَشُغُلًا بِالْقِتَالِ عَنِ الصَّلَاةِ فَقَالَ علیه السلام عَلَى مَا نُقَاتِلُهُمْ إِنَّمَا نُقَاتِلُهُمْ عَلَى الصَّلَاة (إرشاد القلوب إلى الصواب (للدیلمی)، ج2، ص 217).
326) شبی در پایتخت بهشت، ص 213.
327) نهجالبلاغه فیضالاسلام، نامه 27.
328) نهجالبلاغه، فیضالاسلام، خطبه 190.
329) نهجالبلاغه، نامه 53.
330) نهجالبلاغه، نامه 47.
331) أَنَّ عَلِیّاً علیه السلام إِذَا حَضَرَ وَقْتُ الصَّلَاةِ یَتَمَلْمَلُ وَ یَتَزَلْزَلُ وَ یَتَلَوَّنُ فَقِیلَ لَهُ مَا لَکَ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ فَیَقُولُ جَاءَ وَقْتُ الصَّلَاةِ وَقْتُ أَمَانَةٍ عَرَضَهَا اللَّهُ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ- فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها (عوالی اللئالی، ج1، ص 324).
332) تهذیب الأحکام (تحقیق خرسان)، ج3، ص 61.
333) ناسخ التواریخ، ج 4، ص 279.
334) الارشاد، ص 182.
335) بحارالانوار، ج 39، ص 98؛ امام على علیهالسلام، ص 116.
336) وسائل الشیعه، ج 3، ص 555؛ نماز و عبادت امام على علیهالسلام، عباس عزیزى، ص29-32.
337) امالى شیخ مفید، ص 103 – 104.
338) مناقب آل أبی طالب (لابن شهرآشوب)، ج2، ص 247.
339) دعائم الإسلام، ج1، ص 209.
340) من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 311.
341) مستدرک الوسائل، ج5، ص 141.
342) کافی (انتشارات دارالحدیث)، ج6، ص 188.
343) کَانَ لِعَلِیٍّ ع بَیْتٌ لَیْسَ فِیهِ شَیْءٌ إِلَّا فِرَاشٌ وَ سَیْفٌ وَ مُصْحَفٌ وَ کَانَ یُصَلِّی فِیهِ أَوْ قَالَ کَانَ یَقِیلُ فِیهِ (وسائل الشیعة، ج5، ص 296).
344) «ان علیا علیهالسلام: لَأَنْ أَدَعَ شُهُودَ حُضُورِ الْأَضْحَى عَشْرَ مَرَّاتٍ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَدَعَ شُهُودَ حُضُورِ الْجُمُعَةِ مَرَّةً وَاحِدَةً مِنْ غَیْرِ عِلَّةٍ (وسائل الشیعة، ج7، ص 300).
345) أَنَّهُ کَانَ إِذَا دَخَلَ الصَّلَاةَ کَانَ کَأَنَّهُ بِنَاءٌ ثَابِتٌ أَوْ عَمُودٌ قَائِمٌ لَا یَتَحَرَّکُ وَ کَانَ رُبَّمَا رَکَعَ أَوْ سَجَدَ فَیَقَعُ الطَّیْرُ عَلَیْهِ وَ لَمْ یُطِقْ أَحَدٌ أَنْ یَحْکِیَ صَلَاةَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِلَّا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع. (بحار الأنوار (چاپ بیروت)، ج81، ص 265).
346) سوگنامهى امام على علیهالسلام، ص 291.
347) سوگنامهى امام على علیهالسلام، ص 293.
348) نهجالبلاغه فیض الاسلام نامهى 23، ص 866؛ نهجالبلاغه صبحى صالح نامه، ص 23.
349) مقتل مطهر، ص 49.
350) از پیروان فرقهى خوارج که براى وصال زنى به نام قطامه و به تحریک اشعث امام را به شهادت رساند.
351) انسان کامل، صص 45 – 48.
352) سوگند به خداى کعبه که رستگار شدم. از سخنان مشهور امام على علیهالسلام است.
353) بحارالانوار، ج 42، ص 282.
354) مهدى سهیلى، مجموعهى شعر، بیا با هم بگریم، ص 87.
355) بحارالانوار، ج 43، ص 81.
356) ریاحین الشریعة، ج 1.
357) ریاحین الشریعة، ص 84.
358) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم، نعمتالله صالحى حاجىآبادى، ص106-104.
359) بحارالانوار، ج 43، ص 172.
360) سوره مبارکه آل عمران، آیه 36.
361) اخلاق فاطمهى زهرا، ص 71، بحارالانوار، ج 43، ص 31.
362) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم، نعمتالله صالحى حاجىآبادى، ص109-107.
363) بحارالانوار، ج 43، ص 11.
364) ارشاد القلوب، ج 1، ص 105.
365) زندگانى حضرت زهرا علیهاالسلام علامه مجلسى، ص 933.
366) ریاحین الشریعة، ج 1، ص 23؛ نماز و عبادت فاطمهى زهرا، عباس عزیزى، ص61-65.
367) میزان الحکمه، ج 2، ص 1634.
368) بحارالانوار، ج 42، ص 50.
369) وَ أَمَّا ابْنَتِی فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَیِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِینَ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ هِیَ بَضْعَةٌ مِنِّی وَ هِیَ نُورُ عَیْنِی وَ هِیَ ثَمَرَةُ فُؤَادِی وَ هِیَ رُوحِیَ الَّتِی بَیْنَ جَنْبَیَّ وَ هِیَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِیَّةُ مَتَى قَامَتْ فِی مِحْرَابِهَا بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ ظَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِکَةِ السَّمَاءِ کَمَا یَظْهَرُ نُورُ الْکَوَاکِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِکَتِهِ یَا مَلَائِکَتِی انْظُرُوا إِلَى أَمَتِی فَاطِمَةَ سَیِّدَةِ إِمَائِی قَائِمَةً بَیْنَ یَدَیَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِیفَتِی وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَى عِبَادَتِی أُشْهِدُکُمْ أَنِّی قَدْ آمَنْتُ شِیعَتَهَا مِنَ النَّار (الأمالی) للصدوق)، ص 113).
370) علل الشرایع، ج 1، ص 173.
371) زندگانى حضرت زهرا علیهاالسلام، ص 929.
372) بحارالانوار،ج 43، ص 61.
373) مناقب آل ابىطالب، ج 3، ص 356.
374) دلائل الامامه، ص 28.
375) ناسخ التواریخ، امام حسن مجتبى علیهالسلام ج 1.
376) بحارالانوار، ج 80، ص 346 و ج 70، ص 400.
377) بحارالانوار، ج 84، ص 258.
378) مهدى سهیلى.
379) وَ کَانَ إِذَا قَامَ فِی صَلَاتِهِ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهُ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ کَانَ إِذَا ذَکَرَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ اضْطَرَبَ اضْطِرَابَ السَّلِیمِ وَ یَسْأَلُ اللَّهَ الْجَنَّةَ وَ یَعُوذُ بِهِ مِنَ النَّارِ (الأمالی) للصدوق)، ص 179).
380) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم، نعمتالله صالحى حاجىآبادى، ص115-113.
381) زلال جارى نماز و نیایش در آیینهى قرآن و روایات، على کرمىفریدنى، ص132-133.
382) سوره مبارکه اعراف، آیه 31.
383) وسائل الشیعة، ج4، ص 455.
384) خاندان وحى، ص 323.
385) مستدرک الوسائل، ج1، ص 355.
386) بحارالانوار، ج 81، ص 258.
387) خلوتگه راز، ص 269.
388) إِذَا تَوَضَّأَ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ وَ ارْتَعَدَتْ مَفَاصِلُهُ فَقِیلَ لَهُ فِی ذَلِکَ فَقَالَ حَقٌّ لِمَنْ وَقَفَ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ أَنْ یَصْفَرَّ لَوْنُهُ وَ یَرْتَعِدَ مَفَاصِلُه؛ جامع الأخبار (للشعیری)، ص 65.
389) نفس المهموم، 104.
390) احقاق الحق، ج 11، ص 433.
391) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 686.
392) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیهالسلام، ص 630.
393) فرهنگ جامع سخنان امام حسین علیهالسلام، ص 773.
394) إِنّ حسناً و حسیناً دخلا الفرات و على کل واحدٍ منهما إزار. ثم قالا علیهما السلام: ان الماء، أو إنّ للماء ساکناً (کنزالعمال، ج9، ص 547).
395) مَا یُجْزِی الرَّجُلَ مِنَ الثِّیَابِ أَنْ یُصَلِّیَ فِیهِ فَقَالَ صَلَّى الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ ص فِی ثَوْبٍ قَدْ قَلَصَ عَنْ نِصْفِ سَاقِهِ وَ قَارَبَ رُکْبَتَیْهِ لَیْسَ عَلَى مَنْکِبَیْهِ مِنْهُ إِلَّا قَدْرُ جَنَاحَیِ الْخُطَّافِ وَ کَانَ إِذَا رَکَعَ سَقَطَ عَنْ مَنْکِبَیْهِ وَ کُلَّمَا سَجَدَ یَنَالُهُ عُنُقُهُ فَرَدَّهُ عَلَى مَنْکِبَیْهِ بِیَدِهِ فَلَمْ یَزَلْ ذَلِکَ دَأْبَهُ وَ دَأْبَهُ مُشْتَغِلًا بِهِ حَتَّى انْصَرَف (من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 257)، حَدَّثَنِی مَنْ رَأَى الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع وَ هُوَ یُصَلِّی فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ وَ حَدَّثَهُ أَنَّهُ رَأَى رَسُولَ اللَّهِ ص یُصَلِّی فِی ثَوْبٍ وَاحِد (دعائم الإسلام، ج1، ص 175).
396) دعائم الإسلام، ج1، ص 160.
397) مستدرک الوسائل، ج4، ص 396.
398) موسوعة کلمات الامام الحسین علیه السلام، صص 684 و 685.
399) مهج الدعوات و منهج العبادات، ص 49.
400) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص 99.
401) تفسیر برهان، ذیل این آیه.
402) اللهوف، ترجمه فهرى، النص، ص 95.
403) کشف الغمة (چاپ قدیم)، ج2، ص 74.
404) سوره مبارکه مزمل، آیه 6.
405) نماز و عبادت امام حسین علیهالسلام، عباس عزیزى، ص78-86.
406) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم، نعمتالله صالحى حاجىآبادى، ص116-115.
407) قُومُوا فَاشْرَبُوا مِنَ الْمَاءِ یَکُنْ آخِرَ زَادِکُمْ وَ تَوَضَّئُوا وَ اغْتَسِلُوا وَ اغْسِلُوا ثِیَابَکُمْ لِتَکُونَ أَکْفَانَکُمْ (الأمالی) للصدوق)، ص 157).
408) لهوف، سید بن طاووس، ص 94.
409) وقعة الطف، ص 229؛ عبادت احرار (نماز و عبادت در سیره عملى امام حسین (ع) (، سید جواد بهشتى، ص 187-188.
410) جامع النورین، ج انسان، ص 25.
411) منتهى الامال، جلد اول، در احوالات امام حسین، روز عاشورا.
412) حَضَرَتْ صَلَاةُ الظُّهْرِ فَأَمَرَ الْحُسَیْنُ ع زُهَیْرَ بْنَ الْقَیْنِ وَ سَعِیدَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ الْحَنَفِیَّ أَنْ یَتَقَدَّمَا أَمَامَهُ بِنِصْفِ مَنْ تَخَلَّفَ مَعَهُ ثُمَّ صَلَّى بِهِمْ صَلَاةَ الْخَوْفِ فَوَصَلَ إِلَى الْحُسَیْنِ ع سَهْمٌ فَتَقَدَّمَ سَعِیدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَنَفِیُّ وَ وَقَفَ یَقِیهِ بِنَفْسِهِ مَا زَالَ وَ لَا تَخَطَّى حَتَّى سَقَطَ إِلَى الْأَرْضِ وَ هُوَ یَقُولُ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ لَعْنَ عَادٍ وَ ثَمُودَ اللَّهُمَّ أَبْلِغْ نَبِیَّکَ عَنِّی السَّلَامَ وَ أَبْلِغْهُ مَا لَقِیتُ مِنْ أَلَمِ الْجِرَاحِ فَإِنِّی أَرَدْتُ ثَوَابَکَ فِی نَصْرِ ذُرِّیَّةِ نَبِیِّکَ ثُمَّ قَضَى نَحْبَهُ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ فَوُجِدَ بِهِ ثَلَاثَةَ عَشَرَ سَهْماً سِوَى مَا بِهِ مِنْ ضَرْبِ السُّیُوفِ وَ طَعْنِ الرِّمَاحِ (اللهوف، ترجمه فهرى، النص، ص 111، الصلاة فى الکتاب و السنة با ترجمهى فارسى، محمدمحمدى رى شهرى، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ص 157-158).
413) نماز و عبادت امام حسین علیهالسلام، عباس عزیزى، ص36-43.
414) سطرى از آسمان؛ چهارمین مسابقه نویسندگان جوان و جوانان نویسنده، ص34، ستاد اقامه نماز، چاپ اول: پاییز 1382، به نقل از مقاله: «تجلّى نماز در نهضت عاشورا»، فاطمه مرندى.
415) اسرار الشهادة، ص 423.
416) بحارالانوار، ج 45، ص 121 و 188.
417) مجموعهى اشعار نماز و عاشورا، ص 77.
418) کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ع یُصَلِّی فِی الْیَوْمِ وَ اللَّیْلَةِ أَلْفَ رَکْعَة (الخصال، ج2، ص 517).
419) وَ کَانَتِ الرِّیحُ تُمِیلُهُ بِمَنْزِلَةِ السُّنْبُلَة.
420) سفینة البحار، جلد 2، ص 114.
421) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم، نعمتالله صالحى حاجىآبادى، ص118-117.
422) بحارالانوار، ج 84، ص 247.
423) الکافی (انتشارات الإسلامیة)، ج3، ص 300.
424) محجةالبیضاء، ج 1، ص 352.
425) قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع إِنِّی رَأَیْتُ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع- إِذَا قَامَ فِی الصَّلَاةِ غَشِیَ لَوْنَهُ لَوْنٌ آخَرُ فَقَالَ لِی وَ اللَّهِ إِنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ کَانَ یَعْرِفُ الَّذِی یَقُومُ بَیْنَ یَدَیْهِ (وسائل الشیعة، ج5، ص 474).
426) کَانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ ص إِذَا قَامَ فِی الصَّلَاةِ کَأَنَّهُ سَاقُ شَجَرَةٍ لَا یَتَحَرَّکُ مِنْهُ شَیْءٌ إِلَّا مَا حَرَّکَهُ الرِّیحُ مِنْهُ (الکافی (انتشارات الإسلامیة)، ج3، ص 300).
427) منتهى الامال، ج 2، در حالات ایشان، سفینة البحار، ج 2، ص 114.
428) بحارالانوار، ج 44.
429) سفینة البحار، ج 2، ص 114.
430) محجة البیضاء، ج 1، ص 378؛ نماز چهارده معصوم علیهالسلام، ص 99.
431) بحارالانوار، ج 84 ص 250.
432) وسائل الشیعه، ج 4، ص 610.
433) صحیفه سجادیه، دعاى بعد از نماز شب.
434) المصباح للکفعمی (جنة الأمان الواقیة)، ص 611؛ صحیفهى سجادیه، دعاى 44.
435) بحارالانوار، ج 46، ص 57.
436) الإرشاد فی معرفة حجج الله على العباد، ج2، ص 143.
437) ترجمهى لهوف، ص 209 و 210.
438) سوره مبارکه مؤمنون، آیه 101.
439) تفسیر نمونه، ص 332.
440) بحارالانوار، ج 11، ص 23.
441) فروع دین، ص 74.
442) مصائب امام حسین علیهالسلام ص 131.
443) مناقب آل أبی طالب، (لابن شهرآشوب)، ج4، ص 135.
444) منتهى الامال، ج 2، احوالات امام زین العابدین.
445) مکارم الاخلاق، ص 338.
446) ادعیه امام زینالعابدین علیهالسلام ج 1، ص 683.
447) عدل الهى، ص 333.
448) سیرى در سیرهى ائمه اطهار، ص 111.
449) لئالى الاخبار، ج 4، ص 37؛ سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم، نعمتالله صالحى حاجىآبادى، ص123-122.
450) الکافی (انتشارات الإسلامیة)، ج2، ص 80.
451) وسائل الشیعه، ج 3، ص 331.
452) بحارالانوار، ج 84، ص 253.
453) وسائل الشیعه، ج 3، ص 317.
454) بحارالانوار، ج 84، ص 248.
455) زندگى و سیماى امام محمدباقر علیهالسلام، ص 45 و 46.
456) کَانَ أَبِی یُصَلِّی فِی جَوْفِ النَّهَارِ فَیَسْجُدُ السَّجْدَةَ فَیُطِیلُ السُّجُودَ حَتَّى یُقَالَ إِنَّهُ رَاقِدٌ (وسائل الشیعة، ج6، ص 382).
457) لَقَدْ صَلَّى أَبُو جَعْفَرٍ ع ذَاتَ یَوْمٍ فَوَقَعَ عَلَى رَأْسِهِ شَیْءٌ فَلَمْ یَنْزِعْهُ مِنْ رَأْسِهِ حَتَّى قَامَ إِلَیْهِ جَعْفَرٌ ع فَنَزَعَهُ مِنْ رَأْسِهِ تَعْظِیماً لِلَّهِ وَ إِقْبَالًا عَلَى صَلَاتِهِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً (مستدرک الوسائل، ج4، ص 107).
458) کَانَ أَبُو جَعْفَرٍ وَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِذَا قَامَا إِلَى الصَّلَاةِ تَغَیَّرَتْ أَلْوَانُهُمَا حُمْرَةً وَ مَرَّةً صُفْرَةً وَ کَأَنَّمَا یُنَاجِیَانِ شَیْئاً یَرَیَانِه (فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 161).
459) کَانَ أَبِی یُصَلِّی بَعْدَ عِشَاءِ الْآخِرَةِ رَکْعَتَیْنِ وَ هُوَ جَالِسٌ یَقْرَأُ فِیهِمَا مِائَةَ آیَةٍ وَ کَانَ یَقُولُ مَنْ صَلَّاهُمَا وَ قَرَأَ بِمِائَةِ آیَةٍ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ (فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 259).
460) منتهى الامال ج 2، بخش امام باقر علیه السلام.
461) وسائل الشیعه، ج 3، ص 608.
462) مستدرک الوسائل، ج4، ص 442.
463) وسائل الشیعه، ج 4، ص 979.
464) اصول کافى، ج 2، ص 242.
465) ابواب رحمت، صفحهى 157 و 158.
466) الصلاة فى الکتاب و السنة با ترجمهى فارسى، محمدمحمدى رى شهرى، ترجمه عبدالهادی مسعودی، ص 161-162.
467) امام صادق و مذاهب چهارگانه، ج 1، ص 84.
468) فلاح السائل و نجاح المسائل، ص 127.
469) مناقب، ج 4، ص 318؛ سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم، نعمتالله صالحى حاجىآبادى، ص125-124.
470) بحارالانوار، ج 48، ص 107.
471) علل الشرایع، ج 2، ص 53.
472) مناقب آل ابىطالب، ج 4، ص 297.
473) الکافی (انتشارات الإسلامیة)، ج2، ص 98.
474) بیست گفتار، صص 136 – 139.
475) منتهى الامال، ج 2، ص 127.
476) ارشاد القلوب، ص 277.
477) بحارالانوار، ج 48، ص 210.
478) عوالم، ج 21، ص 186.
479) الکافی، انتشارات الإسلامیة، ج3، ص 297.
480) وَ کَانَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ ع- یَسْجُدُ بَعْدَ مَا یُصَلِّی فَلَا یَرْفَعُ رَأْسَهُ حَتَّى یَتَعَالَى النَّهَار؛ من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 332.
481) در روایت مشهور از حضرت عسکرى علیهالسلام نشانههاى مؤمن را پنج چیز مىشمارد: انگشتر به دست راست کردن و نمازهاى 51 رکعت در شبانهروز (هفده رکعت نمازهاى واجب و دو برابر آن یعنى 34 رکعت نمازهاى نافله) و پیشانى و دو طرف صورت را به خاک رسانیدن در سجده و بلند بسم الله الرحمن الرحیم گفتن و زیارت اربعین (منتهى المطلب، ج 13، ص 295) و موسى بن عمران به واسطهى زیاد تعفیر نمودن و سجدهى پس از نماز (سجدهى شکر) به مقام نبوت رسید. از حضرت صادق علیهالسلام مروى است که: «هرگاه بندهاى به سجده رود و به مقدارى که یک نفسش تمام شود یا رب بگوید، حق تعالى مىفرماید: لبیک! چه حاجت دارى؟» **زیرنویس=قال الصادق علیهالسلام: إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا سَجَدَ فَقَالَ یَا رَبِّ یَا رَبِّ حَتَّى یَنْقَطِعَ نَفَسُهُ قَالَ لَهُ الرَّبُّ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَبَّیْکَ مَا حَاجَتُک؛ من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 333.
482) صلاة الخاشعین، شهید آیت الله دستغیب، ص 117.
483) کنزاللغة ص 766 – وفیات الاعیان ج 4 ص 293.
484) منتهى الامال ج 2، بخش امام کاظم علیه السلام.
485) منتهى الامال، ج 2، بخش امام کاظم علیه السلام.
486) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج1، ص 107.
487) قصار الجمل.
488) وصال دوست (نماز در سیره و گفتار امام رضا علیهالسلام)، رحیم کارگر، ص 14-17.
489) عیون أخبار الرضا علیه السلام، ج2، ص180- 182.
490) منتهى الامال، ج 2، ص 862.
491) عوالم، ج 22، ص 196.
492) منتهى الامال، ج 2، در احوالات آن حضرت؛ سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم، نعمتالله صالحى حاجىآبادى، ص126-125.
493) بحارالانوار، ج 49، ص 170.
494) بحارالانوار، ج 83، ص 21؛ مستدرک الوسائل، ج 1، ص 185.
495) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم، نعمتالله صالحى حاجىآبادى، ص128-127.
496) سرزمینى است بین مکه و مدینه.
497) نماز از دیدگاه قرآن و حدیث، ص 40؛ بحارالانوار، ج 84، ص 247؛ سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم، نعمتالله صالحى حاجىآبادى، ص128.
498) الکافی (انتشارات الإسلامیة)، ج2، ص 74.
499) اعیان الشیعه، ج 2، ص 18.
500) سوره مبارکه کهف، آیه 110.
501) مناقب، ج 4، ص 360.
502) عیون اخبار الرضا ص 198.
503) عیون اخبار الرضا، ص 193؛ بحارالانوار، ج 49، ص 89.
504) عیون اخبار الرضا، ج 2، صص 194 تا 196؛ بحارالانوار، ج 49، صص 93 – 91 ؛ منتهى الامال، ج 2، صص 474 – 469.
505) بحار الأنوار (چاپ بیروت)، ج80، ص 222.
506) اصول کافى، ج 1، ص 493؛ پرتوى از زندگى چهارده معصوم علیهمالسلام، ص 120.
507) برداشت از منتهى الامال، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 585، انتشارات هجرت، چاپ سیزدهم، قم، زمستان 1378.
508) کافى، ج 4، ص 43، ح 3؛ نماز و عبادت امام جواد، ص 50.
509) اثباتالهداة، ج 6، ص 203.
510) عوالمالعلوم، ج 23، ص 79، ح 1.
511) بحارالانوار، ج 91، ص 381، ح 1.
512) برداشت از منتهى الامال، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 649، انتشارات هجرت، چاپ سیزدهم، قم، زمستان 1378.
513) اثبات الوصیه، مسعودى در حالات امام هادى.
514) برداشت از منتهى الامال، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 643، انتشارات هجرت، چاپ سیزدهم، قم، زمستان 1378.
515) وسائل الشیعة، ج6، ص 471.
516) ائمتنا، ج 2، ص 257.
517) بحارالانوار، ج 50، ص 304؛ منتهى الامال، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 717، انتشارات هجرت، چاپ سیزدهم، قم، زمستان 1378.
518) اقتباس از اعلام الورى، ص 360.
519) بحارالانوار، ج 50، ص 308 و 314.
520) بحارالانوار، ج 50، ص 304 و 308 و 314.
521) منتهى الامال، ج 2، ص 704.
522) تحف العقول، النص، ص 487.
523) صحیفهى امام حسن عسکرى علیهالسلام، ص 89.
524) منتهى الامال، شیخ عباس قمی، ج 2، ص 733، انتشارات هجرت، چاپ سیزدهم، قم، زمستان 1378.
525) دلائل الامامة ص 227.
526) منتهى الامال، ج 2، ص 285.
527) شنیدنىهاى تاریخ، ص 248؛ سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم، نعمتالله صالحى حاجىآبادى، ص133-132.
528) من لا یحضره الفقیه، ج1، ص 498.
529) وسائل الشیعة، ج6، ص 490.
530) وسائل الشیعة، ج4، ص 201.
531) الإحتجاج على أهل اللجاج(للطبرسی)، ج2، ص 493.
532) احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 490.
533) صحیفة المهدى علیهالسلام، ص 62 و 63.
534) صحیفة المهدى، ص 62.
535) احتجاج، طبرسى، ج 2، ص 487.
536) نجم الثاقب، ص 466 – 465.
537) شیفتگان حضرت مهدى، ج 1، ص 133.
538) رسالهى لقاء الله، ص 130 و 131.
539) مکیال المکارم، ج 1، ص 252.
540) مکیال المکارم، ج 1، ص 151.
541) برکات حضرت ولىعصر علیهالسلام، ص 88 و 89.
542) صحیفة المهدى، ص 72.
543) مکیال المکارم، ج 1، ص 209.
544) دارالسلام عراقى، ص 284.
545) صحیفة المهدى (ع)، ص 62.
546) مهج الدعوات و منهج العبادات، ص 68.
547) صحیفة المهدى، ص 74.
548) بقیة الله، ص 103.
549) بقیة الله، ص 105.
550) بقیة الله، ص 127.
551) بقیة الله، ص 147.
552) بقیة الله، ص 128.
553) بقیة الله، ص 159.
554) بقیة الله، ص 149.
555) بقیة الله، ص 169.
556) بقیة الله، ص 168.
557) بقیة الله، ص 155.
558) بقیة الله، ص 163.
559) احتجاج طبرسى، ج 2، ص 153؛ نماز و عبادت، امام زمان علیهالسلام، عباس عزیزى ص89-96.
560) قصههاى نماز، ویژهى دانشآموزان، عباس عزیزی، ص 128؛ روضهى کافى، ج 2، ص 145.
561) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم، نعمتالله صالحى حاجىآبادى، ص134-133.
562) طاووس بهشتیان، ص 228؛ الامام مهدى، ص 69.
563) منتخب الاثر، ص 479 و صحیح مسلم، ج 1، ص 63، چاپ مصر.
564) سجاده عشق یا نماز آدم تا خاتم، نعمتالله صالحى حاجىآبادى، ص134.
565) چهارده معصوم علیهمالسلام، ص 592 (ترجمهى انوار البهیه).
566) مکیال المکارم، ج 1، ص 197.
567) کنایه از روز قیامت و محکمه عدل الهى.
568) بقیة الله، ص 186، (مجموعه فرمایشات حضرت).
569) مهدى موعود ) ترجمه بحار الأنوار)، متن، ص 1153.