جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

توضیحات اجمالی بخش‌ها:

شناخت‌نامه: پژوهشی جامع پیرامون نماز با بیش از هزار و هشتصد موضوع، آموزش احکام و مسائل نماز به صورت فیلم و متن.

کتابخانه: متن صد و هشتاد و شش جلد‌کتاب و معرفی بیش از هزار و ششصد عنوان کتاب

نگارخانه: صد‌و‌هفتاد طرح گرافیکی و صد‌و‌شصت و پنج تصویر مستند پیرامون نماز

حکایت: چهل داستان به صورت گویا

آوا: بیش از بیست ساعت سخنرانی و سرود، قطعات صوتی مناجات و گنجینه کامل اذان، مجموعه اشعار نماز، فیلم‌هایی برگزیده از نمازهای جماعت بزرگان، چهل مسابقه و سرگرمی در سطوح مختلف

وصل دوم: آلاله هاى آدینه

زمان مطالعه: < 1 دقیقه افتخار انقلابى که نهالش به دست خمینى کبیر کاشته شد، همین بس که صفوف آدینه هایش لاله گون بود. امامان آدینه اش على وار در خون غلطیدند و در آسمان ایران شیون و غم به پا شد. اى لاله هاى در خون غلطیده محراب نماز، اى کبوتران حرم عصمت؛ از دست ساقى کوثر سیر بنوشید، تا از سرورتان ملائکه نیز

ادامه مطلب »

خاطره اى از شهید مدنى از زبان دامادش

زمان مطالعه: < 1 دقیقه نیمه شب از خواب بلند شدم و دیدم که آقا (شهید مدنى) نیست، به اطراف نگاه کردم و دیدم چند متر دورتر داشت گریه مى کرد و با سوز عجیبى مى گفت «خدایا من آمدم، خدایا! اگر تو به من نه بگویى اگر تو مرا ترک کنى چه کسى مرا دریابد؟»(1). 1) نماز ابرار.

ادامه مطلب »

وصل سوم: افلاکیان

زمان مطالعه: < 1 دقیقه حدیث خاک نشینان آسمانى حدیثى دیگر است. باید خواند ولى چشیدنى است، باید فهمید اما دیدنى است. باید ابراهیم وار بر اریکه عرش و ملکوت نشست و اینان را نظاره کرد… و باید از آن ها که در گناه و خلاف بر دیگران سبقت مى گیرند روى برتافت تا سیمرغ اندیشه از قله قاف به چاه ظلمت در نیفتد. یاد

ادامه مطلب »

سرخى خون

زمان مطالعه: < 1 دقیقه از بچه هاى اطلاعات و عملیات بود. گاهى مى دیدیم غیبش مى زند. هر چه دنبالش مى گشتیم، پیدایش نمى کردیم. یک روز خبر مجروح شدنش را شنیدیم؛ در حالى که زمان فراغت بود و او مى بایست توى سنگر باشد. ناراحت شدیم که چرا رفته توى شهر ناامن که هر لحظه گلوله مى آمد. رفتیم بیمارستان، موج انفجار او

ادامه مطلب »

خاک تیمم

زمان مطالعه: < 1 دقیقه در عملیات بیت المقدس2 در منطقه «گرده دشت» – که سوز و سرما و حجم عظیم برفش فراموش نشدنى است – تمام سطح زمین را قطرى ضخیم از برف و یخ پوشیده بود. با یکى از برادرها از کوه بالا رفتیم. نزدیک غروب بود که با منظره عجیبى روبه رو شدیم. در ارتفاع بالا، سر گردنه، یکى از برادرها را

ادامه مطلب »

حتى در خواب هم به ما پیام مى رسد

زمان مطالعه: < 1 دقیقه در زمان جنگ، دوستى داشتم به نام حسین شادرویى. سال ها قبل از آن که شهید شود در محله و جبهه از دوستان صمیمى بودیم و یک لحظه از هم جدا نمى شدیم. شبى به خوابم آمد. بعد از جنگ بود. خواب مى دیدم در مسجد هستیم و مى خواهیم نماز را شروع کنیم. یکدفعه حسین وارد شد. بچه ها

ادامه مطلب »