زمان مطالعه: < 1 دقیقه میکده، باز و خمره ها در جوش عاشقان مست و عارفان مدهوش سرخوش از باده و به کف ساغر یکدگر را گرفته در آغوش یک طرف مى‏کشند جام از هم یک طرف خمره ها برند به دوش مى‏زند مطرب این نوا با چنگ نغمه ی دلنوازِ نوشا نوش ناگهان زان میان یکى برخاست گفت این نکته را به جوش و

زمان مطالعه: < 1 دقیقه سرّ گنجینه خداست نماز راز دلهاى آشناست نماز مِسِ تَنْ را طلا توانى کرد تا بدانى که کیمیاست نماز

زمان مطالعه: < 1 دقیقه مست جام الست بود آن شب تا سحر مست مست بود آن شب دیدمش در سکوت خلوت شب با خدا در نشست بود آن شب او که بر دامن گل زینت بود آفتاب شرف و عزت بود همه دیدند در آن خلوت شب غرق دریاى عبودیّت بود «استاد عباس براتى‏پور» **سرچشمه امید، ص: 43@

زمان مطالعه: < 1 دقیقه ای راز و نماز عازفانه ای سوز و گداز جاودانه ای جاری شط روشن عشق ای روح دمیده در تن عشق ای پرتو مهر لا یزالی اندیشه ی جلوه ی جمالی ای ذکر جمیل پاک بازان آئینه روح دلنوازان ای باده ی بزم درد نوشان پیمانه ی دست می فروشان ای زمزمه خداپرستی مقصود خدا ز راز هستی ای مونس

زمان مطالعه: < 1 دقیقه پدرم بیدار است او اذان مى‏خواند با صداى خوبش چه روان مى‏خواند تا اذان مى‏خواند صبح بیدارم من حوض را وقت وضو دوست مى‏دارم من شستن صورت را دستها را با آب پاکى و بیدارى بهتر است از این خواب در کنار بابا صبح مى‏مانم من هر چه او مى‏گوید باز مى‏خوانم من کربلایى مهرم کوچک است و خوشبو جانماز

زمان مطالعه: < 1 دقیقه من نگاهت کردم و باران گرفت لحظه هایى آشنایى جان گرفت تا که تکبیرت طنین انداز شد گفتگویم با خدا آغاز شد در نمازم گریه را رو مى‏کنم لحظه هاى وصل را بو مى‏کنم بس که اشک من تلاطم مى‏کند چشم، راه خانه را گم مى‏کند اى که مى‏آیى کنارم با اذان بى‏قرارم، لحظه اى با من بمان قصد عاشق